یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

آیا ایالات متحده تهدیدی برای اروپاست؟


آیا ایالات متحده تهدیدی برای اروپاست؟
سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) در حالی نشست استثنائی سران کشورهای عضو را از دوم تا چهارم آوریل در بوخارست برگزار کرده که در منجلاب افغانستان گرفتار آمده، عزم ایالات متحده برای استقرار پایگاه های موشکی در اروپا میان اعضای پیمان تفرقه انداخته و روسیه به خرده گیری از آن پرداخته است.
بیش از چهل سال پس از تصمیم ژانرال دوگل به کناره گیری از فرماندهی نظامی فراگستر این سازمان و به رغم وعده های های نیکلا سارکوزی برای بازنگری در این گزینه، ناتو با تردید هائی درباره ماهیت هستی خود روبروست.
هرچند برخی رویای اتحادی میان دو سوی اقیانوس اطلس را در سر می پرورانند که مأموریت تضمین سروری جهان غرب بر سرتاسر عالم را بتوان به آن سپرد، به نظر می رسد که گروه اندکی نیز بیمناک از خطر محتملی است که سیاست های راهبردی آمریکا برای اروپا می تواند در بر داشته باشد.
آیا چشم انداز نشست سران سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) از دوم تا چهارم آوریل در بخارست (رومانی) است که بر چاپ گزارش ها و کتاب ها در باره پیوندهای میان کشور های دو سوی اقیانوس اطلس و مناسبات میان اروپا و ایالات متحده افزوده و یا شبه ها و تردیدها در باره حکمت وجودی این سازمان در اروپا؟ آقای ادوارد بالادور (۱) دستیابی به تعادلی تازه و حتی اتحادی میان اروپا و ایالات متحده را به منظور سامان دادن امنیت جهان توصیه می کند. نخست وزیر پیشین فرانسه بی پروا دموکراسی و غرب را مفاهیمی همگون می پندارد.
پنج افسر ارشدی که پیش از این وظائفی را در ناتو برعهده گرفته بودند نیز پیشنهاد کرده اند که با ایجاد رهبری سه گانه مشترک ایالات متحده، ناتو و اتحادیه اروپا، پیمان را باز می باید دوباره احیا کرد. گزارش آنها (۲) مفاهیم شکل یافته از تفکر نظامی آمریکا مانند استفاده پیشگیرانه از سلاح های اتمی را به وسواس گرده برداری کرده است (۳) ... یک «محفل اندیشه پرداز» (تینک تانک) مهم مستقر در بروکسل موسوم به «دستور کار امنیت و دفاع» نیز به سهم خود در نظر دارد به «بازبینی» رابطه میان دو سوی اقیانوس اطلس بپردازد (۴).
این نوشته ها سه نکته مشترک را عرضه کرده اند: نخست آنکه همه آنها جهان بیرون از حلقه ناتو (دست کم وقتی سخن از آن به میان می آورند) را همچون تهدیدی تحلیل کرده اند (۵)، سپس این اندیشه را پذیرفته اند که رویاروی جهانی شدنی که به انگار آنان آشفته و در هم ریخته است، ارزش های مشترکی جهان غرب را به یکدیگر پیوسته است؛ سر انجام در پرتو پیامدهای مداخله در افغانستان و عراق، این متون با اذعان به ناتوانی ارتش های غربی، خواستار گسترش مأموریت های ناتو شده اند. تنها هوبرت ودرین وزیر امور خارجه پیشین فرانسه از خوش خیالی هائی دوری گزیده است که در سرتاسر آثار دیگر نمایان است (۶).
با اینهمه تمام این نوشته ها مطلبی را نادیده انگاشته اند که به حریمی می ماید که دست بدان نتوان زد. آیا در بیست سال آینده ایالات متحده می تواند خود مخاطره وخیمی برای امنیت بین المللی به شمار آید؟ چنین پرسشی که نمی توان آنرا ناپذیرفتنی دانست، از [کنش های] زمامدارانی که اکنون در واشنگتن در مسند قدرت نشسته اند فراتر می رود، همان هائی که با تجاور به عراق یکی از فاجعه بار ترین ماجراهای ژئوپولیتیک پانزده ساله اخیر را به بار آورده اند. این پرسش دست کم باید گفتگوئی را در میان اروپائیان بر انگیزد. درست است که تروریسم اسلامی و پخش و گسترش سلاح های کشتار جمعی خطری واقعی به شمار می رود، اما با جای دادن ایالات متحده در ردیف چاره های ممکن، از همان آغاز با یک توافق تلویحی سرچشمه خطری محتمل را برای امنیت بین الملل نادیده می گیرد. هر تأملی در باره یک دیپلوماسی مختص اروپا که از کنار چنین احتمالی بگذرد به یک تحلیل مثله شده می ماند. اگر بیم یک جانبه گروی آمریکا مستقیما بر فرانسه سنگینی نمی کند، با این وجود آیا باید دیده بر آن بست؟
کره زمین اکنون مرحله گذاری را طی می کند. به تدریج جهانی چند وجهی جای نظامی را می گیرد که یک جانبه گرای و متکی بر توان نظامی است و کلان ابر قدرتی یگانه برآن چیرگی یافته. سر برداشتن قدرت های تازه (چین، هند اتحادیه اروپا)، وجود دولت های دیگری که به سلاح هسته ای مجهز اند (اسرائیل، پاکستان، کره شمالی، و ایران آینده) و لزوم مدیریت دشوار یابی نفت و مواد اولیه نقش خویش را بر جهان باقی نهاده است. فراتر از آشکارترین تهدیدات (گسترش سلاح های هسته ای و تروریسم)، برخی سناریوهای جنگ محتمل، به طراحی کنش های نظامی یک طرفه (مانند لشگر کشی ایالات متحده به عراق) و ستیزه هائی پرداخته اند که ممکن است برای کنترل منابع کم یاب سر گیرد. اما در هر دو مورد، واشنگتن با تصمیم گیری های یک تنه خویش، می تواند نقش برهم زننده ثبات را بر عهده گیرد.
کنش های یک جانبه و منفرد آمریکا که اساس آنرا در سال ۱۹۹۱ بنیاد نهادند، ویژگی های منحصر به فردی دارد که گزند روحی ناشی از سؤ قصد های ۱۱ سپتامبر ناگهان بر دامنه آن افزوده است. قدرت واشنگتن از حدودی که معمولا با حاکمیتی معمول پیوند خورده در می گذرد و اینک دیگر بر سرتاسر کره زمین گسترش یافته است. این یکه تازی قدرتی است که حریفی در مقیاس جهانی برای خود نمی شناسد و هویت خویش را با «ویژگی تقدس یافته» یا «رستگاری بخشی دموکراتیک ریشه ای» توجیه می کند.
چنین رویکردی پیش از هر چیز به منزله برخورداری از اختیار روی گرداندن از قواعد امنیت جمعی است. از زمان ریاست جمهوری آقای ویلیام کلینتون مقامات آمریکائی در این مسیر بسیار پیش رفته اند: کنار کشیدن از عهدنامه منع سلاح های ضد موشک های قاره پیما (بالیستیک)، بازدارنده ساخت و انباشت موشک های ضد موشک، به قصد راه اندازی برنامه دفاع ضد موشکی؛ کار برد بسیار «نرم و انعطاف پذیر» مقاوله نامه سال ۱۹۷۲ منع سلاح های بیولوژیک (چنانکه بحران انتراکس تولید شده بوسیله آزمایشگاه وابسته به پنتاگون در سپتامبر ۲۰۰۱، و پیش برد کار استفاده نظامی از این ماده نمودار آن است)؛ اعراض از بازرسی پیش بینی شده در مقاوله نامه سال ۱۹۹۳در باره سلاح های شیمیائی، به بهانه حمایت از اسرار صنعتی از آن جمله اند. واشنگتن بدین ترتیب با چین و ایران برای سست کردن این عهد نامه بین المللی همگام شده است.
● لغزش استراتژیک واشنگتن
رد مقاوله نامه سال ۱۹۹۷ علیه مین های ضد نفر، به منظور «محافظت سپاهیان آمریکائی مستقر در کره» را باید بر اینهمه افزود که ایالات متحده را از این نظر در کنار چین جای می دهد و نیز رد مذاکرات راجع به خرید و فروش سلاح های سبک، به بهانه آنکه چهارمین اصلاحیه قانون اساسی حق نگهداری سلاح های شخصی را مجاز شمرده است. این کشور همچنین عدالت همگانی دیوان بین المللی کیفری را که شگفتا کلینتون رئیس جمهور وقت آن کشور خود پیشنهاد کرده بود نپذیرفته و کنگره آمریکا تا آنجا پیش رفته که کشورهای جنوب برخوردار از کمک های سیاسی آمریکا را تهدید کرده است که چنانچه از امضای توافق نامه دو جانبه ای برای جلوگیری از استراد شهروندان آمریکائی تحت پیگرد دیوان کیفری بین المللی خودداری ورزند کمک های ایالات متحده به آنها را قطع خواهد کرد.
و باز یک جانبه گروی آنست که هر آنی که خواستند تصمیم بگیرند که «دشمن» چه کسی است: عراق (چنانکه آقای کولین پاول روز ۶ فوریه ۲۰۰۳ در سازمان ملل متحد تصریح می کرد)، ایران، القاعده و غیره. این آزادی عمل در انگشت نما کردن دشمن جدول زمانی برای «جنگ جهانی علیه تروریسم» را به «جامعه بین الملل» تحمیل می کند. سخنرانی آقای جرج بوش در ژانویه ۲۰۰۲ در نکوهش «محور شر» مشتی نمونه خروار است. رئیس جمهور آمریکا بی هیچ تردیدی و بدون هیچگونه انسجامی به پریشان گوئی از جنگ علیه تروریسم اسلامی، که آنرا مسئول واقعه ۱۱ سپتامبر می دانست تا نبرد علیه گسترش [سلاح های هسته ای] می پرداخت (با این وجود نه کره جنوبی را به داشتن روابط مشکوک با آقای اسامه بن لادن متهم کرده بودند و نه ایران را). آقای بوش با دستی فهرستی از کشور های خطرناک را بالا می برد و درست خلاف آن با دستی دیگر جواز «گسترش دهندگان مجاز» به اسرائیل و هند و پاکستان اعطا می کرد و بدین ترتیب اذعان داشت هر گسترش سلاح هسته ای هم در ثبات گیتی خلل نمی اندازد.
یک جانبه گروی، همچنین اختیار آنست که توان نظامی خویش را به تنهائی به کار برد: هزینه دستگاه دفاعی آمریکا به اندازه نیمی از هزینه های تسلیحاتی سراسر جهان است. تأملات کنونی در باره کاربرد سلاح های کوچک هسته ای («اتم خرد») و تصریح اصل جنگ پیشگیرانه، بازتابی از عناصر سازنده ژرف نگری راهبردی کشوری است که هرگز جنگ ویران کننده خانمان سوزی را در سر زمین خویش به چشم ندیده است (۷)، اما آرام و خونسرد به ابزار و طرق راه اندازی آن در سرزمین دیگران می اندیشد. سر انجام یک جانبه گروی چنانکه در مورد عراق به خوبی می توان دید، حقی است که کشوری به خود می بخشد که نقشه جهان را از نو ترسیم کند. گواه آن طرح «خاورمیانه بزرگ است».
ایالات متحده آخرین دموکراسی در جهان است که در نیمه دوم قرن بیستم به جنگی شمیائی دست یازید. این کشور میان سال های ۱۹۶۱ و ۱۹۷۱ چهل ملیون لیتر «ماده نارنجی» بر سر ویتنام فروریخت، یعنی سیصد و سی و شش هزار کیلو دیوکسین، ماده سخت مسموم کننده ای که اروپائیان در سوه سو به آسیب های آن پی بردند* (۸). دادگاه های ایالات متحده به تازگی پذیرفته اند که به تفنگداران پیشینی که قربانی این سلاح هراس انگیز بوده اند غرامت پرداخت شود، اما از شناسائی همین حق در باره قربانیان ویتنامی سر باز زده اند.
آیا انتخابات ریاست جمهوری ممکن است این وضعیت را تغییر دهد؟ سه رکن مشترک را می توان نزد سه نامزد ریاست جمهوری یعنی خانم هیلاری کلینتون، و آقایان برک اوباما و جان مک کین، باز یافت که هنوز در میدان رقابت مانده اند.
بدنبال کم و بیش مشورتی با متحدان، بینش ایالات متحده که خود را منجی عالم بشریت می داند پابرجای خواهد ماند. حتی آقای اوباما، نامزدی که بیش از دیگران به واکنش های بین المللی حساس است، هیچگاه جلسه پرسش و پاسخی در مقام رئیس کمیسیون فرعی اروپای کمیسیون روابط خارجی سنا ترتیب نداده است. خودمحوری، اخلاق گرائی و استثنائی انگاری خویش که ذهنیت نخبگان و افکار عمومی را به یکسان انباشته، توضیحی است بر این احساس همگانی که هیچکس را اذن این نیست که تردیدی در خلوص نیات آنها و یا درستی تعاریف شان از خیر و شر روا دارد. اتفاق نظری بر سر این احساس نزد خواص و عوام به وجود آمده است (۹).
استراتژی واشنگتن از تدبیر بیمناک ساختن رقیب از رویاروئی با قدرت خویش، همان آموزه ای که در تمام مدت جنگ سرد برای حفظ صلح به کار آمده بود، به سوی اقدامات پیشگیرانه که منطق راه اندازی جنگ است درخزیده. سرچشمه چنین لغزشی را در سیاست استثنائی انگاری آمریکا باید جست. این منظق بر این اصل استوار است که امنیت کشور نباید به هیچکس وابستگی داشته و ناچار می تواند هر یورش پیشگیرانه ای را به خودی خود توجیه کنند. واقعه ۱۱ سپتامبر که تهاجمی مستقیم و مرگبار در خاک آمریکا بود باعث استحکام چنین «اصلی» شد. تنها عامل روانی بازدارنده این کجروی، مرگ چهار هزار تفنگدار آمریکائی است (که در جر و بحث های انتخاباتی بیش از مرگ صدها هزار عراقی سنگینی کرده).
دومین عامل پابرجا در طرح ریزی سیاست داوطلبان کاخ سفید، همبستگی بی قید وشرط با اسرائیل است که باز هم بیشتر دستیابی به صلحی پایدار در خاورمیانه را ناپایدار و نامعلوم ساخته. نو اوانژلیست های هوادار «اسرائیل بزرگ» مدعی اند که ۳۰% مردم آمریکا پشتیبان نظر آنان هستند؛ نفوذ این محافظه کاران نقش سنتی جامعه یهودی سازمان یافته را شدت بخشیده است (۱۰). در ارتباط با آفاق مسلمانان، بیشتر سخنرانی های سیاسی اصطلاح فاشیسم اسلامی را در بر دارند، گوئی فقط اسلام است که انحصار خشونت و بنیاد گرائی را به خویش بخشیده (۱۱). وانگهی دیپلوماسی آمریکا در منطقه بر قاعده «یک بام و دو هوا» استوار است. آقای ریچارد هولبروک رایزن خانم کلینتون در امور خاورمیانه اعلام کرده است که «مسئله بنیادین در فلسطین نه دموکراسی بلکه صلح با اسرائیل بوده. (...) میان صلح و دموکراسی در این منطقه، بی آنکه اندک تردیدی به خود راه دهم صلح را برخواهم گزید (۱۲).»
این هشدار همچنین در مورد ایران تنها کشور منطقه که رئیس جمهورش با ۵۵% آراء مردم انتخاب شده نیز به کار آنها می خورد، که در مقام سنجش به اندازه عربستان سعودی اسلامگرا نیست، دموکرات تر از آن کشور است و کمتر از پاکستان یا اسرائیل به سلاح هسته ای دست یافته. اظهارات برآشوبنده آقای احمدی نژاد نمی تواند خاستگاه تلاش وی برای دستیابی به سلاح هسته ای را پنهان سازد که ریشه در جنگ ایران و عراق دارد (۱۹۸۸–۱۹۸۰). در آن ستیزه که از هشتصد هزار تا یک ملیون کشته ایرانی برجای گذاشت غربی ها پشتیبانی از عراق متجاوز را از حد گذراندند. اهمیتی که امروز رزمندگان پیشین (از طریق پاسداران و بنیاد شهید) یافته اند از همین جنگ سرچشمه می گیرد؛ غربی ها هیچگاه کاربرد سلاح های شیمیائی علیه سربازان ایرانی را محکوم نکردند. سرانجام گرداگرد ایران را نیروهای ابر قدرتی گرفته که (سپاهیانش در عراق و در افغانستان و خلیج فارس مستقر گردیده) و بلند پروازی سرنگونی رژیم را وجهه همت خویش کرده است. همسایه دیگرش پاکستان است، کشوری که به تازگی به گسترش سلاح هسته ای پرداخته و از لطف و مدارای واشنگتن برخوردار. در چنین وضعیتی آیا هیچ زمامداری در تهران قادر است تضمین های امنیتی ایالات متحده را باورکند؟
● ملیتاریسمی سرافکنده
آخرین خصیصه مشترک همه نامزد ها آنست که علاقه ای خاص به گسترش بیش از اندازه ابعاد دستگاه نظامی و دست یازیدن به زور دارند. بودجه نظامی سال ۲۰۰۹ آمریکا از ۶۰۰ میلیون دلار هم بیشتر است. نمونه دیگری از پشتیبانی افکار عمومی از کاربرد زور را در هیج دموکراسی دیگری نمی توان یافت (۸۲% در برابر ۴۴% در اروپا [۱۳]).
دلبستگی های سیاسی آنها هرچه باشد، رزم آرایان واشنگتن جز ساماندهی امنیت جهان بدست آمریکا گزینه دیگری را در نظر نمی گیرند. اصل تفوق نظامی، پشتوانه چنین حقی است که برازنده خود می پندارند و بر این باورند که آنچه خصم را به شکست می کشاند برتری در فن سالاری و قدرت آتشی است که دارند، راهی که محدودیت هایش را در عراق همانند افغانستان نمودار ساخته است.
وانگهی می توان از خود پرسید که آیا برتری متعارف نظامی آمریکا همان عامل گسترش سلاح های هسته نیست. پس از پیروزی نظامی ناتو در کوسوو، رئیس ستاد فرماندهی عالی هند اعلام داشت: «کسی بدون سلاح هسته ای به رویاروئی با ایالات متحده به نبرد بر نخواهد خاست». به قرینه آن، جنگ عراق، دشواری های روسیه در چچن، و نیز تجاوز اسرائیل به لبنان در سال ۲۰۰۶ کارآئی محدود ساز و برگ نظامی متعارف و استراتژی ویران سازی در ستیزه های برخاسته از اشغال را نشان داده است. با اینهمه بن بست عراق به جای برانگیختن تأملی انتقادی، به یک استراتژی «کوبیدن گسترده و سریع » راه برده که شاید امکان دهد هرجای کره خاک را در کمتر از یک ساعت با حمله موشک های غیر اتمی در هم کوبید، که نسخه تازه برتری هوائی است که از خطر درگیری زمینی را دور می دارد.
تدبیر دشمن تراشی که «اندیشه پردازان» و رزم آرایان در پیش گرفته اند همچنان چرخ و دنده ای بسیار کارآمد است. فهرست دشمنان بالقوه در «استراتژی امنیت ملی» که «مرکز پیشرفت آمریکا» برای خانم کلینتون نگاشته است (۱۴) به فهرست نو محافطه کاران می ماند. در این فهرست ابتدا حریفان سروری بر جهان – همتایان رقیب – یعنی چین و روسیه را می توان یافت. جالب است تا چه اندازه به یمن دیالکتیک آمریکائی بحث کاهش ارزش دلار نسبت به یورو تبدیل به بحث پائین ماندن ارزش یوان شده است.
آموزه پذیرفته شده در قبال این قدرت ها مهار کردن و یا حتی پس راندن آنهاست، چنانکه پشتیبانی های چندگانه سازمان های غیر دولتی آمریکائی به کشورهای گرداگرد اتحاد شوروی (اوکرائین، گرجستان ...) به خوبی نشان داده است. اما خطر روی آوردن قدرت های هسته ای به جنگ چندان محتمل نیست: بیمناک ساختن رقیب از آزمودن قدرت خویش همچنان تا مدت ها قاعده کلی باقی خواهد ماند.
پس از آنها نوبت کشورهای «محور شر» می رسد که ایران در میان آنها جائی سوای دیگران دارد و سپس به کشورهای زیانبخشی مانند سوریه، ونزوئلا یا کوبا پرداخته می شود. اقدام یک جانبه آمریکا علیه آنها، به خصوص به تاوان شکست محتمل در عراق، منتفی نیست. جنگ یک ملیتاریسم تحقیر شده علیه دشمنی ثانوی که بتوان از میدان آن پیروز بیرون آمد، همواره دست آویزی ممکن است، چنانکه پس از انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹، اشغال گرانادا به دست رونالد ریگان در سال ۱۹۸۳ نمونه گویائی به دست می دهد.
اقدام علیه ایران کاملا نوع دیگری رقم خورده است و بیم استفاده از سلاح های هسته ای [علیه این کشور] وجود دارد. زیرا واشنگتن هرگز مقاومتی پایدار را تحمل نخواهد کرد. هنگامی که آقای اوباما توسل به سلاح های هسته ای را برای کوبیدن هدف های مرتبط با القاعده یا طالبان در افغانستان و پاکستان کنار نهاد، انتقاد بی درنگ خانم کلینتون را برانگیخت که تصریح می کرد هیچ رئیس جمهور آمریکا نمیتواند گزینه اتمی را پس بزند.
سناریوی ستیزه دیگری که می تواند روی دهد، جنگ برای کنترل منابع طبیعی است. واردات مواد اولیه و سوختی ایالات متحده اکنون بیش از هر وقت دیگری است. وابستگی آن کشور به واردات این مواد به زودی افزایش خواهد یافت و از میزان کنونی ۴۷% مصرف داخلی نفت و ۱۸% مصرف داخلی گاز، تا سال ۲۰۳۰ به ترتیب به ۶۶% و ۲۰% خواهد رسید (۱۵). از سوی دیگر نیازهای هند به مواد سوختی (۹۰% مصرف این کشور) و چین (۸۰%)هنگفت است که عمدتا از ذخایر خاور میانه تأمین می شود. واشنگتن چگونه می تواند با یک تحریم یا سلطه جوئی قدرتی منطقه ای (سازمان تازه ای از صادر کنندگان نفت) و یا قدرتی جهانی (چین در آفریقا، روسیه دز بازار های نفت و گاز ...) بر برخی از این منابع، دست و پنجه نرم کند؟ و به کدام شیوه توسل خواهد جست: نوسان آزاد قیمت ها در بازار یا اقدامی نظامی؟
آیا ایالات متحده پدیداری گشت های (آتی) ناوهای جنگی چین و هند را در خلیج فارس که به واژه پردازی معمول برای « تضمین امنیت مسیر های تأمین سوخت خود» رهسپار آن آبها خواهند شد همچون مداخله ای خواهد نگریست یا ادای سهمی در ثبات بخشی کلی؟
● عزم تغییر نظم جهانی موجود
نمی توان گفت که هیچکدام از این سناریوها به یقین رخ خواهد داد. اما نظیر همه مراحل جهش های ساختاری، گذار به یک نظام چند جانبه نیز به دورانی ناپایدار راه می گشاید. مراحل صلح دیرپا، به توازن نیروها و نه به توسعه یا پس رفت دموکراسی در جهان پیوند خورده است. در طول دوران جنگ سرد کشورهای غربی با هدف تضمین ثبات، از خودکامگانی چون سرهنگان یونان، یا در سال های دهه ۱۹۷۰ از نظامیان آمریکای لاتین پشتیبانی کرده یا آنها را در مسند قدرت نشانده بودند. در عوض مراحل بی ثباتی بین المللی با سربرآوردن قدرت های نوپا و اراده آنها برای تغییر نظم موجود پدیدار می گردد: آلمان معترض به تحمیلات ورسای پس از ۱۹۱۸، یا مردمان گرفتار یوغ استعمار که از نظم استعماری روی بر می تابند، هند و پاکستان که در پی ترسیم دوباره طرح و نقشه استعماری حتی از دست یازیدن به جنگ نیز رویگردان نیستند نمونه هائی از آنند.
اراده آمریکا برای پیشگیری از سر برداشتن یک رقیب که استراتژی معمول هر قدرتی است یک طرح امنیت بین المللی به شمار نمی آید. پیش از این هم قدرت بریتانیا «موازین دوگانه ای» را اعلام کرده بود که حق یک رقیب برای داشتن ناوگانی که ظرفیت آن به بیش از نیم وزن ناوگان اعلیحضرت پادشاه بریتانیا برسد را محدود می ساخت. ژرف نگری راهبردی آمریکا را نیز باید در رده سلوکی همانند جای داد. در حالی که هزینه های دفاعی چین حداکثر شاید به یک ششم بودجه پنتاگون هم نرسد، شنیدن سخنان دانالد رامز فلد وزیر دفاع آمریکا در نوامبر ۲۰۰۵ در چین مسحور کننده بود هنگامی که برای مقامات محلی تشریح می کرد تا چه اندازه هزینه های دفاعی آنها نگران کننده است.
اتهامات پیاپی علیه مأموران ایرانی که گویا عامل برهم زدن ثبات در عراق اند کمتر از آن جای شگفتی ندارد، انگار حدود صد و پنجاه هزار تفنگدار و صد و پنجاه هزار مزدور حاضر در محل سهمی در برقراری صلح در منطقه داشته اند.
البته ایالات متحده تهدیدی به شمار نمی آید اما مخاطره ای محتمل است! فرانسه و اروپا باید در باره طرح دیپلوماتیکی که در پشت فراخوانی برای نقش تقویت یافته ناتو پنهان است بیاندیشند. پس از افغانستان و خصوصا عراق کدام کشور غیر غربی (به تعبیر دریافتی که آقای بالادور و پنج افسر عالیرتبه از همبستگی «غربی» دارند) است که ظرفیت های پیشتازی ناتو را همچون نیروئی بیانگارد که وظیفه ثبات بخشیدن به منطقه ای بحران زده به وی محول شده ؟
مصالح اروپا در کجا نهفته است؟ بدوا در برپا ساختن یک نظام امنیت بین المللی چند جانبه ای است که منافع پذیرفتنی هر یک از کشورها و نه فقط حق «قدرت های غربی» در اداره امنیت کره زمین را در نظر گیرد. زیاده روی در خشونت و قانون شکنی، چه دولتی و چه غیر دولتی به طور یکسانی محکوم کردنی است. مرگ فلسطینی ها زیر بمباران های اسرائیل همانقدر ناپدیرفتنی است که قربانیان سؤ قصد های تروریستی. اگر تروریسم ستیزی به همان اندازه خود تروریسم می کشد، کدام یک را می باید نکوهش کرد؟
ربودن و به بند کشیدن غیر قانونی یک فرد نیز به همین ترتیب است. آنچه نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا (فارک) می کند گروگان گیری و مورد مرکز بازداشتگاه گوانتانامو را «باز داشت خودسرانه» نامیده اند. خانم اینگرید بتانکور در ۲۳فوریه ۲۰۰۲ ربوده شد. اردوگاه دلتای گوانتانامو در تاریخ ۲۷ فوریه ۲۰۰۲، برای به بند کشیدن نخستین زندانیان افغانستان ایجاد گردید که هنوز محاکمه نشده اند ...
اروپا برای از عهده برآمدن نقش خویش، می بایستی خود را با سه گزینه اساسی متمایز سازد. در وهله نخست، طرح دیپلوماتیک وی نمی تواند چیزی جز «قدرتی نظامی بدون بلند پروازی امپراتورانه» باشد و ناگزیر باید اصلاح محسوس مناسبات خود با ناتو را در پی داشته باشد. اتحاد اروپائیان با اختلاف در باره جنگ در عراق از هم پاشیده شد. تهدید جنگ علیه ایران همان خطر را در بر دارد.
در وهله دوم استراتژی اروپائی دست یازیدن به زور می باید خود را از مفاهیم آمریکائی ویرانگری جدا سازد و تدابیر خنثی کردن را جایگزین آن کند. در بحران های اخیر (یوگسلاوی، کوسوو، تیمور شرقی، افغانستان ...)، غربی ها برای بازسازی زیربناهائی خود ویران کرده اند پول فراهم آورده اند. شاید بهتر باشد که تا جای ممکن کمتر ویران کرد و از تبدیل مردم «رهائی یافته» به دشمنان خویش پرهیز نمود؟
سر انجام اروپا باید بتواند خود را به نظام ارزیابی بحران ها مجهز سازد و دیگر وابسته به اطلاعاتی نباشد که آمریکا در اختیار آنان می گذارد. دروغ های ایالات متحده و بریتانیا برای توجیه جنگ عراق ضرورت تأملی در باره شیوه ها و وسائل اروپائی در این زمینه را برجسته می سازد. تمام این پیشنهاد ها گو اینکه به نوعی از نگرانی ها در باره واقعیت کنونی برخاسته اند به دشواری به بحثی عمومی راه می یابند.
نوشته
Pierre CONESA برگردان:
منوچهر مرزبانیان
زیرنویس ها
۱- برای یک اتحاد غربی میان اروپا و ایالات متحده، انتشارات فایارد، پاریس، ۲۰۰۷.
۲- ژنرال جان شالیکاشویلی (ایالات متحده)، ژنرال کلاوس نئومان (آلمان)، دریادار ژاک لانکساد (فرانسه)، مارشال لرد اینج (بریتانیا)، ژنرال هنگ وان دن بریمن (هلند). «به سوی یک استراتژی بزرگ در جهانی نامطمئن: نوکردن مشارکت دو سوی اتلانتیک» در سامانه زیر: www.csis.org/media/csis/events/۰۸۰۱۱۰_grand_strategy.pdf
۳- صفحات ۹۶ و ۹۷ گزارش را مطالعه فرمائید
۴- «بازدیدی مجدد از مناسبات ناتو و نیروی اروپائی مددکاری سوانج» در سامانه زیر: www.hubertvedrine.net/publication/rapport.pdf
۵- آقای ادوارد بالادور وقتی از دموکراسی می نویسد، سخنی از هند، ژاپن یا کره جنوبی به میان نمی آورد.
۶- هوبرت ودرین، «گزارش به رئیس جمهور در باره فرانسه و جهانی شدن»، پاریس، ۲۰۰۷ در سامانه زیر: www.hubertvedrine.net/publication/rapport.pdf
۷- جنگ انفصال (۱۸۶۵-۱۸۶۱) آنقدر ها با جنگ جهانی دوم سنجش پذیر نیست.
۸- نگاه کنید به مقاله فرانسیس ژاندرو «در ویتنام "ماده نارنجی رنگ " همچنان کشتار می کند» در شماره ماه ژانویه ۲۰۰۶ لوموند دیپلوماتیک. http://ir.mondediplo.com/article۸۲۶.html
۹- نگاه کنید به پیر هسنر، «ایالات متحده امپراتوری زور یا زور امپراتوری؟» در کایه دو شایو، شماره ۵۴، پاریس، سپتامبر ۲۰۰۲، صفحات ۲۷-۲۶.
۱۰- نگاه کنید به امانوئل تود، پس از امپراتوری، رساله ای در باره پوسیدگی نظام آمریکائی، انتشارات گالیمار، مجموعه «فولیو اکتوئل»، صفحه ۱۴۵ و صفحات پس از آن.
۱۱- برای ملاحظه نمایش گستر تر عدم تسامح مذهبی مقاله «خشونت به نام الله» را در فصل نامه بین المللی و استراتژیک، شماره ۵۷، پاریس، بهار ۲۰۰۵ مطالعه فرمائید.
۱۲- روزنامه لوموند ۲۶ ژانویه ۲۰۰۸.
۱۳- برونو ترتره، «آمریکا به کجا می رود»، بنیاد نو آوری سیاسی، پاریس، نوامبر ۲۰۰۷.
۱۴- www.americanprogress.org
۱۵- امانوئل تود، پیش گفته.
لوموند دیپلماتیک
* فاجعه انفجار سوه سو، در ژوئیه ۱۹۷۵ در کارخانه کوچک مواد شیمائی نزدیک میلان در ایتالیا رخ داد و مردم را در دستخوش آثار زیانبار دیوکسین کرد. (م)
منبع : صدای مردم


همچنین مشاهده کنید