یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نقدی بر نمایش "آتن- مسکو" نقد فردگرایی و معنویت غربی


نقدی بر نمایش "آتن- مسکو" نقد فردگرایی و معنویت غربی
علی اکبر باقری ارومی «آتن- مسکو» نمایشی است از تاثیر دو فرهنگ در یکدیگر، قرابت های زندگی روسی و یونانی و دوری ها و نزدیکی هایی که ناشی از فرهنگ انسانی است. با کمی تعمق در این نمایش می توان قرابت هایی را بین آن و نمایشنامه «سه خواهر» چخوف دریافت که تایید علنی نکته مذکور است. با کمی هوشمندی می توان این موضوع را دریافت که نویسنده اثر آنقدر چخوف را مد نظر داشته و به عنوان منبع الهام به آن نگریسته که حتی طنز موجود در آنرا با احترام از آثار چخوف اقتباس کرده است. داستان این اثر به بررسی مسائل روزمره سه خواهر برمی گردد؛ سه خواهری که از هم جدا افتاده اند و هر یک مشغول به کاری است. شروع نمایش از تمارض یک خواهر برای فرار از کار اداری آغاز می شود و بعد کم کم داستان گام به گام باز شده و ما با عمق بیشتر مطالب آن روبه رو می شویم. در اصل در این کار آنچه بیشتر مشخص می شود فردگرایی و تفرد است تا با هم بودن و با هم زیستن، این را می شود در زمانی که سه خواهر کنار هم هستند بیشتر لمس کرد و این جمع آنان بیشتر هویت تنها بودنشان را مشخص می کند. چرا که هر سه خواهر بهم مشکوک اند. هر سه خواهر شناختی از هویت اجتماعی خویش ندارند و هر سه آنان دقیقاً در ایجاد رابطه با یکدیگر مشکل دارند.
ولی به هر حال آن سایه عاطفه هنوز وجود دارد هر چند این سه می خواهند با یکدیگر باشند ولی نه راه آنرا می شناسند و نه تلاشی واقعی در آن راه از خود نشان می دهند وقتی شک ها از یکدیگر مرتفع شده و حقیقت ها روشن می شود حتی این حقیقت هم نمی تواند موجبات پیوند این سه خواهر را با هم فراهم کند. و اینجا درست سرنوشتی شبیه سه خواهر چخوف پیدا می کنند که دارای جمعی متفرق می شوند و دوباره هر کسی دنبال سرنوشت خودش می رود و باز تنهایی می ماند.
برآیند فرهنگی این اثر در واقع ترجمان زندگی امروز بشر است که بیش از هر چیز خود شخص و منیت او بر آن استیلا دارد، به این مفهوم که فرد اهمیتی بیش از اندازه یافته است. این فردگرایی در زندگی غرب زمینه های نفوذ خود را از عدم معنویت به دست آورده است؛ همان معنویت ظاهری که در این نمایش هم به آن اشاره می شود. خواهر کوچکتر در مسکو به جمع خواهران روحانی پیوسته است ولی در پس آن بیشتر از همه ناچاری و کم حوصلگی موج می زند. چون در غرب معنویت یعنی خزیدن به کنجی و عزلت پیشه کردن ولی این تعریف غلط از آن هم نمی تواند برای افراد دچار خلأ روحی جذاب باشد. پیوستن او یعنی حاشا به کلیسا چون از پایه های قوی و ناشی از میل درونی نیست به ناکامی می انجامد. نویسنده در واقع با این طعنه می خواهد بگوید در غرب هیچ چیز جالبی وجود ندارد؛ نه معنویت! نه مادیات! نه زندگی. و انسان ها در این جامعه تنهایند و نمی توانند این تنهایی را پر کنند. اتفاقی که در آخر نمایش می افتد نتیجه همان تفکر است. تفکری که چون موجی بلند همه را با خود می برد. اینکه ما گفتیم نویسنده این کار از چخوف الهام گرفته است یکی از دلایل اثباتش همین تاکید بر تنهایی است. در آثار چخوف نیز پیوندها سست است و در عوض تنهایی ها عمیق و غیرقابل جبران! این سه خواهر هر چند تصمیم می گیرند که به مسکو رفته و دل از یونان و آتن ببرند ولی مسکو فاقد جذابیت های لازم برای آنان است.
بنابراین خیلی زود از آن پشیمان می شوند و حیرانی و سرگردانی را پیشه می کنند. چیز دیگری که در آثار چخوف به چشم می خورد و در این اثر هم جایگاه خویش را دارد طعنه به زندگی است. طعنه ای هشدارگونه که هشیاری آدم ها را می طلبد که انسان ها معمولا با غفلت از آن، زندگی خویش را در دور تکراری قرار داده و نه از زندگی لذت می برند و نه شناخت خویش را نسبت به آن تغییر می دهند. کتایون فیض مرندی در ارایه این نمایش در ظاهر یک کار فمینیستی و زنانه ارایه داده است ولی در منظر دوم می توان آن را یک اثر بشری و قابل احترام دید. چرا که در این کار کمدی با هدف روشن گری راجع به زندگی بشر و یکی از ارکان جامعه یعنی زنان، سیر فنی قابل قبولی هم در پیش گرفته شده است. کارگردان در انتخاب بازیگران، انتخابی منطقی داشته است اما شخصیت های این نمایش هنوز قوام و دوام لازم را در بروز شخصیت درونی شان در نیافته اند و در نتیجه زود هر قالبی را می پذیرند و حاضر هستند به خاطر گریز از خودشان آن را بپذیرند.
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید