یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


تعلیم و تربیت در کانون نظریه های توسعه


تعلیم و تربیت در کانون نظریه های توسعه
تاکنون نظریه های متعددی در زمینه توسعه سیاسی واقتصادی مطرح شده است وهر کدام براساس نوع نگرش ونوع روش بررسی خود،به ارائه راه هایی جهت توسعه پرداخته و یا علل عدم توسعه یافتگی را ذکر نموده اند.یکی از این نظریه ها مدرنیزاسیون است . این نظریه به ارتباط میان توسعه و تعلیم و تربیت اعتقاد داشته وآن را یک حلقه علت و معلولی می داند که بین ۵ نوع متغیر وجود دارد.این متغیرها بدین ترتیب مطرح می شود:رسوم و عادات مدرنیزه شده، ارزش های مدرن،رفتارمدرن، اجتماع مدرن وتوسعه اقتصادی.روستو از نظریه پردازان توسعه اقتصادی برای جهان سوم معتقد است برای توسعه اقتصادی باید چند مرحله را پشت سر گذاشت:
۱) جامعه سنتی
۲) پیش شرایطی برای جهش اقتصادی
۳) جهش اقتصادی
۴) بلوغ
۵) مصرف انبوه
روستو منظوراز پیش شرایط راهمان عوامل کیفی برای توسعه مانند آموزش و... می داند . هم چنین روستو رسیدن به مرحله سوم را نه فقط ازطریق علم وتکنولوژی،بلکه از طریق اکتساب ارزشی در یک ملت (اعمال ارزش ها) میسر می داند وبه همین دلیل تعلیم وتربیت را عامل مهم در این فرایند اکتساب ارزش ودر نتیجه رشدواهداف وبرنامه های توسعه گرا ومدیرانی توسعه نگر،به پرورش انسان هایی اقتصادی به حساب می آورد.نظریه دیگری که به نقش انسان وتعلیم وتربیت در توسعه اشاره دارد،نظریه سرمایه انسانی است.این تئوری برای اولین بار توسط تئودور شولتز دریک سخنرانی عنوان شد.این تئوری معتقد است که توسعه ملی هر اجتماعی در توسعه جمعیت آن وبه عبارتی دیگر درسرمایه انسانی آن جامعه نهفته است.
تئوری سرمایه انسانی برچند مطلب تاکیددارد که عبارتنداز:
۱) ایدئولوژی ، دمو کراسی وآزادی
۲ ) عامل رکود اقتصادی، به منبع داخلی مربوط است
۳ ) راه بازگشت به توسعه اقتصادی، سرمایه گذاری برای نیروی انسانی و به عبارتی تعلیم و تربیت آن جامعه است.
تئوری دیگری که در این رابطه مطرح می شود، تئوری آزاد سازی است که اولین بار توسط دانشمند برزیلی فریره ارائه گردید.
این تئوری به دنبال آزاد سازی انسان ها از جهل و نادانی می باشد و روی تعلیم و تربیت و نظام آموزشی جامعه، تاکید بسیار دارد.
فریره که از سردمداران تعلیم و تربیت برزیل می باشد، معتقد است که آزاد سازیـخود یک توسعه است.کوهن معتقد است که دولت های متمدن وجود خود را مدیون تعلیم تربیت بوده واین امر است که باعث پیشرفت یا انحطاط یک دولت می شود.به طور خلاصه،کوهن معتقد است که مدارس ، نه فقط امکان حیات دولت را ایجاد می کنند و ادامه می دهند، بلکه رشد و توسعه دولت ها نیز در دست آنان است. بنابراین نداشتن شهروندان تربیت شده ، یعنی نداشتن رشد و توسعه.تئوری های فوق الذکر و بسیاری تئوری های دیگر بر نقش انسان ها در توسعه و ضرورت تربیت و آموزش شهروندان و افراد جامعه تاکید داشته و آن را برای توسعه یک امر ضروری و حیاتی می دانند.به نظر می رسد که تاکید برنقش انسان در توسعه، امری است که ازنظر منطق فکری مورد قبول می باشد، چرا که توسعه بارفتار انسان ها شکل می گیرد و جهت پیدا می کند و نمی توان توسعه ای را متصور شد که درآن رفتار انسان ها، نقش نداشته باشد و بدون شک این رفتارها نیز یک منشا آموزشی دارند و به عبارتی رفتارهای افراد یک جامعه برخاسته از باورها و بینش های آنهاست که ریشه در دانش آنها دارد.
● نظام سیاسی و تعلیم و تربیت
آموزش و پرورش در نظام جامعه ، تاثیرات متفاوتی برجا می گذارد اول اینکه می تواند به گسترش نظام سیاسی و دموکراتیک از طریق آگاه نمودن مردم به حقوق خود کمک نماید.دوم اینکه، باعث تحرک اجتماعی وطبقاتی شده وامکان ایجاد دموکراسی اقتصادی را فراهم می نماید وآخر اینکه با تحرک طبقاتی مانع حاکمیت دائمی اقشار خاصی برجامعه می گردد.یکی از نیازهای مهم هر جامعه و نظام سیاسی انطباق لازم میان جامعه، نظام سیاسی و نظام آموزشی می باشد و در صورتی که این انطباق صورت نگیرد باعث ناهماهنگی میان آموزش و پرورش وجامعه شده و در نتیجه نظام اجتماعی را شکننده می نماید.این انطباق و هماهنگی از جهات مختلف مدنظر بوده به طوری که بایستی به یک تعامل میان نظام سیاسی و آموزش و پرورش اشاره نماییم.به عنوان مثال نظام سیاسی از طرق متعدد برآموزش و پرورش اثر گذاشته و یا اینکه از این نهاد به عنوان وسیله ای برای سایر اهداف خود استفاده می نماید.
با عنایت به مطالب گفته شده ، باید دید که اهمیت آموزش و پرورش در توسعه کدامند و آموزش و پرورش چگونه بر توسعه یک کشور اثر می گذارد . می توان برای آموزش و پرورش در سه بعد اهمیت قائل شد :
الف ) بعد اقتصادی
امروزه بسیاری از کشورها ، آموزش و پرورش را به عنوان یک مصرف کننده به حساب می آورند، لذا سرمایه گذاری در این بخش ، کمتر صورت گرفته و کاهش در هزینه های این نهاد ، به چشم می خورد .
در رابطه با اهمیت اقتصادی آموزش و پرورش ، اشاره به مطالبی ضروری و لازم است :
۱) آموزش و پرورش می تواند ، محل تامین افراد و نیروی کار مناسب برای توسعه اقتصادی باشد.
توسعه اقتصادی و صنعتی شدن ، نیاز به نیروی کاری دارد که با شرایط صنعتی شدن مطابقت داشته باشد . درباره آموزش و پرورش در این زمینه چند نکته را می توان بیان کرد : اول ، کارگران آموزش دیده و با سواد ، کارآیی بیشتری نسبت به کارگران کم سواد دارند . دوم ، توسعه اقتصادی نیاز به افرادی دارد که خصوصیاتی چون پر کاری ، وقت شناسی و انضباط داشته باشند . پرورش چنین خصوصیاتی در افراد را می توان از طریق نظام آموزشی و تربیتی صورت داد .
۲) ماهیت رشد اقتصادی هر کشور ، نوع نظام آموزشی و تربیتی را معین می کند و متناسب با آن باید برنامه ریزی نمود: عبارت بالا ، بدین معنی است که هر جامعه ای بر اساس سیاستگذاری تصمیم گیرندگان خود ، به دنبال رشد خاصی خواهد بود ، مانند رشد کشاورزی ، رشد بخش صنعتی ، رشد بخش خدماتی و هر کدام از اینها نیز می تواند تجزیه شود مانند رشد تولید اتومبیل از بخش صنعتی و ... ، حال با توجه به این نیاز رشد است که بایستی نظام آموزشی و تربیتی برنامه ریزی نموده و نیرو و فرهنگ متناسب با این نوع رشد را تامین نماید . مثلا کشوری که قصد دارد به توسعه کشاورزی خود همت گمارد، لازم نیست به اندازه کشورهای صنعتی توسعه یافته به گسترش سطوح تعلیم و تربیت ابتدایی ، متوسط و دانشگاهی بپردازد . از این مطلب این نکته حاصل می آید که نمی توان برای همه کشورها یک نوع نظام تربیتی و آموزشی تجویز و طراحی نمود .
این مسئله می بایستی مورد توجه تصمیم گیرندگان کشورهای جهان سوم قرار گیرد که در جوامع کم توسعه یافته ، دقیقا نمی توان مدل های تعلیم و تربیت غربی و توسعه یافته را پیدا کرد . چرا که هر کدام از این کشورها ، نیاز های خاصی دارند ، پس می بایستی تعلیم و تربیت خاص خود را طراحی نمایند .مشکلی که امروزه عده ای از کشورهای جهان سوم با آن روبرو هستند ، از همین مسئله و عدم آگاهی ناشی می شود و بدون توجه به این امر ، سعی می نمایند تا نظام آموزشی خود را از روی مدلهای کشورهای توسعه یافته طراحی و به عبارتی کپی نمایند ، بدون اینکه شرایط زمانی ، فرهنگی و نوع رشد اقتصادی و توسعه آن کشورها و خود را در نظر بگیرند . همین امر موجب می شود تا نظامهای آموزشی آنان کا رآیی لازم را در توسعه نداشته و برای مسئولان و دولتمردان این کشورها ، آموزش و پرورش ، نهادی مصرف کننده به شمار آمده و سرمایه گذاری جدی ، روی آن صورت نگیرد و همین عدم سرمایه گذاری مجددا به توسعه این کشورها زیان وارد سازد . پس زیان های وارد شده بر آموزش و پرورش و در حقیقت توسعه کشور مضاعف شده و از دو امر نشات می گیرد : عدم تناسب نظام آموزشی با نوع رشد و ساخت اقتصادی کشور که منجر به غیر کارآمد بودن نظام آموزشی شده و منجر به دید مصرفی داشتن به آموزش و پرورش و در نهایت عدم سرمایه گذاری کافی در این زمینه ، می گردد .
آموزش و پرورش باید افرادی را تربیت نماید که رفتارهای اقتصادی متناسب با روند توسعه یافتگی داشته باشند .
یکی از اهداف آموزش و پرورش ، بروز رفتارهایی متناسب با متون آموزشی است . در گذشته هدف از یادگیری را انتقال معلومات می دانستند ، اما امروزه از یادگیری چنین برداشتی وجود ندارد و همانگونه که گفته شد ، انتظار رفتارهای متناسب با متون آموزشی ، هدف یادگیری است و به عبارتی تغییر رفتار است در جهت مورد نظر طراحان آموزشی .
انسانهای متناسب توسعه یافتگی باید تعاریف مشخصی از کار ، استراحت ، تولید ، قناعت ، مصرف و رفاه داشته و به عبارتی دارای یک خزانه مشترک از تعاریف اقتصادی باشند .
ب ) بعد سیاسی
توسعه سیاسی از مفاهیمی می باشد که محققان زیادی به مطالعه در مورد آن همّت گماشته اند و نظرات و تئوریهای متعددی در این باب بیان شده است ، مانند نظریه های جبر گرایی ، تکاملی ، هنجاری ، توصیفی ، تحلیلی ، رهیافت بوروکراتیک ، وابستگی ، بحران .
از بررسی مجموع تئوری های سیاسی ، شاید بتوان پارامترهای اصلی توسعه سیاسی را در چند عامل جستجو نمود :
۱) نهادینه شدن قدرت
۲) مشروعیت
۳) مشارکت سیاسی
۴) قابلیت انطباق نظام سیاسی با تحولات محیط اطراف خود .
آنچه در اینجا مورد بحث است ، نقش آموزش و پرورش در زمینه سیاسی می باشد . آموزش و پرورش در چند زمینه به توسعه سیاسی یاری می رساند .
۱) نظام آموزشی می تواند به وحدت سیاسی یاری رسانده و موجب کسب آگاهی های سیاسی وافزایش مشارکت سیاسی گردد.
یکی از مشکلات کشورهای جهان سوم از جمله کشور ما، تنوع نژادی،قومی وفرهنگی است که می تواند موجب مشکل در وحدت سیاسی گردد.آموزش وپرورش می تواند با برنامه ریزی مناسب تعلق این نژادها به نظام سیاسی ودرنتیجه وحدت سیاسی راموجب شود.تعلیم تربیت می تواند از طرق متعددی مانند مشروع جلوه دادن دولت، ایجادتوافق در زمینه ارزش های سیاسی و به عبارتی ایجاد ایستارهای سیاسی یکسان ومشترک،موجب تضمین وحدت سیاسی گردد. نظام تعلیم وتربیت هر نظام،گویای نوع مشارکت سیاسی است.نظامی که سعی می کند از مشارکت تجهیزی استفاده نماید ، به نهادینه شدن آن عنایت نداشته و تنها در زمان های مشخصی خواستار مشارکت می باشد.در حالی که اگر قصد ،مشارکت واقعی مردم در سرنوشت خود باشد در آن صورت نظام تعلیم و تربیت سعی در نهادینه نمودن مشارکت سیاسی خواهد نمود.
این امر یعنی نهادینه نمودن مشارکت در کشورهای با فقدان سابقه مشارکت سیاسی نیاز به مهارت و ظرافت خاصی داشته و بایستی برای آن مرزبندی دقیقی مشخص نمود.درصورتی که حدود مشارکت تعیین نگردد، به لحاظ ویژگی ها ومشکلات ساختاری کشورهای جهان سوم موجب تعارضات اجتماعی می گردد.ضمن اینکه توجه به ویژگی های ارزشی، اجتماعی و فرهنگی و همین طور اعتقادات و برداشت های مذهبی نیز از ملاحظات نوع طراحی نظام نهادینه سازی مشارکت می باشند.یکی از اقدامات و اصول مهم دراین راه ،ایجاد جومناسب و تقویت فرهنگ گفت و شنود می باشد.نظام تعلیم وتربیت در صورت اجرای نظام مند و موفق این امر،تاحد زیادی در نهادینه شدن پایه های مشارکت سیاسی توفیق پیدا می کند و از طریق همین فرهنگ و فضا می تواند به طور طبیعی به ایجاد نهادهای مشارکتی کمک نماید.ضمن این که دانش آموزان که از این مسیر عبورنموده ووارد فضای اجتماعی بعد از مدرسه گردند به طور طبیعی انسان هایی خواهند بود که مشارکت در سرنوشت خود را از لازمه های زندگی اجتماعی تلقی خواهند نمود.نکته مهمی در این بین وجود دارد وآن این که ایجاد واجرای برنامه های نهادینه شدن مشارکت نیاز به افرادی با همین خصوصیات در تمام اجزای آموزشی دارد.
یکی از مشکلات موجود برسر این اقدام این است که افراد مسئول در بخش های مختلف نظام آموزشی مانند طراحان، مدیران، مربیان و معلمان خود محصول تربیت شده یک نظام غیرمشارکتی می باشند.حال سوال اساسی اینجا است که باکدام نیروی انسانی می توان نظام آموزشی مشارکتی تدوین نمود.این مطلب یکی از چالش های اساسی در این گونه نظام ها می باشد.برای گذر از این چالش به نظر می رسد یکی از اولویت های این گونه از نظام های آموزشی باید آموزش نیروی انسانی خود نظام باشد و از سوی دیگر برنامه ریزی آموزشی اعم از طراحی و تدوین متون درسی،کیفیت فعالیت های فوق برنامه،سیاست های گزینش و جذب نیروی انسانی همگی با در نظر گرفتن این امر(توسعه فرهنگ مشارکت)باشد.ضمن این که انتخاب مدیران حوزه اجرا و برنامه ریزی نیز باید با توجه به این برنامه بوده و افرادی پاسخگو،اهل گفت و شنود و انتقادپذیر در این مناصب گمارده شوند.
۲) نقش آموزش وپرورش در ایجاد فرهنگ سیاسی
نظام تعلیم وتربیت براساس فضایی که درآن حاکم است، برنوع جهت گیری ها و فرهنگ سیاسی دانش آموزان تاثیر می گذارد.نظام آموزشی که درجهت ایجاد جو اعتماد متقابل میان خود ودانش آموزان، طراحی شده وبه ایجاد فضای گفت وشنود وانتخاب شیوه هایی که به مشارکت آنان در امور مختلف منجر می گردد، همت می گمارد،به طور اصولی در ایجاد فرهنگ سیاسی فعال می تواند نقش موثری ایفا نماید.اگردانش آموزان در مدرسه احساس بنمایند دراداره آن مشارکت داشته وبه نظرات آنان اهمیت داده می شود، افراد مسئول در مدرسه دربرابر کارهای خود پاسخگو بوده و اشتباهات خود را می پذیرند ودر امور مختلف از وجود دیگران استفاده می نمایند قطعا افرادی با فرهنگ فعال تربیت خواهند شد.اما چنان چه در محیطی تربیت شوند که هیچ کس پاسخگوی رفتار خود نیست وهیچ انتقادی پذیرفته نمی شود و یا اصلا مجرایی برای انتقاد طراحی نشده یا وجود ندارد در آینده افرادی بافرهنگ سیاسی غیرفعال و یاتبعی خواهند شد.
۳) نقش آموزش و پرورش در جامعه پذیری سیاسی
جامعه پذیری سیاسی ،فرآیندی است که نظام سیاسی ،ارزش ها و الگوهای رفتاری مورد قبول نظام سیاسی حاکم از طرق گوناگون به افراد جامعه آموزش داده می شود.عوامل موثر درجامعه پذیری سیاسی،خانواده ،گروه همسالان، مدرسه، احزاب واتحادیه ها و سندیکاها می باشند.باگسترش سریع اطلاعات از اهمیت خانواده کاسته شده واهمیت نهادهایی مانند مدرسه و ابزارهای ارتباطی افزایش می یابد.امروزه آموزش وپرورش یکی از کانال های مهم و عمده اطلاعاتی، محسوب می شود.بدین لحاظ است که نقش مهمی درآموزش ارزش ها ونگرش های سیاسی مورد قبول ساختار سیاسی حاکم وآشنا نمودن افراد به نقش و حقوق خود در جامعه ایفای نقش می کند. امروزه هماهنگی میان عوامل موثر برجامعه پذیری سیاسی،امری مهم محسوب می شود ،چرا که در غیر این صورت باعث ایجاد تعارضات فرهنگی و روانی در دانش آموزان شده و در نتیجه به افزایش تعارضات اجتماعی دامن می زند.
۴) نظام آموزشی وتربیتی در جهت شناسایی وآموزش نخبگان سیاسی اقدام می نماید
این نظام می تواند با برنامه ریزی و طراحی خاص،نخبگان سیاسی را به کمک متخصصان علم سیاست وروان شناسی شناسایی کرده وآن ها را تحت شرایط خاصی آموزش دهد.این عمل را می توان باتاسیس مراکزی ویژه تربیت نخبگان انجام داد.ازدیگرسو،به لحاظ اینکه اقلیتی از کودکان و نوجوانان،نخبگان سیاسی آینده را تشکیل می دهند،اگر نظام آموزشی نتواند به طورشایسته ای به انتخاب و آموزش نخبگان اقدام نماید،کشور ، صدمات فراوانی را ازحیث نداشتن -یا بهتراست بگوییم عدم شناسایی و تربیت -مدیران قوی وکارآمد که از ارکان مهم توسعه بشمار می روند متحمل خواهد شد.
ج ) بعد فرهنگی
تاثیرتعلیم و تربیت در رابطه با بعد فرهنگی ،شاید بارزترین اما مهم ترین وجه تاثیرات باشد.چراکه توسعه بایدبه ابعاد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی توجه داشته باشد اما دراین بین جنبه فرهنگی اهمیت بیشتری داشته و می توان گفت تحول فرهنگی زمینه ساز تحولات اقتصادی و سیاسی می باشد. پس اگر بتوان یک تحول فرهنگی در جهت حرکت به سوی توسعه یافتگی صورت داد، در آن صورت ابعاد اقتصادی و سیاسی مشکلات و چالش های کمتری را خواهند داشت.دراین رابطه ، نظام آموزشی بایستی زمینه های فرهنگی توسعه یافتگی را در انسان ها به وجود آورد.البته لازم به ذکراست ،ابتدا باید شاخص های توسعه یافتگی طراحی و تنظیم گردد تا بتوان براساس آن به تحولات فرهنگی دست زد.به نظر می رسد با توجه به ماهیت توسعه و پیشرفت و تجربیات انسانی کشورهای توسعه یافته در مناطق جغرافیای متفاوت و آموزه های دینی ما شاخص های تحول فرهنگی را بتوان به صورت ذیل بیان کرد:
۱) گسترش روحیه کارجمعی وحاکم شدن تفکر علمی برباورهای فرهنگی جامعه
دراین رابطه ذکر چند نکته لازم است:اول، منظور از حاکم شدن تفکر علمی این است که بپذیریم تمام امور در عرصه های فرهنگی دارای قواعد مخصوص به خود بوده ونمی توان بدون شناخت آن قواعد اقدامات فرهنگی انجام داد چرا که هزینه های آن زیاد و فواید آن نامشخص وچه بسا دارای آفات بسیاری نیز باشد.
به عنوان نمونه نوع برخورد با مقوله توسعه یافتگی غرب و عدم توسعه یافتگی ما،در طول یک صد سال اخیر باعث شده ،عده ای بپندارند راه توسعه و پیشرفت ما تقلید ازغرب و پذیرش تمام ارزش های آن می باشد.در حالی که توسعه کشورهای مسلمانی مانند غرب نشان داد توسعه و پیشرفت الزاماتی دارد که ماهیت فرهنگی داشته و متناسب با ارزش های هر جامعه قابل تعریف می باشند.این گروه فاقد تفکر علمی در شناخت حتی غرب وذات توسعه یافتگی می باشند.درمقابل گروه مقابل آن ها، نیز که می پندارند راه تعالی و توسعه روی گردانی از تمام تجربیات بشری است نیز فاقد شناخت علمی از امور و قواعد فرهنگی می باشند.تجربه ما دراین ۱۰۰سال نشان داده هر دوی این گروه نتوانسته اند منشا ترقی کشور شوند.تنها گروهی که ازماهیت انسان و کار فرهنگی و غرب وتعالی شناخت علمی داشته ومعتقد به استفاده از تجربیات بشری متناسب با ارزش های فرهنگی و دینی ایران بوده اند توانسته اند منشا تکامل گردند.نمونه این اندیشمندان دراین مدت سیدجمال، محمدعبده و... می باشد که در نهایت امام خمینی(ره) توانست با همین شناخت منشا تحول فرهنگی و سیاسی در کشور گردد که البته روشن است این آغاز راه می باشد.
۲) توجه به زمان واهمیت دادن به برنامه ریزی وباور به نظم پذیری جمعی
۳) توجه منطقی به استفاده از جهان مادی وپیوند با جهان معنوی ودوری ازریاضت نامعقول
۴) فردگرایی مثبت منظور از فردگرایی مثبت درحقیقت اهمیت دادن به شناخت خود انسان توسط خود وپی بردن به استعدادها و توانایی های خود می باشد که اگر باروحیه تکامل خواهی وکارجمعی همراه گردد باعث افزایش خودباوری و شکوفاشدن توانمندی های او می گردد.
بنابراین تفاوت فاحشی با فردگرایی منفی دارد که ریشه در خودخواهی صرف،عدم توجه به منافع جمعی،اهمیت ندادن به نظرات دیگران و فقدان روحیه کار جمعی دارد.
۵) نگرش مثبت و داشتن قدرت تجزیه و ترکیب
۶) عمل به نگرش ها و عقاید متنوع وگاه مخالف که ریشه در عقلانیت واستدلال دارد
۷) درک پایه های منطقی تولید وصنعتی شدن: داشتن تعاریف مشابه اززندگی،کار ،تولید، رفاه ،سرمایه و...،به عبارتی باید درمیان انسان های یک جامعه پیرامون فلسفه حیات در جهات گوناگون اجماع نظر نسبی وجود داشته باشد.چراکه فقدان فلسفه حیات مورد اجماع نسبی باعث عدم هماهنگی اجزاء مختلف جامعه شده ونه تنها منجر به پیشرفت نمی گردد بلکه باعث افزایش تضادها وچالش ها در جامعه می گردد که به طور طبیعی راه توسعه وپیشرت را کند وناهموار می نماید.نظام آموزشی باید از دوراه به ایجاد فرهنگ عمومی توسعه وترقی کمک نماید: اول،از طریق طراحی برنامه درسی وآموزشی دراین جهت وهم چنین طراحی فعالیت های تربیتی وفوق برنامه دراین راستا دوم،ازطریق گزینش مدیرانی که شاخص های انسان توسعه یافته را به طورنسبی دارا باشند،هم چنین اتخاذ سیاست گزینشی مناسب جهت جذب نیروهای کارآمد با نگرش تعالی وتوسعه محور.
● استنتاج
امروزه یکی از ضروریات اساسی کشور ما ،توجه لازم وعلمی به توسعه درتمامی زمینه های آن می باشد.فقدان مطالعه و پژوهش در این زمین،از مهم ترین آفات حرکت به سمت توسعه می باشد.اگر بپذیریم که توسعه دارای ذئوس فرهنگ،اقتصاد و سیاست باشد، باید بگوییم بعد فرهنگی آن و تمام نهادهایی که به نوعی به فرهنگ سازی توسعه مربوط می باشند دارای اهمیت حیاتی می باشند وضرورت توسعه ،ایجاب می کند تا ضمن توجه جدی به این بعد مطالعه جدی در این زمینه ها صورت گیرد.از جمله نهادهایی که در این زمینه دارای اهمیت می باشند ،آموزش وپرورش است که دراین پژوهش سعی شده به آن پرداخته شود.
به نظر می رسد،آموزش وپرورش به دو علت اساسی دچار معضلات جدی در رابطه با ایجاد فرهنگ توسعه باشد:یکی به خاطر فقدان منابع وامکانات لازم و هم چنین عدم سرمایه گذاری نظام سیاسی ودوم فقدان شناخت صحیح از تاثیرات فرهنگی این نهاد که خود متاثر از یک نگرش مصرفی به این نهاد است که گاهی علت دوم باعث عدم تخصیص امکانات مناسب به این نهاد نیز می گردد.این علل ،باعث مشکل بزرگ تری به نام نیروی انسانی در این نهاد شده ، بدین معنا که جذابیت کم این نهاد باعث جذب نیروهای مناسب نگردیده و در نهایت همان نیروهایی جذب می شوند که خود محصول همین نظام غیر توسعه ای می باشند و این امر منجر به ایجاد چرخه ای می گردد که این نهاد را به عنوان یک نظام غیرتوسعه ای نگه می دارد.
باتوجه به مباحث صورت گرفته نکات زیر پیشنهاد می گردد:
۱) اصلاح نگرش نظام سیاسی و توجه کافی آن به نهاد آموزش وپرورش به عنوان نهادی سرمایه ای ومهم در فرآیند توسعه و تعالی کشور البته این امر،امری نیست که به سرعت قابل حصول باشد بلکه بایستی ضمن شناخت دقیق نهادهای فرهنگی جامعه وعوامل موثر بر ایجاد فرهنگ توسعه در سطوح مختلف جامعه، میزان اثرگذاری آن ها بریکدیگر و بر انسان ها را مورد بررسی دقیق وعلمی قرار داده، آنگاه میزان تاثیر عملکرد آموزش وپرورش برفرآیند توسعه را بسنجیم.
۲) توجه کافی به سیاست های چگونگی جذب و نگهداشت نیروی انسانی متناسب با توسعه یافتگی
یکی از بزرگ ترین نهادهای رسمی که بالاترین آمار نیروی انسانی شاغل را جذب نموده،آموزش وپرورش می باشد.به خوبی می دانیم که سیاست های توسعه گرا،انسان هایی توسعه نگر و یا حداقل با غلظت بالای توسعه گرابودن نیاز دارد.آن چه که امروزه آموزش وپرورش به شدت با آن درگیر بوده واز عمده معضلات ایجاد فرهنگ توسعه می باشد،وضعیت نیروی انسانی آن می باشد.عمده نیروهایی که در بخش های مختلف آن فعالیت می نمایند به نوعی محصول تربیت در همان نظام آموزشی وپرورشی معیوب و غیرتوسعه گرا می باشند.
۳) جهت گیری مراکز پژوهشی وزارت آموزش وپرورش به سمت سیاست های توسعه گرا وبررسی علمی میزان تطابق بخش های مختلف آموزش و پرورش با اصول توسعه و ترقی.به این معنا که این مراکز باید با توانمند سازی خود به مراکزی تبدیل شوند که به طور منظم و علمی میزان تطابق برنامه، سیاست ها وعملکردها رابا فرآیند توسعه کشور مورد بررسی قرار دهند.
حسین طالب زاده مدرس مراکز تربیت معلم
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید