یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی تاریخی به روند توسعه


نگاهی تاریخی به روند توسعه
اندیشمندان و نظریه پردازان مکتب کلاسیک اقتصاد، بویژه آدام اسمیت و دیوید ریکاردو ، اولین تحلیل های منسجم و روشمند از توسعه را مطرح کردند.
از این دیدگاه ، افزایش جمعیت ، افزایش قلمرو و دامنه بازار، تقسیم کار، انباشت سرمایه ، پیشرفت فنی و افزایش بهره وری و تجارت آزاد بعلاوه دولتی که شرایط مناسب را برای فعالیت های بخش خصوصی فراهم کند و حداقل دخالت را در امور اقتصادی داشته باشد، مجموعه عوامل اساسی رشد و توسعه محسوب می شوند. اقتصاددانان کلاسیک ، چگونگی ارتباط این عوامل را با یکدیگر و تاثیری که بر رشد و توسعه می گذارند، در چارچوب تحلیلی کلان نشان می دادند؛ چارچوب تحلیلی که بعدها به نام جان مینارد کینز در تاریخ اندیشه های اقتصادی ثبت شد.با ظهور مکتب نئوکلاسیک ، از یک سو چارچوب تحلیلی اقتصاددانان کلاسیک و از سوی دیگر، اهمیت تجزیه و تحلیل مساله رشد و توسعه مورد بی مهری قرار گرفت و مساله تخصیص بهینه عوامل تولید کمیاب در چارچوب تحلیلی خرد اقتصادی که طی آن وضعیت های خاص مانند آثار تغییر تعرفه های کالاهای کشاورزی بر واردات و تولید کالاهای کشاورزی مورد مطالعه قرار می گیرد و بر آن تاکید می شود.
مقاله «توسعه اقتصادی با عرضه نامحدود نیروی کار» نوشته آرتور لوئیس که پس از جنگ جهانی دوم انتشار یافت ، موضوع رشد و توسعه اقتصادی را دوباره به عنوان محور مباحث علم اقتصاد، دست کم برای کشورهای توسعه نیافته مطرح کرد. این مقاله در واقع بازگشتی به اندیشه های اقتصاددانان کلاسیک به حساب می آمد که به کارگیری چارچوب تحلیل کلاسیکی را به طور جدی مطرح و بی اعتبار بودن تحلیل نئوکلاسیکی را برای کشورهای توسعه نیافته اعلام کرد. از آن پس ، اقتصاددانان تلاشهای بسیاری به کار بستند تا ضمن بازآرایی اندیشه های کلاسیکی ، چارچوبی را برای تحلیل مسائل رشد و توسعه کشورهای توسعه نیافته فراهم کنند.
آرتور لوئیس در اثر مشهور خود «نظریه رشد اقتصادی» می گوید که هدف توسعه افزایش طیف انتخاب انسانی است ؛ اما او تحلیل خود را صرفا روی رشد تولید سرانه متمرکز کرد و دلیل او هم این بود که این کار به انسان قدرت کنترل بیشتری بر محیط اطرافش داده و به این وسیله آزادی او را افزایش می دهد.
بخشهایی از آثار و منابع اخیر توسعه ، معطوف بعضی از شاخص های محدود توسعه همچون رشد تولید ناخالص ملی سرانه شده اند، سنت پرسابقه ای وجود دارد که گرفتار چنین فضای محدودی نشوند. در واقع دیدگاه های گسترده تری وجود داشته است که از جمله آنها آراء ارسطو، ویلیام پتی ، آدام اسمیت ، کارل مارکس ، جان استوارت میل ، فریدریش آگوست فون هایک و... است. چندین اقتصاددان توسعه مانند پیتر باوئر، نیز بر اهمیت آزادی انتخاب به مثابه یک ضابطه توسعه تاکید ورزیده اند.به دلیل نقش انکارناپذیر توسعه در بهبود زندگی مردم ، رویکرد و اقبال به توسعه از سطح متخصصان رشته های مرتبط به سطح مردم نیز کشیده و سوالات جدی و قابل تاملی در بین قشرهای مختلف جامعه مطرح شد، ازجمله این سوالات که ذهن همه را به خود مشغول داشت این است ؛ عوامل اساسی که «رشد و توسعه» اقتصادی را محقق می سازند، کدامند؟ چرا برخی از کشورها توانستند به شاهراه توسعه و بالندگی اقتصادی دست یابند و برخی دیگر نتوانسته اند؟
در نظریات اقتصاددانان کلاسیک ، «انسان» تنها به عنوان یکی از نهاده های تولید در چرخه تولید کالاها و خدمات مورد توجه بوده و در عوض «انباشت سرمایه» عاملی کلیدی در رشد و توسعه اقتصادی به شمار می رفته است. حتی در الگوهای رشد اقتصادی دهه ۱۹۵۰ ، رشد اقتصادی را تنها به میزان «سرمایه و نیروی کار» ربط داده اند و متغیرهای غیراقتصادی مانند کیفیت سرمایه انسانی و سلامت نیروی کار در آنها نادیده گرفته شده است.
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید