جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


زیبایی، اصل اول


زیبایی، اصل اول
● نگاهی به آلبوم «به تماشای آب های سپید» اثر «حسین علیزاده»‏
زیبایی مهم‌ترین نكته‌ای است كه علیزاده در «به تماشای آب‌های سپید» به آن ‌اندیشیده و این واقعیتی است كه هنر در ‏پست‌مدرنیسم دوباره به آن رسیده‌است.‏
‏«به تماشای آب‌های سپید» را باید اثری خاص از «علیزاده» پس از «راز نو» قلمداد كرد. هرچند كه او پس از «راز نو» ‏فعالیت‌های متعددی در زمینه‌ی موسیقی فیلم و آموزش داشته است، اما اثری كه صرفاً برخاسته از تفكرات فلسفی و شیوه‌های ‏هنری وی باشد، در بین آنها دیده نمی‌شد.‏
‏«علیزاده» در «راز نو»، پیچیدگی در لایه‌بندی موسیقی را محور كار قرار داده و اثری متفاوت در موسیقی ایرانی آفریده بود كه ‏تاكنون به عنوان آفرینشی تكرار ناشدنی در موسیقی ایرانی از آن یاد می‌شود: موسیقی آوازی چندصدایی استوار بر كنترپوانی ‏پیچیده است.
اما او این بار عنصر زیبایی و دلنشینی را به این پیچیدگی‌ها اضافه كرده و بر آن تاكید می‌كند. تمام این ماجرا در ‏قطعه‌ی «پرنده ها» كاملاً مشخص است. لایه‌های چندصدایی آواز، سنگینی كنتراپونتیك خود را به دلنشینی آن چه شنونده به ‏آن گوش فرا می‌دهد، واگذار می‌كند. لایه‌های آوازهای چندصدایی به ظرافت به هم می‌رسند و مجموعه‌ای با هویت موسیقایی ‏‏– و نه صرفاً آوازی- می‌آفریند. اینجاست كه شنونده فقط می‌خواهد همراه پرندگان به تماشای آب‌های سپید برود.‏
هنر مدرن براساس منطقی پیچیده در ساختاری متفاوت شکل می‌گیرد. بر همین مبنا بسیاری از مورخان و منتقدان دوران مدرن ‏را «نئو کلاسیزم» می نامند. »«علیزاده» در «راز نو»، تمام تلاش خود را معطوف ایجاد منطقی پیچیده در ساختاری متفاوت کرده. ‏اما در پست مدرنیسم، چون هنرمندان، زیبایی و احساس را در آثار خود کم می‌دیدند، دوباره این دو مفهوم را به درونمایه آثار ‏خود اضافه کردند – كه بعضاً بر منطق آن نیز چیره می‌شود.
از این جهت، شاید بتوان «نئو رومانتیسم» را لقبی مناسب برای این ‏دوره دانست. علیزاده در «به تماشای آب‌های سپید»، شاید به تبع جریانات هنری روز و شاید هم به خاطر حس درونی خود ‏عناصر زیبایی و سادگی را به عنوان مهم‌ترین اصل به کار گرفته است. ‏
‏«به تماشای آب های سپید» را نمی‌توان اثری در زمره‌ی موسیقی سنتی و دستگاهی ایران دانست، بلکه اثری است با تنها ‏هویتی ایرانی که تمام آواها و سازهای استفاده شده در آن - از شورانگیز گرفته تا دودوک – همه در جهت خلق اثر استفاده ‏شده و هیچ یک شاخصه و یا برتری محسوب نمی‌شود.
در قطعه‌ی «ساری گلین» حرکت ملودی ساده قطعه بین سازهای ‏مختلف مجموعه‌ای زیبا را می‌آفریند که در عین استحکام در ساختار، از سادگی در بیان برخوردار است. در این میان حضور ‏هیچ سازی برجسته نشده است.‏
‏«علیزاده» در این اثر با محدودیتی به نام «ژیوان گاسپاریان» روبه‌رو بوده‌است - البته با زیرکی، این محدودیت را در موسیقی ‏حل کرده است. علیزاده به گاسپاریان احترام می‌گذارد و در تمام آثار خود به حضور دودوک تاکید می‌کند. اما به هیچ وجه ‏حضور این ساز به عنوان صدایی نامانوس با کل آنسامبل محسوب نمی‌شود. ‏
یکی از نکاتی که دلنشینی و زیبایی مجموعه‌ی «به تماشای آب های سپید» را دوچندان می‌سازد، صدای جادویی «ژیوان ‏گاسپاریان» است که به خصوص در قطعه‌ی «ماما» شنونده را مسخ می‌کند. زیرسازی صدایی در انتهای این قطعه، - که توسط ‏هم خوان زن و با تحریری ساده – ترانه‌ی‌ «گاسپاریان» را همراهی می‌کند، باعث ایجاد پل ارتباطی جالبی بین این قطعه و ‏بداهه‌نوازی شورانگیز اضافه می‌شود.
«علیزاده» نیز بداهه نوازی را با جواب همین آواز آغاز می‌کند. او در این بداهه نوازی، ‏قصد دارد مخاطب را برای شنیدن قطعه‌ی بعدی آماده کند. یعنی این بداهه نوازی هم خود به مثابه پلی است که شنونده را از ‏قطعه‌ی شدیداً احساسی «ماما» به قطعه‌ی پرشور «حیلت رها کن...» هدایت می‌کند. «علیزاده» دراین بداهه نوازی تمام سعی ‏خود را معطوف ارتباط این دو فضا با هم کرده است.‏
در کنار زیبایی‌هایی که در فرم چندصدایی قطعه‌ی «حیلت رها کن...» به کار گرفته شده است، پیوندی متفاوت بین شعر و ‏موسیقی در آن مشاهده می‌شود. جالب اینجاست که این پیوند شعر و موسیقی نیز برپایه‌ی فرم چندصدایی قطعه‌ صورت گرفته ‏است. نمونه‌ی بارز این پیوند را می‌توان در بیت «باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی / گر سوی مستان می روی ‏مستانه شو، مستانه شو» جست‌و‌جو كرد. گروه «هم‌آوایان» در اجرای بیت اول تحریر‌های متفاوتی را با فواصل مختلفی ‏می‌خوانند و سپس جمله جان می‌شوند و می‌خوانند: «گر سوی مستان می‌روی مستانه شو، مستانه شو».‏
استفاده از سکوت‌ها که با تاکید زخمه‌ی شورانگیز و عود آغاز و با کرشندوی کوزه پایان می پذیرد بر زیبایی جمله های قبل ‏و بعد از آن می افزاید و باعث می شود که شنونده جملات ملودیک قطعه را به راحتی دنبال کند.‏
ورود ساز دودوک به قطعه «حیلت رها کن...» و اجرای سولوی آن نیز از دیگر نکات جالب توجه این اثر است. قطعه بر روی ‏ریتمی ساده از حرکت باز می‌ایستد و آن را تکرار می‌کند. این تکرار زیرساختی می‌شود برای اجرای سولوی دودوک، بدون آن ‏که احساس شود حضور این ساز در این نقطه از قطعه نامناسب است.‏
در نهایت باید صدابرداری این اثر را تحسین كرد - به ویژه صدابرداری کنسرت - چراكه هرچند برخی از صداهای هنرمندان ‏ایرانی دوباره در شرایط استودیویی بازسازی شده‌است، اما آنچه كه از كلیت ساختار این اثر شنیده می‌شود همان اجرای زنده‌ی ‏شهریور ۱۳۸۲ در فضای باز كاخ نیاوران است. انتخاب و استفاده صحیح از میكروفون‌ها، چیدمان و فاصله‌بندی درست آنها ‏براساس نحوه‌ی قرارگیری ساز‌ها در اركستر و با توجه به حجم صدای ساز و آواز و همچنین قدرت صدایی پنجه نوازندگان ‏و حنجره خوانندگان، ‏EQ‏ (اکولایزنگ) مناسب و لایه‌بندی صوتی(‏Sound Layers‏) حساب‌شده برای رمیكس‌های متعدد ‏باعث شدند این اثر در پالایشی مجدد به اثری بدیع، زیبا و دلنشین مبدل شود.‏
بهرنگ تنکابنی
منبع : فرهنگ و آهنگ