یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


گفت وگو با «رومن پولانسکی» درباره «الیور تویست»


گفت وگو با «رومن پولانسکی» درباره «الیور تویست»
● من خود الیور هستم
در رستوران «لونیو» روبه روی رومن پولانسکی نشسته ام. این رستوران در خیابان مونتینه، کنار خانه ای قرار دارد که پولانسکی در آن با همسر سومش، امانوئل سینیه ۳۹ساله، دختر ۱۲ساله اش، مورگان، و پسر ۷ساله اش، الویس، زندگی می کند. آنچه باعث شد، این کارگردان ۷۲ساله به دیکنز روی بیاورد، تمایل او به ساختن فیلمی بود که بچه هایش هم بتوانند ببینند. «بچه ها سرصحنه فیلم هایم می آیند، می دانند چه کار می کنم، زندگیشان را در کنار همین مسائل می گذرانند اما حاصل همه این کارها آنقدر از دنیایشان دور است که نمی توانند با آن ارتباط برقرار کنند. می خواستم فیلمی بسازم که بتوانند تماشا کنند، به همین دلیل به دنبال موضوعی می گشتم که مناسب باشد.»
پولانسکی هر شب برای بچه ها داستان می خواند، اما تنها داستانی که از دیکنز برای آنها خوانده بود، سرود کریسمس بود. همسرش امانوئل بود که الیور تویست را پیشنهاد داد چون می دانست رومن تا چه اندازه طرفدار فیلمی است که کارول رید براساس تئاتر موزیکال لایونل بارت به نام «الیور!» ساخته است.
عجیب اینکه پولانسکی پیش از اقدام به اقتباس رمان همراه با رونالد هاروود- که با او در نوشتن «پیانیست» نیز همکاری داشت- فیلم دیوید لین را ندیده بود. «اگر قبلاً فیلم لین را دیده بودم، فکر می کردم زمانش رسیده که یکی دیگر ساخته شود. گرد کهنگی بر آن فیلم نشسته است. فیلمی اکسپرسیونیستی است و فکر می کنم بازی آلک گینس با آن دماغی که برایش چسبانده اند و لهجه غلو شده اش، بیش از حد اغراق آمیز از کار در آمده است.» برعکس، بازی درخشان بن کینگزلی در نقش فاگین این شخصیت را در عین هراس آور و شریر بودن، همدردی برانگیز ساخته است. خصوصاً در صحنه تلخ پایانی که الیور پیش از رفتن او به سوی چوبه دار در زندان به دیدنش می رود- صحنه ای که منتقدان دیکنز آن را بیش از حد احساساتی خوانده بودند و لین به کلی آن را حذف کرده بود اما در دستان پولانسکی به صحنه ای به یاد ماندنی تبدیل شده است.«هنوز هم یک کلیشه یهودی است اما خیلی جذب کلیشه ها نشده است.» پولانسکی درباره فاگین ساخته و پرداخته کینگزلی می گوید: «یک یهودی هسیدیک۱ نیست، اما لهجه و ظاهرش شبیه به یهودی های آن دوران است. بن حرف جالبی می زد. او می گفت فاگین با همه منش غیراخلاقی اش هنوز هم زندگی این بچه ها را تامین می کند. البته جیب بر بودن آنها قابل اغماض نیست. اما مگر کار دیگری هم می توانند بکنند؟»در نظر اول به نظر می رسد فاصله زیادی میان لهستان زمان جنگ و انگلستان دوره ویکتوریا وجود دارد، اما مضامین مشترک بسیاری میان «الیور تویست» و «پیانیست» وجود دارد. حداقل از این نظر که غریبه ای برای زنده ماندن به مهربانی چند فرد ناآشنا متکی می شود. درست همانند سرنوشت خود پولانسکی چرا که او هم مجبور شد در کودکی از پدر و مادرش جدا شود و در لهستان تحت اشغال نازی ها به تنهایی زندگی اش را بگذراند. آیا او شباهتی با الیور دارد؟ می گوید: «معلوم است که شباهت دارم، اما به این دلیل نبود که خواستم این فیلم را بسازم. دلم نمی خواهد از این موضوع برای تبلیغات فیلمم استفاده کنم حتی دوست ندارم درباره اش حرف بزنم. اما اگر شما هم تجربه ای مانند الیور را پشت سر گذاشته باشید مسلم است که از آن در اثر خود استفاده خواهید کرد.»فیلم «الیور تویست» را، با بودجه ای بالغ بر ۲۵ میلیون پوند، می توان پرهزینه ترین ساخته این کارگردان دانست. بازسازی لندن دوران دیکنز در خیابان های پراگ بیشترین هزینه را دربرداشت- برای این کار مجبور شد از نقاشی های آن زمان «گوستاو دوره» استفاده کند. جذاب ترین جنبه ساختن این فیلم نیز برای پولانسکی همین کار بود. خودش دراین باره می گوید: «خیلی تخیل برانگیز و هیجان آور بود. حالا که درباره عناصر کارمان صحبت می کنید می بینم که چقدر کار باارزش بوده.» او همچنین از دشواری کار با کودکان لذت می برد. تیموتی بریل مدیر تولید انگلیسی فیلم در این باره گفته است: «یکی از مسائل جالبی که باورش برای اغلب مردم دشوار است توانایی خارق العاده پولانسکی در بازی گرفتن از کودکان است. البته این توانایی فقط منحصر به کودکان خودش نمی شود هرچند نباید فراموش کرد که او پدری منحصربه فرد است.»دختر و پسر پولانسکی هر کدام نقش هایی در فیلم دارند- مورگان نقش دختربچه ای را دارد که در کنار در خانه ای ایستاده است که الیور برای پیدا کردن غذا وارد آن می شود و الویس در نقش پسر کوچولوی ثروتمندی که حین بازی حلقه اش را به یکی از پسران فاگین می بازد، ظاهر می شوند. پدر آنها درباره نقش شان در فیلم می گوید: «این فیلم متعلق به آنها است، این طوری سال ها بعد- زمانی که من دیگر در کنارشان نباشم- خاطره فیلم در یادشان زنده می ماند.»«الیور» باعث شد تا بار دیگر پولانسکی با همان افرادی کار کند که در فیلم «پیانیست» برنده جایزه اسکار شده بودند. در واقع باید گفت که در سه دهه اخیر او تقریباً با عده مشخصی همکاری کرده است که اغلبشان هم انگلیسی هستند و او را بسیار دوست دارند و همواره از او حمایت می کنند.در زندگی اغلب هنرمندان نقاط تاریکی وجود دارد اما شاید هیچ هنرمندی به اندازه پولانسکی نقطه تاریک در زندگی اش نداشته باشد. او که در سال ۱۹۹۳ در پاریس به دنیا آمد در سن ۳سالگی با والدین لهستانی اش به کراکو نقل مکان کرد و بعد از تهاجم آلمانی ها خانواده آنها ناگهان سر از گتوی کراکو درآورد. ۱۳ مارس ۱۹۴۳ و زمانی که نازی ها در گتوی کراکو کشتار به راه انداختند او نه سال داشت. پدرش حفره ای در زیر سیم های خاردار حفر کرد و پسر را از آن طریق نجات داد. در آن سوی سیم خاردار متوجه شد که کسی که پدرش به او پول داده بود تا از رومن نگهداری کند آنجا نیست و به ناچار بازگشت. اما متوجه شد که پدر و مادرش را از آنجا می برند و با فریاد «فرار کن!» پدرش از آنجا رفت و دیگر به پشت سر خود نگاه نکرد. باقی دوران جنگ را در روستاهای لهستان در کنار چند خانواده به صورت مخفی گذراند. «یک کودک می تواند گرسنه بودن و لباس نداشتن را تحمل کند، اما جدا بودن از پدر و مادر برایش غیر قابل تحمل است.» این جمله را پولانسکی هنگام ساختن «الیور تویست» بر زبان آورده است. در پایان جنگ متوجه شد که مادرش کشته شده است اما پدرش در یک اردوگاه کار اجباری زنده مانده بود و مدت کوتاهی پس از جنگ توانست با پسرش زندگی کند. از پولانسکی می پرسم به نظر او چرا خاطرات آن سال ها اکنون چنان در کانون توجه قرار گرفته که تعداد کتاب هایی که درباره این موضوع نوشته می شود از کتاب های مربوط به عیسی مسیح(ع) بیشتر شده است، اما در دوره بعد از جنگ بازماندگانی مانند او مجبور بودند در این باره سکوت کنند؟ «اولاً، فاصله خاصی لازم است تا بتوان چشم اندازی از آنچه اتفاق افتاده به دست آورد، ثانیاً اکنون دورانی است که آخرین شاهدان این اتفاق دارند از میان می روند. ثالثاً، آدم ها هر چه پیرتر می شوند بیشتر دلشان می خواهد درباره آن لب به سخن بگشایند؛ این نکته مخصوصاً در مورد من صادق است.»از سایر نقاط تاریک زندگی او می توان به قتل همسرش شارون تیت و پرونده ای که او را به گریز از آمریکا واداشت، اشاره کرد. به نظر می رسد که پولانسکی در هشتمین دهه زندگی اش آرامش بیشتری را تجربه می کند. روشن است که بیشتر این آرامش به بچه هایی مربوط می شود که مدت ها انتظارشان را می کشیده. «اکنون به کودکی ام به شیوه ای دیگر و از دید بچه هایم نگاه می کنم و متوجه می شوم که پدر و مادرم چه درکی از مشکلات روزگار خود داشتند. چیزی که قبلاً نمی دانستم.»قصد دارد بعداً چه کاری انجام دهد؟ «ای کاش می دانستم. واقعاً می دانم؟ یک وقت تلفنی با استنلی کوبریک صحبت می کردم مدت ها پیش بود، خیلی دوستش داشتم. او درخشان و برجسته بود و صحبت کردن با او همیشه جالب بود چون درباره همه چیز بسیار می دانست. به من گفت: «از دوره بینابینی که نمی دانی بعداً می خواهی چه کار کنی، بدت نمی آید؟ چرا از هر فیلم به فیلم بعدی تصمیم گرفتن در مورد کار بعدی سخت تر می شود؟» یادم می آید که گفتم: «بله، بله، بله» اما نمی دانستم چه می گوید چون در آن زمان انتخاب فیلم بعدی برایم آسان بود. حالا می فهمم منظورش چه بود.»
پی نوشت:
۱- شاخه ای از یهودیان راست کیش که ریشه آنها در اروپای شرقی قرن هجدهم است.م.

سو سامرز
ترجمه: پریا لطیفی خواه
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید