دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

تو بترسی من هم می‌ترسم


تو بترسی من هم می‌ترسم
بروید و یک بچه خوک ۳۰ کیلویی را از زمین بلند کنید، آن‌وقت معنی ترسیدن را می‌فهمید ‌ـ البته نه فقط ترس خودتان را. بچه خوک‌های ۳۰ کیلویی دیگر نباید نگران این باشند که نکند مادرشان روی آنها غلت بزند و تا سر حد مرگ له‌شان کند. با این حال آنها عادت جیغ کشیدن را فراموش نکرده‌اند چون اگر جیغ نمی‌کشیدند سرنوشتی جز له شدن در انتظارشان نبود. آنها فریاد زدن را پیش از آنکه از روی زمین برداشته شوند شروع می‌کنند و می‌توانند آنقدر بلند جیغ بزنند که تمام موهای تن‌تان سیخ شود و چه خوب از عهده این کار بر می‌آیند. بچه خوک‌ها علاوه بر داشتن مادرانی که ۲۰۰ برابر خودشان وزن دارند، از بدو تولد با دو دندان بسیار تیز به دنیا می‌آیند، دندان‌هایی که در رقابت بین خواهر و برادرها سخت به کار می‌آید؛ و این یکی از وحشیانه‌ترین رقابت‌های بین خویشاوندی شناخته شده در بین پستانداران است. با در نظر گرفتن تمام اینها توانایی بلند فریاد زدن پیش از آنکه آسیبی وارد شود، آشکارا یک جور سازش است. اما من که استاد فلسفه‌ام، چرا سر وقت بلند کردن خوک‌ها از روی زمین رفته‌ام؟ راستش این فکر من نبود. آن کدی هکتور، دانشمندی که با او در یک پژوهش «شناختی» همکاری می‌کردم، اصرار داشت که خوک‌ها را در ابتدا و انتهای کار تحقیقاتی‌مان وزن کنیم. تنها راه انجام این کار این بود که خوک‌ها را بلند کنیم و روی تنها ترازوی موجود بگذاریم. وزن کردن نوبت اول آسان بود؛ بچه خوک‌های شش هفته‌ای وزن چندانی نداشتند اما بچه خوک‌ها تا چشم بر هم بزنید رشد می‌کنند و در ۱۲ هفتگی بعضی از بچه‌ها که رشدشان سریع‌تر بود آنقدر سنگین شده بودند که من می‌ترسیدم موقع بلند کردن‌شان کنترل اعصابم را از دست بدهم. در لغت‌نامه، واژه ترس را نوعی احساس ناخوشایند توصیف کرده‌اند که در نتیجه پیش‌بینی یا آگاهی از خطر ایجاد می‌شود. اگر از مزرعه‌داران بپرسید به شما خواهند گفت که خوک‌ها جانورانی احساساتی‌اند اما دانشمندان در قبال این‌جور اظهارنظرها محتاط‌اند. چگونه می‌توانیم بفهمیم که خوک‌ها قادرند، ترسیدن را تجربه کنند؟ یا از کجا بدانیم که چه وقت‌هایی پیشاپیش بوی خطر را حس می‌کنند؟ پاسخ علمی‌اش این است که نمی‌دانیم. بدون داشتن اطلاعات کافی و تنها با تکیه بر احساس شهودی‌مان از احساسات خوکی، احتمالا از سوی شکاکان به انسان‌گونه انگاری محض محکوم می‌شویم. اما اگر خودمان را در موقعیت خوک‌ها تصور کنیم شاید بتوانیم بعضی از اطلاعاتی را که لازم داریم به دست بیاوریم. پس بیایید ادامه دهیم.
یادم می‌آید وقتی یک پسر بچه ۱۰ ساله بودم، با دو خواهر کوچک‌تر از خودم سوار آسانسور هتل شدیم. آسانسور از زیر زمین حرکت می‌کرد و تا آخرین طبقه بالا می‌رفت اما متوقف نمی‌شد. خواهرانم شروع کردند به جیغ و داد اما من که سعی داشتم مثل یک مرد ۱۰ ساله رفتار کنم، عزمم را جزم کرده بودم که خونسردی‌ام را حفظ کنم. تقریبا در سومین فرود بود که دیگر از مردانگی من هم کاری بر نمی‌آمد. گویا ترسیدن و جیغ‌کشیدن مسری بود. (سرانجام خدمه آشپزخانه هتل در زیرزمین صدای ما را شنیدند و نجات‌مان دادند.)
جیغ کشیدن خوک‌ها مانند فریاد زدن انسان بدون تردید باعث احساس ترس می‌شود و احتمالا دست‌کم به همان اندازه هم مسری است. در شیوه‌های مزرعه‌داری جدید،‌ هزاران خوک را زیر یک سقف نگه می‌دارند. من خودم شاهد چنین ماجرایی نبودم اما آنهایی که دیده‌اند می‌گویند جیغ کشیدن یک خوک ممکن است باعث شروع زنجیره‌ای از جیغ‌کشیدن‌ها شود تا آنجا که صدای حاصل از آن آنقدر بلند می‌شود که بسیاری از افراد تحمل ندارند در ساختمان بمانند. دیانا بوشونگ، تکنسین دامپروری که به خوک‌ها علاقه دارد، یک‌بار به من گفت که حصارهای الکتریکی برای خوک‌ها بی‌تاثیر است. اگر آن طرف حصار چیزی باشد که ارزشش را داشته باشد از آن عبور می‌کنند. اما همین‌طور که طرف حصار می‌روند و حتی تا پیش از برخورد با آن شروع می‌کنند به جیغ زدن. از قرار معلوم آنها هم مانند ما می‌توانند رنج کوتاه مدت را برای به دست آوردن پاداش طولانی‌مدت به انتخاب خودشان تحمل کنند. تابوهای قدرتمندی بر علیه این فکر وجود دارد که حیواناتی که می‌خوریم از بسیاری جهات شبیه خومان هستند و حکایت‌هایی مانند این، شکاکانی را که دوست دارند ژامبون‌شان را بدون وجدان درد بخورند، متقاعد نمی‌کند. اگر چه هدف متقاعد کردن آنها نیست. کاری که این داستان‌ها باید انجام دهند این است که ما را وادارند بیش از پیش درباره نحوه پرسش‌های‌مان درباره ترس و سایر احساسات جانوران دیگر در پژوهش‌های علمی بیندیشید.
کولین آلن
ترجمه طاهره رنجبر
Allen .C.۲۰۰۰, Where Pigs and People Fear to Tread, in The Smile of a Dolphin, (ed. Bekoff.M), Discovery Books
منبع : روزنامه کارگزاران