سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


توسعه به عنوان هدف (نگرش قرآنی)


توسعه به عنوان هدف (نگرش قرآنی)
●مقدمه
در نظام اقتصادی سرمایه داری، واژه های گوناگونی مطرح شده كه مفهوم آن ها با همین واژه ها در نظام اقتصادی اسلام نیز یكی است; مانند سود: مطلوبیت، رفاه و توسعه. اما نكته: مهم این است كه در جزء جزء مفاهیم و نظریه های اقتصادی نظام سرمایه داری، اصالت مادّه متبلور است و اصالت مادّه بر همه نظریه های این نظام حاكم می باشد. حتی وقتی سخن از عقلانیت و رفتار عقلانی به میان می آید، انسان عقلائی كسی است كه به عنوان مصرف كننده، مطلوبیت خود را به حداكثر برساند و سرمایه محدود خود را در حالی مصرف كند كه بیش ترین مطلوبیت و لذّت را به دست آورد. وقتی هم به عنوان تولید كننده ایفای نقش می نماید، به دنبال پرداخت حدّاقل سهم به عوامل تولید به هدف دست یابی به حداكثر سود باشد.
لیبرالیسم و اصالت سرمایه به عنوان مبنای اقتصادی غرب، چیزی جز اصالت ماده نیست. با پذیرش اصالت ماده و ماتریالیسم، دیگر جایی برای مبدأ و معاد باقی نمی ماند. اگر برهان دورو تسلسل ما را مجبور بهپذیرش مبدأ كند، مبدأ، لزوماً مادی است و متافیزیك و ماورای طبیعت، ایده آلیسم و پوچی محض می باشد.
اما اقتصاد اسلامی مبتنی بر وحی است. مسأله وحی و ابتنای اقتصاد اسلامی بر آن اساس تفاوت نظام اقتصادی اسلام با سرمایه داری است.
وقتی اصل وحی را، كه خود ریشه در توحید دارد، پذیرفتیم، این اصل سرچشمه سایر اصول و مفاهیم می شود و افق زمانی دیگری غیر از افق زمانی محدود نظام سرمایه داری بر روی ما می گستراند; همچون تفاوت لحظه با ابدیت. نگرش به انسان با افق زمانی بلند مدت، كه در آن انسان همیشه با ثمره تلاش در دنیا مواجه است و تا ابد آنچه را در این دنیا كِشته درو می كند (اِنْ خَیراً فخیراً وَ اِنْ شرّاً فَشَراً)۱ با نگرش دوران زندگی محدود دنیا و پوچی پس از آن تفاوتی اساسی دارد. با پذیرش معاد، قیامت، روز حساب و روز جزا، هم انسان ـ كه موضوع بحث است ـ و هم مفاهیم مربوط به او به كلی دگرگون می گردد. با این نگرش، مفاهیمی مثل سود، مطلوبیّت، رفاه و توسعه از وحی سرچشمه می گیرند.
وحی درباره جامعه، دارای برنامه است و اصولاً وحی بدون شك، محكم و متشابه اش به قصد هدایت بشر۲ به سعادت و رستگاری نازل شده است.
با توجه به تفاوت مبانی دو مكتب، «توسعه» كه مهم ترین هدف برای جوامع و دولت ها در نظر گرفته شده است و «توسعه یافتگی» به عنوان هدف غایی و مطلوب ترین آرمان جوامع محسوب می گردد، و «سعادت» را در رسیدن به آن می دانند، حتماً مورد عنایت نظام مبتنی بر وحی نیز خواهد بود. مگر ممكن است وحی قانون وضع كند، برنامه زندگی ارائه دهد، كتابی برای هدایت بشر نازل نماید، ولی به نهایتی مطلوب نظر نداشته باشد؟ قرآن، كه كتاب هدایت است، هدایت به سمت چه هدفی را در نظر دارد؟ مگر ممكن است «تبیان كلّ شیء»، جامعه ای مطلوب برای پیروانش معرفی نكند؟ چگونه ممكن است كتاب آسمانی برای هدایت بشر نازل شده باشد و زندگی مطلوب و راه های رسیدن به آن و موانع موجود را متذكّر نشود. مهم ترین دلیل بر امكان شیء وقوع آن است. قرآن كریم، این كتاب الهی، جامعه مطلوب و راه ها و موانع رسیدن به آن را متذكر شده است.
تحقیق و پژوهشی در زمینه «حیاهٔ طیّبه»، كه به دنبال ایمان و عمل صالح جامعه تحقق می یابد، ترسیم آن و تدوین دقیق راه های رسیدن به آن و ذكر موانع موجود خارج از فرصت یك مقاله و بیرون از توان یك نفر است. طرح «حیاهٔ طیّبه»، «سعادت» و «فوز» جوامع بشری نیاز به تحقیق عمیق و جدّی دارد، ولی
آب دریا را اگر نتوان كشید هم به قدر تشنگی باید چشید «وَ لاتیئسوُا مِنَ رَوْحِ اللّه انّه لایَیْئَسُ مِنْ روحِ اللّهِ اِلاّالقَومُ الكافرونَ.»۳
●مفهوم توسعه
توسعه دارای ابعاد گوناگونی است كه می توان آن ها را در سه یا چهار دسته كلی بیان كرد: توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی، توسعه فرهنگی و توسعه اجتماعی. حركت در راستای همه ابعاد مذكور، ضرورتی غیر قابل انكار است، ولی اولویّت دادن به یك بُعد مستلزم نفی ابعاد دیگر نیست. میزان در این مرزبندی، تعیین اولویّت ارزش های نهادینه شده در فرهنگ هر جامعه است، اعمّ از این كه آن جامعه دینی باشد یا غیر دینی. جهان بینی جامعه می تواند دارای نقشی حایز اهمیت باشد. اگر جامعه ای دارای بینش مادی باشد، اهداف زندگی را محدود به جنبه های مادی بداند، گزینش خود را نیز در همین جهت انجام می دهد و توسعه را حركتی در جهت اهداف خود می داند، هر چه را هم كه محدودیت مادّی ایجاد كند و مانعی برای امیال مادّی محسوب گردد، ضد توسعه می داند. به عكس، جامعه دارای بینش دینی به دنبال تحقق اهداف مورد نظر خود می باشد.
در خصوص تعریف توسعه و تبیین مفهوم آن، تعاریف گوناگونی ارائه شده و بحث های فراوانی انجام گرفته است، ولی در این نوشتار، فقط به چند تعریف به عنوان نمونه، اكتفا می شود:«توسعه عبارت است از حركت یك سیستم یك دست اجتماعی به سمت جلو و به عبارت دیگر، نه تنها روش تولید، توزیع محصولات و حجم تولید مورد نظر است، بلكه تغییرات در سطح زندگی، نهادهای جامعه، وجهه نظرها و سیاست ها نیز مورد توجه می باشد.»۴
توسعه جریانی است چند بُعدی كه مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقّی، باورهای عامّه مردم و نهادهای ملّی و نیز تسریع رشد اقتصادی، كاهش نابرابری ها و ریشه كن كردن فقر مطلق است. و به عبارت دیگر، توسعه به معنای ارتقای مستمّر كل جامعه و نظم اجتماعی به سوی زندگی بهتر و یا انسانی تر است.۵
توسعه اقتصادی به زبان ساده، عبارت است از: رشد اقتصادی همراه با تغییرات و تحوّلات كیفی. توسعه اقتصادی هدف و آرمانی بزرگ برای تمامی كشورهایی است كه هنوز به دلایلی نتوانسته اند در این مسیر گام بردارند.»۶
«توسعه عبارت است از یك تحوّل تاریخی در جمیع جنبه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه»۷
«توسعه، تغییر هدف دار برای حصول به هدفی خاص است. جامعه به مثابه فرد، مراحل گوناگونی از رشد و تكامل را طی می كند تا به حدّ مشخصّی از بلوغ فیزیكی و فكری برسد.»۸
آنچه پایه و اساس تعاریف گوناگون «توسعه» را تشكیل می دهد تغییر و تحول (در ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی) و به قول میردال، «حركت به جلو» است.
در این خصوص، سؤالات پایه ای و اساسی بسیاری مطرح است. این تحول، تغییر و حركت به سمت جلو، به منظور رسیدن به كدامین هدف است؟ در این مسیر، مقصد نهایی كجاست؟ ویژگی ها و معیارهای مقصد مطلوب چیست؟ روابط عِلّی، كه ما را به آن مقصود می رسانند، چه روابطی است؟
مسأله تعیین هدف و كشف علل و عوامل رسیدن به مقصد مسأله ساده ای نیست. «ضعف و ناتوانی داشتن یك هدف دقیق و پذیرفته شده و طرّاحی سیاست ها برای آن هدف، دلیل مهم بسیاری از مشكلات است كه ملّت ها با آن مواجه اند.»۹
آیا كشورهای توسعه یافته در همه ابعاد توسعه به مقصود و هدف مطلوب رسیده اند؟ آیا مقصدهای جایگزین برای این مقصد وجود دارد؟ آیا این تحول و حركت به جلو به اصطلاح، «نوگرایی»۱۰ از نظر اجتماعی، لزوماً مشتمل بر تضعیف روابط سنّتی است؟ آیا تحّول و نوسازی در بُعد سیاسی، لزوماً دموكراسی و رشد بوروكراسی است؟ آیا از نظر فرهنگی، صنعتی كردن موجب گسترش سكولاریسم در جامعه است، خواه از طریق نظامی یا از طریق دانش علمی؟ و در یك كلام، آیا حركت به سمت جلو به معنای غربی شدن۱۱ است و لاغیر؟ و اصولاً آیا تحول و «تبدیل كامل اقتصاد، فرهنگ، زندگی سیاسی و اجتماعی»۱۲برای توسعه ضروری است.این هدف و جهت حركت را چه كسی تعیین كرده است؟ مشروعیت این تعیین از كجاست؟ آیا واقعاً جایگزینی بهتر برای غربی شدن وجود ندارد؟
پیشرفت فنی و رشد علمی و فن آورانه دنیای غرب جای تحسین دارد، ولی آیا توسعه فقط دارای یك بُعد است؟ آیا در سایر ابعاد، غرب به سر منزل مقصود رسیده است؟ واقعاً طبق تعریف تودارو، كل جامعه در كشورهای توسعه یافته یك ارتقای مستمر به سوی جامعه انسانی تر داشته است؟ جامعه انسانی تر چه جامعه ای است؟
آیا نظریه اجتماعی قرن نوزدهم كه سسیستم طبقاتی بر اساس «روابط بازاری نقد»۱۳ را حاكم كرد فرهنگ های سنّتی و ارزش های مذهبی را نابود و فرایند بی دینی را پدید آورد»۱۴ الگوی مناسبی است؟ هر چند به اقرار آقای مازلیش۱۵، هیچ یك از نویسندگانی كه درباره جامعه شناسی قرن نوزدهم بحث كرده اند ابراز نداشته اند كه ممكن است در حال حاضر، طبقه بندی های كلاسیك نامناسب یا اشتباه باشد.۱۶
شاید یكی از جامع ترین نظریه ها از این لحاظ، كه نهایت اوج جامعه انسانی را مشخص می كند، نظریه مراحل رشد پنجگانه روستو می باشد، یعنی: جامعه سنّتی، آمادگی برای خیز، جهش، بلوغ و كمال و مصرف انبوه. به راستی، این همه آمادگی برای خیز و جهش، برای مصرف انبوه است؟! آیا جامعه مصرفی اوجِ كمال انسانی است؟! پس امتیاز بشر از سایر موجودات در چیست؟
سؤالات در این زمینه فراوان و نیازمند بحثی جدّی است. ولی برای جمع بندی و ورود به بحث اصلی، به نظر می رسد مناسب باشد، بحث های مبنایی فلسفی و كلامی و بحث هایی را كه در فلسفه اخلاق مطرح است ـ از قبیل این كه خوب و بد كدام است؟ خیر و شرّ چیست؟ زندگی خوب كدام است؟ كمال انسان و جامعه انسانی در چیست؟ هدف نهایی برای خلقت بشر چه بوده؟ و...ـ را كنار بگذاریم و اصل وحی را مسلّم و حقّانیت كلام الهی را مبنای پژوهش خویش قرار دهیم و با مطالعه و بررسی آیات الهی، در مرحله اول در جست و جوی هدف مطلوب یا به قول قرآن، «فلاح»(بقره: ۵)، «فوز»(احزاب: ۷۱)، «نجات» (فصلت: ۱۸) و «حیاهٔ طیّبه»(نحل: ۹۷) باشیم و پس از بررسی معیارهای جامعه مطلوب، راه های نجات و موانع راه را از دیدگاه قرآن كریم متذكر شویم: «حیاهٔ طیّبه»
«مَن عَملَ صالحاً مِن ذكَر اَواُنثی و هو مُؤمِنٌ فَلَنُحیینّه حَیاهًٔ طیّبهًٔ و لَنجزینّهم اَجرهم بِاَحسنِ مَا كَانوا یَعملونَ»(نحل: ۹۷) هر كه از مرد و زن عمل صالح انجام دهد و مؤمن باشد او را به زندگی پاك و پاكیزه (حیاهٔ طیّبه) زنده بداریم و آنان را به نیكوترین وجهی كه عمل كرده اند، پاداش می دهیم.
قرآن راه رسیدن به زندگی پاكیزه را عمل صالح و شرط آن را ایمان ذكر می كند. از ابتدا، تفاوت جنسیّت را با «مِن ذَكَر اَواُنثی» كنار می گذارد و حقوق زن را محفوظ نگاه می دارد. علاّمه طباطبائی; ذیل آیه شریفه مزبور می نویسد: «وعده زیبایی است برای مؤمنین، اگر عمل صالح انجام دهند و بشارتی است برای بانوان كه خداوند در قبول ایمان آنان و اثر عمل صالح آن ها كه احیاءِ به حیاهٔ طیّبه و به نیكوترین اعمال است، فرقی بین آنان و مردان نگذاشته است.»۱۷
مفسّران در معنای «حیاهٔ طیّبه» تفسیرهای متعددی آورده اند; بعضی: آن را به روزی حلال تفسیر كرده اند و بعضی دیگر به قناعت و رضا دادن به نصیب، رزق روزانه، عبادت همراه با روزی حلال، توفیق بر اطاعت فرمان خدا و مانند آن. ولی شاید نیاز به تذكر نباشد كه مفهوم این واژه به قدری گسترده است كه اعمّ از همه این هاست زندگی پاكیزه از هر نظر، مبرّای از آلودگی ها ظلم ها، خیانت ها، اسارت ها، ذلّت ها و انواع نگرانی ها و خلاصه هر چیزی است كه آب زلال زندگی را در كام انسان ناگوار می سازد.
با توجه به این كه به دنبال این واژه در آیه، سخن از جزای الهی به نحو احسن به میان آمده است، چنین به نظر می رسد كه «حیاهٔ طیّبه» مربوط به دنیا و جزای اَحسَن مربوط به آخرت است.
در روایتی نقل شده است كه از حضرت علی(ع) سؤال شد: منظور از «فلنجینّیه حیاهٔ طیّبه» چیست؟ فرمود: قناعت است.۱۸ بدون تردید، مفهوم این تفسیر محدود كردن حیات طیّبه به قناعت نیست، بلكه بیان مصداق است، ولی مصداقی بسیار روشن; چرا كه اگر تمام دنیا را به انسان بدهند، ولی روح قناعت را از او بگیرند، همیشه در رنج و نگرانی به سر می برد و به عكس، اگر انسان روح قناعت داشته باشد و از آز و طمع بر كنار باشد، همیشه آسوده خاطر و خوش است.۱۹
زمخشری در الكشاف با اشاره به همین مصداق قناعت می نویسد: مؤمن با عمل صالح ثروتمند باشد یا فقیر، زندگی زیبا و پاك و پاكیزه و خوشی خواهد داشت. اگر توانگر باشد كه روشن است و اگر ضعیف هم باشد آن چه زندگی را برای او لذت بخش می كند قناعت و رضایت به رضای الهی است. ولی غیر مؤمن وضعیّتش به عكس است. اگر فقیر باشد كه وضعیتش روشن است و اگر توانگر باشد حرص مانع آن می شود كه از زندگی لذت ببرد.۲۰
با توضیح علت، معلول و نتیجه آن بهتر روشن می شود. ملاك حیات طیّبه تنها ایمان و عمل صالح است و هیچ قید و شرطی از نظر سن، نژاد، جنسیت، و یا رتبه اجتماعی در آن تأثیری ندارد. عمل صالح مولود ایمان است و منجر به حیات طیّبه می شود. عمل صالح نیز مفهوم گسترده ای دارد،به گونه ای كه تمام فعالیت های مثبت و سازنده را در همه زمینه های علمی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و مانند آن شامل می شود. از اختراع دانشمندی كه برای كمك به انسان ها سال ها زحمت می كشد تا مجاهدت های شهید جان بر كفی كه در صحنه مبارزه حق و باطل آخرین قطره های خون خود را نثار می كند و از درد و رنجی كه مادر با ایمان هنگام به دنیا آوردن نوزاد و سپس تربیت او متحمّل می شود تا زحماتی كه دانشمندان برای نگاشتن كتاب های پر ارج می كشند، همه را فرا می گیرد. از بزرگ ترین كارها همچون رسالت انبیا: تا كوچك ترین برنامه ها همچون كنار زدن یك سنگ كوچك از وسط جاده، همه در این مفهوم وسیع جمع است.۲۱
اما عمل صالح مقیّد به ایمان دانسته شده است; اگر انگیزه و ایمان در كار نباشد غالباً عمل آلوده می گردد. ولی اگر عمل صالح با ایمان همراه باشد كم تر آفاتی همچون عجب و ریا و امثال آن در آن راه می یابد. شاید به همین دلیل قرآن كریم غالباً این دو را با یكدیگر پیوند می دهد.
ممكن است با نظر سطحی، چنین به نظر برسد كه نفس عمل صالح اهمیت دارد، وگرنه چه تفاوتی می كند كه آن را انسان با ایمان انجام دهد یا بی ایمان. اعمال در جهات گوناگون با یكدیگر متفاوت دارند. ملاك مؤمن در رفتار، خدایی و الهی است، نه شهرت طلبانه، از سر دلسوزی یا مانند آن. بنابراین، چنین رفتاری در رفتار او ظهور پیدا می كند. لذا، عمل بر اساس ایمان، از كارآیی بیش تری برخوردار است.
علاّمه طباطبائی; ضمن تقسیم زندگی به حقیقی و غیر حقیقی یا زندگی جدید و زندگی عمومی می نویسد: «فلنجینّیه حیاهٔ طیّبهٔ» یعنی: به او افاضه جان و حیات می كنیم; حیاتی طیّبه; زندگی جدیدی غیر از آنچه به دیگران داده شده است درباره مؤمنان هم می نویسند: «چنین كسانی دل هایشان متعلّق و مربوط به پروردگارشان است; همان پروردگاری كه با كلمات خود هر حقّی را احقاق می كند، جز آن پروردگار را نمی خواهند و جز تقرّب به او را دوست نمی دادند و جز از سخط و دوری او نمی هراسند. برای خویشتن حیات طاهر و دایم سراغ دارند... این چنین انسانی در نفس خود، نور و كمال و قوّت و عزّت و سروری درك می كند كه نمی توان اندازه اش را معیّن كرد و نمی توان او را توصیف كرد و چگونه چنین نباشد و حال آن كه مستغرق در حیاتی دایمی و و زوال ناپذیر و نعمتی باقی و فناناپذیر و لذّتی خالص از اَلَم و كدورت و خیر و سعادتی غیر مشوب به شقاوت است و این ادّعا حقیقتی است كه عقل و اعتبار هم مؤیّد آن است.»۲۲
نتیجه این كه به اتّفاق مفسّران و مرحوم علاّمه آیه شریفه «فلنجیینّه حیاهًٔ طیبّهًٔ» تلازم بین عمل صالح همراه با ایمان و مواهب معنوی را می رساند. ولی بسیاری از مفسّران حیات طیّبه را مواهب مادی و معنوی می دانند كه با كمك آیات متعدد دیگر، این تلازم اثبات می شود.
●سعادت و شقاوت جامعه
جامع ترین تعبیر در قرآن مجید، كه در یك ضابطه كلی، سنن الهی را در اجتماع بشری تبیین می كند و می توان از آن به عنوان «اُمّ السنن» نام برد، در آیات ذیل به چشم می خورد: «اِنّ اللّهَ لا یُغَّیِرُ ما بِقَوْم حتّی یُغَیّروا ما بِاَنفسهم و اِذا اَرادَ اللّهُ بِقَوم سُوءً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُم مِنْ دُونِه مِنْ وال» (رعد: ۱۱) خداوند حال و وضعیّت قومی را تغییر نمی دهد تا خود موجب تغییر وضعیّت خویش شوند و چون خداوند برای قومی آسیبی بخواهد، هیچ برگشتی برای آن نیست و غیر او دوست و حمایت گری برای آنان نخواهد بود.
در آیه دیگری می فرماید: ذلكَ بِانَ اللّهَ لم یَكُ مغیّراً نِعمَهًٔ اَنعمها علی قوم حتّی یُغیّروا ما بِاَنفُسهم وَ اِنَّ اللَّهَ سمیعٌ علیمٌ» (انفال: ۵۳); این (كیفر آل فرعون به دلیل گناهانشان) بدان روست كه خداوند نعمتی را كه بر قومی ارزانی داشته تغییر نمی دهد، مگر آن كه آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند و خدا شنوای داناست.
آیات مزبور این قاعده كلی را بیان می كند كه بین ایمان و اخلاق نیكو، كه مقتضای آن ها اعمال شایسته است و بین نعمت های ظاهری و باطنی رابطه ای ناگسستنی و تلازم برقرار است. با نگرش جست و جوگرانه به تاریخ انسان، جامعه ها و تمدّن های بسیاری را با اوضاع و شرایط گوناگون می یابیم كه درس آموزند: جامعه ای دراوج عزّت وامّتی درحضیض ذلّت بسیارند كه بدون درس عبرت به راحتی از آن می گذرند;«مااكثَرالعبرَ واقلَ الاعتبارَ.»۲۳
قرآن كریم رمز اصلی این عزّت و ذلّت و سعادت و شقاوت را بیان نموده است و خاطر نشان می كند كه برای یافتن منشأ سعادت و شقاوت به اعتقاد، اندیشه، اخلاق، نظامات اجتماعی خود و در یك كلام، به خویشتن خویش بیاندیشید.
ملت هایی كه فكر و اندیشه خود را به كار انداختند، اعمال صالح انجام دادند، دست اتحاد و برادری به هم سپردند و در راه اصلاح خود و جامعه تلاش كردند، به اوج تعالی و صعود رسیدند و هنگامی كه ركود و سستی جای تلاش را گرفت و غفلت و بی خبری بر جامعه حاكم شد، آلودگی ها و زشتی ها به جای تقوا و درست كاری نشست و ایمان و عمل صالح كنار رفت، شكست و ذلّت و خُسران پدیدار خواهد گشت. «والعصر اِنَّ الانسانَ لفی خُسر اِلاّالّذینَ امنُوا و عَمِلوا الصّالحات و تَواصَوا بِالحقِّ و تَواصَوا بِالصّبرِ»;۲۴ سوگند به عصر كه همه انسان ها در خسران و زیان اند، مگر كسانی كه ایمان آوردند، عمل صالح انجام دهند و یكدیگر را به حق سفارش و به شكیبایی توصیه كرده اند.
قرآن كریم یك قانون كلّی و یك ضابطه عمومی را بیان می كند; قانونی سرنوشت ساز، حركت آفرین و هشدار دهنده. این قانون می گوید: مقدّرات شما پیش از هر چیز و هر كس در دست خود شماست و هرگونه تغییر و دگرگونی در سعادت یا شقاوت ملت ها در درجه نخست، به خود آنان باز می گردد.
شانس و اقبال و تصادف هیچ یك پایه و اساس ندارند. اساس و پایه آن است كه ملّتی خود تصمیم بگیرد سربلند و سرافراز باشد. اگر جامعه ای لطف خدا را بخواهد باید خود بخواهد تا لطف دامنگیرش شود. بنابراین، نباید برای تبرئه خویش، دیگران را به عنوان عامل قلمداد كرد. چرا كه نیروهای سلطّه نگر در درون جامعه پایگاهی نداشته باشند، كاری از آنان ساخته نیست.۲۵
علاّمه طباطبائی; ذیل آیه شریفه مزبور از سوره رعد، در اتصال صدر و ذیل آیه، پس از تفسیر قسمت اول آیه، «له معقّبات مِن بینِ یدیهِ و مِن خلفِه یَحفظوُنه مِن امرِاللّهِ اِنَّ اللَّه لایَغیّرِ ما بقوم...» می نویسند: «معنای مجموع آیه این است كه خدای تعالی این معقّبات (نگهبانان) را قرار داده و بر انسان موكّل كرده تا او را به حكم خدا نگه داشته و حفظ كنند و چون سنّت خداوند بر این جریان یافته كه وضع هیچ قومی را دگرگون نسازد مگر آن كه خودشان حالات روحی خود را دگرگون سازند...» چكیده جمله «اِنَّ اللَّهَ لاَیُغیّرُ ما بقوم...» این است كه خداوند چنین حكم رانده و حكمش را حتمی كرده كه نعمت ها و موهبت هایی را كه به انسان می دهد مربوط به حالات نفسانی و اعمالِ خود انسان باشد. اگر آن حالات موافق با فطرتشان و همراه با استفاده صحیح و به جا از نعمت ها جریان یافت آن نعمت ها و موهبت ها باقی باشد. اگر گروهی به دلیل سلامت فطرتشان به خدا ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، به دنبال آن، نعمت های دنیا و آخرت به سویشان سرازیر شود، چنان كه فرمود: «وَلَوْ اَنّ اَهل اَلقُری امَنُوا و اتّقَوا لفَتَحنا عَلَیهم بركات مِنَ السَّماء وَالاَْرضِ و لكن كَذَّبوا...» (اعراف: ۹۶); اگر مردم شهر و دیار همه ایمان می آوردند و تقوا پیشه می كردند ما درهای بركات آسمان و زمین را به روی آنان می گشودیم، ولی تكذیب كردند. تا زمانی كه زندگی آنان همراه با ایمان و تقوا باشد، این وضع از ناحیه خدا دوام می یابد و هر وقت ایشان حال خود را تغییر دادند، خداوند هم رفتار خود را عوض می كند.۲۶علاّمه طباطبائی; سپس توضیح می دهند كه آیه شریفه ملازمه بین اعتقادات حقه و اخلاق نیك و بین موهبت های الهی را بیان می فرماید. همچنین بین اعتقادات باطل و زشتی ها و بین نعمت و سوء معشیت ملازمه ای ثابت وجود دارد. این ملازمه دوم از باب تنقیح مناط نزول خیرات و نعمت هاست. اعتقادات پاك به حكم مسانخت، خاصیت جذب نعمت و زندگانی پاك را دارد و اعتقادات آلوده به حكم مسانخت، خاصیت جذب نعمت و معیشت ناپاك را دارد.۲۷
خلاصه این كه یك تلازم و یك امكان از آیات شریفه استفاده می شود: اما ملازمه; به دنبال ایمان و اعتقاد به خدا و اخلاق نیك و اعمال صالح، نزول بركات و سعادت و زندگی زیباست. در طرف مقابل، اعتقادات پلید و اخلاق ناشایست و رفتار زشت با سلب مواهب و نزول مصایب و بلایا همراه است.
البته در قسمت دوم، گاهی تعبیر به ملازمه می شود كه مسامحی است; زیرا تلازم فقط در موضوع و محمول قضیه اول ثابت است. اما در قضیه دوم ـ یعنی ایمان و وجود اخلاق زشت موجب سلب نعمت ها می شود ـ آیه شریفه از اثبات تلازم ساكت است. بالاترین چیزی كه از «لایُغیِّر ما بقوم حتّی یُغیِّروا ما بِاَنفسهم» استفاده می شود، این است كه در صورت شیوع فساد و اتراف مترفین، نزول بلایا و مصایب و سلب نعمت ها ممكن الوقوع است، ولی هیچ گونه تلازمی در این مورد اثبات نمی شود و به همین دلیل، سیاق آیه شریفه تغییر كرده و فرموده است: «اِذَا ارادَ اللَّهُ بِقوم سوءً...»; هنگامی كه خدا بدی قومی را اراده كند... و نفرموده است: خداوند اراده می كند یا اراده كرده است. مؤیّد این موضوع، استظهار آیه شریفه «وَ ما اَصابَكم مِن مُصیبهٔ فَبِما كسبت اَیدیكُم و یَعفُوا عَن كثیر (شوری: ۳۰) است خداوند می فرماید: آنچه از مصائِب به شما می رسد دسترنج خود شماست. و خداوند بسیاری را بر شما می بخشد. این آیه صریحاً دلالت دارد بر این كه بسیاری از گناهانی كه موجب تغییر مواهب الهی می گردد، مورد عفو خداوند قرار می گیرد.۲۸
آیات متعددی بیانگر این مطلب است كه سعادت و شقاوت هر جامعه ای نتیجه عملكرد شایسته و ناشایسته آن جامعه است. برای نمونه، به تعدادی دیگر از این آیات اشاره می شود; «اِن اَحسنتُم، أحْسَنْتُمْ لاَِنفُسكُم و اِن اَسَأتم فَلَها عَسی ربُّكم اَن یَرحمكَم وَ اِن عُدتم عُدنا» (اسراء: ۵); اگر نیكی كنید، به خودتان كرده اید و اگر بدی نمایید، برای خود شماست. امید است پروردگار به شما رحم كند. اگر به سوی خداوند بازگردید ما هم لطف و رحمت خود را به سوی شما باز می گردانیم و اگر به فساد و برتری جویی گرایید، شما را به كیفر شدیدگرفتارخواهیم ساخت. «مَنْ كَفَر فَعلیه كُفره وَ مَنْ عَمِل صالحاً فَلاَِنفُسهم یَمهدونَ.» (روم:۴۴)
آیات متعددی تصریح دارند بر این كه نیكوكاری، با خود حسنه در دنیا به دنبال دارد و حسنه یعنی: همه خوبی ها، همه نیكی ها معنی عام و فراگیری دارد. به عنوان نمونه، به این آیات توجه كنید: قُل یا عبادیَ الذّینَ امَنوا اتَّقُوا ربَّكم لِلّذینَ اَحسنُوا فی هذهِ الدُّنیا حَسَنهٔ» (زمر: ۱۰); بگو ای بندگان من كه ایمان آورده اید، تقوای الهی پیشه كنید; برای كسانی كه در این دنیا خوبی كرده اند، نیكی و حسنه خواهد بود و زمین خدا وسیع است. همانا صابران پاداش بی حساب و به تمام خواهند گرفت.
ـ «تِلكَ اُمَّهٌٔ قَد خَلت لَها ما كسبتْ و لكم ما كَسبتم» (بقره: ۱۳۴); آن امّت (امّت ابراهیم و یعقوب) را روزگار به سرآمد دستاورد آنان برای خودشان و دستاورد شما برای شماست.
ـ «وَ اَنْ لَیسَ لِلانسانِ اِلاّ ما سَعی» (نجم: ۳۹); برای انسان حاصلی جز تلاش او نیست.
دسته ای دیگر از آیات نجات و فلاح را در گرو تزكیه و تطهیر می داند: تزكیه و تطهیر از ضد ارزش ها، تزكیه دل ها، تزكیه اندیشه ها و عقیده ها و تزكیه كردار و رفتار از نادرستی ها و زشتی ها. بعضی از این آیات عبارتند از:
ـ قَد اَفلَح مَن زَكّیها و قد خابَ مَنْ دَسّیها» (شمس: ۹ ـ ۱۰); هر كه نفس را پاك كرد و تزكیه نمود، قطعاً رستگار شد و هر كه آلوده اش ساخت قطعاً زیان كرد.
ـ «ظَهر الْفَسادُ فِی البّرِ و البَحرِ بما كسَبَتْ ایَدیِ النّاسِ لِنُدیقَهم بَعضَ الّذی عَمِلُوا لعلّهم یَرجعونَ. قُل سیروا فِی الارضِ فَانظُروا كیفَ كانَ عَاقِبَهُٔ الَّذینَ مِن قبلُ كانَ اَكثرُهم مُشركینَ» (روم: ۴۱ و ۴۲); فساد در زمین و دریا پدید آمد به سبب كارهایی كه مردمان انجام می دهند خداوند اراده كرده است تا واكنش كارهای مردم را به آن ها نشان دهد و ثمره عملكرد آنان را به ایشان بچشاند. شاید هوشیار شوند و به سوی حق بازگردند.
●معیارهای «حیاهٔ طیّبه»
تلازم بین ایمان و علم صالح و حیات طیّبه در مباحث قبل روشن شد. آیات متعددی معیارهای جامعه مطلوب را بیان می نماید:
ایمان، تقوی، امر به معروف و نهی از منكر: در حیات طیّبه، ایمان و تقوا حاكم است. «كُنتُم خَیْرَ اُمَّهٔ اُخرجَتْ لِلنّاسِ تَأمرونَ بِالمعروفِ وَ تَنهونَ عِن المنكرِ وَ تُومِنونَ بِاللّهِ ولو آمَنَ اَهلُ الكتابِ لكانَ خیراً لَهم» (آل عمران: ۱۱۰); شما (مسلمانان حقیقی) نیكوترین امّتی هستید كه بر آن قیام كردند كه (خلق را سعادت بخشند و برای اصلاح بشر) مردم را به نیكوكاری وادار و از بدكاری بازدارند و ایمان به خدا آورند و اگر اهل كتاب ایمان می آوردند بر آنان در عالم، چیزی بهتر از آن نیست...
در صورتی جامعه می تواند بهترین امّت (و جامعه نمونه) باشد كه امر به معروف و نهی از منكر كند و ایمان به خدا داشته باشد. مسلمانان زمانی «امت ممتاز» محسوب می شوند كه دعوت به نیكی ها و مبارزه با فساد را فراموش نكنند و به خداوند مؤمن باشند. هر گاه این دو وظیفه فراموش گردد و ایمان به خداوند تضعیف شود آنان نه بهترین امّت اند و نه به سود جامعه بشریّت عمل خواهند كرد.
شاید به این دلیل كه امر به معروف و نهی از منكر ریشه های ایمان را در دل مردم محكم می كند، بر ایمان به خداوند مقدّم شده است.۲۹
به عبارت دیگر، آیه شریفه مزبور شایسته ترین امّت ها را امّتی معرّفی می كند كه همواره به اصلاح خویش بكوشد و علاوه بر اصلاح خود، به اصلاح جامعه می پردازد، دیگران را به خیر و صلاح، نیكی ها و ارزش ها دعوت می كند و از زشتی ها و پلیدی ها و موانع رسیدن به حیات طیّبه باز می دارد. دعوت به نیكی ها و مبارزه با زشتی ها در واقع، حركت و تلاشی در جهت تحرّك بخشیدن به جامعه برای رسیدن به حیات طیّبه است. در جامعه اسلامی و جامعه مورد نظر قرآن كریم، افراد نه تنها مسؤول اند كه خودشان تلاش كنند و نیكوكار باشند و از زشتی ها و پلیدی ها به دور باشند، بلكه موظّف اند در راه اعتلای دین و در راه پیدایش حیات طیّبه، دیگران را نیز امر به معروف و نهی از منكر نمایند. این یكی از وجوه افتراق حیات طیّبه یا جامعه مدنی است كه ریشه در مدینهٔ النبی۹ دارد با جامعه مدنی كه در غرب شكل گرفته (گرچه مناسب است با وجود چنین واژه های غنّی قرآنی (حیات طیبه ـ بلدهٔ طیّبه) از واژه هائی كه معنی و مفهوم خاص خود را دارند پرهیز شود).
در آیه دیگر، جامعه رستگار را معرّفی می نماید و معیار فلاح و رستگاری را رواج دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منكر در جامعه می داند:
«وَلتُكَن مِنكم اُمَّهٌٔ یَدعونَ الیِ الخیرِ وَیَأمرونَ بِالمعروفِ وَ یَنهونَ عَن المنكرِ وَ اُولئك هُم المُفلحون» (آل عمران: ۱۰۴); و باید از شما مسلمانان برخی (كه داناتر و با تقواترند) خلق را به خیر و صلاح دعوت كنند، امر به معروف و نهی از منكر نمایند و اینان، كه واسطه هدایت خلق اند، در دو عالم در كمال خوشبختی و رستگاری خواهند بود.
آیه پیش از این آیه، آیه معروف «واعتَصموا بِحبلِ اللّهِ جمیعاً و لاتَفرّقُوا» است; یعنی: «همگی به رشته دین خدا چنگ بزنید و متفرّق نشوید. آیه پس از آن نیز به اتفاق و اتّحاد و پرهیز از اختلاف در درون جامعه دعوت می كند. این كه آیه شریفه «امر به معروف و نهی از منكر» بین دو آیه ای قرار گرفته است كه دستور اتحاد و یكپارچگی را می دهد، شاید به منزله یك پوشش اجتماعی برای محافظت جامعه باشد; زیرا اگر مسأله امر به معروف و نهی از منكر در میان نباشد، عوامل گوناگونی كه دشمن وحدت جامعه است ریشه های اجتماع را می زند و آن را متلاشی می كند بنابراین، حفظ وحدت اجتماعی بدون نظارت عمومی ممكن نیست. از این آیه استفاده می شود كه برای رسیدن جامعه به فلاح و رستگاری سه موضوع ضروری است: دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منكر. دعوت به خیر مقدّم بر امر به معروف و امر به معروف مقدّم بر نهی از منكر است.۳۰ از آیه مزبور می توان استفاده كرد كه فلاح و رستگاری تنها در نجات و رهایی خود خلاصه نمی شود، بلكه نجات و رشد دیگران نیز از شروط فلاح است.
«ذلكَ الكتابُ لاریبَ فیهِ هُدیً لِلمتَّقینَ الَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغیبِ و یُقیمونَ الصَّلوهٔ وَ مِمّا رزقناهُم یُنفقونَ. وَالذّینَ یُؤمنونَ بِما اُنزل اِلیكَ وَ ما اُنزلَ مِن قبلكَ وَ بِالاخرهِٔ هُم یُوقنون اُولئكَ عَلی هُدیً مِن رَبِّهم و اولئك هُم المُفلحون» (بقره: ۲ ـ ۵) در این آیه، تعدادی از شاخص های متقین را، كه هدایت یافته و رستگاران دو عالم اند، بیان می نماید. این شاخص ها عبارتند از: ایمان به غیب، برپاداشتن نماز، انفاق از آنچه خداوند روزی آنان كرده، ایمان به قرآن و كتب آسمانی و ایمان و اعتقاد كامل به معاد.
مشابه این آیات، در سوره لقمان (لقمان: ۲ ـ ۵)، به جای «متّقین» از واژه «محسنین» (یعنی: نیكوكاران) استفاده شده است. در این آیه، متذكر می شود كه قرآن راه رحمت و هدایت را برای نیكوكاران (محسنین) معرفی می كند. سپس ویژگی های محسنین را چنین برمی شمرد: اقامه نماز، پرداخت زكات، ایمان كامل و یقین به معاد و در نهایت، می فرماید: این جامعه و این گروه در مسیر الهی اند، هدایت یافته و رستگاران عالم اند. از این آیات، استفاده می شود كه معیار تقوا و نیكوكاری بر یكدیگر منطبق و محسنین همان متقین اند و هر دو بیانگر یك معیار برای جامعه مطلوب و حیات طیّبه می باشند.
در آیه ای دیگر، از ویژگی عدم انعقاد پیمان دوستی با دشمنان خدا و رسول نام می برد و بیان می دارد كه خداوند از آنان راضی و آن ها نیز از خداوند راضی اند آنان را «حزب الله» می خواند و می فرماید: رستگاران عالم این گروه اند «لا تَجِدُ قوماً یُؤمنونَ بِاللّهِ و الیومِ الاخِر یُوادّونَ من حادَّ اللّهُ و رسولُه... رَضِیَ اللَّهُ عَنهم وَ رضَوا عَنهُ أولئكَ حِزبُ اللَّهِ الا اِنَّ حِزبَ اللّهِ هُم المُفلحونَ.» (مجادله: ۲۲)
در آیه ای دیگر، مردان و زنان مؤمن را مشمول رحمت خداوند دانسته و شاخص های ایمان را به این صورت بیان می كند: یار و یاور و اولیا یكدیگرند، امر به معروف و نهی از منكر می كنند، اقامه نماز می نمایند، زكات می پردازند، از خدا و رسولش پیروی می كنند. (توبه: ۷۱)
در جای دیگر، شاخص های ایمان را به صورت ذیل ذكر می نماید: اهل توبه عبادت كننده شاكر نعمت های الهی (مصرف درست نعمت)، روزه داری، نماز خواندن با خضوع، امر به معروف، نهی از منكر، حفظ حدود و مقررات الهی. (توبه: ۱۱۱ و ۱۱۲)وقتی این ویژگی ها را كنار همدیگر بگذاریم، مشاهده می شود كه جامعه متّقی و مؤمن ـ كه جامعه مطلوب است و زندگی آن همان زندگی شیرین «حیاهٔ طیبهٔ» است دارای ابعاد گوناگونی است هم عابد و راكع و ساجد است، هم در راه خدا مبارزه می كند و هم یار و یاور یكدیگرند. از این ویژگی ها، معیار ایمان و شاخص های ایمان و تقوا و نیز رشد هماهنگ و متوازن در همه ابعاد انسانی به دست می آید كه در حیات طیّبه ظهور پیدا می كند.
●رشد هماهنگ و متوازن همه ابعاد انسانی
قرآن كریم وقتی معیارهای جامعه مطلوب را بیان می نماید ـ یعنی: مؤمنین، متّقین، صالحین، مهتدین، مخبتین، محسنین و... ـ ویژگی ها و شاخص های مؤمنین، متقین و محسنین را ذكر می كند، گرایش های انسانی را همراه یكدیگر متذكر می شود. چنان كه در بحث قبل گذشت، وقتی توبه، پرستش خدا، ركوع و سجود و جنبه های عبادی را كه ذكر می كند، بلافاصله می فرماید: «الامرونَ بِالمعروفِ و النّاهونَ عَن المنكرَ»; آنان كه مصلح خود هستند و دایم در ركوع و سجودند، خود را ساخته اند، مصلح جامعه خود نیز هستند، در مقابل ضد ارزش ها می ایستند و مانع نهادینه شدن آن ها می گردند. در جای دیگر، وقتی شاخص های صبر و استقامت را (كه معمولاً در جنگ ها به كار می رود) و انفاق در راه خدا و رسیدگی به دیگران را مطرح می سازد، بلافاصله، می فرماید: «وَالمُستغفرینَ بِالاَسحارِ.» بدین صورت، شاخص تهجّد و شب زنده داری را مطرح می كند.
شهید مطهری; در این خصوص می نویسند: «كمال انسان در تعادل و توازن اوست; یعنی: انسان با داشتن این همه استعدادهای گوناگون، آن وقت انسان كامل است كه فقط به سوی یك استعدادی گرایش پیدا نكند و همه را در یك وضع متعادل و متوازن همراه هم رشد دهد.»۳۱ یعنی: در عین این كه همه استعدادهای انسانی رشد می كند، این رشد هماهنگ نیز باشد; در حالی كه جامعه در حال رشد است، هم بعد معنوی و هم بعد اقتصادی در حال رشد باشد و هم از نظر اخلاقی و فرهنگی و نیز از جهت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، هماهنگ باشد. به عنوان مثال، كودكی سالم است كه دارای دست، یا، بینی، گوش، سر و بدن است و همه اعضایش به طور هماهنگ رشد می كند. اگر فرض كنیم كه یك انسان فقط بینی اش رشد نماید و سایر قسمت های بدنش رشد نكند یا فقط سرش بزرگ و تنش از رشد بی بهره باشد، این انسان رشد كرده است ولی، رشدی ناهماهنگ. جامعه مطلوب جامعه ای است كه همه ارزش های انسانی در او رشد كنند، آن هم به طور هماهنگ و متوازن.
رشد جوامع غربی شبیه رشد كودكی است كه فقط بخشی از پیكره اش رشد كرده و دیگر بخش هایش رها شده است. آنان در ارزش های انسانی، كه تفكیك كننده جوامع انسانی از حیوانات هستند، نه تنها رشد نكرده اند، بلكه در برخی قسمت ها نیز به انحطاط هم رفته اند. رشد اقتصادی و فن آورانه آنان قابل تمجید است، ولی با رشد سایر اعضاء و پیكره جامعه انسانی متناسب نیست. بالا بودن درآمد ملّی یا آزادی خوب است، ولی چنین نیست كه در كنار این ها، مسائل ارزشی دیگری نباشد. در كنار آزادی، باید عدالت نیز مورد توجه قرار گیرد.
مرحوم شهید مطهری درباره هماهنگی و جامعیت نهج البلاغه سخن زیبایی دارند كه می توان از آن درباره جامعیت و هماهنگی جوامع استفاده كرد. ایشان می نویسند: «وقتی انسان نهج البلاغه را مطالعه می كند. گاهی خیال می كند بوعلی سیناست كه دارد حرف می زند; یك جای دیگر را كه مطالعه می كند، خیال می كند ملّای رومی یا محی الدّین عربی است كه دارد حرف می زند یا فلان مرد آزادی خواه كه جز آزادی چیزی نمی داند حرف می زند; با یك جای دیگر را كه مطالعه می كند، خیال می كند یك عابد گوشه نشین و یك زاهد گوشه گیر و یا یك راهب دارد حرف می زند همه ارزش های انسانی را در علی(ع) می بینیم.»۳۲
اصولاً توازن در ابعاد گوناگون، همان «عدل» است كه تشریع بر اساس آن استوار می باشد. عدالتی كه اسلام بر اقامه آن در جامعه تلاش می كند در واقع، در جهت هماهنگی با عدالت در نظام تكوین است. آسمان ها و زمین بر اساس عدل برپا شده اند: «بِالعَدْلِ قامتِ السمواتُ و الارض» در ساختمان جهان تعادل رعایت شده و در هر چیز، از هر ماده ای به قدر لازم استفاده گردیده و فاصله ها اندازه گیری شده است. معیار و میزان، همان «عدل» است. قانون توازن با رفع سماء و برپایی عالم سازگار است:... والسَّماءَ رَفَعها وَ وَضع المیزانَ» (الرحمن: ۷) بین نظام تكوین و تشریع رابطه برقرار است. همو كه نظام تكوین را بر اساس عدل و میزان خلق كرد، كتاب تشریع را نیز بر اساس توازن و تناسب، همراه رسل فرستاده است. خداوند امّت اسلامی را امّت وسط ـ یعنی: امّت معتدل و هماهنگ و موازن ـ قرار داده است: «وَكذلكَ جَعَلناكُم اُمَّهًٔ وَسطاً لِتكَونُوا شُهداءَ عَلی النَّاسِ وَ یَكونَ الرَّسولُ علیكم شهیداً» (بقره: ۱۴۳); ما شما مسلمانان را به آیین اسلام هدایت كردیم و امّت معتدل قرار دادیم تا نیكی و درستی را سایر ملل عالم از شما بیاموزند، چنان كه پیامبر را گواه شما قرار دادیم تا شما از وی بیاموزید.
امیرالمؤمنین(ع)، درباره عدل می فرمایند: «العدل یضع الامور مواضعها»۳۳ كه همان تناسب و توازن است و جالب این كه درباره عقل نیز وقتی از امیرالمؤمنین(ع) سؤال شد، فرمودند: «هوالذّی یَضَعُ الشئ فی موضِعه.»۳۴; عاقل كسی است كه هر چیزی را در جای خود به كار ببرد.
علاّمه طباطبائی; درباره شكر می نویسند: حقیقت شُكر اظهار نعمت است، همچنان كه كفر اخفا و پوشش نعمت می باشد. اظهار نعمت نیز به كارگیری نعمت در جایگاه خود، تخصیصی است كه مورد نظر مُنْعِم باشد.۳۵
پس عدل، عقل و شكر هر سه از معیارهای جامعه مطلوب است; جامعه ای كه افراد آن انسان های عاقل، عادل و شاكرهستند و این همان معنای تناسب، توازن و هماهنگی در همه ابعاد است كه آیات بسیاری به این معیار تصریح كرده اند.
معیارهای متعددی از قرآن كریم برای جامعه مطلوب و حیات طیّبه به دست می آید; از قبیل: اتكا به خداوند، عزّت و سربلندی، قیام به عدل، صبر و استقامت، داشتن كتاب و حكمت، وفای به عهد و... كه پرداختن به این مباحث خارج از حوصله این نوشتار است.
●وظیفه مسلمانان در ایجاد حیات طیّبه
قرآن كریم مردم را به ساختن جامعه و ایجاد روح جمعی دعوت می كند و آنان را نسبت به جامعه، بی تفاوت و رها نمی سازد كه اگر خواستند به میل خود حاضر شوند و اگر نخواستند حاضر نشوند، بلكه آنان را به حضور در جامعه و فعالیّت جدّی در ساختن آن امر می كند:
«یَا اَیُّها الَّذینَ امنوا اصبِروُا وَصابِروا و رَابِطوا و اَتَقُّوا اللّهَ لَعلّكم تُفلحونَ» (آل عمران: ۲۰۰) ای مؤمنان، صبر پیشه كنید و به اتفاق یكدیگر، مشكلات را تحمل نمایید و ایجاد جماعت كنید و تقوی الهی پیشه سازید تا شاید رستگار شوید.
شاید بتوان گفت بیش از هر آیه دیگر، مرحوم علاّمه طباطبائی ذیل این آیه بحث كرده و آن را تفسیر نموده است. ایشان قریب ۵۱ صفحه از جلد ۴ تفسیر المیزان را به این آیه كوتاه اختصاص داده است.(فاطر: ۱۰)
ایشان می نویسند:۳۶
آخرین آیه سوره آل عمران محتوای یك برنامه چهار ماده ای برای عموم مسلمانان است كه اگر سعادت و رستگاری را می خواهند باید این برنامه را اجرا كنند. نخستین ماده این برنامه صبر و استقامت و بردباری است; یعنی: چیزی كه امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه از آن بسان سر نسبت به بدن نام می برد.۳۷
صبر اعم است از صبر بر شداید، صبر در طاعت الهی و صبر بر ترك معصیت.
همچنین منظور صبر در این آیه، صبر تك تك افراد جامعه است; چون دنبال آن «مصابره» آمده است. مصابره عبارت است از این كه جمعیتی به اتفاق یكدیگر، اذیّت ها را تحمّل كنند و هر یك صبر خود را به صبر دیگری تكیه دهد و در نتیجه، بركاتی كه در صفت صبر هست دست به دست هم دهد و تأثیرش روند تصاعدی پیدا كند و جامعه را متأثر گرداند.در «رابطوا»، مرابطه از نظر معنا، اعمّ از مصابره است. «رابطوا» به معنای ایجاد جماعت است (البته جماعت و جامعه مورد نظر قرآن كریم)، زیرا مصابره وصل كردن نیروی مقاومت افراد جامعه در شداید به یكدیگر است، مرابطه همین وصل كردن نیروهای مقاومت است، اما نه تنها نیروی مقاومت در برابر شداید، بلكه همه نیروها و كارها در جمیع شؤون زندگی دنیا، چه در حال سختی و چه در حال خوشی و راحتی. و چون مراد از رابطه این است كه جامعه به سعادت حقیقی دنیا و آخرت خود برسد و اگر رابطه نباشد هر چند صبر من و تو، علم من و تو و هر فضیلت دیگر افراد منفرداً سعادت آور است، ولی بخشی از سعادت را تأمین می كند.
اگر در این خصوص فكر كنید كه چگونه شریعت اسلام همه احكام مورد نیاز بشر را محاسبه كرده و به آن ها احاطه یافته و چگونه احكام خود را به طور شگفت آوری بر آن اعمال گسترش داده، به گونه ای كه هیچ عمل كوچك و بزرگ آدمی را بدون حكم نگذاشته است، آن گاه به این نكته بیندیشیم كه چگونه همه این احكام را در قالب های اجتماعی ریخته است، خواهیم دید كه اسلام روح اجتماع را به نهایت درجه امكان، در كالبد احكامش دمیده است. آیات متعددی به منظور سعادت زندگی اجتماعی و پاكی آن نازل شده است.
قرآن كریم همان عنایتی را كه به داستان اشخاص دارد، به داستان و تاریخ امّت ها نیز دارد، بلكه اعتنایش به تاریخ امّت ها بیش تر است. در عصر نزول قرآن كریم، آنچه از تاریخ بر سر زبان ها بود تنها احوال پادشاهان و رؤسای جوامع بود و ناقلان تاریخ و مورخان درصدد ضبط احوال امّت ها و تاریخ جوامع نبودند. شرح حال جوامع تنها پس از نزول قرآن مرسوم شد، آن هم توسط بعضی از مورخان; مانند مسعودی و ابن خلدون تا این كه تحول فكری اخیر در تاریخ نگاری پدیدار شد.
مرحوم علاّمه به تحلیل درباره برپایی جامعه اسلامی و سایر جوامع می پردازد و می نویسد: تنها شعار جامعه اسلامی پیروی از حق است (هم در اعتقاد و هم در عمل). ولی جوامع به اصطلاح متمدن حاضر، شعارشان پیروی از خواست اكثریت است و اختلاف این دو شعار موجب اختلاف هدف جامعه ای است كه با این دو شعار تشكیل می شود. هدف اجتماع اسلامی سعادت حقیقی انسان است، یعنی: آنچه عقل سلیم آن را سعادت می داند و یا به عبارت دیگر، هدفش این است كه همه ابعاد انسان را تعدیل كند و عدالت را در تمامی قوای او رعایت نماید; یعنی: هم خواسته های جسم را به مقداری كه از معرفت الهی باز نماند مورد توجّه قرار دهد و هم نیازهای معنویش را اشباع كند، بلكه حتی خواسته های مادیش را وسیله ای برای رسیدن به معرفهٔ الله قرار دهد. و این بالاترین سعادت و بزرگ ترین آرامش است; چون تمامی قوای انسان به سعادت می رسند. به همین دلیل، اسلام قوانین خود را بر اساس مراعات جانب عقل وضع نموده و از هر چه مایه فساد عقل بوده جلوگیری كرده است. روشن است كه چنین نظامی چندان موافق طبع و میل عموم مردم امروز نیست. وقتی موافق طبع عموم مردم می شود كه در نشر دعوت و گسترش تربیت اسلامی شدیداً كوشش شود و مسلمانان عزم خود را جزم نمایند و به طور دایم، در ایجاد و حفظ آن بكوشند.
ولی هدف جامعه مدنی غربی لذت بردن هر چه بیش تر از مادیات است. به دنبال این هدف، زندگی احساسی شكل می گیرد كه تابع تمایلات حیوانی انسان است، خواه موافق حق باشد و یا نباشد. به همین دلیل، قوانین وضع شده در این گونه جوامع، بر اساس رأی اكثریت و امیال طبایع آن هاست و تنها قوانین مربوط به اعمال ضمانت اجرایی دارد. ولی معارف اعتقادی و اخلاقی هیچ گونه ضمانت برای اجرا ندارد. لازمه این گونه آزادی عادت كردن مردم است به آنچه موافق امیالشان می باشد. نتیجه این اعتیاد هم آن است كه به تدریج، خوب و بد جای خود را به یكدیگر می دهند; یعنی آنچه دین خدا آن را در نظر مردم زشت می گرداند خوب و بسیاری از خوبی های واقعی در نظرشان زشت می شود.
علاوه بر این، طرز فكر افراد نیز متحول; یعنی: فكر هم از مجرای عقل خارج و در مجرای احساس و عاطفه قرار می گیرد. و این موافق طبع عموم نبودن نظام مبتنی بر عدل وظیفه خواصّ را سنگین و مسؤولیت آنان را نسبت به نشر فرهنگ اصیل اسلامی و گسترش تربیت اسلامی برای رسیدن به حیات طیّبه چندین برابر می سازد.
●عوامل و موانع رسیدن به حیات طیّبه
قرآن كریم در آیات متعددی به عوامل موفقیت فرد و جامعه، راه های رسیدن به سعادت و موانع موجود بر سر راه تصریح یا اشاره كرده است. دسته ای از آیات توجه و اتكا به خداوند و عمل صالح(بقره: )را از جمله عوامل سعادت می شمارد و دسته ای دیگر پاكی و برپا داشتن نماز(نحل: ۴۱ / نساء: ۱۰۰)را; آیاتی استعانت از نماز و روزه را دستور می دهد( شمس: ۱۱ و ۱۲) و آیاتی دیگر هجرت(جنّ: ۱۶) را موجب وسعت در زندگی و سعادت و آیاتی هم مبارزه با هواهای نفسانی(آل عمران: ۱۰۴) و صبر و تلاش و استقامت(صف:۵۹/ یوسف:۲۳/ابراهیم:۲۷) در اطاعت از فرامین الهی را مؤثر می دانند و بالاخره، دسته ای از آیات دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منكر(طه:۱۲۴) را به عنوان عامل می نگرند.
در خصوص موانع رسیدن به حیات طیبه نیز در قرآن كریم آیات متعدد وجود دارد: در موارد متعددی، ظلم(حج:۱۱و۱۳/ طه:۱۲۷) به عنوان مانع ذكر شده است. البته ظلم به معنای عام آن ـ یعنی: به قول راغب اصفهانی، «وضعُ الشئ فی غیرِ موضعِه المختصِ به» ـ در مقابل عدل است و در مقابل قوام و اعتدال لذا، هرگونه خروج از اعتدال و تجاوز از حدّ، ظلم به حساب می آید. همچنین: اعراض از خدا، فسق (یونس: ۷ و ۸) و عدم ایمان (سبأ: ۷ و ۱۶ و ۱۸ و ۱۹ / ابراهیم: ۲۸)، تكذیب یا عدم اعتقاد به معاد،۳۸ كفران نعمت۳۹ و مانند آن نیز به عنوان مانع ذكر شده كه تجزیه و تحلیل این مطالب فرصتی دیگر می طلبد.
پی نوشت ها
۱ـ «مردم به اعمالشان جزا داده می شوند، اگر نیك باشد پاداش نیك دریافت می كنند و اگر بد باشد جزای عملشان را خواهند دید»
۲ـ «ذالك الكتابُ لا رَیْبَ فیِه هدیً للمتقینَ» (بقره: ۲)
۳ـ از رحمت خدا نومید نباشید كه جز گروه كافران از رحمت خداوند نومید نمی شوند. (یوسف: ۸۷)
۴ـ عبدالله حیروند، توسعه اقتصادی (مجموعه عقاید)، تهران، مولوی، ۱۳۶۸، ص ۸۴.
۵ـ مایكل تودارو،توسعه اقتصادی درجهان سوم،غلامعلی فرجادی، انتشارات سازمان برنامه و بودجه، ج ۱، ص ۱۳۵.
۶ـ محمود متوسلی، نگرشی بر دیدگاه ها، تئوری ها و سیاست های توسعه اقتصادی، تهران، دانشكده روابط بین الملل، ۱۳۷۲، ص: ۹.
۷ـ حسین عظیمی، مجله ایران فردا، سال اول، شماره ۱، ص ۱۴.
۸ـ سید عبدالعلی قوام، نقد نظریه های نوسازی و توسعه سیاسی، تهران دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۷۴، ص ۲۳.
۹- B. Ingham, The meaning of davelopment, wortd Deve lopment, Vol. ۲۱, n.۱۱, ۱۹۹۳, P. ۱.
۱۰- modernization.
۱۱- "Westerniaztion" see: Ibid.
۱۲- Ibid.
۱۳- cash nexus.
۱۴- B. Mazlish, The Breakdown of connections and modern Development Werld Development Vol. ۱۹, N.۱, ۱۹۹۱. P. ۴.
۱۵- Mazlish.
۱۶- Ibid.
۱۷ـ سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، ج ۱۲، ص ۳۴۱.
۱۸ـ نهج البلاغه، فیض الاسلام، كلمات قصار، ش. ۲۲۹.
۱۹ـ ر. ك. ناصر مكارم شیرازی و دیگران، به: تفسیر نمونه، قم، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۶۲، ج ۱۱، ص ۳۸۹ به بعد.
۲۰ـ زمخشری، الكشّاف، تهران، آفتاب، بی تا، ج ۲، ص ۴۲۸ ـ ۴۲۷.
۲۱ـ ناصر مكارم شیرازی و دیگران، پیشین.
۲۲ـ سید محمد حسین طباطبائی، پیشین، ص ۳۴۱.
۲۳ـ نهج البلاغهٔ، كلمات قصار، ش. ۸۲.
۲۴ـ سوره: العصر
۲۵ـ ر. ك. به: علی كرمی، ظهور و سقوط تمدنها از دیدگاه قرآن، قم، نشر مرتضی، ۱۳۷۰، ص ۲۸۹.
۲۶ـ ر. ك: علامه طباطبائی،المیزان فی تفسیرالقرآن، پیشین، ج: ۱۱، ص ۳۱۰.
۲۷ـ ر. ك. به: سید محمد حسین طباطبائی، پیشین / محمد محمدی گیلانی، قرآن و سنن در اجتماع بشر، نشر سایه، ۱۳۷۵، ص ۷۷ به بعد.
۲۸ـ محمد محمدی گیلانی، پیشین، ص ۸۰.
۲۹ـ۳۰ـ ر. ك. به: محسن قرائتی، تفسیر نور، قم، مؤسسه در راه حق، ۱۳۷۴; ج ۲، ص ۱۴۴.
۳۱ـ مرتضی مطهری، انسان كامل، تهران، صدرا، ۱۳۷۰، ص ۴۱.
۳۲ـ مرتضی مطهّری، پیشین، ص ۵۳ و ۵۲.
۳۳ـ نهج البلاغه، كلمات قصار، ش ۴۳۷.
_۳۴ـ نهج البلاغه، كلمات قصار، ش ۲۳۵.
۳۵ـ سید محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج ۴، ص ۳۸.
۳۶ـ همان، ج ۴، ص ۹۷ ـ ۱۴۸.
۳۷ـ «الصبرُ من الایمانِ كالرّأسِ مِن الجسدِ.» نهج البلاغه،كلمات قصار، ش۸۲.
منبع:فصلنامه معرفت ، شماره ۲۸
نویسنده:محمدكاظم رجائی
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید