چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


سینمای ایران کناره گیری نمی کند


سینمای ایران کناره گیری نمی کند
بخش بزرگی از عمر فعال هنرمندان ایرانی در انتظار می گذرد. وقتی هنر به معنای کامل کلمه محتاج مدیریت دولتی باشد که در این جا است، تغییر تنها یک عضو از یک شورای یکی از معاونت های یکی از نهادهایی که با هنر ارتباط دارد، تبدیل به زلزله ای عجیب و غریب می شود که می تواند ساخته شدن یک فیلم ساده را روزها و ماه ها و سال ها به تعویق بیندازد. دارم اغراق می کنم و موضوع را بزرگ جلوه می دهم؟
بگذارید با چند نمونه که ترکیبی است از تجربه های شخصی و عینی خود و عده ای از آدم های حرفه ای سینما، خود و خواننده را از کلی بافی خلاص کنیم و دست کم بدانیم که داریم از چه حرف می زنیم. همین ابتدای کار بگویم هدف این نوشته سخن گفتن از فرد یا گروهی خاص نیست. این دشواری عمومی سال ها است که با ما است و بسیاری به غلط گمان دارند که تغییر مداوم و جابه جایی افراد می تواند این وضعیت را بهتر کند.
اتفاقاً همین راه حل، مسیر سینمای ایران را طی بیش از دو دهه از مسیری هموار به گردنه ای پرپیچ و خم و پر دست انداز کشانده که در سر هر پیچ، عده ای ناگزیر از آن پیاده می شوند و بقیه مسافران به جای تغییر مسیر، اصرار دارند که مشکل از راننده اتومبیل است و مدام راننده قبلی را نفرین می کنند و به راننده جدید تبریک می گویند و انتظار می کشند تا اتومبیلی که گذشت ایام فرسوده ترش کرده است، تمامی مسیرهای سنگلاخ را به یک چشم برهم زدن از پیش روی بردارد.
چند خاطره از این سفر دور و دراز، می تواند به شناسایی مسیر های تازه کمک کند؛ چه بسا گردنه هایی که از دور به نظرمان تازه می آیند، همان هایی باشند که پیشتر از آنها گذشته ایم. دست کم این خاصیت را دارد که به ما می گوید چند سال است که مثل این کره خاکی داریم به دور خودمان می گردیم.
۱) یکی از شناخته شده ترین کارگردانان سینمای بعد از انقلاب تماس می گیرد و می گوید که نهادی دولتی با بودجه ای مشخص، اصرار دارد که او برای شان فیلمی با مضمونی معین بسازد. دوست کارگردانم می گوید که ظرف سه روز آینده باید طرحی را به آن نهاد تحویل بدهد، چون مدیر مربوطه اصرار و عجله را با هم دارد. به کارگردان می گویم که طرحی با همین مضمون قبلاً برای دل خودم نوشته ام و می تواند همان را ارائه کند.
طرح را می فرستیم و تصویب می شود. فیلمنامه با سرعت آغاز می شود و طی سه هفته به پایان می رسد. در همین فاصله، کارگردان خبر می دهد که مدیر قبلی استعفا کرده و هفته آینده با مدیر جدید جلسه دارد. مدیر جدید در نخستین روز کارش، در یک اقدام غافلگیر کننده تمام طرح های مدیر قبلی را «غیرقابل اجرا» خوانده و در جلسه به کارگردان گفته که هیچ تعهدی برای تولید فیلم ندارد. هشت ماه بعد، همان مدیر به کارگردان زنگ می زند و می گوید که «چرا سری به ما نمی زنید؟ مگر نمی خواستید طرح تان را بسازید؟
اصلاً یکی از وظایف ما تولید فیلم با مضامین معین در همین نهاد است،» چهار سال از این ماجرا گذشته است. تا به حال چهار بار دیگر از همان کارگردان شنیده ام که قرار است تا یک هفته دیگر به نتیجه برسیم و چون آدم های امیدواری هستیم، منتظر می مانیم که آن هفته موعود از راه برسد.
۲) یکی از تهیه کنندگان خوشنام و موفق سال های اخیر به یکی از سازمان های فرهنگی - هنری می رود تا بر اساس بودجه ای معین و متنی مصوب، فیلمی را با مشارکت آن نهاد تهیه کند.
او به پشتگرمی مدیر مربوطه برای دریافت پروانه ساخت اقدام می کند و هزینه ای را هم برای جمع آوری عوامل می پردازد. ناگهان خبردار می شود که با تغییر مدیر، مشارکت هم لغو شده و پروانه ساخت هم اعتباری ندارد. او هم به قول سعدی، زبان بریده و صم بکم به کنجی می نشیند و منتظر تغییر دوباره مدیریت می ماند.
۳) این دفعه برای گفت وگو درباره بهتر شدن فیلمنامه ای دور هم جمع شده ایم. همه متفق القولند که از این فیلمنامه چیزی در نمی آید. اما یکی از مدیران جدید نظر همه را «وتو» می کند و معتقد است که به هر قیمت باید تا یک ماه دیگر فیلم را شروع کرد. فیلم ساخته می شود و طبعاً همانی می شود که همه می گفتند. اما مدیر تازه وارد خوشحال است از اینکه تولید این فیلم، نام واحد او را به هر شکل بر سر زبان ها انداخته است و به هر حال اهمیتی ندارد که این اتفاق به چه قیمتی بیفتد.
۴) بالاخره در واحدی سینمایی، مدیری جدی و اهل سینما که کیفیت برایش اهمیت دارد، مشغول کار می شود و برای کارش برنامه ریزی می کند تا طی یک سال بتواند به تدریج به ارتقای کیفی محصولات سینمایی کمک کند.
در قدم اول، برای تولید پنج فیلم طی یک سال برنامه ریزی می کند. نخستین فیلم این مجموعه در حال راه اندازی است که کل سیستم مدیریتی تغییر می کند و تمام آن برنامه ریزی بر باد می رود. یک سال اول مدیریت جدید، به طور کامل صرف واکنش به برنامه های مدیریت قبلی می شود و در نتیجه، کار جدیدی هم انجام نمی شود.
۵) در یک روزنامه، طی یک هفته، سه سردبیر تغییر می کند. روز شنبه، قرار است در این نشریه صفحه ای سینمایی در بیاید که به تمام خبرهای «زرد» و مسائل رایج و دم دست بی اعتنا باشد و تنها به سینما به عنوان یک هنر بپردازد.
در نتیجه، روز شنبه با صفحه ای جدی و سنگین مواجه هستیم که در صورت تداوم می تواند راه جدیدی در روزنامه نویسی سینمایی باز کند. روز یکشنبه صفحه با همین روال بسته می شود اما سردبیر به دبیر صفحه می فهماند که فردا سردبیر جدید می آید و این دفعه آخری است که می تواند با این مطالب صفحه را ببندد. فردا سردبیر جدید معتقد است که «این چه بساطی است؟ صفحه باید خواننده داشته باشد.»در نتیجه، فردا همه چیز تغییر می کند و به مدت دو روز، مطالبی سبک تر به چاپ می رسد.
روز سه شنبه، سردبیر سوم می آید که نه تنها از سینما و هنر چیزی نمی داند، بلکه معتقد است که اگر کل صفحه با آگهی پر شود برای همه بهتر است. طی این هفته، خواننده در می ماند که این روزنامه چه هدفی دارد، کسانی که این صفحه را می گردانند چه تصوری دارند و در نهایت، او باید این صفحه را بخواند یا نه؟
۶) آنتون چخوف می گوید؛ «از میان کسانی که برای دعای باران به دشت می روند، تنها آنان که چتری با خود می برند به کار خود ایمان دارند.»سینمای ایران در عرصه های گوناگون سرشار از مدیرانی است که ماه ها را برای آشنایی با سینما، ایامی را برای آشنایی با فوت و فن مدیریت و دورانی را برای آزمون و خطا صرف می کنند و تا راه را بیابند، باید کار را به دیگری بسپارند.کسانی که انگیزه ای برای کار هنری در وجودشان هست و به همان اندازه از آگاهی بهره ای برده اند زمانی می توانند از این نیروی بالقوه استفاده کنند که میان دانش و ایمان به کار و توان ادامه راه شان نسبتی باشد.
مدیرانی که بدانند چه می خواهند، همواره محتاج این گروه انگشت شمارند. حال آنکه گمان می کنند هنر برای بقای خود نیازمند ایشان است.می گویند برای رسیدن به چنین دانشی نیازمند زمانیم. از زمانی که چنین گفته اند زمانی بسیار گذشته است. و ما هنوز زمان را دوره می کنیم.
سعید عقیقی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید