یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


اعتراض به تغییر سیمای شهر


اعتراض به تغییر سیمای شهر
رسانه‌های جمعی از آنجا که از متن جامعه برمی‌خیزند، نمایانگر نحوه نگرش آنها به محیط پیرامون و مسائل هستند.
لذا پیش گرفتن تحلیل و توصیف رویکرد رسانه به مسائل اطراف می‌تواند ما را به درکی از شرایط جامعه (بسیار ساده‌تر از نمونه‌گیری‌ها و پرکردن پرسشنامه‌ها) برساند.
شهر به‌عنوان محمل زندگی آدمی، تاثیر بسیاری بر شکل‌گیری اندیشه‌ها و رفتارهای ساکنان خود دارد- همچون تاثیر ظرف و مظروف- لذا تحلیل رویکرد رسانه‌ها نسبت به محیط زندگی مردم، می‌تواند هم نمایانگر تاثیر این ظرف(شهر) بر مظروف(جامعه) باشد و هم بیانگر خواسته و انتظار جامعه از شهر. به عبارتی باید گفت رابطه شهر و جامعه فراتر از ظرف و مظروف است؛ از آنجا که در این رابطه هر دو بر هم تاثیر می‌گذارند و یکی، دیگری را به شکل و هیأت دلخواه خود درمی‌آورد.
فیلم و سریال به‌علت برخورداری از ساختار روایی و دربر‌گیری مخاطبان بی‌شمار، نسبت به سایر جلوه‌های رسانه (همچون روزنامه، نمایشگاه‌ها، نشست‌های تخصصی و...) نزدیکی بیشتری به متن و جریان زندگی دارد، لذا تحلیل این رسانه به مثابه تحلیل و توصیف اکثریت جامعه است. آنچه در پی می‌آید، تحلیل و تفسیر نگرش این رسانه با مورد مداقه قرار دادن فیلم‌های در حال اکران در سینما است.
برای تحلیلی مبتنی بر «درک نگرش فیلم به شهر»، از دو جنبه می‌توان به بررسی فیلم‌ها پرداخت؛ نخست تصویری که محتوای داستان از زندگی شهری به بیننده القا می‌کند که البته ممکن است پرداختن مستقیم به زندگی شهری، مد نظر کارگردان نبوده باشد ( و البته با درنظرداشتن رابطه دوسویه ظرف و مظروف، تفاوتی نمی‌کند که چنین رویکردی رامدنظر داشته یا نه). این جنبه در واقع خط داستانی فیلم را مورد کنکاش قرار می‌دهد.
جنبه دیگر، تصویری است که فیلم مستقیما از معماری و شهر به دست می‌دهد؛ در ادامه به‌عنوان مشتی نمونه خروار، به تحلیل دو فیلم در حال اکران «کنعان» و «آواز گنجشک‌ها»، مبتنی بر رویه فوق، پرداخته و سعی می‌شود نتیجه آن به جریانی فراتر از دو فیلم بسط داده شود.
کنعان (ساخته مانی حقیقی) روایتگر یک زندگی آپارتمان نشینی است؛ زندگی زوج جوانی که رو ‌به ‌اضمحلال است و بیراه نیست اگر این اضمحلال را به محیط پیرامون آنها نیز نسبت دهیم.
روایت فیلم تفاوتی در ماهیت این زندگی آپارتمان‌نشینی که مورد انتقاد فیلم است(خواسته‌ ناخواسته) نمی‌گذارد، که ظاهر آن دارای تجملات بصری باشد (همچون خانه شخصیت‌های اصلی فیلم، مرتضی و مینو که نمایانگر طبقه مرفه هستند) یا آپارتمان‌های هم ریخت و ساده مناطق مرکزی و پایین‌تر شهر(خانه شخصیت علی) که در هر دو صورت نمودار نارضایتی هستند. این انتقاد از این نوع مسکن، نه غیرمستقیم که حتی مستقیما در دیالوگ‌ها متجلی می‌شوند؛ به‌طوری که در میانه فیلم این نارضایتی از آپارتمان‌ها و برج‌ها، از زبان شخصیت آذر، نسبت به مرتضی بیان می‌شود و مستقیما از کیفیت نامناسب خانه‌هایی که در جریان «بساز و بفروشی» یا ناشی از عدم‌پرداخت صحیح معماران است، انتقاد می‌شود.
اما آنچه باعث تحول شخصیت‌های فیلم می‌شود هم پیرو همین دیدگاه و انتقاد است. نقطه عطف فیلم با عبور شخصیت‌های اصلی(مرتضی و مینو) از شهر به طبیعت و روستا و عبور شخصیت‌های فرعی(آذر و تا حدی علی) از دنیای مدرن و مناطق بالادست شهر به گذشته و مناطق مرکزی و قدیمی (که محمل خاطرات شهر هستند) صورت می‌پذیرد. در واقع کارگردان در بیانی ضمنی، تفکری پست مدرنیسمی را پیگیری می‌کند و آن، ایجاد تعامل بیشتر با طبیعت و نگاه به زندگی و معماری گذشته است. حتی خانه علی که مینو لحظاتی در آن احساس آرامش می‌کند، به واسطه به درون کشیدن طبیعت در گلدان‌هاست که وجهی آرامش بخش به آپارتمان داده است.
فیلم آواز گنجشک‌ها (ساخته مجید مجیدی) نیز رویکردی انتقادی به شهر دارد. شخصیت اصلی قصه (کریم) که به‌دنبال ارزش‌های اخلاقی‌ای چون معرفت و مرام است(به یاد بیاورید ابتدای قصه را که چگونه با استیصال، شترمرغ‌ها را بی‌معرفت می‌خواند!) با گذر از شهر به روستا با محیطی روبه‌رو می‌شود که نه تنها در حال از دست دادن این خصلت است، که به راحتی کریم را (به‌عنوان مظروف) نیز تحت‌تأثیر قرار می‌دهد تا در آبی رحمت آسمانی را به روی خود ببندد.
در روستا با فضایی روبه‌رو می‌شویم که دلبستگی و همبستگی زیادی در آن موج می‌زند(هنگامی که کریم از غذای خود برای تمامی همسایگان می‌فرستد)؛ در مقابل شهر سرشار است از دروغ و طمع؛ هرچند که هنوز می‌توان معرفت مورد نظر قصه را در آن کمی یافت (هنگام نماز خواندن کریم مقابل درب پارکینگ و...).
ازسوی دیگر، تصویر آغازین ورود کریم به شهر، نمایی فراگیر از شهر در غروب آفتاب است با صدای ترافیک و بوق و... . شخصیت قصه در خیابانی نشان داده می‌شود که نمادی از شکست معماری و شهرسازی مدرن (خیابان نواب تهران) به حساب می‌آید، با آپارتمان‌های سر به فلک کشیده که در یک نمای پایین به بالا بر شخصیت قصه، چیره هستند.
کارگردان که در مصاحبه‌ها هم از این وضع شهر ابراز نارضایتی کرده است در فیلم نیز با بیان هنرمندانه این مشکل، چشم امید ما را به نسل‌های بعدی و کودکان می‌گشاید که شاید همت عالی آنها که توانست آب انبار مخروبه را نو کند، شهر و زندگی نا‌بهنجار اکنون ما را نیز نو کند.
در یک جمع بندی کلی باید اذعان داشت که بسیاری از فیلم‌ها و بعضا سریال‌های این چند ساله که مجال پرداخت به آنها نیست، چنین تصویری از شهر ارائه می‌دهند. نماهای دهشتناک پایین به بالا، برش و تدوین سریع سرسام آور در نماهای شهری، ترافیک، نماهایی از شهر با تکنیک دوربین روی دست که حس تعلیق و سرگیجه به دست می‌دهند و از این قبیل تکنیک‌ها و نگاه‌ها که همگی اعتراض دارند به فرآیندی که شهر طی کرده است؛ فرآیندی که باید منتسب دانست به سیاست‌های دهه‌های پیش که اکنون جلوه‌گر شده‌اند.
این سیاست‌ها را می‌توان موارد کلی‌ای همچون تمرکز فرصت‌های شغلی در تهران در پیش از انقلاب، سیاست‌های اعطای زمین بی‌برنامه در اول انقلاب، پیگیری آن رویه با تصویب قانون زمین شهری سال ۱۳۶۵ و از این قبیل دانست اما مهم‌ترین عامل این آشوب شهری در روی آوردن شهرداری به کسب استقلال از دولت از طریق روش‌های نامشروع و غیرعقلانی بود.
تصویب قانون مربوطه توسط دولت در اواخر دهه ۶۰ رخ داد. شهرداری وقت تهران(ابتدای دهه ۷۰) نیز ساده‌ترین راه و متأسفانه بدترین و برگشت‌ناپذیرترین راه، یعنی فروش تراکم و رشد قارچ گونه برج‌ها و آپارتمان‌ها- فارغ از ضوابط و قوانین عقلانی- را برگزید تا شهرداری، آلوده منبع مالی‌ای شود که به زعم کارشناسان امر تاکنون نیز رهایی کامل از آن برایش ممکن نشده است؛ همان امری که باعث شده است فریاد اعتراض ساکنان در فیلم‌ها بلند شود (از موارد فراگیری و بروز این اعتراض در اذهان عمومی نیز باید به برنامه دو قدم مانده به صبح اشاره کرد که در بخش معماری خود با کارشناسی شادمهر راستین، به تهران و معضل‌های آن از تریبون فراگیرترین رسانه می‌پردازد).
امیر شفیعی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید