سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

حق می آید و باطل می رود


حق می آید و باطل می رود
گریبان چاک کن کزشوق آن دلدار می آید
زمان عاشقی گل می کند ، گلزار می آید
سوار مشرقی با یک سبد خورشید در راه است
جمال یوسف کنعان سوی بازار می آید
از این آتش که در دامان قدس افتاده می بینم
علی با اذن حق ، با خنجر تبار می آید
اگر چه دیده خون شد از فراقش ، صبر می باید
ز نخل صبرآخر ، شاخه ها پر بار می آید
چه بیم از دشمنان ، تا ذوالفقار حیدری با ماست
همین فردا ، جهان بر دشمنان دشوار می آید
حرامی می کند نسل ستم ، گر در حریم ما
حرامی زاده در انظار مردم خوار می آید
بساط آفرینش را عدالت گستری یاران
چو نور مهر ناگه از شبان تار می آید
شنو آوای جاءالحق ، طنین افکنده درعالم
خدیو جان نثاران ، احمد مختار می آید
به فرزندان بو سفیان ، مجال یک نفس باقی است
بدو بازو و تیغ حیدر کرار می آید
پریشان خانه دل را منور کن به نور عشق
چمن جوش بهاران زد ، گل دیدار می آید

شاعر : محمد حجتی پریشان
منبع : به سوی ظهور


همچنین مشاهده کنید