چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

خیال بافی صهیونیست ها برای مهار حماس


خیال بافی صهیونیست ها برای مهار حماس
پس از تصرف غزه توسط حماس، تحریم های اسرائیل وجوامع غربی علیه دولت فلسطین بی اعتبار شد. «جیدون لوی» اسرائیلی که گویا هنوز کمی عقل در سرش مانده به خوبی به این موضوع پی برده است که «گرسنگی، تشنگی و انسداد کمک های بین المللی، هوشیاری فلسطینیان را نمی خشکاند و اقدامات سیاسی آنها را تضعیف نمی کند.» بلکه دقیقاً موضوع برعکس است. واقعیت های موجود، بر نظرات تحلیل گرانی که با تحریم سیاسی موافق بوده و از آن دفاع می کنند، خط بطلان کشید. این تفکر ابلهانه که می شود با فشار آوردن بر مردمی رنج کشیده و بی پناه، دولت منتخب آنها را سرنگون کرد، کاملاً شکست خورده است.
بوش و اولمرت به هیچ وجه خم به ابرو نیاورده اند، بلکه برعکس، در ماه های اخیر حتی راضی تر ازگذشته ومتکبرانه ظاهر شده اند. پس آیا «لوی» در تحلیل خود اشتباه کرده است؟
مشکلی که در تحلیل «لوی» وجود دارد این است که او تصور می کند هدف اسرائیل و آمریکا از تحریم سرنگون کردن حماس است. او فکر می کند که کمک و حمایت ازفتح با هدف «ضربه حذفی» زدن به دولت فلسطینی حماس و تلاش برای برانگیختن مردم عادی فلسطین علیه دولت منتخب خودشان و در نتیجه روی کار آمدن فتح صورت می گیرد. خلاصه اینکه: اکثر شاهدان وقایع فلسطین فکر می کنند که سیاست اسرائیل وآمریکا فقط تغییر دولت فلسطین است.
اما اگر هدف از تحریم ها این نباشد چه؟ و اگر هدف این نیست پس واشنگتن و تل آویو به دنبال چه هستند؟
شباهت میان غزه و عراق عبرت آموز است. عراق نمونه بارز تحریم در سال های اخیر در مشرق زمین است. تحریم هایی که برای گرسنه کردن یک ملت صورت گرفت و همه دیدیم که نتیجه این تحریم ها چه شد! این تحریم به مستحکم تر شدن دولت صدام منجر شد.
درست است که وقایع عراق و غزه کاملاً شبیه هم نیست: در عراق مردم خواستار خروج صدام حسین بودند اما راهی برای این منظور نداشتند، در حالی که اکثر مردم غزه حماس را می خواهند و خودشان در سال گذشته به آن رای داده اند. با این وجود، شاید غرب از تجربه تحریم در عراق به نتایج دیگری رسیده باشد.
تحریم عراق چه با این هدف صورت گرفته باشد یا نه، باعث ایجاد شکاف در پیوندهای درونی ملت عراق بود.
فقر وگرسنگی محرک هایی قوی برای تبدیل یک همسایه به یک دشمن هستند. جامعه ای که در آن منابعی چون غذا، دارو، آب و برق محدود باشند، در حقیقت جامعه ای است که در آن هر کس به فکر خودش است. جامعه ای است که به راحتی به تکه تکه شدن خود تن درمی دهد و این دقیقاً همان چیزی است که آمریکایی ها بعد از حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ در حال مهندسی آن بوده و آن را دنبال می کنند. برخلاف مداخله های اخیر آمریکا در دیگر نقاط جهان، در عراق صدام سرنگون شد، اما آمریکا نتوانست دست نشانده دیگری به جای او قرار دهد، واشنگتن در حقیقت به جای تغییر رژیم، فقط رژیم را سرنگون کرد. همان طوری که «دانیل پایپز»- یکی از ایدئولوژیست های نومحافظه کار - در مورد حمله به عراق می گوید، «هدف از حمله به عراق تنها به سرنگونی یک دیکتاتور محدود شده بود و ضمانتی برای جایگزینی آن دیکتاتور وجود نداشت. ایجاد ثبات در عراق نه مسئولیت اشغالگران است و نه باری به دوش آنها.»
به جای صدام، آمریکا محدوده ای را به نام منطقه سبز (Green Zone) به وجود آورد تا از آنجا بتواند کمابیش عراق را کنترل کند و نفت عراق را بدزدد؛ تا از دور جنگ فرقه ای بین شیعه و سنی که خود به راه انداخته را کنترل کند و هر روز به تماشای عراقی های قتل عام شده بنشیند.
واشنگتن در این میان به دنبال چیست؟ پایپزیک راهنمایی می کند: «زمانی که سنی ها و شیعه ها به جان هم بیفتند، غیرمسلمان ها که همان نیروهای اشغالگر و متحدانشان هستند، کمتر ضربه می بینند. جنگ داخلی در عراق در کوتاه مدت، یک استراتژی نیست، بلکه یک فاجعه بزرگ انسانی است.»
به عبارت دیگر، به راه انداختن یک جنگ داخلی در عراق راه حل خوبی نبود و اساسا به این نیت سازماندهی می شود که مانع دادن اختیار به عراقی ها و شکل گرفتن مقاومت موثر در برابر اشغال آمریکا بود. در این میان بیش از ۷۰۰ هزار نفر از مردم بی گناه عراق کشته شده اند.
پشت پرده تجاوز به عراق و به راه افتادن جنگ داخلی در این کشور دو نتیجه سودمند برای اشغالگران دارد.
اولا، جنگ داخلی در عراق باعث تحلیل رفتن اتحاد مردم عراق و کاهش یافتن توان آنها برای پیوستن و حمایت از مقاومت در مقابل اشغالگران می شود. یعنی وقتی شیعه و سنی در عراق به جنگ با یکدیگر مشغول شوند، خسارات کمتری متوجه نیروهای آمریکایی است؛ و در نتیجه دزدی نفت عراق ساده تر می شود.
دوما، جنگ داخلی درازمدت فرآیند آرام و غیرقابل اجتنابی را در تقسیم بندی های اجتماعی به وجود می آورد. براساس گزارشات به دست آمده، تاکنون چهار میلیون عراقی مجبور به ترک خانه های خود شده اند (دو میلیون به خارج از کشور گریخته اند و دو میلیون دیگر در خود عراق آواره اند.) اگر این روند ادامه پیدا کند، عراق به مناطق کوچک مجزا تقسیم می شود و یک عراق تجزیه شده راحت تر قابل کنترل و استثمار است.
سؤالی که در مورد فلسطین مطرح می شود این است که آیا در حال حاضر در غزه همین مدل در حال پیاده شدن است و آیا در آینده در کرانه باختری نیز همین طرح اجرا خواهد شد؟
لازم به ذکر است، بعد از اینکه فتح وحماس در مورد تشکیل دولت وحدت ملی به توافق رسیدند، نه اسراییل و نه آمریکا برای ساده تر کردن تحریم ها علیه دولت فلسطین هیچ قدمی برنداشتند. درحالی که بعد از این توافق آمریکا و اسراییل به سادگی می توانستند به پیشبرد این توافق کمک کنند. زمانی که توافق نامه مکه به امضای دو طرف فلسطینی رسید، گزارش تلاش های آمریکا برای آموزش و تجهیز نیروهای جنبش فتح و وفادار به محمود عباس، تیتر اول روزنامه ها شد.
حمایت های آمریکا از فتح، همزمان با ادامه ربایش قانون گذاران حماس توسط اسراییل در کرانه باختری، آنقدر ادامه یافت تا اینکه باعث شد رابطه فتح و حماس به تفرقه تبدیل شود. زمانی که سرکرده امنیتی محمودعباس یعنی محمد دحلان با ترغیب آمریکا درصدد راه اندازی یک کودتا علیه حماس در غزه برآمد اولین ضربه به دولت منتخب فلسطین وارد شد.
آیا واقعا فتح با اطلاع از ضعف نیروهایش می خواست در غزه یک کودتا ترتیب دهد؟ یا شایعه کودتا علیه حماس توسط فتح چیزی جز نقشه اسراییل و آمریکا نبود که اعتماد حماس به فتح و در نتیجه وحدت ملی را هدف گرفته بود؟ آیا واقعا محمودعباس و محمد دحلان حقیقتا امید به سرنگونی دولت حماس داشتند و یا آن ها ابلهانی هستند که فعلا مورد استفاده اسراییل و آمریکا قرار گرفته اند؟ اینها سؤالاتی است که شاید بعدها تاریخ نگاران در مورد آن ها پاسخ هایی داشته باشند.
اما به نظر می رسد در این واقعه آنچه واشنگتن و اسراییل برای فلسطینیان می خواهند همان چیزی است که در عراق به دنبال آن هستند.
اسراییل و آمریکا مطمئن بودند که هیچ خطری از جانب یک اجماع عمومی جدید در فلسطین آنها را تهدید نمی کند، اجماع عمومی جدیدی که با اسراییل از در سازش درآید و گفتگوی صلح با اسراییل را آغاز کند. دولت وحدت ملی به وجود آمده در فلسطین باید این بندها را که پیشنهاد اسراییل بود می پذیرفت:
ِِِ▪ فلسطین تنها مرزهای قبل از ۱۹۶۷ را به رسمیت بشناسد و در عوض اسراییل هم کشور فلسطینی و تمامیت ارضی نوارغزه و کرانه باختری را به رسمیت می شناسد.
▪ یک آتش بس پایدار صورت بگیرد و در عوض اسراییل هم به خشونت های دائم خود و تجاوز به خودمختاری فلسطین پایان دهد.
▪ و بوجودآمدن یک پیمانی که در آن برای توافقات قبلی احترام قائل شود و در عوض هم اسراییل به قطعنامه سازمان ملل برای پذیرش یک راه حل منطقی برای آوارگان فلسطینی عمل کند.
بعد از دهه ها سوءنیت اسراییل وافزایش دشمنی بین فتح و حماس احتمال پیداشدن نقطه نظر مشترک میان فتح و حماس و تشکیل دولت وحدت ملی و سپس گذاشتن چنین شرایطی از طرف اسراییل بسیار بعید بود. اما وقتی دولت وحدت ملی به وجود آمد، اسراییل او را رو به نابودی کشاند.
این دقیقا همان حالتی بود که اسراییل می خواست، چرا که اسراییل تمایلی به صلح پایدار و یا توافق پایانی با فلسطینیان ندارد. اسراییل تنها می خواهد راه حل هایی را تحمیل کند که مطلوب خودش باشد و خواسته اسراییل هم ایجاد امنیت در بیشتر سرزمین های اشغالی به انحصار کشاندن آن ها برای حکومت یهودی و رهاکردن فلسطینیان ضعیف و تقسیم شده ای که نتوانند به صورت جدی اسراییل را به مبارزه بطلبند.
در عوض، حکومت ضعیف حماس در زندانی به اسم غزه و حکومت نامشروع فتح در کرانه باختری طرحی است که بسیار مورد رضایت اسراییل و آمریکا است و این مدل بی شباهت به آنچه در عراق می گذرد نیست. نوعی تفرقه انداختن و حکومت کردن که خصوصیت غرب وحشی است.
دقیقا مانند عراق، آمریکا و اسراییل جنگ داخلی را جایگزین مقاومت در برابر اشغال کرده اند و همانطور که در عراق نفت را می دزدند، در فلسطین زمین را می دزدند. دقیقا مانند عراق، آنها یک تقسیم بندی تغییرناپذیر و پایداری را بین غزه و کرانه باختری ایجاد می کنند تا بتوانند راحت تر این محله های فقیرنشین و ضعیف شده را تحت کنترل خود درآورند. و باز هم دقیقا مانند عراق، عکس العمل محتمل فلسطینیان به این حالت یک افراطی گری خوانده می شود و آنقدر روی این مقاومت تبلیغات سوء می کنند تا اینکه دعوی فلسطینیان در چشمان جوامع غربی ضعیف شود.
● بعد از این چه بر سر فلسطینیان خواهد آمد؟
اسراییل هم اکنون کاملا افسار فتح را با مهارت تمام بعد از تحقیر فتح در غزه بدست گرفته است.
محمود عباس از سخاوت اسراییل برای اداره کرانه باختری بهره می برد. یکی از سخاوت های اسراییل به محمود عباس اختصاص قسمت کلانی از ۷۰۰میلیون دلار بودجه مالیاتی متعلق به همه فلسطینیان (از جمله مردم غزه) است که اسراییل سال ها از دادن این پول به فلسطینیان امتناع کرد. بر طبق اخبار رسانه های اسراییلی این هزینه توافقی بود بین محمود عباس و اسراییل تا محمود عباس دوباره قصد ایجاد دولت وحدت ملی با حماس نکند.
هدف ازاین کار افزایش فشار بین نیروهای فلسطینی یعنی فتح و حماس و در نتیجه رسیدن به نقطه تفرقه این دو در کرانه باختری و اما اطمینان از پیروزی فتح در این رویارویی است. اسراییل امیدوار است فتح با حمایت ها و پشتیبانی های تل آویو و کمک های نظامی از جمله اسلحه و آموزش نظامی توسط آمریکا بتواند حماس را شکست دهد. و بعد از آن و در صورت بوجود آمدن تفرقه در حکومت غزه و کرانه باختری اسراییل به آرزوی دیرینه خود خواهد رسید.
فلسطینیان تاکنون به گروه های زیادی تقسیم بندی شده اند. تعدادی فلسطینیان تحت اشغال هستند، کسانی که به عنوان شهروند درجه دوم اسراییل هستند، کسانی که به آنها اجازه اقامت در بیت المقدس داده شده، کسانی که در اردوگاه ها در خاورمیانه زندگی می کنند، حتی در زیر این گروه بندی ها، تعداد زیادی از گروه بندی های کوچک تر هم دیده می شود. آوارگان و غیرآوارگان، آوارگانی که به عنوان شهروند در سرزمین های دیگر زندگی می کنند؛ آوارگانی که از سرزمین های دیگر طرد شده اند؛ فلسطینیان مورد اشغال قرار گرفته که تحت کنترل دولت اسراییل هستند و یا آنها که تحت کنترل فلسطینیان هستند و دسته بندی های دیگری از این دست.
حال اسراییل مهمترین تقسیم بندی خود را در سرزمین های اشغالی دنبال می کند و پایه های آنرا مستحکم تر کرده و آن جداسازی کامل و تغییر ناپذیر نوار غزه و کرانه باختری است. اسراییل می خواهد هرچه که در یکی از این دو منطقه می گذرد در منطقه دیگر نباشد و این دو کاملا ازهم جدا باشند. اسراییل می خواهد پس از این سرنوشت این دو منطقه درهم گره نخورده باشد. اسراییل می خواهد با حکومت های جدا یکی را حماسستان و دیگری را فتحستان بنامد و جامعه بین الملل و اسراییل هم برخوردی متفاوت با هر کدام داشته باشند.
دلیل اینکه چرا اسراییل این تقسیم بندی را ترجیح می دهد دارای جهات مختلفی است:
▪ اول اینکه، غزه هم اکنون می تواند توسط جوامع غربی یک سرزمین سوخته تلقی شود، رسانه های اسراییل هم اکنون مملو هستند از تفسیرها و گزارشات ارباب منشانه از برقراری امنیت در غزه و جلوگیری از وقوع یک بحران انسانی در غزه. از جمله احتمال کمک های غذایی از راه هوایی. از تجارب پیشین و همچنین سخنان تهدیدآمیز وزیر دفاع جدید اسراییل، ایهود باراک، چنین برمی آید که اگر مردم نوار غزه ساکت ننشینند این بسته های غذایی خیلی سریع تبدیل به بمب خواهند شد و بر سر آنها فرود خواهند آمد.
به قول سران آمریکایی و اسراییلی یک مسئله به وضوح در مسائل امروز غزه بچشم می خورد. اسراییل می تواند برای رساندن کمک به شهروندان و نظامیان در غزه بامردم کرانه باختری تبعیض قائل شود و اگر متحد نباشند صدایشان به هیچ کجا نمی رسد پس هیچ اعتراضی هم از جوامع غربی صورت نخواهد گرفت. اسراییل امیدوار است که شعارهای ساکنان غزه در ساکنان کرانه باختری تاثیری نخواهد گذاشت و همیشه فتح و حماس را برای جلب حمایت اسراییل به رقابت با هم بکشاند.
▪ دوم اینکه: در ماه های گذشته اولمرت و بوش در مورد حکومت فلسطینیان با هم ملاقات هایی داشته اند. هر دو در مورد پیشرفت سریع موضوع حکومت فلسطینی مشتاق هستند و این نشان از یک شرارت در تشکیل حکومت فلسطینی دارد. بی شک بوش و اولمرت به خوبی می دانند که هم اکنون آنها تحت هیچ فشاری برای تشکیل یک حکومت منفرد و کارآمد در غزه و کرانه باختری نیستند چیزی که بوش یک بار قول تشکیل آنرا داده بود. اسراییل از محمود عباس که با حماس درگیر است نخواهد خواست که غزه را وارد حوزه حکومت خود کند و تنها کرانه باختری را به او می دهد.
▪ سوم اینکه: جدایی غزه و کرانه باختری از هم ممکن است جان تازه ای در طرح تکراری «همگرایی» اولمرت بدمد.
البته اگر لباس تازه ای بر تن این طرح بپوشاند. طرح همگرایی نیازمند مقدار کمی عقب نشینی از مناطقی از کرانه باختری است که جمعیت عظیمی از فلسطینیان در آن ساکن هستند و وقتی سال گذشته اسراییل توسط حزب الله در جنگ ۳۳ روزه تحقیر شد این منطقه را به تسخیر خود درآورد، تعداد زیادی از مهاجران آنجا را به اسارت برد و رود اردن را در اختیار گرفت و دور تا دور آن منطقه را با جوی آب محصور کرد.
حال چرا اولمرت قصد دارد دوباره طرح همگرایی را زنده کند؟ به خاطر اینکه این طرح کلید امنیت منطقه دژ یهودیان است. این منطقه تنها مکان مطمئن برای اسراییل از نظر رشد جمعیتی فلسطینیان است چرا که جمعیت فلسطینیان در بیت المقدس به زودی بیشتر از اسراییلی ها خواهد بود و اسراییل از این وضعیت می ترسد.
اگر اشغال گری با همین شدت ادامه پیدا کند، برقراری امنیت اسراییل به خطر می افتد یعنی فلسطینیان بالاخره به تنها پاسخ عملی به اسراییل پی می برند: و آن هم حل کردن مشکلات حکومت فلسطینی است، نیرنگ مکارانه اسراییل این است که مسئولیت سرکوب مقاومت را در فلسطین برعهده رهبران فتح بگذارد، بدین وسیله اسراییل مجبور می شود فقط پول زیادی بابت اشغال فلسطین به فلسطینیان بپردازد و دیگر هیچ، و قدم بعدی یک درگیری ضد آپارتاید برای ایجاد «یک» دولت اسراییلی در سرزمین فلسطین خواهد بود.
بزرگترین مخالفتی که با طرح اولمرت در اسراییل می شود- همینطور در مورد درگیری در غزه- نگرانی ازاین است که اگر نظامیان به صورت یک طرفه از این محله فقیرنشین عقب نشینی کنند، دست فلسطینیان برای به راه انداختن عملیات های استشهادی و فرستادن راکت به سمت اسراییل بازخواهد شد. اما اولمرت معتقد است پاسخی برای انتقادهای مخالفان طرحش پیدا کرده است. برای اولین بار او واقعاً مشتاق است کشورهای عربی همسایه را در ایجاد یک «دولت» فلسطینی درگیر کند. اولمرت مسیر اجلاس شرم الشیخ مصر را منحرف کرد و گفت قصد دارد که مشترکاً با اردن، مصر و محمود عباس به راه حلی که آغاز رابطه اسراییل و فلسطین باشد برسند.
آیا منظور اولمرت شراکت با فلسطینیان است؟ سخنگویی از دفتر نخست وزیر در مصاحبه ای با روزنامه جروزالم پست توضیح داد که چرا اسراییل با محمود عباس، اردن و مصر ملاقات داشته است: «اینها چهار گروه هستند که مستقیماً از آنچه در اینجا می گذرد تأثیر می پذیرند و چیزی که ما نیازمند آن هستیم سطوح مختلفی از همکاری های میان این چند گروه است.» سخنگوی دیگری از شکست در کشاندن عربستان سعودی به این جلسات ابراز ناراحتی کرد.
اینها همه نشان از یک تغییر اساسی در طرز تفکر اسراییل دارد. تاکنون تل آویو به مسئله فلسطین به عنوان یک مسئله داخلی نگاه می کرد و چون این سرزمین را حق مطلق خود می داند از هرگونه کشاندن آن به بیرون جلوگیری می کرد.
اما هم اکنون دفتر نخست وزیری اسراییل صراحتاً در مورد درگیر کردن عرب ها سخن می گوید نه تنها برای اینکه عرب ها نقش یک میانجی را این وسط بازی کنند و نه تنها برای اینکه امنیت مرزهایشان در مقابل قاچاق کالا را تامین کنند بلکه به اسم مبارزه با تروریسم اسراییل را یاری کنند. اسراییل امیدوار است که از آنجا که مشخصاً مصر به اندازه تل آویو از ظهور دولت حماس در نزدیکی مرزهایش نگران است، شاید بتواند مصر را برای ایجاد یک سیاست بازدارنده در مقابل مسلمانان غزه ترغیب کند همانطور که در مقابل اسراییل چنین سیاستی را دارد.
همین طور، رقیب سیاسی اولمرت، بنیامین نتانیاهو، نه تنها خواستار درگیر کردن مصر در مسئله غزه است بلکه خواستار درگیر کردن اردن در مسئله کرانه باختری نیز هست.
امروز عرب ها به قول واشنگتن دولت هایی میانه رو- بخوانید سرسپرده- هستندکه می شود به عنوان کلید راه حل های جدید در مورد استقلال فلسطینیان و ائتلاف منطقه ای از آنها استفاده کرد. تا زمانی که اسراییل یک رفیق خائن و وطن فروش مثل فتح در کرانه باختری داشته باشد و یک حکومت غیرقابل قبول از نظر آنها در غزه، معتقد است می تواند از عرب ها برای ایجاد صلح! در منطقه استفاده کند.
این تئوری در عمل چگونه خواهد بود؟ همانطور که نظریه پرداز هاآرتص می گوید، ما احتمالاً شاهد چندین حکومت فلسطینی در غزه، رام ا...، جنین، اریحا و الخلیل خواهیم بود، که هر کدام ممکن است بر سر جلب حمایت و پشتیبانی و کمک از عرب های «میانه رو» با یکدیگر رقابت کنند و البته همه آنها در آن زمان در موقعیتی خواهند بود که اسراییل و آمریکا از عمل این حکومت های فلسطینی رضایت دارند.
به بیان دیگر، به نظر می رسد اسراییل طرح دیگری را بکار گرفته تا بتواند خود مختاری را مشغله ذهنی و دغدغه اصلی فلسطینیان قرار دهد.
دفعه قبل تحت لوای توافقنامه اسلو، فلسطینیان مسئول برقراری نظم در نیمی از مناطق اشغالی شدند، و این دفعه، همانطور که زندان های مجزای فلسطینیان به حکومت های مجزا تغییر چهره داده است، اسراییل معتقد است زندان جدیدی برای فلسطینیان پیدا کرده است و آن دنیای «عرب»هاست.
منبع: مجله زیتر
ترجمه: اسماء اسدی پور
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید