یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


رگ پنهان صدا


رگ پنهان صدا
رادیو که آمد، ژانر داستانگویی و نقالی در ایران متحول شد. همیشه همین طور است. گاهی مدرنیته با سنت سر جنگ دارد، گاهی هم برای پرورش سنت به بسترسازی می پردازد. ژانر نقالی از دیرباز با قصه های کهن بویژه دکلمه دراماتیک اشعار حکیم توس همزاد بود؛ با دو محل اجرای باز و بسته. نقالان گاهی در قهوه خانه اجرا می کردند و گاهی درکوی و برزن و محیط باز. اما رادیو که آمد، چهره مرد نقال انگار در مه ناپدید شد؛ در لابه لای قصه ظهر و بعدها شب و جعبه کوچک پر از صدا و موسیقی که با پیچاندن دکمه ای شروع به حرف زدن می کرد.
رادیو آمده بود. مردم هم پای صحبت رادیو نشستند. آنها نمی دانستند، که رسانه گرم و سرد یعنی چه چه می دانستند که روزی جعبه رنگی دیگری نیز خواهد آمد و قصه و زندگی آدم های دیگری را به خانه هایشان خواهد آورد. آنها نمی دانستند که روزی کسی درباره رادیو کتاب می نویسد. اسم رادیو را رسانه گرم می گذارد و اسم تلویزیون را رسانه سرد! آنها چندان از تأثیر رادیو خبر نداشتند؛ این که چگونه از کاراکتر مردی کوتاه قد با آن قیافه نه چندان رمانتیکش «آدولف هیتلر» ساخته است!
با این حال رادیو در ایران با مردم گرمش، گرم بود؛ به ژانر نقالی خدمت کرد و با دسته واژه (مصطلح) قصه رادیویی ژانر دیگری را پدید آورد؛ این که ساده ترین اتفاق هم می تواند به قصه ای شنیدنی تبدیل شود. رادیو به لحاظ امکانات هنری پدیده ای منعطف و در عین حال پر از تأویل است. قلمرو فضاسازی را در ذهن مخاطب گسترش می دهد و در هستی خاکستری خود جهانی ملون و رنگارنک به پا می کند. هرمنوتیک رادیو، دوایری تو در تو دارد؛ دوایری متشکل از صدا و صدا و صدا. صدایی که با زیر و بم های خود می سازد، جهان را با اله مان های آوا، صوت و لحن به پا می کند و با یک کلمه دوباره آن را زیر و رو می نماید. مثلاً راوی می گوید عمارتی ساخته شد و سپس می گوید عمارتی خراب شد! به همین سادگی!
زبان رادیویی، زبان نوستالژی، خاطره و شعر است. اگرچه هرمنوتیک آن یک درجه پائین تر از ژانر کتابت است، اما در تبدیل جمله به ضرب المثل و تکیه کلام های مردم نقشی فراتر از کتاب دارد، مردم ما در سرزمینی ادبی زندگی می کنند؛ در سرزمینی که همواره از هزاره و قرونی پیش خاستگاه شعر و ادب و حکمت بوده است؛ خاستگاه کتابت جهان بشری با شاعرانی جهانگستر که شهرتشان آفاق عالم را درنوردیده است، با این حال مردم همین اشعار را از طریق شنیدن، زمزمه کردن با خود از قرون دور به زندگی معاصر ما آورده اند. زمانی که زمزمه حضور رادیو در ایران، طنین انداز شد، سپیده دم روزی از روزهای ۱۳۱۶ بود، پدربزرگ هایی که کودکی شان به آن دوره برمی گردد، سه سال بعد و چهارم اردیبهشت ۱۳۱۹ موفق به شنیدن صدای رادیویی شدند. یک ماه بعد هم پدیده ای به نام قصه رادیویی را شنیدند. گفته ها و نوشته ها از فضل الله صبحی مهتدی به عنوان نخستین قصه گوی رادیویی خبر می دهند. با این حال افرادی همچون، علی جواهر کلام، حمید عاملی و مصطفی موسوی گرمارودی با ژانر قصه گویی رادیویی به اذهان مردم می آیند. محمدرضا سرشار هم طی سال های بعد از انقلاب مشخص ترین قصه گوی رادیویی ایران بوده است. با این حال آنچه که از این گفتار برمی آید، کلیت قصه گویی رادیویی است. به تعبیری نه بحث تعطیل شدن یک برنامه یا پایان آن در رادیو بلکه هویت و وجودیت قصه رادیویی را دنبال می کند. در این میان بحث های دیگری هم مطرح می شوند که شاید پرداختن به آن در گفتاری دیگر مناسب است؛ مثلاً مخاطب رادیویی که همواره به تیپ شناسی اجتماعی آنها نیاز داریم. با این حال قصه رادیویی، همواره به لحاظ فرم و زبان دارای فراز و فرودهایی بوده است. به تعبیری قصه کلاسیک، یا زبان «منوفونی» نقالی که شکل لحنی و آوایی «تک صدایی» داشته است، در مسیر زمان به سوی نوعی پلی فونی و چند صدایی رفته است. این امر گاه با تعدد و تشخص لحنی قصه گو و تعویض لحن از حالتی به حالت دیگر همراه بوده و گاه با حضور بازیگران به متن و قصه ای چند صدا منجر شده است.
شاید بحث بازیگران را هم باید به مجالی دیگر موکول کنیم. زیرا پرداختن به این مقوله ما را به سوی ژانر درام رادیویی و تئاتر رادیویی هدایت می کند و همواره از بحث قصه گویی رادیویی خارج می سازد. اما آنچه که واقعیت امر است، هم اکنون قصه گویی رادیویی به معرفی خود به عنوان ژانری هنری نیازمند است. این ژانر با وجود عمر ۶۶ ساله اش نیازمند ارتباط با مردم و گسترش دایر مخاطبان خود است. بررسی قصه گویی رادیویی و سیر محتوایی آن نیز جذاب و قابل اشاره است. آن طور که از شواهد برمی آید، محتوای بسیاری از قصه های رادیویی در آغاز متون و ادبیات قدیمی بوده است. در این دوران به دلیل یکه تازی رادیو و سهولت ارتباط آن با مخاطب کلان، موفقیت های فراوانی برای این ژانر ادبی و هنری حاصل شده است.
همچنین فراموش نمی کنیم که قصه ظهر جمعه در دهه ۶۰ چه طرفدارانی داشت. آن زمان که همیشه چند هواپیمای دشمن بر آسمان شهرهای کشورمان پدیدار می شدند و روی رؤیاهای کودکی و خاطرات خانواده های ما بمب های مختلف را سرازیر می کردند. با این حال مردم به قصه گوش می دادند؛ قصه های رادیویی در ایام عموماً از قصه های دینی، حکمت، پند و اندرز و مفاهیم اخلاقی شکل یافته بود. شاید این دوران طلایی ترین دوره قصه رادیویی بوده است؛ دوره ای که مخاطبان کلان با ژانر قصه رادیویی ارتباطی فراگیر داشتند و ظهر جمعه گاهی هنگام خوردن غذا یا پس از آن بلافاصله به سراغ رادیو می رفتند، پیچ آن را می چرخاندند و به صدای «رضا رهگذر» گوش می دادند. این در حالی بود که در بسیاری از خاطرات ما و در لابه لای قصه صدای آژیر به گوش می رسید و رادیو از مردم دعوت می کرد که به پناهگاه بروند. با این حال قصه رادیویی در زندگی مردم حضوری پررنگ داشت.
پرداختن به موتیف و درونمایه قصه های رادیویی، در سال های اخیر نیازمند تحقیقی فراگیر است؛ با این حال قصه های رادیویی با استفاده از فرم و محتوای گوناگون ارائه شده اند. اما به نظر می رسد که هم اکنون ژانر قصه گویی رادیویی به یک خیز و جهش نو نیاز دارد، به ارتباطی نو با مخاطبان و گسترش مرزهای علاقه مندان خود. همیشه وقتی بحث آسیب شناسی کتاب، سینما و... در مواجهه با مخاطب پیش می آید، رسانه به حضور رسانه رقیب می پردازد. به عنوان مثال یک سینماگر در کلی ترین حالت کمبود مخاطب خود را به حضور تلویزیون ربط می دهد. تلویزیون از اینترنت می نالد و رادیو هم از حضور همیشگی تلویزیون به عنوان رقیب خود می گوید. اما این رقابت همیشه بین رسانه های گوناگون هست. مگر با آمدن تلویزیون، سینما مخاطبان خود را از دست داد یا جذابیت های پرده نقره ای به فراموشی سپرده شد بحث رادیو هم همین است. هر رسانه ای مدیوم است و نسبت به رسانه ای دیگر از امکانات فراتری برخوردار است. رسانه رادیو هم به دلیل تصویرسازی و تخیل پردازی مخاطب مثمرثمر است. تلویزیون و سینما چنین کیفیتی را ندارند. کتاب هرمنوتیک گسترده تری نسبت به رادیو دارد، اما قدرت پیام رسانی رادیو بیشتر است. رادیو برای بعد آموزشی شیوه ساده تری را نسبت به کتاب به کار می برد و از طریق فهم شنیداری مخاطب به حفظ کردن مفاهیم و بالا رفتن سواد او کمک می کند.
یکی از موارد آسیب شناسی رادیو، این است که کمتر برای برنامه های خود تبلیغ می کند. این در حالی است که در طول روز می تواند به تبلیغ و توزیع برنامه های خود بپردازد و ساعت پخش قصه یا یک درام رادیویی را یادآوری کند. در حالی که گاهی بعضی از مردم با چاپ خبری در روزنامه به سراغ یک قصه یا یک برنامه شنیدنی رادیو می روند. با این تفاسیر رادیو، رسانه ای گرم است. رسانه ای که با صدا جذابیت های غیرقابل انکار خود را به گوش می رساند. در این میان ژانر قصه رادیویی نیز می تواند به یک هنر پرمخاطب و جذاب تبدیل شود؛ به شرطی که شاعرانه رگ پنهان صدا را ببیند و به قدرت های بی نظیر آن پی ببرد.
امید بی نیاز
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید