یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


کتاب های شعر لاغر و مضطرب


کتاب های شعر لاغر و مضطرب
«ذوق زمان از شعر روگردان شده است» این جمله را تئوفیل گوتیه در سال ۱۸۶۷ به زبان می آورد. اگرچه او خود از رمانتیك ها بود وشعر در دوران رمانتیك ها هنر غالب محسوب می شد، اما او اقرار كرد دیگر دوران توجه به شعر گذشته است. در هر دوره زمانی یكی از هنرها به صورت وجه غالب در میان مخاطبان و هنرمندان جایگاهی ویژه پیدا می كنند، مثلاً می گویند دوران رمانتیك ها دوران شعر بوده است و قرن هفدهم قرن تراژدی نویسی، همان طور كه نثرنویسی هم در قرن هجدهم یك نوع ادبی غالب بود یا مثلاً در روزگار معاصر تأثیری كه هنرهای بصری بویژه سینما بر زندگی مردم داشته از مظاهری است كه می شود برای غالب بودن یك ژانر یا نوع هنری بر دیگر ژانرها در نظر گرفت. این روزگار اما، شعر انگار به دردی دچار شده كه در دوران رئالیست در اروپا دچار شده بود با این تفاوت كه در آن روزگار شعر و رمان در حال گرفتن سبقت از هم بودند و گاه شعر، گاه رمان نویسی جریان چیره بر ادبیات را رقم می زد. امروز شعر دیگر آن طور كه شایسته است در توجه مردم قرار ندارد. شعر برای فرهنگ ما این قدر نهادینه است كه انگار بخشی از شریان های خونی ما با آن پیوند دیرینه دارد. همچون فلسفه برای آلمانی ها و معماری برای ایتالیایی ها.
كتاب های شعر، كتابهایی نیستند كه مردم از كنار آنها به راحتی بگذرند، هنوز شاعر در این سرزمین دارای موقعیتی است كه آن را به مثابه «فرهنگ» انگاشته اند،«شاعر» اگرچه نوشته هایش دیگر چندان در كانون توجه نیست اما خودش هنوز از مظاهر فرهنگ است. هنوز در پی حفظ ارزش هایی است كه دنیای مدرن بخشی از آن را به فراموشی سپرده است. در واقع اگر به درستی بنگریم شاعر موزه تاریخی فرهنگ شفاهی و مكتوب این سرزمین است و كتابی كه از او منتشر می شود حرف های فرهنگی است كه تاریخی دیرین دارد.
گرچه این كتاب ها لاغرند، مضطربند، غمگین اند اما برخی هایشان هنوز بوی اصالت این فرهنگ را می پراكنند. اما چرا به این كتاب ها می گوییم لاغر، غمگین یا مضطرب!؟ دلایل بسیاری دارد، دلایلی كه ریشه آنها در ساحت های گوناگونی نهفته است. كتاب های لاغر، كتاب های شعرند، شعرهایی كه امروز منتشر می شود، امروز نوشته می شود و حرف امروز شاعران است، این كتاب ها در صفحات ۵۰ ، ۶۰ و ۷۰ یا برخی مواقع تا ۹۰ صفحه هم می رسند و همه جا به مظلومانه ترین شكل ممكن ارائه می شوند و به فروش نمی رسند! حتی دستفروش ها هم از فروش این كتاب ها دریغ می كنند چرا كه فروش این دست كتاب های لاغر برای آنها سودی دربرنخواهد داشت. این كتابها مضطربند، اضطراب شان ناشی از اضطراب شاعر، ناشر، تعداد صفحات، طرح روی جلد، مكان عرضه و مخاطبان آنهاست و نكته بسیار مهم اضطرابی است كه در روح آنها نهفته است.
روح غالب بر این شعرها روحی مضطرب و پریشان است، غم عمیقی ژرفنای وجود كلمات آنها را فتح كرده است. این شعرها در مقایسه با همتایان چند دهه پیش، اصلاً قابل مقایسه نیستند، روزگاری یك شعر در همین سرزمین دهان به دهان می گشت و گاه یك جریان تأثیرگذار را در عرصه فرهنگ و اجتماع باعث می شد، اما حالا یك مجموعه شعر نمی تواند حتی یك نفر را ازعمق خود بااطلاع كند، البته قطعاً در همین كتب لاغر آثاری یافت می شود كه در آن سیر اندیشه خلاق شاعر به اضافه توانمندی تخیلی و عاطفی او نمود دارد اما متأسفانه آن هم در محاق می ماند و دریغ آن طور كه شایسته است معرفی نمی شود. همان طور كه ذكر شد لاغر شدن كتاب های شعر دلایل درونی و بیرونی بسیاری دارد كه این دلایل به قطع و یقین در یك ارتباط چرخه ای و زنجیره ای با یكدیگر قرار دارند، ارتباطی كه اگر با هم و در كنار هم مقایسه نشوند اوضاع به درستی ترسیم نخواهد شد. به چند نمونه از این دلایل اشاره می كنیم.
● فلسفه و كتاب های لاغر
تب تأملات فلسفی، مكالمات فلسفی و مقاله نویسی در این حوزه توسط شاعران جریانی است كه شعر را در دو دهه اخیر تحت الشعاع قرار داده است. جالب اینجاست برخی از افرادی كه مباحثی چون شالوده شكنی، ساختگرایی، پساساختگرایی، مدرن و پست مدرن را در مجلات ادبی می نویسند اظهار می كنند كه علاقه ای به فلسفه ندارند و چیزی در مورد فلسفه نخوانده اند! حال این كه چطور این ها تأملاتی! در حوزه فلسفه از خود در مجلاتی كه فعلاً از كورسوهای ادبیات هستند به جا می گذارند و این اطلاعات به ظاهر فلسفی و زبان شناسی را از كدام منبع شفاهی آموخته اند مبحثی است ادامه دار، اما این مسأله چه تأثیری بر لاغری كتاب ها دارد؟! این مباحث وقتی به شكلی فراگیر در جامعه ادبی مطرح می شود افراد نوجوی زیادی را تحت الشعاع اندیشه شان قرار می دهد. این تأملات فلسفی كه ریشه اش در جغرافیای فرهنگی ای، غیر از جغرافیای فرهنگی سرزمین ماست به دلیل زیرساخت های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی تفاوت های ریشه ای با اندیشه ما دارد، البته این تفاوت، تناقض یا تضاد نیست، بلكه فقط تفاوت است كه این دو در ارتباط و گفت وگو با هم قطعاً به نقاط مشترك و افق تازه ای خواهند رسید اما صحبت اینجاست كه این مباحث وقتی وارد ادبیات ما شد شعر را از شعر بودن به سمت فلسفه بودن برد.
دیگر قرار نیست شعر معنایش رو باشد، قرار نیست تك معنایی باشد، نباید به بیانیه اجتماعی - سیاسی تبدیل شود، بایدازمعناهای خطی بگریزد یا مثلاً دریدا، هایدگر و گادامر این را می گویند، ریكور، دلوز و فوكو به این معتقدند و... این مباحث به اضافه مبحث مهم و دامنه دار «مدرن» و «پست مدرن» اتفاقاتی را برای شعر ایجاد كردكه به لاغرتر شدن كتاب های شعر انجامید. كسی حوصله تأمل بر روی شعرهایی را نداشت كه چند معنایی اند و با هزار كلید باید سراغ یكی ازمفاهیم اش بروی و حالا معلوم هم نیست با آن هزار كلید بشود یكی از درهایش را باز كرد و وقتی در باز شد معلوم نیست چیز به درد بخوری آنجا یافت شود، دیگر این كه عده ای همین راه رفتن به سمت گشایش را لذت بخش نامیدند و این را «قصد و اتفاق» شعر نامیدند، یعنی این كه شعر قرار بوده همین كار را بكند، دقایقی ذهن شما را سركار بگذارد، غافل از این كه مخاطب كارهای دیگری هم به جز شعر خواندن دارد، می تواند به راحتی این وقت را روی یك متن فلسفی بگذارد یا یك كتاب جامعه شناسی یا روان شناسی بخواند، با این تفاوت كه می داند در كتاب جامعه شناسی و فلسفه دنبال چیست و مؤلف این اندیشه كیست اما در شعر نه می داند شاعر این كتاب لاغر كیست، نه می داند چگونه باید با آن برخورد كند. البته این مسأله یك مسأله جهانی است، یعنی وضعیت شعر در سراسر جهان امروز این گونه است. شعر به احتمال قریب به یقین از كانون توجه انسان امروز خارج شده است، حال چرا این مسأله در كشور ما این قدر مهم و ضروری به نظر می رسد، دلیلش این است كه شعر همان طور كه پیشتر آمد جزیی لاینفك از فرهنگ ماست. مادربزرگ ها و پدربزرگ ها كنار كرسی با چراغ زنبوری شب های زمستان را با شاهنامه خوانی و حافظ خوانی می گذراندند، فرهنگ ما فرهنگی است كه پایه هایش را ادبیات قدرتمند كرده است. این كشور سرزمینی نیست كه مجموعه اشعارش دو هزار شمارگان داشته باشند.
● نشانه شناسی، زبان شناسی و كتاب های لاغر
تأثیر كتاب های زبان شناسی و نظریه پردازان در حوزه زبان و نشانه شناسی ادبیات شعری این دو دهه را درگیر خود كرده است، بدین معنا كه كتاب های لاغر و مضطرب سطرهای خودرا زاییده این تئوری ها می دانند و تك تك واژگان شعرشان را با گرایش ها و جملات زبان شناسان و نظریه پردازان این حوزه توضیح می دهند و تبیین می كنند. فرمالیست های روس از آن دست جریاناتی بودند كه ادبیات شعری ایران را به شكل قابل توجهی دستخوش تغییر كردند. آنها به دنبال روش علمی و نظریه بنیاد برای ادبیات بودند. شعر برای آنها، كاركرد زیبایی شناسی زبان بود. هدف فرمالیست ها تقریباً این بود كه با ارائه نظریات، شیوه ها و كلیات به این نتیجه برسند كه تمهیدات شعری چگونه به زیبایی منجر می شوند. بررسی های فرمالیستی در «انجمن مطالعه زبان شاعران» (اوپویاز) در سال ۱۹۱۶ شكل گرفت و تقریباً هفت دهه بعد به ادبیات ایران سرایت كرد. این جریان جدای از تأثیرات جدی ای كه بر شعر ما گذاشت، یكی از مظاهری بود كه ادبیات ما را وارد مرحله ای با عنوان «گذار» كرد. این گذار لازمه ادبیات ما بود اما قربانیان این گذار همین كتاب های مضطرب غمگینی هستند كه گوشه كتاب فروشی ها خاك می خورند!
ساختگرایی مبحث دیگری بود كه در شعر ما ظهور كرد. البته نه این كه در شعر ما نفوذ كند، در نوع نگاه و بررسی نقد ادبی بروز یافت و سپس محكی شد برای بررسی خاصی از شعر و این گونه شد كه شعرها چنین نوشته شدند كه ساختگراها می خواهند. «مؤلف مرده است» این را همان ساختگراهایی نوشتند و گفتند كه بعد مدعی شدند اثر ادبی زاده زندگی خلاقانه نویسنده آن نیست و این اثر ادبی حقیقتی را بازگو نمی كند. این مباحث در تلاش بودند مخاطب شعر را به سمت و سویی هدایت كنند كه قابلیت درك اثر در آن ها بیشتر شود. این مباحث دامنه گرفت و به صورت فرایندی فراگیر در جامعه ادبی عمومی شد اما غافل از این كه مخاطب در تلاش نیست تا قابلیت درك و فهمش را از اثر بالا ببرد، یا لااقل به این سرعت علاقه مند نیست، نظرش را در مورد نوع لذت بردنش از اثر عوض كند. این مباحث تئوریك در ادبیات شعری ما چاق شد در عوض نوشته ها لاغر و كتاب های شعر لاغرتر. هرچه این فرایند روبه صعود رفت، شعر ومخاطبش به درجات پایین آمدند.پرده دومی كه دراین حوزه بازگشایی شد «پساساخت گرایی» بود. این جریان در دهه ۶۰ اروپا شكل گرفته و از میان ساختگرایی متولد شده بود. برخی از ساختگرایان روش خود را تغییر می دهند، از تظاهرات علمی خود می كاهند. پساساختگرایی به «متغیر و پایدار نبودن» دلالت ها می اندیشید. «كتاب» دیگر فقط كتاب نیست، بلكه معانی دیگری هم می تواند داشته باشد. هرچند این نگاه در ادبیات شعری سرزمین ما تاریخی بسیار دارد اما وقتی این مسأله از خارج مرزها مطرح شد، عین مثال مرغ همسایه شد كه همیشه برحسب بی توجهی غاز است. این جریان به نوعی به عدم قطعیت هستی شناختی می رسد و می اندیشد كه اندیشه پسامدرن هم به آن می نگرد. نویسندگان پست مدرن كه با اندیشه های پساساختگرایی هم ریشه اند تمام قلمروهای سخن را درهم می شكنند از هر چیزی در هر متنی یاد می كنند و ارتباط آن را با هم به مخاطب وامی گذارند. یعنی یك متن دیگر متنی متشكل و یك كل واحد نیست كه اجزای آن با هم رابطه آشنا داشته باشند. عناصر متن به شكلی كاملاً اتفاقی و بدون هیچ توجه كانونی و مركزی برای معنادهی در متن قرار می گیرند.
نتیجه این جریان كتاب های مضطربی می شوند كه هم اكنون می بینیم و نمی خوانیم! تمامی مباحثی كه در ادبیات شعری ما در این دو دهه مطرح می شود اگرچه این ادبیات و شعر را از یك رخوت زیبایی شناسی كه صدها سال درگیر آن بود جدا می كند و وارد عرصه تازه ای از زیبایی ونگاه می كند اما تأثیری را كه روی مخاطب می گذارد قدری دشوار می شود فراموش كرد. مخاطب باید به شعر و شاعر اعتماد كند. تاریخ چندصدساله شعر این اعتماد را به مخاطب داده بود و ذهن او را عادت داده بود كه چگونه بر او (شعر) وارد شود. اما تئوریهای ادبی امروز قدری این اعتماد را سلب كرد. البته این مطلب لازم به ذكر است كه مبانی زیبایی شناسی شعر فارسی توسط «نیما» تغییراتی كرد كه این تغییرها بسیار هم بنیادین بود و این تغییرها در شعر یكی دو دهه اخیر به تغییرهای دیگری اضافه شد كه شعر این سرزمین را دستخوش تغییرهای جدی كرد. در مورد رخوت زیبایی شناسی هم لازم به توضیح است كه رخوت در نوع نگاهی بود كه مجدداً این مدل ها را در حوزه آرایه های ادبی تكرار می كرد وگرنه در اصل این مسأله و تولدی كه در سده های ۵ ، ۶ ، ۷ ، ۸ و ۹ در ادبیات شعری ایران رخ داد هیچ شكی وجود ندارد.
به هر حال نشانه شناسی و زبان شناسی با مباحثی كه مطرح كردند باعث این قضیه شدند كه عده كثیری از شاعران، شعرهایی با این تئوریها بنویسند این مسأله مخاطب را از شعر دور كرد (اگرچه دلایل دیگری هم داشت كه مخاطب دور شد)، شعر را فقط شاعران می خواندند و می خوانند. آن هم امروز بسیار كم شده است. كتاب های شعر لاغر و لاغرتر شدند و حتی برای نشرشان باید خودت از جیب پول بگذاری تا ناشر حاضر شود، شعرهای تئوری زده! یا سالم! را چاپ كند!
● شاعران، ناشران، مخاطبان و كتاب های لاغر
شاعران می نویسند، دغدغه نان و آب و... دارند اما باز هم می نویسند عده ای شان برخی مواقع درگیر جریاناتی می شوند كه از آن با عنوان تئوری زدگی یاد كردیم، اما عده كمی از آن ها راه خودشان را می روند. آن ها ادبیات را خوب می شناسند. پیشینه شعر این سرزمین كهنسال را می دانند و از این تاریخ كهن ادب دریافته اند كه رمز جاودانگی یك اثر چیست، آن ها سره را از ناسره تشخیص می دهند، شعر خوب را می شناسند و شعری می نویسند كه دنباله تاریخ شعر ماست، نه این كه فكر كنید تقلید یا ادامه دهنده مطلق می شوند، خیر، این شاعران روح پویا و سیال شعر ایران را دریافته اند و با آن روح ، همساز و دمسازند. اما امروز باز كتاب ها همه با یك چوب زده می شوند، همه این كتاب ها لاغرند، لاغر، مضطرب و غمگین «مضطربند» از این جهت كه بازگوكننده زیست جهانی هستند كه در آن نفس می كشند، زندگی شهری، صنعت، تكنولوژی، ارتباطات اگرچه مظاهری هستند كه زندگی انسان را آرام كرده اند، اما خود نوعی برهم زننده آرامش زندگی انسان ها شده اند، خیابان های شلوغ، آدم های مادی و بی توجه به انسانیت، بوق ماشین ها و هزاران ویژگی دیگر شهری كه اضطراب ایجاد می كنند و همین اضطراب در آثار این شاعران متبلور شده است. این اضطراب اگرچه به عقیده عده ای نباید در شعر بیاید اما شعر می گوید: تو باید خودت را بنویسی، بی هیچ حرفی اضافه و كم، ما همانی را می نویسیم كه هستیم، این باید حرف و شعار شعر باشد. پس اضطراب كتاب های لاغر، اضطراب زندگی شاعر است، ذهن پرتلاطم شاعر چگونه می تواند آرام باشد وقتی زندگی اجتماعی اش در حال فروپاشی است، وقتی نمی تواند برای آینده خود تصویری روشن ترسیم كند. او بخشی از فرهنگ این سرزمین است، فرهنگی زنده كه می كوشد ارزش های انسانی را به رشته تحریر درآورد و بنگارد. آن وقت این طور بدون پشتوانه ای جدی باید شعر بنویسد، شعرش شعری می شود مضطرب! تازه اگر بی تفاوت نسبت به تئوری ها بوده و فقط شعر نوشته باشد، در غیر این صورت كه اضطراب حاكم بر آن بیشتر خواهد بود.
«ناشران» دیگر هیچ توجهی به شعر و شاعر ندارند. مگر این كه شاعر از این جهان برود و یك دفعه سروصدایی بلند شود، آن وقت ناشری هم پیدا می شود و آثارش را یك بار دیگر تجدید چاپ می كند، در غیر این صورت، شاعران كتاب های لاغر باید با پول جیب خود و با خواهش سراغ ناشران گرامی رفته تا آن ها كتاب هایشان را به انتشار برسانند، حالا این كتاب كی منتشر می شود و كی به دست شاعر می رسد و آیا اصلاً پخش می شود یا نه مسأله دیگری است. ناشران كتاب های كوچك و لاغر را به كتابفروشی ها می برند و در گوشه ای كه تقریباً پرت ترین جای كتابفروشی است می گذارند، شاید كسی یك روز سراغ این كتاب ها را بگیرد. این كتاب های غمگین زاییده فشارهای درونی و بیرونی فرهنگ و اجتماع هستند و برای شاعر آیینه دق شده اند.
مخاطبان این كتاب ها بسیار اندكند. به این معنا كه اگر مجموعه شعری با شمارگان دو هزار از مرحله چاپ گذشته و پخش شود، بعید است نیمی از آن به فروش برسد، این قدر كتاب می ماند تا شاعر مجبور شود فكر دیگری برای كتابش كند. آن را هدیه بدهد یا خودش كنار خیابان به فروش كتابش اقدام كند كه آن هم البته كار هر شاعری نیست. مخاطبان سراغ این نوع نگاه در شعر نمی روند، چرا؟ آن ها در مرحله اول توقعی كه از شعر دارند همان توقع تاریخی است كه از شعر دوره های پیش داشته اند. دوم این كه مخاطبان علاقه مندند به شعر پناه بیاورند و شعر التیام دهنده اضطراب ها و دردهایشان باشد، یا این كه راهنمای برخی اعمالشان، در صورتی كه شعر امروز خود زاییده اضطراب و پریشانی است، شعر امروز از زندگی امروز حكایت می كند، اگرچه در بسیاری از شعرها و ادعای این اعمال را می بینیم اما به طور كلی شعر امروز بازتاب اجتماع است، شلوغی ها، فشارهای عصبی، تنش های خانوادگی، قتل، دزدی، عشق های اینترنتی و.... و مخاطب امروز این مفاهیم را با این نوع بیان كه در شعر امروز هست نمی پذیرند و نمی پسندند. این شعر گرچه بازتاب اعمال و رفتار همین مخاطبان است، به این معنا كه جامعه متشكل از اجزایی است كه این اجزا همین انسان ها و رفتارهای فردی و جمعی آن هاست و شاعر هم عموماً همین اجتماع به اضافه منویات خود را بازتاب می دهد، اما مخاطب این چین و چروك های خود و جامعه را كه در شعر بازتاب پیدا كرده، نمی خواند و علاقه مند به دانستن آن نیست، البته همان طور كه ذكر شد نوع بیان هم مهم است، یعنی شاعر امروز كمتر به مخاطب توجه كرده و كمتر به شیوه های بیان ساده روی آورده است، به مخاطب اندیشیدن مسأله مهم یا شاید گره ای كور در شعر امروز است، شناخت مخاطب و به مخاطب اندیشیدن به این معنا نیست كه شما شعر را عامه فهم كنی، یا برای مخاطب شعر را پایین بیاوری، بلكه به این معناست كه امتزاج افقی بین شعر و مخاطب بیابی و آن امتزاج را به پیوندی ناگسستنی تر تبدیل كنی. كتاب های لاغر، كتاب های مضطرب غمگین، كتاب هایی هستند كه گوشه كتاب فروشی ها افتاده اند، شاعرشان زاییده اضطراب و تنش است، مخاطب شان بی حوصله در تحلیل و سفیدخوانی های متنی است و ناشرشان بنگاه اقتصادی ای است كه كتاب لاغر شعر با كتاب چاق آشپزی برایش یكی است، او تنها به سود و بازدهی اقتصادی كتاب می اندیشد، كتاب های شعر امروز دچار تلاطمی شده اند كه فقط با به پایان رسیدن دوران گذار به آرامش خواهند رسید.
حسن گوهرپور
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید