سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


اسلام و چالش‌های توسعه اقتصادی


اسلام و چالش‌های توسعه اقتصادی
خورشید احمد، دانشیار سابق اقتصاد در دانشگاه کراچی، از بنیانگذاران و نیز مدیرکل بنیاد اسلامی «لچیستر انگلیس» و همچنین وزیر برنامه‌ریزی و توسعهء پاکستان بود. وی هم اینک مدیر موسسهء مطالعات سیاستگذاری در اسلام‌آباد پاکستان است.در مقالهء زیر او اسلام را دارای الگوی توسعه به شیوهء خود می‌داند. از این رو دو فرض بنیادین خود را ناظر بر اقتصاد توسعهء اسلامی در چارچوب الگوی ارزشی ناشی از قرآن و سنت و دیگر طرد استراتژی‌های تقلیدی ناشی از سوسیالیسم و سرمایه‌داری می‌داند.
جهان اسلام با یک چالش اساسی مواجه است:
ـ چالش بازسازی اقتصادی‌اش به گونه‌ای که با نقش جهانی ایدئولوژیک، اقتصادی و سیاسی آن متناسب باشد. این امر مستلزم چیست؟ توسعهء اقتصادی به منظور پیش افتادن از کشورهای صنعتی غرب یا وابستگی سیاسی-اقتصادی؟ و یا بازسازی کامل اقتصادی-سیاسی در پرتو یک مدل اساسا متفاوت، با مفروضات، ایده‌آل‌ها و مسیر رشد خاص خود، امری که منحصر به فرد و توام با ارزش‌های معینی خواهد بود؟
کشورهای اسلامی از توسعه‌نیافتگی اقتصادی گسترده‌ای رنج می‌برند، به این معنی که از منابع مادی و انسانی خود یا بهره نمی‌گیرند و یا این که بهرهء اندکی می‌برند که عواقبی چون فقر، رکود و عقب‌ماندگی را برای جوامع اسلامی، در پی داشته است. پارادوکس جهان اسلام این است که در عین غنی‌بودن از نظر منابع، از نظر اقتصادی فقیر و ضعیف است. برنامه‌ریزی برای توسعه در شماری از کشورهای اسلامی، معمول شده است و بعضی از این کشورها، هم اکنون از نظر صنعتی، در سطح نسبتا پیشرفته‌ای قرار دارند. نیجریه، مصر، سوریه، الجزایر، پاکستان، مالزی و اندونزی را می‌توان به عنوان مثال نام برد ولی در اغلب این کشورها، اقدامات توسعه‌ای از روی الگوهای رشدی اقتباس شده‌اند که توسط نظریه‌پردازان و متخصصان برنامه‌ریزی غربی، ایجاد شده و از طریق دیپلماسی بین‌المللی، تحت فشار گذاشتهء اقتصادی، بسیج روشنفکران و شماری دیگر از راه‌های پیدا و پنهان، به برنامه‌ریزان کشورهای اسلامی، عرضه شده‌اند. این برنامه‌ها از هر سیستمی-اقتصاد سرمایه‌داری غرب و یا مدل‌های سوسیالیستی روسیه و چین-که الگوبرداری شده باشند، به نظر نمی‌رسد که مسایل اساسی توسعهء اقتصادی را در پرتو ایدهء آن‌ها و ارزش‌های اسلامی و استراتژی جهانی‌شان در نظر گرفته باشند.
پس با این وصف، این گونه سیاستگذاری‌ها و تحولات چه رابطه‌ای با اسلام دارند؟ درست این است، که بگوییم این خط‌مشی‌های توسعه‌ای، کم و بیش نسبت به اسلام بی‌تفاوت هستند. با در نظر گرفتن این واقعیت ناخوشایند عقیده ما بر این است که تا آن‌جایی که به اسلام مرتبط است، اسلام نمی‌تواند در زمینهء توسعهء‌ اقتصادی، بی‌تفاوت باشد، ولی باید دانست که هیچ‌گونه شواهدی در دست نیست که بتوان گفت سیاستگذاران فعلی، از اسلام الهام گرفته یا این‌که برای تبدیل ایده‌آل‌های اقتصادی اسلام به خط‌مشی‌های توسعه‌ای، تلاشی کرده باشند. فقط شاهد لفاظی‌هایی در این مورد بوده‌ایم. سیاست‌های واقعی یا ارتباطی به اسلام نداشته یا این‌که ارتباطی اندک دارند و نتیجه این شده است که اقتصاد جهان اسلام هیچ‌گونه دگرگونی به سمت اسلام نداشته و ضعف‌ها و بی‌عدالتی‌های ناشی از دوران استعمار و پس از آن، عموما وخیم‌تر شده‌اند. اندیشمندان مسلمان از این وضعیت انتقاد کرده و تاکید دارند که اسلام باید در تفکر توسعهء جوامع اسلامی، محوریت داشته باشد.
وظیفهء اصلی هر نظریه توسعه‌ای این است که ماهیت و فرآیند توسعه و عوامل دخیل در آن را آزموده و توضیح دهد، موانع اساسی در مقابل توسعه را شناسایی کرده و تجزیه و تحلیل و موثرترین راه‌ها و شیوه‌ها برای رفع این موانع و رسیدن به جنبه‌های مختلف توسعهء اقتصادی را بررسی کند.
سهم اصلی اسلام در این میان، هدفمند و ارزش‌مدار ساختن زندگی انسان و اقدامات وی است. این دگرگونی به دنبال این است که نگرش‌های انسانی در علوم اجتماعی را از نقطه‌نظر بی‌تفاوتی ارزشی به سمت تعهد عملی آشکار و صریح نسبت به ارزش‌‌‌ها سوق دهد. فرض اولیهء ما تاکید بر این نکته است که توسعهء‌اقتصادی در چارچوب اسلام و اقتصاد توسعهء اسلامی از یک الگوی ارزشی الهام می‌گیرد که در قرآن و سنت ترسیم شده است.فرض دوم ما این است که این رهیافت، آشکارا هرگونه استراتژی تقلیدی را رد می‌کند. مدل‌‌های سرمایه‌داری و سوسیالیستی را نمی‌توان به عنوان کمال مطلوب اقتباس کرد. با این همه درست این است که از تجربیات بشری بهره‌برداری کرده و از نقاط قوت دو الگوی مورد اشاره به نحو سودمندی در چارچوب اسلامی استفاده کنیم با این شرط که به هیچ‌وجه، به ارزش‌ها و هنجارهای اسلامی، لطمه‌ای وارد نشود.
نباید از این امر غفلت کنیم که هر دوی این الگوهای توسعه با سیستم ارزشی ما ناسازگارند، هر دوی آن‌ها، استثمارگرانه و غیرعادلانه هستند و نمی‌توانند با انسان به مثابهء انسان، یعنی خلیفه‌الله روی زمین رفتار کنند. هیچ‌کدام از این دو الگو نمی‌توانند چالش‌های اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بنیادین زمانهء‌ما و نیازهای واقعی یک جامعهء اسلامی و یک اقتصاد عادلانه را برآورده سازند. این دو الگو با موقعیت ما متناسب نیستند، نه فقط به خاطر تفاوت در نگرش‌های اخلاقی و ایدئولوژیک و چارچوب‌های سیاسی - اجتماعی، بلکه همچنین به خاطر دلایل اقتصادی و دنیوی، مانند تفاوت در نوع منابع، اوضاع اقتصادی متغیر بین‌المللی، تفاوت معیار در سطوح اقتصادی، هزینه‌های اجتماعی - اقتصادی توسعه و فراتر از همه این‌ها، به خاطر این واقعیت بنیادین که استراتژی‌های اساسی توسعه‌ای این دو سیستم - صنعتی شدن از طریق حداکثر کردن مازاد قابل سرمایه‌گذاری - با شرایط جهان اسلام و استلزامات ایده‌آل‌های اجتماعی اسلام، متناسب نیستند.
هم اینک اقتصاد توسعه، در حال عبور از یک دورهء بحران و ارزیابی مجدد است و از جهات متعددی مورد حمله واقع شده است. شمار فزاینده‌ها از اقتصاددانان و برنامه‌ریزان اقتصادی در مورد رهیافت کلی اقتصاد توسعه‌معاصر دچار تردید شده‌اند. شایسته این است که یک رهیافت انتقادی‌تر به نوشدارویی که به کشورهای اسلامی فروخته شده است بپردازد. از بعد اثباتی، می‌توان ثابت کرد که رهیافت‌ها باید ایدئولوژیک و ارزشمدار باشد. همانند توسعه، در اقتصاد توسعه و یا در هر شاخه‌ای از فعالیت‌های انسانی، حوزه‌ای وجود دارد که به روابط تکنولوژیک مرتبط است، ولی چنین روابط تکنولوژیکی فی‌نفسه، تمامی یک رشته اجتماعی نیست.
روابط تکنولوژیک در جای خود مهم هستند و در مورد آنان باید با توجه به قوانین خاص آن تصمیم‌گیری کرد، ولی تصمیمات تکنولوژیک در چارچوب روابط ارزشی، اتخاذ می‌شوند. تلاش‌ما این است که این دو حوزه را به هم پیوند داده و ارزش‌های خود را به طور دقیق مشخص و نقش هدایت‌کننده و کنترل‌کنندهء کل سیستم را به ارزش‌های خود محول کنیم. این به این معنی است که رهیافت‌ها، برخلاف دیدگاه‌های تقلیدی باید مبتکرانه و اصیل باشد. تنها از طریق فهمی کامل از ایده‌آل‌های اجتماعی و ارزش‌های قرآن و سنت و برآورد واقع‌گرایانه وضعیت اقتصادی - اجتماعی (منابع، مشکلات و محدودیت‌ها)است که می‌توانیم یک استراتژی ابتکاری و نوآورانه برای تحول اتخاذ کنیم. به معنای دقیق کلمه، رهیافت‌ها باید ایدئولوژیک و نیز تجربی و تا حدودی عملگرایانه باشد _- عملگرایانه نه از این جهت که ایده‌آل‌ها و ارزش‌های ما به تناسب و مقتضیات اصلاح شوند، بلکه عملگرایانه از این رو که ایده‌آل‌ها و ارزش‌های ما به شیوه‌ای واقع‌گرایانه و عملی به واقعیت تبدیل شوند.اسلام بر تلاش، زحمت، جنبش و بازسازی - عناصر تغییر اجتماعی - تاکید دارد و این امر فقط یک اعتقاد محض نیست. این باور دیدگاهی دقیق از زندگی و برنامه‌ای برای عمل و در یک کلمه، زمینه‌ای را برای بازسازی اجتماعی فراهم می‌آورد.از این رو، می‌توانیم از این زمینه پویایی و تغییر اجتماعی به نحوی که در قرآن و سنت آمده است، بهره‌مند شویم. این اشارات، شاخص‌هایی برای اهداف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی‌مان ارایه می‌دهند.
الف) تغییر اجتماعی، نتیجه نیروهای تاریخی تماما از قبل مشخص شده نیست. وجود شماری از موانع و محدودیت‌ها یک واقعیت زنده و تاریخی است، ولی انسان به هیچ‌گونه مرجعیت تاریخی محکوم نیست. تغییر باید برنامه‌ریزی و مهندسی شده و هدفمند باشد که می‌تواند حرکتی مستمر به سوی هنجار یا ایده‌آلی خاص باشد.
ب) انسان، موثرترین کارگزار تغییر است. تمامی نیروهای دیگر به خاطر قابلیت وی به عنوان خلیفه‌الله تابع انسان هستند. درون چارچوب نظام الهی جهان و قوانین آن، انسان مسوول ساختن سرنوشت خویش است.
ج) تعریف شامل دگرگونی محیطی و تحول در قلب و روح انسان است یعنی تحول در نگرش‌ها، انگیزه‌های تعهدات و تصمیم وی برای بسیج تمامی این موارد برای تحقق غایاتش.
د) زندگی از شبکه‌ای از مناسبات تشکیل شده است. حین تغییر، اختلالاتی در بعضی از این مناسبات رخ می‌دهد. از این رو، این خطر وجود دارد که تغییر به عامل بی‌ثبات‌کنندهء انسان و جامعه تبدیل شود. تغییر اجتماعی اسلام محور را می‌توان _به گونه‌ای هدفمند کرد که با حداقل تداخل و عدم توازن وطنی یک فرآیند برنامه‌ریزی شده، از یک وضعیت تعادل به وضعیت بالاتری و از عدم تعادل و سپس به سوی یک وضعیت تعادل سیر کند. از این رو، تغییر باید متوازن، تدریجی و پیش‌رونده باشد. نوآوری را می‌توان با انسجام، توام کرد.
موارد ذکر شده، تعدادی از عناصر مهم تغییر اجتماعی صحیح هستند که از طریق آن، اسلام می‌خواهد انسان و جامعه از یک نقطهء متعالی به نقطهء متعالی‌تری حرکت کند. وظیفهء پیش‌روی رهبران، روشنفکران و نیز مشاوران سیاسی - اقتصادی دنیای اسلام این است که اهداف و استراتژی و همراه با آن شیوه‌هایی برای تغییر تدوین کند و نیز نهادها و فرآیندهایی ایجاد کنند که از طریق آن، عملا بتوان این خط‌مشی‌ها را تحقق بخشید.
● توسعه از دیدگاه اسلام
اسلام به طور عمیقی دلمشغول توسعهء اقتصادی است، ولی این موضوع را به عنوان بخش مهمی از یک مسالهء گسترده‌تر، یعنی توسعهء انسان، در نظر می‌گیرد. عملکرد اولیهء اسلام، هدایت توسعهء بشر در مسیری صحیح و جهتی مشروع است. اسلام به تمامی ابعاد توسعهء اقتصادی می‌پردازد ولی همیشه آن را در چارچوب توسعهء همه‌جانبه انسان در نظر می‌گیرد و هرگز به توسعهء اقتصادی، ‌خارج از این دیدگاه نمی‌پردازد. به همین دلیل است که اسلام، حتی در بخش اقتصادی، تمرکز خود را به توسعهء انسانی معطوف کرده است. از این‌رو، توسعهء اقتصادی عنصری ادغام شده و لاینفک از توسعهء اجتماعی- اقتصادی و اخلاقی جامعهء انسانی، فرض می‌شود.
بنیان‌های فلسفی رهیافت اسلامی به توسعه عبارتند از :
۱) توحید (یگانگی و حاکمیت الهی:) که زیربنای تمامی اصول مربوط به روابط بین انسان و خدا و نیز روابط انسان‌ها با یکدیگر است.
۲) ربوبیت: این اصل به الگوی الهی توسعهء کارآمد منابع و نگهداری و حفاظت از آن، پرتو می‌افکند. در چارچوب این اصل الهی است که اقدامات بشر صورت می‌گیرد.
۳) خلیفه‌الله (نقش انسان به عنوان جانشین خدا بر روی زمین:) این اصل، موقعیت و نقش انسان را تعریف می‌کند، به ویژه بر مسلمانان و مسوولیت‌های آنان و نقش امت اسلامی به عنوان سرآمدان این خلافت، تاکید دارد. از این اصل، می‌توان به مفهوم منحصر به فرد اسلامی از امانت‌داری انسان، نقش اقتصادی، سیاسی و اخلاقی وی و اصول سازماندهی اجتماعی پی برد.
۴) تزکیه: رسالت تمامی انبیای الهی، عملی کردن تزکیهء انسان در حیطهء تمامی روابط انسان با خدا، با بقیهء انسان‌ها، با محیط طبیعی و جامعه و دولت بوده است.
می‌توان ثابت کرد که مفهوم اسلامی توسعه، از مفهوم اسلامی تزکیه، سرمنشاء گرفته است، چراکه تزکیه، فی‌نفسه به مشکل توسعهء انسانی در تمامی ابعاد اشاره دارد و با رشد و توسعه به سوی کمال از طریق تهذیب نگرش‌ها و روابط، اشاره دارد. نتیجهء تزکیه، رستگاری- سعادت در این دنیا و جهان آخرت- است. در پرتو این اصول بنیادین، می‌توان عناصر مختلف مفهوم توسعه را استنباط کرد، از این رو می‌توان ویژگی‌های بنیادین زیر را برای توسعهء اسلامی برشمرد:
الف) توسعه از دیدگاه اسلام، مفهوم فراگیر بوده و ابعاد اخلاقی، معنوی و مادی را در بر می‌گیرد. از این‌رو، توسعه، فعالیتی هدفمند و ارزش‌محور تلقی می‌شود که هدف از آن، افزایش رفاه انسان در تمامی ابعاد است. از نظر اسلام، امور اخلاقی و مادی، اقتصادی و اجتماعی و روحی و جسمانی، لاینفک هستند. اسلام فقط به دنبال رفاه در این دنیا نیست، بلکه اسلام در پی سعادت اخروی انسان نیز هست و از نظر اسلام، هیچ‌گونه تضادی بین این دو وجود ندارد. سعادت اخروی در رهیافت‌های معاصر از توسعه، نادیده گرفته شده است.
ب) کانون اقدامات توسعه‌ای و محور فرآیند توسعه در اسلام،‌انسان است. از این رو، توسعهء اسلامی به معنای توسعهء انسان و بهبود محیط مادی و فرهنگی- اجتماعی وی است. طبق برداشت معاصر از توسعه، این محیط مادی،طبیعی و نهادی است که فضای واقعی برای فعالیت‌های توسعه‌ای را فراهم می‌آورد ولی اسلام اصرار دارد که این فضای عمل، به انسان مرتبط است.
ج) در رهیافت اسلامی، توسعهء اقتصادی نیز یک فعالیت چندبعدی است. از آن‌جایی که اقدامات توسعه‌ای باید به طور همزمان در چند بعد انجام گیرند پس تمرکز بر یک بعد و نادیده گرفتن ابعاد دیگر، از این نظر غیرقابل دفاع است. اسلام در پی این است که بین عوامل و نیروهای مختلف، تعادلی به وجود آورد.
د) توسعهء اقتصادی، شماری از تغییرات کمی و کیفی را در بر می‌گیرد. توجه به تغییرات کمی گرچه در جای خود لازم و موجه است، ولی متاسفانه منجر به غفلت از ابعاد کیفی توسعه و به ویژه ابعاد کیفی زندگی شده است. اسلام، تلاش دارد تا این عدم تعادل را تصحیح کند.
ه) از میان اصول پویای زندگی اجتماعی، اسلام به ویژه بر دو اصل تاکید فراوان دارد: اول، استفادهء بهینه از محیط مادی و منابعی که خداوند به انسان بخشیده است. دوم، توزیع و استفاده منصفانه از این منابع و استقرار تمامی روابط انسانی بر مبنای حق و عدالت، اسلام از ارزش شکر (سپاسگزاری از خداوند به خاطر بهره‌مندی از موهبت‌های الهی) به نیکی یاد می‌کند، درحالی که ضدارزش کفر (انکار خداوند و نعمات او) و ظلم (بی‌عدالتی) را سرزنش می‌کند. در پرتو این نوع تحلیل، فرآیند توسعه از طریق شکر و عدل، تقویت می‌شود و کفر و ظلم، در این فرآیند، اختلال ایجاد می‌کند.
این رهیافت، اساسا متفاوت از رهیافتی است که فرآیند توسعه را تنها به تولید و توزیع خلاصه می‌کند، از این رو بسیار گسترده‌تر و پویاتر از آن است . در یک چارچوب اسلامی، تلاش برای توسعه، رشد یک انسان فطرتا خداجو، یک شخصیت متعادل، متعهد و قادر به عمل به عنوان خلیفه‌الله را در نظر دارد.
می‌توان به راحتی اثبات کرد که رهیافت اسلامی از توسعه، فعالیتی ارزش‌مدار و غایت‌محور و به دنبال به حداکثر رساندن سعادت و رفاه انسانی در تمامی ابعاد است و تشکیل امت به منظور عملی کردن نقش خلیفه‌‌اللهی انسان بر روی زمین به عنوان امت میانه را در نظر دارد. از این دیدگاه، توسعه در کل به معنای توسعهء مادی، معنوی و اخلاقی جامعه است و بیش‌ترین رفاه اقتصادی- اجتماعی و سعادت غایی انسان را مدنظر دارد
خورشید احمد
ترجمه:یعقوب نعمتی وروجنی
politicalthought.blogfa.com


همچنین مشاهده کنید