سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


طرح سرگیجه


طرح سرگیجه
درباره «سفر شب» طی این سال ها بسیار شنیده بودیم و شنیده ها به مراتب بیش از خوانده ها بود و بیشتر به زبانی برخاسته از مناسبات شفاهی و دور هم جمع شدن ها آن هم در غیاب این رمان و غیاب نویسنده اش از ایران که اینها همه «سفر شب» را در هاله یی از احساسات نوستالژیک نسبت به این رمان و نویسنده غایبش قرار می داد. اکنون هرچند رمان همچنان غایب است اما نویسنده اش پس از سال ها دوری از ایران بار دیگر اینجا، در میان ماست و این فرصتی است برای توضیح بسیاری از ابهامات شکل گرفته پیرامون این رمان توسط خود نویسنده، توضیح اینکه نویسنده در نوشتن رمان خود متاثر از کدام نویسندگان کدام متون بوده و «سفر شب» را در چه شرایطی نوشته و نکاتی دیگر از این دست. اما از سوی دیگر حضور بهمن شعله ور و پاسخ او به این پرسش ها می تواند مقدمه یی باشد برای فاصله گرفتن خواننده از آن احساسات نوستالژیک و بار دیگر این بار از زاویه یی دیگر نگریستن به رمانی که حدود چهل سال پیش نوشته شده و در پایان آن مثل پایان «اولیس» جیمز جویس نام سه شهر به چشم می خورد؛ تهران، واشنگتن و آنکارا. ظاهراً نویسنده رمان را در این سه شهر نوشته است؛ رمانی که در آن فصل تک گویی درونی زن مثل روایت مالی در «اولیس» بی نقطه است و البته شباهتش به آن فصل تنها در همان بی نقطگی است و زن بودن راوی.
در حوالی همان سال ها که «سفر شب» نوشته شد و آن طور که باید خوانده نشد و تنها تحسین شد یا به سکوت برگزار شد تجربه هایی در رمان ایرانی داشتیم مثل «سنگ صبور» چوبک با تک گویی های به یادماندنی «بلقیس» و به ویژه «جهان سلطان» اش و کمی بعدتر «شب یک، شب دو» فرسی و «روزگار دوزخی آقای ایاز» براهنی که این یکی هم متن کاملش ناخوانده ماند و شازده احتجاب و خیلی قبل تر از اینها بوف کور که گفتن ندارد از بس از آن گفته اند و نوشته اند. هرچند ناگفته ها درباره رمان هایی از این دست همچنان باقی است. رمان های نامبرده تجربه هایی به کار رفته بود در روایت ذهنی و حتی گاه در برخی از آنها در تعدد راوی و تنوع لحن یا ارجاع به متون دیگر و حتی درآمیختن رمان با ژانرهای دیگر که نمونه اش را در «سنگ صبور» چوبک خوانده ایم. پس «سفر شب» را نمی توان در قیاس با رمان هایی که قبل و بعد از آن در همان حوالی زمانی انتشار این رمان نوشته و منتشر شدند از لحاظ تکنیک روایی رمانی آنچنان ضدجریان به شمار آورد.
اهمیت اصلی این رمان نه در اجرای تکنیک های روایی و زبانی که در طرح مضمونی است که شعله ور کوشیده رمان خود را حول محور آن شکل دهد. کافی است این بار نه از منظر «هومر» که شخصیت اصلی رمان است که از منظر آقای پولادین - پدر هومر- و تصویری که نویسنده از او ارائه داده به این رمان بنگریم. از این منظر می توان به «سفر شب» به عنوان طرح سرگیجه انسان ایران قرارگرفته در آستانه تجدد نگاه کرد. انسانی که تجدد چنان ناگهانی بر او فرود آمده که از درون قطعه قطعه اش کرده و او را به سرگیجه یی بی امان دچار ساخته چنان که نمودش را در پدر هومر می بینیم و در درک ناقص و چندپاره اش از تجدد و تقلیل تفکر جدید به دایره تنگ تصوراتش که ریشه در نوعی استبداد دیرین ذهنی دارد. این سرگیجه هرچند جز در بخش هایی از فصل پایانی «سفر شب» درونی شکل و زبان اثر نشده اما ساختن شخصیت پدر هومر بر مبنای آن از نقاط قوت رمان است که می توانست با وسواس بیشتر از طرح مضمونی به ساخت شکلی و زبانی رمان تسری یابد.
اما جز در بخش هایی باقی رمان از درون این سرگیجه عاری است هرچند شکل بیرونی اش تلاشی است برای رسیدن به آن. «سفر شب» حماسه یی است معکوس که بیرونی ترین نمود آن نامی است که پدر «هومر» برای او انتخاب کرد؛ نامی برآمده از یک سوءتفاهم تاریخی چرا که پدر هومر فکر می کند «هومر» نه یک شاعر نابینا که سردار رومی بوده است و با این تصور این نام را برای پسرش برمی گزیند. اما «هومر» نویسنده می شود و با معکوس کردن تصور پدر می کوشد نام خود را به بستر واقعی اش بازگرداند. درک پدر «هومر» از دیگر مفاهیم تاریخی و فکری هم ناقص، تحریف شده و تقلیل یافته است. او نخبگی را با معیارهای استبداد ذهنش تعریف می کند. چنان که با همین معیار همسرش را برای متجدد شدن به چوب می بندد. جنگ جهانی دوم را در ذهن ناقص و ناتمام خود به جنگ بین دو تن، یعنی «هیتلر» و «استالین» تقلیل می دهد و زمینه های اجتماعی را در تحلیل های کودکانه خود راه نمی دهد یعنی اصلاً نمی بیند که بخواهد راه بدهد.
او مدام زمین و خانه می خرد و وجودش انگار نوعی ناامنی تاریخی است و هراس از دست دادن ثبات. این هراس تاریخی از پدر «هومر» یک الگو می سازد هرچند این الگو در غیاب یا کمرنگ شدن فردیت و خصلت های شخصی در پرداخت این شخصیت او را از لحاظ داستانی شخصیتی ناقص جلوه می دهد و این یک نقص تکنیکی در «سفر شب» است؛ نقصی که طرح سرگیجه انسان بحران زده را به سرگیجه طرح بدل می کند و آن را به تکه های پراکنده در رمان تقلیل می دهد و جز در این تکه ها بافت زبانی رمان را به رغم طرحی که نویسنده برای آن درافکنده دچار بحران و همان سرگیجه مضمونی نمی کند. البته جز در همان فصل آخر و آن هم در تکه هایی از این بخش همچنین در فصلی که «هومر» منتظر برادر سیروس است. در باقی فصل ها، آنجاها که روایت ذهنی است لحن و زبان روایت ذهنی را به بازگویی رخداد از زبان اول شخص تقلیل می دهد. زبان «اکبر شیراز» در عین عدم تعادل ذهنی او اصلاً بی تعادل نیست. تک گویی زن بی نقطه است اما در آن هم زبان اعماق زن را نمی کاود و آنچه هست تنها طرح یک سرگیجه است و سرگشتگی که نویسنده هنرمندانه به تمام شخصیت ها تسری داده هرچند خالی بودن شکل و زبان در بسیاری از بخش ها از این مضمون به ساختار رمان ضربه زده است. «سفر شب» از نظر مضمونی رمان مهمی است اما نه مهم تر از رمان های همزمان خود که اتفاقاً بسیاری از آنها هم در دسترس نیستند.
علی شروقی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید