یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


توسعه در ایران از نگاه کارگزاران آن


توسعه در ایران از نگاه کارگزاران آن
بعد از سقوط سلسله پهلوی بخش زیادی از تحقیقات تاریخی در باره دوران پهلوی صورت گرفته است. اغلب این بررسی ها به علل سقوط محمد رضا شاه و وقوع انقلاب اسلامی پرداخته اند، انقلاب جوانی که بیشتر از سایر انقلابها در دنیای مدرنیت قرن ۲۰ در باره اش مطلب نوشته شده است. در میان نوشته جات تاریخی مربوط به دوران پهلوی مجموعه های تاریخ شفاهی بطور اعم و مجموعه های تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران بطور اخص رهیافت دیگری دارند. این مجموعه ها که کتاب حاضر چهارمین مجلد از « مجموعه توسعه و عمران ایران» است به هدف جبران کمبود محسوس محتوی انتشارات تاریخی به تبع چاپ سپرده شده است و سعی کرده است تا ابعاد سیاسی رویدادهای تاریخی را که به آن بسیار پرداخته شده است کناری گذارد و به تحولات اساسی اقتصادی آن دوره نیز بپردازد. اگر به کتاب شناسی تاریخ معاصر ایران نظر کنیم خواهیم دید که خاطرات رجال سیاسی و اهل دیوان، رهبران و کادرهای جنبش های چپ، رهبران و هواداران نهضت ملی، خاطرات علما، رهبران و هواداران نهضت های اسلامی، نویسندگان، هنرمندان، روشنفکران، زنان، اقلیت های قومی و دینی به تواتر انتشار یافته است لیکن مقامات اقتصادی در نهادهای خصوصی و دولتی، تکنوکراتهای اقتصادی، کارآفرینان و سرمایه گذاران بخش خصوصی کمتر به شرح مصائب و رویدادهایی که با آن درگیر بوده اند پرداخته اند. آنچه در آرشیو بنیاد مطالعات ایران دنبال می شود پرکردن این خلاء و رفع این معضل است. کتاب « توسعه در ایران » چهارمین مجلد از سلسله مطالعات شفاهی پیرامون توسعه اجتماعی و اقتصادی در دوره پهلوی در میان سالهای ۱۳۲۰ الی ۱۳۵۷ می باشد که بعد از وقوع انقلاب اسلامی انجام گرفته است. این مطالعات شفاهی برای جمع آوری مونوگرافیک تجربیات کسانی است که در برنامه ریزی و تشکیلات اجرایی توسعه اجتماعی و اقتصادی چه در بخش خصوصی و عمومی درگیر بوده اند.
نام اصلی کتاب که توسط بنیاد مطالعات ایران در چهارچوب برنامه تاریخ شفاهی توسعه اقتصادی اجتماعی دوره پهلوی منتشر شده «برنامه ریزی عمرانی و تصمیم گیری سیاسی ( ایدئولوژی، فرایند و سیاست در برنامه ریزی توسعه در ایران )» نام دارد که حاصل چندین ساعت مصاحبه غلامرضا افخمی با منوچهر گودرزی، خداد فرمانفرماییان و عبدالمجید مجیدی است که اولین بار در سال ۱۹۹۹ در امریکا به تبع چاپ سپرده شده است. در این کتاب این سه تکنوکرات برنامه ریز دوره پهلوی به ذکر شکل گیری نهادهای اقتصادی مدرن در کشور در دهه ۳۰ شمسی که بر تحولات اجتماعی و سیاسی کشور تاثیری مهم نهاد پرداخته اند. بنابر این کتاب به طرح سوالاتی پیرامون تحول برنامه ریزی از نیمه برنامه دوم توسعه عمرانی - زمانی که ابوالحسن ابتهاج رئیس پرقدرت سازمان برنامه و وبودجه بعد از سقوط دولت مصدق در سال ۱۳۳۲ به ایران بازگشت - تا پایان برنامه پنجم می پردازد.
همانطوری که ویراستار کتاب اشاره می کند این سلسله مصاحبه ها بیشتر حول موضوعات توسعه نهادها و سازمانها دور می زند. لذا کمتربه شرح خاطرات شخصی چهره های مهم در فرایند تصمیم گیری اقتصادی پرداخته شده است. بعلاوه هر مصاحبه تا حدی هم ناظر بر جمع آوری مجدد نظریات شخص مصاحبه شونده در باره نظریات دیگران در باره این موضوعات است.
در دوره ای که نهادهای مالی مدرن از جمله سازمان برنامه وبودجه و بانک های تخصصی ظهور و رشد یافتند از اهمیت دو مساله نباید غفلت کرد. در پناه این دو مساله مطالعه این خاطرات می تواند موثرتر افتد: اول اینکه ظهور این نهادهای اصلی انباشت مصادف بود با توسعه ساختار سیاسی رژیم پهلوی. به این عبارت که ما با افزایش استقلال دستگاه اجرایی دولت از قوه مقننه روبرو هستیم که در این میان رفته رفته قدرت در دستان گروه نخبه ای کوچکی به مرکزیت شاه و دربار متمرکز می شد . دوم اینکه، به همین موازات دولت در توزیع سهم قابل ملاحظه ای از سرمایه های قابل سرمایه گذاری در اقتصاد نقش محوری می یافت. این دو عامل، قدرت دخالت اقتصادی دولت را افزایش داد و نیروی بالقوه زیادی را برای نظارت بر شیوه و الگوی سرمایه گذاری در اقتصاد اعمال کرد.
اقتصاد کشور در سال های پس از ۱۳۳۲ در اثر افزایش درآمد نفتی که منبع عمده اصلی تامین مالی انباشت شده بود وارد مرحله جدیدی شد که موجب تحول نقش اصلی دولت در تجهیز منابع سرمایه گذاری شد. دولت می بایست وظیفه جدید توزیع و تخصیص مازاد اقتصادی را به صورت عواید نفتی انجام دهد، عوایدی که به نحو بنیادی ماهیت مناسبات اقتصاد دولتی را دگرگون کرد و به تبع موجب تغییرات نهادی و شکل گیری سازمانهای جدیدی در این دوره شد که تاثیر مهمی در روند انباشت داشتند. البته باید توجه داشت که این تحول برنامه ریزی و نهادهای مربوطه با نوع اقتصاد برنامه ای متمرکز که در برخی کشورهای سوسیالیستی انجام می شد متفاوت بود زیرا در خاورمیانه پس از جنگ جهانی دوم برنامه ریزی حداقل در ابتدا در حد مجموعه ای از طرح های سرمایه گذاری بخش عمومی بود که به عنوان پیش شرطی برای دریافت کمک از بانک بین المللی ترمیم و توسعه و دولت آمریکا مطرح شده بود.
گفتگوهای این کتاب و نوشته جات موجود بر این مساله تاکید دارند که سازمان برنامه برای اطمینان از تاثیر تلاش های برنامه ریزی توسعه ای دولت در زمان بی ثباتی سیاسی و عدم سازماندهی اجرایی تاسیس شد و در ابتدا به لحاظ مالی نهادی مستقل از تشکیلات اجرایی عادی دولت بحساب می آمد. چیزی که ابتهاج اولین رئیس قدرتمند آن همیشه در پی آن بود. طی دو برنامه اول توسعه ۱۳۴۱-۱۳۲۸ سازمان برنامه بطور عمده درگیر ایجاد تنظیم و اجرای طرح های سرمایه گذاری خود، مستقل از ادارات دولتی دیگر بود. استقلال اولیه سازمان برنامه در واقع بر ساخت موقعیت سیاسی ایران در آن زمان منطبق بود. اما با وحدت سیاسی و اجرایی بیشتر دولت بعداز ۱۳۴۱ ، سازمان برنامه وظیفه ایجاد تنظیم و اجرای طرحهای سرمایه گذاری منحصر به وزارت خانه ها و ادارات دولتی دیگر را رها کرد. این مساله در خاطرات فرمانفرماییان بخوبی دیده می شود. از آغاز برنامه سوم با تشکیل شورای عالی اقتصاد که در تلاش برای هماهنگی بیشتر در سیاست اقتصادی دولت بود، سازمان برنامه تحت کنترل نخست وزیری در آمد و این موجب عزل ابتهاج گردید. در ترتیبات جدید تمام مسئولیتهای سازمان برنامه اعم از برنامه ریزی ملی ، نظارت عالی بر اجرای پروژه ها توسط وزیران مسئول و ادارات و تامین مالی برنامه های تصویب شده از طریق بودجه متمرکز شده مورد بررسی مجدد قرار گرفت . با آغاز برنامه پنجم در سال ۱۳۵۲ هنگامی که بودجه های عمرانی و جاری دولت یکی شدند سازمان برنامه استقلال مالی خود را از دست داد.
سه شرکت کننده در این مصاحبه هر سه کار خود را در سازمان برنامه در نیمه دهه ۳۰ شمسی شروع کردند، درست بعد از اینکه ابوالحسن ابتهاج رئیس این سازمان شد. حوزه تخصص گودرزی مدیریت، فرمانفرماییان اقتصاد و مجیدی حقوق و اقتصاد بود. فرمانفرماییان و مجیدی بعدا به مدیریت این سازمان گمارده شدند و در اثنای برنامه چهارم و پنجم بترتیب این سمت را داشتند. گودرزی مسئول توسعه شهری و امور اجتماعی که از موارد مهم برنامه ریزی بودند گمارده شد که بعدها معاون این سازمان و نیز دبیر کل سازمان امور استخدامی شد.
مصاحبه با فرمانفرمائیان، مجیدی و گودرزی مسائل زیادی را در رابطه با سازمان برنامه، تصمیم گیری اقتصادی، نقش شاه و رابطه وی با کارشناسان و تکنوکرات ها روشن می کند. هدف اساسی انجام این گفتگو ها رفع ابهامات از تصمیم گیریهای اقتصادی و نیز شفاف کردن حوزه کارشناسی و تعیین صحت آمار و اطلاعات رسمی است. به سخن دیگر کتاب بیشتر سرگذشت ظهور نهادهای اقتصادی مدرن و بطور مشخص سازمان برنامه در روند تحولات اجتماعی و سیاسی را به تفصیل و به دقت مطرح کند. لذا غلامرضا افخمی در مصاحبه خود با منوچهر گودرزی، خداد فرمانفرماییان و عبدالمجید مجیدی از پرسش پیرامون پیشینه های خانوادگی و اجتماعی در می گذرد و به وقایع و روندهایی که به شکل گیری سیاست های اقتصادی و برنامه ریزی در سازمان برنامه انجامید می پردازد و موانع سیاسی، سازمانی ، فرهنگی و اقتصادی را که در برابر این سازمان قرار داشت مورد سوال قرار دهد تا این سه عنصر تکنوکرات تصویری جامع از برنامه ریزی ارائه دهند.
کتاب همچنین در پی آنست تا برخی تضادها میان تاریخ نگاری های اخیر در باره ایران و مصاحبه های تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران را رفع کند. (ص ۱۱). بنابراین گودرزی که سازماندهی و مدیریت خوانده به چگونگی تحول تشکیلاتی و کیفیت اجرایی فرهنگ برنامه ریزی، فرمانفرماییان به شکل گیری و تحول مفهوم و ساختار برنامه ریزی و مجیدی به تحول نظری برنامه ریزی و نیز رویدادهای مهم برنامه پنجم و تدوین برنامه ششم می پردازند. هر سه در زمان ابتهاج رئیس پرقدرت این سازمان دعوت به کار و به رده های بالا رسیدند.
همچنین در این مجموعه خاطرات بازتاب کشمکش های شاه و امینی در برنامه ریزی و تاثیر آنها بر برنامه ها را می توان دید بویژه آنجایی که برنامه منتج از نفوذ گروه مشاوران هاروارد در زمانی است که امینی توسط امریکا حمایت می شوند. (صص ۲۲۷-۲۱۶)
گودرزی توضیحات مفصلی در باره آغاز کار در سازمان برنامه از بازگشت به ایران ، ملاقات با شاه در امریکا تا دعوت وی توسط ابتهاج و صدور حکم مسئول دفتر تشکیلات سازمان برنامه داده است که بنظر قدری کشدار می آید. تنها حسن این شرح مفصل بنظر این می رسد که چگونگی تحرک اجتماعی یک تکنوکرات را در دوره پهلوی نشان می دهد بدون اینکه ما از پیشینه خانوادگی، اجتماعی و طبقاتی وی از زبان خودش باخبر باشیم.(صص ۵۱-۲۹)
خاطرات گودرزی در سازمان برنامه در ترسیم بهتر چهره ابتهاج در سالهای در قدرت نیز کمک می کند؛ چهره مدیری قاطع و عصبانی که البته گاهی اوقات در برابر حرف منطقی زیردستان سرتعظیم فرود می آورد. ( صص ۵۶-۵۵)
گودرزی شرح مفصلی در باره تحول سازمانی و تشکیلاتی سازمان برنامه از لحاظ روشن شدن شرح وظایف و اختیارات دفتر تشکیلات در مرحله اول و سایر بخش در مراحل بعدی می دهد که نه تنها لازمه توسعه برنامه ریزی است بلکه تاریخچه نظام مدیریتی در ایران را نشان می دهد. ( صص ۷۰-۵۱) بویژه این مساله از آنجا ملموس است که ضرورت امر مدیریت چنان فهم شده بود که هیات وزیران نیز نیاز آن برای خود احساس می کرد. لذا گودرزی دعوت شد تا به آنها درس مدیریت دهد. (صص ۱۳۴-۱۳۳)
مصاحبه با گودرزی بعد از شرح دوران خدمت وی در زمان ریاست خسرو هدایت و صفی اصفیا با دو ضمیمه در مورد رابطه ایشان با محمد نخشب و ضمیمه ای در باره سازماندهی – امور استخدامی و تهیه روش های اداری و کنترل فرم ها و استفاده از فضای اداری بدون هیچگونه توضیحی در مورد چگونگی خاتمه خدمت وی در سازمان برنامه ناگهانی به پایان می رسد. اگرچه بعدا روشن می شود که وی بعد از آخرین گزارش عملکرد برنامه دوم و ارائه برنامه سوم و ضرورت جداشدن امر برنامه ریزی و نظارت بر اجرای برنامه به سازمان امور اداری رفته است. ( ص ۲۵۷)
فرمانفرماییان در مصاحبه با افخمی به توضیح فعالیت هایی می پردازد که بقول افخمی به تقویت برنامه ها و نظام برنامه ریزی منجر شده است. (ص ۱۷۳) طرح این قضاوت افخمی در ابتدای مصاحبه اگر چه برای تشویق راوی انجام می گردد نوعی پیش داوری را القا می نماید. بهرحال در ادامه گفتگوی خواننده با توضیحات جالب فرمانفرماییان در مورد مسائل بسیاری روبرو می شود : تشکیل دفتر اقتصادی سازمان برنامه با کمک بنیاد فورد و دانشگاه هاروارد، شرح خواندنی بخشی از منش، اخلاق ، مدیریت و سرنوشت ابتهاج در سازمان برنامه، ( صص ۱۹۶-۱۷۴) برنامه سوم و برنامه دفاتر برنامه ریزی در استان ها، مساله کشت و صنعت ها در برنامه سوم و ...(صص ۲-۲۳۱) از جمله این موضوعات خواندنی است.
فرمانفرماییان همچنین به شرح و تمایز رهیافت برنامه ریزی خود از ابتهاج می پردازد: رهیافت ابتهاج به برنامه ریزی رویه شکافی (the wedge approach) بود یعنی استقلال مالی سازمان برنامه، و تخصیص کل درامدهای نفتی به امر طرح های عمرانی ( و نه به ارتش و بودجه جاری). در مقابل رهیافت ابتهاج، فرمانفرماییان رویه جبهه ای (the frontal approach) را مطرح می کند، یعنی دخالت وزارتخانه ها در امر برنامه های عمرانی به عنوان مجری طرح. اما ابتهاج می گفت نباید پول در دست وزارتخانه ها باشد. به گفته مخالفین ابتهاج در وزارتخانه ها همین رویه سازمان برنامه را دولتی در دولت کرده بود که با رشد نارضایتی های نمایندگان مجلس و وزرا ناچار با طرح ماده واحده در زمان اقبال عمر این رویه وی و کاریر اداری اش به سر آمد. (صص ۱۹۲-۱۹۳)
ابتهاج می گفت « اگر کارهای اجرایی از سازمان برنامه برود دیگر کسی به آن وقعی نمی گذارد.» ( ص ۲۱۹) سوالی که افخمی در مورد این رویه ابتهاج مطرح می کند یکی موضوعات مطالعاتی در تاریخ برنامه ریزی بشمار می آید که شایسته تحقیقات بیشتر است : آیا تاکید ابتهاج بر برنامه ریزی مرکزی پیامدهای نامطلوب تمرکز در نظام برنامه ریزی را پدید نیاورد؟ ( ص ۲۰۵) چیزی که بر اساس گفته های فرمانفرماییان بینش اصلی برنامه پنجم شد یعنی تمرکز زدایی. اما مساله جالب توجه این است که هم ابتهاج و هم فرمانفرماییان به خاطر تاکید بر رهیافتهای خود از سازمان برنامه رفتند. فرمانفرماییان هم نتوانست در مقابل واگذاری اجرای طرحها به وزراتخانه ها، بودجه کشور را از دارایی به سازمان برنامه بیاورد تا اهمیت این سازمان از بین نرود. ( صص ۲۲۰-۲۱۹) بهرحال ابتهاج جای خود را به خسرو هدایت می دهد، مردی که بر خلاف ابتهاج می دانست نباید سیاست را در امر اجرای برنامه ها ناچیز گرفت. ( ص ۲۱۳)
یکی از حسن های مصاحبه با فرمانفرماییان نشان دادن این مساله است که بر خلاف نظر عمومی، تکنوکراتهای تحصیل کرده امریکا در پی استقرار تمام عیار یک نظام اقتصادی مبتنی بر مکانیسم بازارنبودند: « ما طوری تربیت شده بودیم که معتقد به یک تز خیلی ساده بودیم که دولت می تواند و باید آگاهانه به سوی اهداف اقتصادی قدم بر دارد. بوسیله اقدامات دولت ما می توانیم در مکانیزم بازار دخالت کنیم...عرضه و تقاضا زیر بنا برای مملکت نمی سازد.» ( ص ۲۰۰ ) اما بعد توضیح می دهد که درصد کنترل دولت روی منابع کل کشور به نسبت بخش خصوصی را محاسبه می کردیم و درصدد کاهش این نسبت به نفع بخش خصوصی بودیم. ( ص۲۰۰)
مساله مهم دیگری را که فرمانفرماییان به عنوان ضعف سازمان معرفی می کند عدم توجیه برنامه برای احاد مردم است. « ما روابط عمومی درست نداشتیم که برنامه های کلان را برای مردم توجیه کنیم» اما باید گفت که ضعف این برنامه حداقل در چهارچوب دستگاه های نظام سیاسی مربوط به عدم اختیارات مجلس شورای ملی می گردید به این نحو که خواسته های مردم از طریق نمایندگان یا منعکس نمی شد و یا بازتاب آن در برنامه ها عملیاتی نمی گردید.
مساله جالب دیگر در گفته های فرمانفرماییان احداث ذوب آهن است: « احداث ذوب آهن یکی از گران ترین صنایعی بود که در ایران پایه گذاری شده ... ولی متاسفانه ] به عدم احداث آن [ یک جنبه عدم وطن پرستی دادند... می گفتند... اگر آدم می خواهد مستقل باشد از سیاست خارجی، باید آهن خودش بسازد» ( ص ۲۳۵) اختلاف سازمان برنامه با شریف امامی هم بر سر اجرای همین پروژه بود. (صص ۲۳۶-۲۳۵) احداث برخی از این نوع طرح ها بدون توجیه اقتصادی توسط تحصیل کردگان امریکا و تکنوکراتهای دهه ۴۰ و ۵۰ و یا ابلاغ قوانینی مانند تقسیم سهام کارخانجات در میان کارگران در حالیکه کشور در شروع دوره صنعتی شدن قرار داشت تسلط اندیشه سوسیالیسم و اجتناب ناپذیری آن را حتی در میان شاه و اطرافیانش بخوبی نشان می دهد.
فرمانفرماییان همچنین توضیح می دهد که در لزوم اصلاحات ارضی او و دوستانش در ابتدای برنامه سوم قانع شده بودند که این امر اقدامی ضروری است. تمامی تکنوکراتهایی که او نام می برد از خانواده تجار و ملاک آمده بودند و به انجام تغییرات ارضی راضی بودند و امریکا هم بر انجام آن اصرار می ورزید. بر اساس گفته های وی حتی برخی از ملاکین نیز خود دست به فروش اراضی خود زده بودند. ( صص ۲۳۸-۲۳۶)
فرمانفرماییان هنگامی بار دیگر به سازمان برنامه برمی گردد که دیگر گروه مشاوران خارجی هاروارد رفته بودند اما رهیافت جبهه ای اش به برنامه ریزی و نهاد سازمان برنامه بدون حضور او انجام شده بود یعنی کارهای اجرایی به وزارتخانه ها رفته و بودجه به سازمان برنامه آمده بود. ( ص ۲۵۲)
توضیحات دیگر وی مسائل زیادی را روشن می کند از جمله اینکه تکنوکراتهایی که به سازمان برنامه آمده بودند ایده برنامه ریزی را به صورت ایده تکنیکی – فنی می دیدند و نه در قالب یک فلسفه سیاسی خاص. لذا هیچ چهارچوب و طرح مشخص سیاسی خاصی در نظام سیاسی دوره پهلوی نداشتند. در نتیجه واکنش آنها در مقابل طرح های نظامی شاه یا طرح هایی که دربار با اعمال نفوذ انجام می داد تنها استعفاء یا خروج از سازمان برنامه و یا واگذاری طرح به دربار بود. ( صص ۲۶۳-۲۵۸).
تجربه درس آموز دیگر فرمانفرماییان برای برنامه ریزان اتکای بیش از حد بر داده های پیشین برای برنامه ریزی های آینده است. چیزی که انجام آن موجب اشتباهاتی گردید . « برای اینکه خیلی از اعتبارات به عوامل متعدد غیر قابل سنجش ربط پیدا می کند، و به سادگی نمی شود اینها را پیش بینی کرد.» این مساله ای است که در نظریه های جدید اقتصادی مورد تاکید قرار گرفته است. (ص ۲۷۱)
بهرحال سرنوشت فرمانفرماییان نیز مانند بیشتر همفکرانش استعفا از کارهای دولتی و ورود به بخش خصوصی بود. مساله ای که ظاهرا ریشه اش بر می گردد به اختلاف وی با هویدا و کابینه اش در زمان ارائه برنامه پنجم بود. ( صص ۲۸۴-۲۷۵) . بروز چنین تضادهایی در تاریخ معاصر برنامه ریزی و اجرای اقتصادی در ایران امری معمول بوده است: یعنی بینش معمول کابینه و وزراتخانه ها که مانع اصلی برنامه های تثبت اقتصادی چه برنامه انقباض مالی و چه پولی است نگرش بخشی به اقتصاد بجای مجموعه ای نگریستن به برنامه هاست.
آخرین مصاحبه شونده عبدالمجید مجیدی است. روایت وی مربوط می شود به شروع کار و ریاست وی بر سازمان برنامه. یکی از دلایل اهمیت گفته های وی این است که ریاست وی مصادف است با بحرانی ترین سالها در تاریخ رژیم پهلوی. بنابر این خاطرات وی که از عناصر مهم در طبقه حاکمه و دولت هویدا بشمار می آمد از اهمیت ویژه ای برخوردار است. موقعیت اداری وی در پست سازمان برنامه ریزی و بعد در حزب رستاخیز وی را در تماس های بیشتری با شاه و نخست وزیر قرار داد. همین ها خاطرات او را خواندنی تر می کند و اطلاعات دست اولی از وقایع آن دوران به خواننده می دهد.از حوادث مهم دوره ریاستش تجدید نظر در برنامه پنجم و پیامدهای سیاسی و اقتصادی اش و تدوین برنامه ششم بود. تاکید گفتگو با مجیدی عمدتا بر روند تحول و تکامل نظری و سازمانی نظام بودجه در ایران است. بودجه به عنوان سند تخصیص منابع، و به عبارتی تخصیص ارزش ها، شاید مهمترین سند سیاسی کشورهاست و کنترل ساختار و عملکرد بودجه مهمترین ابزار اعمال قدرت سیاسی است. به همین جهت در ایران بر سر کنترل محل سازمانی و فرایند تهیه بودجه همواره میان سازمان ها و وزارتخانه ها، به ویژه وزارت دارائی و سازمان برنامه؛ اختلاف و کشمکش وجود داشته است.
برخی کاستی های کتاب را از جمله در مورد خاطرات عبدالمجید مجیدی را می توان به نحوی جبران کرد اما از آنجاییکه کتاب از مجموعه تاریخ شفاهی است از قسمت دیگر خاطرات فرمانفرماییان بویژه در دوران بعد از ترک سازمان برنامه و فعالیتش در بخش خصوصی و نیز دوره هفت ساله خدمت در بانک مرکزی نشانی نیست.
بهر حال بجز کتاب خاطرات ابوالحسن ابتهاج که سالهای گذشته منتشر شده است ، قطعا این کتاب منبع دسته اولی در تاریخ برنامه ریزی بشمار می آید و مطالعه آن بسیاری از نقاط ابهام در تحول برنامه ریزی را روشن کرده و منبعی خوبی برای تاریخ نویسان دوره پهلوی نیز بشمار می آید.
پانوشت ها
پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد، آرشیو تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، تاریخ شفاهی فعالین چپ، تاریخ شفاهی ایران و امریکا، تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی ، پروژه تاریخ شفاهی اقتصادی دانشگاه لندن از جمله این مجموعه ها هستند.
نگاه کنید به احمد اشرف، کتاب شناسی خاطرات ایرانی، ایران نامه، سال ۱۴، پاییز ۱۳۷۵، صص ۶۶۸-۶۳۹.
انتشارات دیگر این بنیاد عبارتند از عمران خوزستان ، مصاحبه با عبدالرضا انصاری؛ برنامه انرژی اتمی ایران : تلاشها و تنش ها ، مصاحبه با اکبر اعتماد؛ تحولات صنعت نفت ایران: نگاهی از درون ، مصاحبه با پرویز مینا؛ صنعت گاز ایران ، مصاحبه با محسن شیرازی ؛ صنعت پتروشیمی ایران ، مصاحبه با باقر مستوفی؛ سیاست و سیاستگذاری اقتصادی در ایران ، مصاحبه با علینقی عالیخانی و جامعه ، دولت ، و جنبش زنان در ایران ، مصاحبه با مهرانگیز دولتشاهی می باشند.
برای مطالعه جزییات بیشتر این دو عامل نگاه کنید به مسعود کارشناس، نفت، دولت و صنعتی شدن در ایران، ترجمه ع.ا.سعیدی و ی. عبدالوهاب، گام نو، ۱۳۸۲ ، فصل چهارم
نگاه کنید به خاطرات عبدالمجید مجیدی، وزیر مشاورو رئیس سازمان برنامه و بودجه ۱۳۵۱-۱۳۵۶ ، ویراستار حبیب لاجوردی، انتشارات گام نو،۱۳۸۱
منبع : جامعه و اقتصاد


همچنین مشاهده کنید