یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

زندگانی‌ حضرت‌ امام‌ علی‌ النقی‌ الهادی‌ (ع‌)


زندگانی‌ حضرت‌ امام‌ علی‌ النقی‌ الهادی‌ (ع‌)
● حضرت‌ امام‌ علی‌ النقی‌ الهادی‌ (ع‌)
تولد امام‌ دهم‌ شیعیان‌ حضرت‌ امام‌ علی‌ النقی‌ (ع‌) را نیمه‌ ذیحجه‌ سال‌ ۲۱۲هجری‌ قمری‌ نوشته‌اند . پدر آن‌ حضرت‌ ، امام‌ محمد تقی‌ جوادالائمه‌ (ع‌) و مادرش‌ سمانه‌ از زنان‌ درست‌ كردار پاكدامنی‌ بود كه‌ دست‌ قدرت‌ الهی‌ او را برای‌ تربیت‌ مقام‌ ولایت‌ و امامت‌ مأمور كرده‌ بود ، و چه‌ نیكو وظ‌یفه‌ مادری‌ را به‌ انجام‌ رسانید و بدین‌ مأموریت‌ خدایی‌ قیام‌ كرد . نام‌ آن‌ حضرت‌ - علی‌ - كنیه‌ آن‌ امام‌ همام‌ " ابوالحسن‌ " و لقبهای‌ مشهور آن‌ حضرت‌ " هادی‌ " و " نقی‌ " بود . حضرت‌ امام‌ هادی‌ (ع‌) پس‌ از پدر بزرگوارش‌ در سن‌ ۸ سالگی‌ به‌ مقام‌ امامت‌ رسید و دوران‌ امامتش‌ ۳۳سال‌ بود . در این‌ مدت‌ حضرت‌ علی‌ النقی‌ (ع‌) برای‌ نشر احكام‌ اسلام‌ و آموزش‌ و پرورش‌ وشناساندن‌ مكتب‌ و مذهب‌ جعفری‌ و تربیت‌ شاگردان‌ و اصحاب‌ گرانقدر گامهای‌ بلند برداشت‌ .
نه‌ تنها تعلیم‌ و تعلم‌ و نگاهبانی‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ را امام‌ دهم‌ (ع‌) در مدینه‌ عهده‌دار بود ، و لحظه‌ای‌ از آگاهانیدن‌ مردم‌ و آشنا كردن‌ آنها به‌ حقایق‌ مذهبی‌ نمی‌آسود ، بلكه‌ در امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منكر و مبارزه‌ پنهان‌ و آشكار با خلیفه‌ ستمگر وقت‌ - یعنی‌ متوكل‌ عباسی‌ - آنی‌ آسایش‌ نداشت‌ . به‌ همین‌ جهت‌ بود كه‌ عبدالله‌ بن‌ عمر والی‌ مدینه‌ بنا بر دشمنی‌ دیرینه‌ و بدخواهی‌ درونی‌ ، به‌ متوكل‌ خلیفه‌ زمان‌ خود نامه‌ای‌ خصومت‌آمیز نوشت‌ ، و به‌ آن‌ امام‌ بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهای‌ ناروا داد و آن‌ حضرت‌ را مركز فتنه‌انگیزی‌ و حتی‌ ستمكاری‌ وانمود كرد و در حقیقت‌ آنچه‌ در شأن‌ خودش‌ و خلیفه‌ زمانش‌ بود به‌ آن‌ امام‌ معصوم‌ (ع‌) منسوب‌ نمود ، و این‌ همه‌ به‌ جهت‌ آن‌ بود كه‌ جاذبه‌ امامت‌ و ولایت‌ و علم‌ و فضیلتش‌ مردم‌ را از اطراف‌ جهان‌ اسلام‌ به‌ مدینه‌ می‌كشانید و این‌ كوته‌ نظران‌ دون‌ همت‌ كه‌ طالب‌ ریاست‌ ظ‌اهری‌ و حكومت‌ مادی‌ دنیای‌ فریبنده‌ بودند ، نمی‌توانستند فروغ‌ معنویت‌ امام‌ را ببینند . و نیز " مورخان‌ و محدثان‌ نوشته‌اند كه‌ امام‌ جماعت‌ حرمین‌ ( = مكه‌ و مدینه‌ ) از سوی‌ دستگاه‌ خلافت‌ ، به‌ متوكل‌ عباسی‌ نوشت‌ : اگر تو را به‌ مكه‌ و مدینه‌ حاجتی‌ است‌ ، علی‌ بن‌ محمد ( هادی‌ ) را از این‌ دیار بیرون‌ بر ، كه‌ بیشتر این‌ ناحیه‌ را مظ‌یع‌ و منقاد خود گردانیده‌ است‌ " . این‌ نامه‌ و نامه‌ حاكم‌ مدینه‌ نشان‌ دهنده‌ نفوذ معنوی‌ امام‌ هادی‌ (ع‌) در سنگر مبارزه‌ علیه‌ دستگاه‌ جبار عباسی‌ است‌ .
از زمان‌ حضرت‌ امام‌ محمد باقر (ع‌) و امام‌ جعفر صادق‌ (ع‌) و حوزه‌ چهار هزار نفری‌ آن‌ دوران‌ پربار ،شاگردانی‌ در قلمرو اسلامی‌ تربیت‌ شدند كه‌ هر یك‌ مشعلدار فقه‌ جعفری‌ و دانشهای‌ زمان‌ بودند ، و بدین‌ سان‌ پایه‌های‌ دانشگاه‌ جعفری‌ و موضع‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ ، نسل‌ به‌ نسل‌ نگهبانی‌ شد وامامان‌ شیعه‌ ، از دوره‌ حضرت‌ رضا (ع‌) به‌ بعد ، از جهت‌ نشر معارف‌ جعفری‌ آسوده‌ خاطر بودند ، و اگر این‌ فرصت‌ مغتنم‌ در زمان‌ امام‌ جعفر صادق‌ (ع‌) پیش‌ نیامده‌ بود ، معلوم‌ نبود سرنوشت‌ این‌ معارف‌ مذهبی‌ به‌ كجا می‌رسید ؟ به‌ خصوص‌ كه‌ از دوره‌ زندانی‌ شدن‌ حضرت‌ موسی‌ بن‌ جعفر (ع‌) به‌ بعد دیگر چنین‌ فرصتهای‌ وسیعی‌ برای‌ تعلیم‌ و نشر برای‌ امامان‌ بزرگوار ما - كه‌ در برابر دستگاه‌ عباسی‌ دچار محدودیت‌ بودند و تحت‌ نظر حاكمان‌ ستمكار - چنان‌ كه‌ باید و شاید پیش‌ نیامد . با این‌ همه‌ ، دوستداران‌ این‌ مكتب‌ و یاوران‌ و هواخواهان‌ ائمه‌ طاهرین‌ - در این‌ سالها به‌ هر وسیله‌ ممكن‌ ، برای‌ رفع‌ اشكالات‌ و حل‌ مسائل‌ دینی‌ خود ، و گرفتن‌ دستور عمل‌ و اقدام‌ - برای‌ فشرده‌تر كردن‌ صف‌ مبارزه‌ و پیشرفت‌ مقصود و در هم‌ شكستن‌ قدرت‌ ظ‌اهری‌ خلافت‌ به‌ حضور امامان‌ والاقدر می‌رسیدند و از سرچشمه‌ دانش‌ و بینش‌ آنها ، بهره‌مند می‌شدند و این‌ دستگاه‌ ستمگر حاكم‌ و كارگزارانش‌ بودند كه‌ از موضع‌ فرهنگی‌ و انقلابی‌ امام‌ پیوسته‌ هراس‌ داشتند و نامه‌ حاكم‌ مدینه‌ و مانند آن‌ ، نشان‌ دهنده‌ این‌ هراس‌ همیشگی‌ آنها بود . دستگاه‌ حاكم‌ ، كم‌كم‌ متوجه‌ شده‌ بود كه‌ حرمین‌ ( مكه‌ و مدینه‌ ) ممكن‌ است‌ به‌ فرمانبری‌ از امام‌ (ع‌) درآیند و سر از اطاعت‌ خلیفه‌ وقت‌ درآورند . بدین‌ جهت‌ پیك‌ در پیك‌ و نامه‌ در پی‌ نامه‌ نوشتند ، تا متوكل‌ عباسی‌ دستور داد امام‌ هادی‌ (ع‌) را از مدینه‌ به‌ سامرا - كه‌ مركز حكومت‌ وقت‌ بود -انتقال‌ دهند . متوكل‌ امر كرد حاجب‌ مخصوص‌ وی‌ حضرت‌ هادی‌ (ع‌) را در نزد خود زندانی‌ كند و سپس‌ آن‌ حضرت‌ را در محله‌ عسكر سالها نگاه‌ دارد تا همواره‌ زندگی‌ امام‌ ، تحت‌ نظر دستگاه‌ خلافت‌ باشد .
برخی‌ از بزرگان‌ مدت‌ این‌ زندانی‌ و تحت‌ نظر بودن‌ را - بیست‌ سال‌ - نوشته‌اند . پس‌ از آنكه‌ حضرت‌ هادی‌ (ع‌) به‌ امر متوكل‌ و به‌ همراه‌ یحیی‌ بن‌ هرثمه‌ كه‌ مأمور بردن‌ حضرت‌ از مدینه‌ بود ، به‌ سامرا وارد شد ، والی‌ بغداد اسحاق‌ بن‌ ابراهیم‌ طاهری‌ از آمدن‌ امام‌ (ع‌) به‌ بغداد با خبر شد ، و به‌ یحیی‌ بن‌ هرثمه‌ گفت‌ : ای‌ مرد ، این‌ امام‌ هادی‌ فرزند پیغمبر خدا (ص‌) می‌باشد و می‌دانی‌ متوكل‌ نسبت‌ به‌ او توجهی‌ ندارد اگر او را كشت‌ ، پیغمبر (ص‌) در روز قیامت‌ از تو بازخواست‌ می‌كند . یحیی‌ گفت‌ : به‌ خدا سوگند متوكل‌ نظر بدی‌ نسبت‌ به‌ او ندارد . نیز در سامرا ، متوكل‌ كارگزاری‌ ترك‌ داشت‌ به‌ نام‌ وصیف‌ تركی‌ . او نیزبه‌ یحیی‌ سفارش‌ كرد در حق‌ امام‌ مدارا و مرحمت‌ كند . همین‌ وصیف‌ خبر ورود حضرت‌ هادی‌ را به‌ متوكل‌ داد . از شنیدن‌ ورود امام‌ (ع‌) متوكل‌ به‌ خود لرزید و هراسی‌ ناشناخته‌ بر دلش‌ چنگ‌ زد . از این‌ مطالب‌ كه‌ از قول‌ یحیی‌ بن‌ هرثمه‌ مأمور جلب‌ امام‌ هادی‌ (ع‌) نقل‌ شده‌ است‌ درجه‌ عظمت‌ و نفوذ معنوی‌ امام‌ در متوكل‌ و مردان‌ درباری‌ به‌ خوبی‌ آشكار می‌گردد ، و نیز این‌ مطالب‌ دلیل‌ است‌ بر هراسی‌ كه‌ دستگاه‌ ستمگر بغداد و سامرا از موقعیت‌ امام‌ و موضع‌ خاص‌ او در بین‌ هواخواهان‌ و شیعیان‌ آن‌ حضرت‌ داشته‌ است‌ . باری‌ ، پس‌ از ورود به‌ خانه‌ای‌ كه‌ قبلا در نظر گرفته‌ شده‌ بود ، متوكل‌ از یحیی‌ پرسید : علی‌ بن‌ محمد چگونه‌ در مدینه‌ می‌زیست‌ ؟ یحیی‌ گفت‌ :جز حسن‌ سیرت‌ و سلامت‌ نفس‌ و طریقه‌ ورع‌ و پرهیزگاری‌ و بی‌اعتنایی‌ به‌ دنیا و مراقبت‌ بر مسجد و نماز و روزه‌ از او چیزی‌ ندیدم‌ ، و چون‌ خانه‌اش‌ را - چنانكه‌ دستور داده‌ بودی‌ - بازرسی‌ كردم‌ ، جز قرآن‌ مجید و كتابهای‌ علمی‌ چیزی‌ نیافتم‌ . متوكل‌ از شنیدن‌ این‌ خبر خوشحال‌ شد ، و احساس‌ آرامش‌ كرد .
آنكه‌ متوكل‌ از دشمنان‌ سرسخت‌ آل‌ علی‌ (ع‌) بود و بنا به‌ دستور او بر قبر منور حضرت‌ سیدالشهداء (ع‌) آب‌ بستند و زیارت‌ كنندگان‌ آن‌ مرقد مطهر را از زیارت‌ مانع‌ شدند ، و دشمنی‌ یزید و یزیدیان‌ را نسبت‌ به‌ خاندان‌ رسول‌ اكرم‌ (ص‌) تازه‌ گردانیدند ، با این‌ همه‌ در برابر شكوه‌ و هیبت‌ حضرت‌ هادی‌ (ع‌) همیشه‌ بیمناك‌ و خاشع‌ بود .
مورخان‌ نوشته‌اند : مادر متوكل‌ نسبت‌ به‌ مقام‌ امام‌ علی‌ النقی‌ (ع‌) اعتقادی‌ به‌ سزا داشت‌ . روزی‌ متوكل‌ مریض‌ شد و جراحتی‌ پیدا كرد كه‌ اطباء از علاجش‌ درماندند . مادر متوكل‌ نذر كرد اگر خلیفه‌ شفا یابد مال‌ فراوانی‌ خدمت‌ حضرت‌ هادی‌ (ع‌) هدیه‌ فرستد . در این‌ میان‌ به‌ فتح‌ بن‌ خاقان‌ كه‌ از نزدیكان‌ متوكل‌ بود گفت‌ : یك‌ نفر را بفرست‌ كه‌ از علی‌ بن‌ محمد درمان‌ بخواهد شاید بهبودی‌ یابد . وی‌ كسی‌ را خدمت‌ آن‌ حضرت‌ فرستاد امام‌ هادی‌ فرمود : فلان‌ دارو را بر جراحت‌ او بگذارید به‌ اذن‌ خدا بهبودی‌ حاصل‌ می‌شود . چنین‌ كردند ، آن‌ جراحت‌ بهبودی‌ یافت‌ . مادر متوكل‌ هزار دینار در یك‌ كیسه‌ چرمی‌ سر به‌ مهر خدمت‌ امام‌ هادی‌ (ع‌) فرستاد . اتفاقا چند روزی‌ از این‌ ماجرا نگذشته‌ بود كه‌ یكی‌ از بدخواهان‌ به‌ متوكل‌ خبر داد دینار فراوانی‌ در منزل‌ علی‌ بن‌ محمد النقی‌ دیده‌ شده‌ است‌ . متوكل‌ سعید حاجب‌ را به‌ خانه‌ آن‌ حضرت‌ فرستاد . آن‌ مرد از بالای‌ بام‌ با نردبان‌ به‌ خانه‌ امام‌ رفت‌ . وقتی‌ امام‌ متوجه‌ شد ، فرمود همان‌ جا باش‌ چراغ‌ بیاورند تا آسیبی‌ به‌ تو نرسد . چراغی‌ افروختند . آن‌ مرد گوید : دیدم‌ حضرت‌ هادی‌ به‌ نماز شب‌ مشغول‌ است‌ و بر روی‌ سجاده‌ نشسته‌ . امام‌ فرمود : خانه‌ در اختیار توست‌ . آن‌ مرد خانه‌ را تفتیش‌ كرد . چیزی‌ جز آن‌ كیسه‌ای‌ كه‌ مادر متوكل‌ به‌ خانه‌ امام‌ فرستاده‌ بود و كیسه‌ دیگری‌ سر به‌ مهر در خانه‌ وی‌ نیافت‌ ، كه‌ مهر مادر خلیفه‌ بر آن‌ بود . امام‌ فرمود : زیر حصیر شمشیری‌ است‌ آن‌ را با این‌ دو كیسه‌ بردار و به‌ نزد متوكل‌ بر . این‌ كار ، متوكل‌ و بدخواهان‌ را سخت‌ شرمنده‌ كرد .امام‌ كه‌ به‌ دنیا و مال‌ دنیا اعتنایی‌ نداشت‌ پیوسته‌ با لباس‌ پشمینه‌ و كلاه‌ پشمی‌ روی‌ حصیری‌ كه‌ زیر آن‌ شن‌ بود مانند جد بزرگوارش‌ علی‌ (ع‌) زندگی‌ می‌كرد و آنچه‌ داشت‌ در راه‌ خدا انفاق‌ می‌فرمود . با این‌ همه‌ ، متوكل‌ همیشه‌ از اینكه‌ مبادا حضرت‌ هادی‌ (ع‌) بر وی‌ خروج‌ كندو خلافت‌ و ریاست‌ ظ‌اهری‌ بر وی‌ به‌ سر آید بیمناك‌ بود . بدخواهان‌ و سخن‌ چینان‌نیز در این‌ امر نقشی‌ داشتند . روزی‌ به‌ متوكل‌ خبر دادند كه‌ : " حضرت‌ علی‌ بن‌محمد در خانه‌ خود اسلحه‌ و اموال‌ بسیار جمع‌ كرده‌ و كاغذهای‌ زیاد است‌ كه‌ شیعیان‌
و ، از اهل‌ قم‌ ، برای‌ او فرستاده‌اند " . متوكل‌ از این‌ خبر وحشت‌ كرد و به‌ سعید حاجب‌ كه‌ از نزدیكان‌ او بود دستور داد تا بی‌خبر وارد خانه‌ امام‌ شود و به‌ تفتیش‌ بپردازد . این‌ قبیل‌ مراقبتهاپیوسته‌ - در مدت‌ ۲۰ سال‌ كه‌ حضرت‌ هادی‌ (ع‌) در سامره‌ بودند - وجود داشت‌ . و نیز نوشته‌اند : " متوكل‌ عباسی‌ سپاه‌ خود را كه‌ نود هزار تن‌ بودند از اتراك‌ و در سامرا اقامت‌ داشتند امر كرد كه‌ هر كدام‌ توبره‌ اسب‌ خود را از گل‌ سرخ‌ پر كنند ، و در میان‌ بیابان‌ وسیعی‌ ، در موضعی‌ روی‌ هم‌ بریزند . ایشان‌ چنین‌ كردند . و آن‌ همه‌ به‌ منزله‌ كوهی‌ بزرگ‌ شد . اسم‌ آن‌ را تل‌ " مخالی‌ " نهادند آنگاه‌ خلیفه‌ بر آن‌ تل‌ بالا رفت‌ و حضرت‌ امام‌ علی‌ النقی‌ ( علیه‌ السلام‌ ) را نیزبه‌ آنجا طلبید و گفت‌ : شما را اینجا خواستم‌ تا مشاهده‌ كنید سپاهیان‌ من‌ را . و از پیش‌ امر كرده‌ بود كه‌ لشكریان‌ با آرایشهای‌ نظامی‌ و اسلحه‌ تمام‌ و كمال‌ حاضر شوند ، و غرض‌ او آن‌ بود كه‌ شوكت‌ و اقتدار خود را بنمایاند ، تا مبادا آن‌ حضرت‌ یا یكی‌ از اهل‌ بیت‌ او اراده‌ خروج‌ بر او نمایند " . در این‌ مدت‌ ۲۰ سال‌ زندگی‌ امام‌ هادی‌ (ع‌) در سامرا ، به‌ صورتهای‌ مختلف‌ كارگزاران‌ حكومت‌ عباسی‌ ، مستقیم‌ و غیر مستقیم‌ ، چشم‌ مراقبت‌ بر حوادث‌ زندگی‌ امام‌ و رفت‌ و آمدهایی‌ كه‌ در اقامتگاه‌ امام‌ (ع‌) می‌شد ، داشتند از جمله‌ : " حضور جماعتی‌ از بنی‌ عباس‌ ، به‌هنگام‌ فوت‌ فرزند امام‌ دهم‌ ، حضرت‌ سید محمد - كه‌ حرم‌ مطهر وی‌ در نزدیكی‌ سامرا ( بلد ) معروف‌ و مزار است‌ - یاد شده‌ است‌ . این‌ نكته‌ نیز می‌رساند كه‌ افرادی‌ از بستگان‌ و مأموران‌ خلافت‌ ، همواره‌ به‌ منزل‌ امام‌ سر می‌زده‌اند . "
● اصحاب‌ و یاران‌ امام‌ دهم‌ (ع‌)
در میان‌ اصحاب‌ امام‌ دهم‌ ، برمی‌خوریم‌ به‌ چهره‌هایی‌ چون‌ " علی‌ بن‌ جعفرمیناوی‌ " كه‌ متوكل‌ او را به‌ زندان‌ انداخت‌ و می‌خواست‌ بكشد . دیگر ادیب‌ معروف‌ ، ابن‌ سكیت‌ كه‌ متوكل‌ او را شهید كرد . و علت‌ آن‌ را چنین‌ نوشته‌اند كه‌ دو فرزند متوكل‌ خلیفه‌ عباسی‌ در نزد ابن‌ سكیت‌ درس‌ می‌خواندند . متوكل‌ از طریق‌ فرزندان‌ خود كم‌كم‌ ، متوجه‌ شد كه‌ ابن‌ سكیت‌ از هواخواهان‌ علی‌ (ع‌) و آل‌ علی‌ (ع‌) است‌ . متوكل‌ كه‌ از دشمنان‌ سرسخت‌ آل‌ علی‌ (ع‌) بود روزی‌ ابن‌ سكیت‌ را به‌ حضور خود خواست‌ و از وی‌ پرسید : آیا فرزندان‌ من‌ شرف‌ و فضیلت‌ بیشتر دارند یا حسن‌ و حسین‌ فرزندان‌ علی‌ (ع‌) ؟ ابن‌ سكیت‌ كه‌ از شیعیان‌ و دوستداران‌ باوفای‌ خاندان‌ علوی‌ بود ، بدون‌ ترس‌ و ملاحظه‌ جواب‌ داد : فرزندان‌ تو نسبت‌ به‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) و امام‌ حسین‌ (ع‌) كه‌ دو نوگل‌ باغ‌ بهشت‌ و دو سید جنت‌ ابدی‌ الهی‌اند قابل‌ قیاس‌ و نسبت‌ نیستند . فرزندان‌ تو كجا و آن‌ دو نور چشم‌ دیده‌ مصطفی‌ كجا ؟ آنها را با قنبر غلام‌ حضرت‌ (ع‌) هم‌ نمی‌توان‌ سنجید . متوكل‌ از این‌ پاسخ‌ گستاخانه‌ سخت‌ برآشفت‌ . در همان‌ دم‌ دستور داد زبان‌ ابن‌ سكیت‌ را از پشت‌ سر درآوردند و بدین‌ صورت‌ آن‌ شیعی‌ خالص‌ و یار راستین‌ امام‌ دهم‌ (ع‌) را شهید كرد .
دیگر از یاران‌ حضرت‌ هادی‌ (ع‌) حضرت‌ عبدالعظیم‌ حسنی‌ است‌ . بنا بر آنچه‌ محدث‌ قمی‌ در منتهی‌ الآمال‌ آورده‌ است‌ : " نسب‌ شریفش‌ به‌ چهار واسطه‌ به‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌ مجتبی‌ علیه‌ السلام‌ منتهی‌ می‌شود ... " از اكابر محدثین‌ و اعاظ‌م‌ علماء و زاهدان‌ و عابدان‌ روزگار خود بوده‌ است‌ و از اصحاب‌ و یاران‌ حضرت‌ جواد (ع‌) و حضرت‌ امام‌ هادی‌ (ع‌) بود . صاحب‌ بن‌ عباد رساله‌ای‌ مختصر در شرح‌ حال‌ آن‌ جناب‌ نوشته‌ .
نوشته‌اند : " حضرت‌ عبدالعظیم‌ از خلیفه‌ زمان‌ خویش‌ هراسید و در شهرها به‌ عنوان‌ قاصد و پیك‌ گردش‌ می‌كرد تا به‌ ری‌ آمد و در خانه‌ مردی‌ از شیعیان‌ مخفی‌ شد ... " . " حضرت‌ عبدالعظیم‌ ، اعتقاد راسخی‌ به‌ اصل‌ امامت‌ داشت‌ . چنین‌ استنباط می‌شود كه‌ ترس‌ این‌ عالم‌ محدث‌ زاهد از قدرت‌ زمان‌ ، به‌ خاطر زاهد بودن‌ و حدیث‌ گفتن‌ وی‌ نبوده‌ است‌ ، بلكه‌ به‌ علت‌ فرهنگ‌ سیاسی‌ او بوده‌ است‌ . او نیز مانند دیگر داعیان‌ بزرگ‌ و مجاهد حق‌ و عدالت‌ ، برای‌ نشر فرهنگ‌ سیاسی‌ صحیح‌ و تصحیح‌ اصول‌ رهبری‌ در اجتماع‌ اسلامی‌ می‌كوشیده‌ است‌ ، و چه‌ بسا از ناحیه‌ امام‌ ، به‌ نوعی‌ برای‌ این‌ كار مأموریت‌ داشته‌ است‌ . زیرا كه‌ نمی‌شود كسی‌ با این‌ قدر و منزلت‌ و دیانت‌ و تقوا ، كسی‌ كه‌ حتی‌ عقاید خود را بر امام‌ عرضه‌ می‌كند تا از درست‌ بودن‌ آن‌ عقاید ، اطمینان‌ حاصل‌ كند - به‌ طوری‌ كه‌ حدیث‌ آن‌ معروف‌ است‌ - اعمال‌ او ، به‌ ویژه‌ اعمال‌ اجتماعی‌ و موضعی‌او ، بر خلاف‌ نظر و رضای‌ امام‌ باشد . حال‌ چه‌ به‌ این‌ رضایت‌ تصریح‌ شده‌ باشد ، یا خود حضرت‌ عبدالعظیم‌ با فرهنگ‌ دینی‌ و فقه‌ سیاسی‌ بدان‌ رسیده‌ باشد " .
● صورت‌ و سیرت‌ حضرت‌ امام‌ هادی‌ (ع‌)
حضرت‌ امام‌ دهم‌ (ع‌) دارای‌ قامتی‌ نه‌ بلند و نه‌ كوتاه‌ بود . گونه‌هایش‌اندكی‌ برآمده‌ و سرخ‌ و سفید بود . چشمانش‌ فراخ‌ و ابروانش‌ گشاده‌ بود . امام‌ هادی‌ (ع‌) بذل‌ و بخشش‌ بسیار می‌كرد . امام‌ آن‌ چنان‌ شكوه‌ و هیبتی‌ داشت‌ كه‌ وقتی‌ بر متوكل‌ خلیفه‌ جبار عباسی‌ وارد می‌شد او و درباریانش‌ بی‌درنگ‌ به‌ پاس‌ خاطر وی‌ و احترامش‌ برمی‌خاستند .
خلفایی‌ كه‌ در زمان‌ امام‌ (ع‌) بودند : معتصم‌ ، واثق‌ ، متوكل‌ ، منتصر ، مستعین‌ ، معتز ، همه‌ به‌ جهت‌ شیفتگی‌ نسبت‌ به‌ قدرت‌ ظ‌اهری‌ و دنیای‌ فریبنده‌ با خاندان‌ علوی‌ و امام‌ همام‌ حضرت‌ هادی‌ دشمنی‌ دیرینه‌ داشتند و كم‌ و بیش‌ دشمنی‌ خود را ظ‌اهر می‌كردند ولی‌ همه‌ ، به‌ خصال‌ پسندیده‌ و مراتب‌ زهد و دانش‌ امام‌ اقرار داشتند ، و این‌ فضیلتها و قدرتهای‌ علمی‌ و تسلط وی‌ را بر مسائل‌ فقهی‌ و اسلامی‌ به‌ تجربه‌ ، آزموده‌ و مانند نیاكان‌ بزرگوارش‌ (ع‌) در مجالس‌ مناظ‌ره‌ و احتجاج‌ ، وسعت‌ دانش‌ وی‌ را دیده‌ بودند . شبها اوقات‌ امام‌ (ع‌) پیوسته‌ به‌ نماز و طاعت‌ و تلاوت‌ قرآن‌ و راز و نیاز با معبود می‌گذشت‌ . لباس‌ وی‌ جبه‌ای‌ بود خشن‌ كه‌ بر تن‌ می‌پوشید و زیر پای‌ خود حصیری‌ پهن‌ می‌كرد . هر غمگینی‌ كه‌ بر وی‌ نظر می‌كرد شاد می‌شد . همه‌ او را دوست‌ داشتند . همیشه‌ بر لبانش‌ تبسم‌ بود ، با این‌ حال‌ هیبتش‌ در دلهای‌ مردم‌ بسیار بود .
● شهادت‌ امام‌ هادی‌ (ع‌)
امام‌ دهم‌ ، حضرت‌ هادی‌ (ع‌) در سال‌ ۲۵۴ هجری‌ به‌ وسیله‌ زهر به‌ شهادت‌رسید . در سامرا در خانه‌ای‌ كه‌ تنها فقط فرزندش‌ امام‌ حسن‌ عسكری‌ بر بالین‌ او بود . معتمد عباسی‌ امام‌ دهم‌ را مسموم‌ كرد . از این‌ سال‌ امام‌ حسن‌ عسكری‌ پیشوای‌ حق‌ شد و بار تعهد امامت‌ را بر دوش‌گرفت‌ . و در همان‌ خانه‌ای‌ كه‌ در آن‌ بیست‌ سال‌ زندانی‌ و تحت‌ نظر بود ، سرانجام‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد .
● زن‌ و فرزندان‌ امام‌ هادی‌ (ع‌)
حضرت‌ هادی‌ (ع‌) یك‌ زن‌ به‌ نام‌ سوسن‌ یا سلیل‌ و پنج‌ فرزند داشته‌ است‌ .
۱) ابومحمد حسن‌ علیه‌ السلام‌ ( امام‌ عسكری‌ (ع‌) یازدهمین‌ اختر تابناك‌ ولایت‌ و امامت‌ است‌ ) .
۲) حسین‌ .
۳) سید محمد كه‌ یك‌ سال‌ قبل‌ از پدر بزرگوارش‌ فوت‌ كرد ، جوانی‌ بود آراسته‌ و پرهیزگار كه‌ بسیاری‌ گمان‌ می‌كردند مقام‌ ولایت‌ به‌ وی‌ منتقل‌ خواهد شد . قبر مطهرش‌ كه‌ مزار شیعیان‌ است‌ در نزدیكی‌ سامرا می‌باشد .
۴) جعفر .
۵) عایشه‌ ، یا به‌ نقل‌ شادروان‌ شیخ‌ عباس‌ قمی‌ " علیه‌ " .
منبع : سایت اهل بیت


همچنین مشاهده کنید