شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


گذار از سنت‌ و حرکت‌ به‌ آینده‌


گذار از سنت‌ و حرکت‌ به‌ آینده‌
عمومی‌ترین‌ معنای‌ تجدد را باید در تغییرات‌ و تحولات‌ اجتماعی‌ گسترده‌یی‌ كه‌ در جوامع‌ دوره‌ جدید تجربه‌ شده‌ است‌، جست‌وجو كرد. و آن‌ گذار از شیوه‌ سنتی‌ به‌ شیوه‌ جدید است‌ كه‌ در قالب‌ حالت‌ و كیفیت‌ ویژه‌یی‌ كه‌ در خود بداعت‌ و نو بودن‌، در زمان‌ حال‌ زندگی‌ كردن‌، ورود به‌ آینده‌یی‌ كه‌ بسرعت‌ در حال‌ ظهور و شكل‌گیری‌ است‌ و در عین‌ حال‌ نامطمئن‌ و ناپایدار است‌ تبلور می‌یابد و آن‌ رویكردی‌ عقلانی‌ و تلاشی‌ برای‌ بخردانه‌ كردن‌ هر چیز، شكستن‌ و ویرانگری‌ عادت‌های‌ اجتماعی‌ و باورهای‌ سنتی‌، همراه‌ با پشت‌ سر نهادن‌ ارزش‌ها، حسن‌ها، باورها و در یك‌ كلام‌ شیوه‌های‌ مادی‌ و فكری‌ زندگی‌ كهن‌ است‌. به‌ تعبیر «هابر ماس‌» تجدد خودش‌ را در مخالفت‌ با سنت‌ فهم‌ می‌كند و می‌كوشد برای‌ خود دستاویزی‌ در عقل‌ بجوید.
به‌ اعتقاد «آنتونی‌ گیدنز» تجدد مربوط‌ می‌شود: اولا به‌ مجموعه‌ معینی‌ از طرز تلقی‌ها نسبت‌ به‌ جهان‌ و ایده‌های‌ آن‌ به‌ عنوان‌ جهانی‌ آزاد برای‌ تغییر، به‌ دست‌ و با دخالت‌ انسان‌، ثانیا نهادهای‌ پیچیده‌ بویژه‌ تولید صنعتی‌ و اقتصاد مبتنی‌ بر بازار، ثالثا حد معینی‌ از نهادهای‌ سیاسی‌ از جمله‌ دولت‌ ملت‌ و دموكراسی‌ توده‌یی‌، در نتیجه‌ این‌ ویژگی‌ها است‌ كه‌ مدرنیست‌ بطور كلی‌ از نظم‌ اجتماعی‌ و پویایی‌ بیشتری‌ برخوردار است‌. پویایی‌های‌ گسترده‌ تجدد موجب‌ شده‌ است‌ كه‌ تجدد خصلتی‌ فرار، متكثر و در عین‌ حال‌ عینی‌ و ملموس‌ پیدا كند. بر این‌ مبنا است‌ كه‌ عنوان‌ می‌شود تجدد فاقد هرگونه‌ مرجع‌ یا مصداق‌ ثابت‌، عینی‌ و ملموس‌ است‌ و آن‌ محصول‌ كنش‌ خودیابانه‌ تاریخی‌ است‌. همین‌ معنا از تجدد به‌ عنوان‌ كنشی‌ بلاوقفه‌ مستمر و تجدد شونده‌ از خودیابی‌ تاریخی‌ و فرافكنی‌ است‌ كه‌ زیر ساخت‌ اساسی‌ نظریه‌ هابرماس‌ مبنی‌ بر تجدد به‌ مثابه‌ پروژه‌یی‌ ناتمام‌ را تشكیل‌ می‌دهد.
به‌ اعتقاد «باومن‌» مدرنیته‌ را باید عصری‌ توصیف‌ كرد كه‌ خصیصه‌ بارز آن‌ دگرگونی‌ است‌. این‌ عصر همه‌ دانسته‌ها و معتقدات‌ خود را فرآیندی‌ زودگذر می‌داند. مدرنیته‌ عصری‌ آگاه‌ از گذشته‌ تاریخی‌ خویش‌ است‌ و نهادهای‌ انسانی‌ را ساخته‌ خود آدمی‌ و اصلاح‌پذیر می‌داند. این‌ نهادها را تا هنگامی‌، می‌توان‌ نگاه‌ داشت‌ كه‌ در برابر خواسته‌های‌ عاجل‌ و دقیق‌ عقل‌، توجیه‌پذیر باشد و اگر از این‌ بوته‌ آزمون‌ سربلند بیرون‌ نیاید باید آن‌ را دور انداخت‌.
«مارشال‌ برمن‌» در دیباچه‌ كتابش‌ در خصوص‌ معنای‌ مدرن‌ بودن‌ عنوان‌ كرده‌ است‌: «مدرن‌ بودن‌ یعنی‌ زیستن‌ در یك‌ زندگی‌ سرشار از معما و تناقض‌، مدرن‌ بودن‌ یعنی‌ اسیر شدن‌ در چنگ‌ سازمان‌های‌ بروكراتیك‌ عظیمی‌ كه‌ قادر به‌ كنترل‌ و غالبا قادر به‌ تخریب‌ همه‌ اجتماعات‌، ارزش‌ها و جان‌ها هستند و با این‌ همه‌ دست‌ بسته‌ نبودن‌ در پیگیری‌ عزم‌ راسخ‌ خویش‌ برای‌ مقابله‌ با این‌ نیروها، جنگیدن‌ به‌ قصد تغییر جهان‌ این‌ نیروها و تصاحب‌ آن‌ برای‌ خودمان‌، برای‌ مدرن‌ بودن‌ باید هم‌ انقلابی‌ و هم‌ محافظه‌كار بود.
چنانكه‌ «شرابی‌» عنوان‌ می‌كند: مدرنیته‌ را می‌توان‌ بر حسب‌ پویایی‌ آن‌ فرمول‌بندی‌ و تنظیم‌ كرد.
مدرنیته‌ در سطح‌ اندیشه‌، دیالكتیكی‌ و در سطح‌ كنش‌ و عمل‌ انقلابی‌ است‌. بیشتر جامعه‌شناسان‌ كلاسیك‌، بر این‌ باور بودند كه‌ فرآیند تجدد همراه‌ با تغییرات‌ عمده‌ و شدیدی‌ است‌ كه‌ جوامع‌ را در وضعیت‌ نابسامان‌ قرار می‌دهد. چنانكه‌ در اندیشه‌ «دوركیم‌» آنومی‌، صفت‌ دوران‌ گذار از مرحله‌ سنتی‌ به‌ مرحله‌ جدید شناخته‌ شده‌ است‌. «ماكس‌ وبر» تجدد را با رمززدایی‌ از جهان‌ مورد توجه‌ قرار می‌دهد. به‌ نظر «هابر ماس‌» او نیز مانند هگل‌ بحث‌ خود را از تحول‌ و تحلیل‌ رفتن‌ جهان‌بینی‌های‌ كل‌گرای‌ دینی‌ به‌ هنگامی‌ كه‌ توان‌ جهت‌دهی‌ و معنابخش‌ خود را از دست‌ می‌دهند شروع‌ می‌كند و در نهایت‌ از بیگانگی‌ اجتماعی‌ و قفس‌ آهنین‌ در دوره‌ جدید بحث‌ می‌كند.
به‌ نظر «ماركس‌» بورژوازی‌ بیانگر پویاترین‌ چهره‌ و مشخصه‌ تجدد است‌. او عنوان‌ می‌كند: «دگرگونی‌ انقلابی‌ دایمی‌ تولید، بر هم‌ زدن‌ و تعرض‌ لاینقطع‌ نسبت‌ به‌ همه‌ شرایط‌ اجتماعی‌، بی‌قراری‌ و عدم‌ اطمینان‌ همیشگی‌، عصر بورژوازی‌ را از همه‌ عصرها و دوره‌های‌ تاریخی‌ ماقبل‌ متمایز می‌سازد. همه‌ روابط‌ تثبیت‌ شده‌ و بسرعت‌ یخ‌بسته‌ و منحصر شده‌، با قطار آرا و عقاید و پیشداوری‌های‌ كهن‌ و مورد احترام‌ آنان‌، زدوده‌ و محو و نابود می‌شوند و همه‌ انواع‌ تازه‌ شكل‌گرفته‌ آنها قبل‌ از آنكه‌ بتواند استحكام‌ یابد كهنه‌ و منسوخ‌ می‌گردد. همه‌ آنچه‌ معتبر و مستحكم‌ است‌ ذوب‌ شده‌ و در هوا پراكنده‌ می‌شود.
«زیمل‌» كه‌ به‌ عنوان‌ نخستین‌ جامعه‌شناس‌ تجدد شناخته‌ می‌شود به‌ نظرش‌ تجدد در عناصر جسته‌ و گریخته‌، مركز گریز و خود سرانه‌ چیزی‌ تجلی‌ می‌یابد كه‌ آن‌ را زندگی‌ می‌نامید. «زیمل‌» بر این‌ باور است‌ كه‌ زندگی‌ در كلانشهر همراه‌ است‌ با حیات‌ ذهنی‌ جدیدی‌ كه‌ انسان‌های‌ جدید و شیوه‌ زندگی‌ تازه‌یی‌ را خلق‌ می‌كند. به‌ نظر او كلانشهر فردی‌ترین‌ منش‌ شخصی‌ را شكل‌ می‌دهد كه‌ در آن‌ روح‌ عینی‌ بر روح‌ ذهنی‌ غلبه‌ دارد و همه‌ چیز همخوان‌ با رسم‌های‌ روز و مدها با یكدیگر همبستگی‌ دروغینی‌ می‌یابند. هر چه‌ دورانی‌ عصبی‌تر باشد مدهایش‌ زودتر دگرگون‌ می‌ شود. چنین‌ فرآیندی‌ در قالب‌ نوعی‌ جهان‌بینی‌ ظهور یافته‌ است‌ كه‌ نگاه‌ انسان‌ را به‌ عالم‌ و آدم‌ تغییر داده‌ است‌ و این‌ تغییر همچنان‌ ضرورت‌ خودش‌ را دارد و فرآیندی‌ ناتمام‌ است‌. اما تجلی‌ آن‌ را از منظر جامعه‌شناسی‌ می‌توان‌ در موارد زیر كه‌ با یكدیگر رابطه‌یی‌ متعامل‌ و دیالكتیك‌ گونه‌ دارند جست‌وجو كرد:
۱. ظهور فردگرایی‌ و لیبرالیسم‌ مبتنی‌ بر قراردادهای‌ اجتماعی‌ ۲. شكل‌گیری‌ نظام‌های‌ مردم‌ سالارانه‌ و گسترش‌ ارزش‌های‌ مربوط‌ به‌ این‌ نظام‌.۳. گسترش‌ عقلانیت‌، مذهب‌ اصالت‌ انسان‌، عاملیت‌ انسانی‌ و نفی‌ هرگونه‌ تعین‌گرایی‌۴.سلطه‌ معرفت‌ علمی‌ بخصوص‌ در قالب‌ دانش‌ اثباتی‌ و تجربی‌ جدید.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید