یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


غزل را زنده خوش دارم


غزل را زنده خوش دارم
▪ از مطالعات تان بگویید و از اساتیدی که داشته اید.
ـ همیشه به دوستانم در انجمن می‌گویم که حتی مطالعه کتاب آشپزی می‌تواند بر قلم شما اثربخش باشد. در این جمله طنزی هم هست که صادق است تا کاذب. راستش بیشتر زمان من صرف تحقیق و مطالعه آثار فاخر کهن و کلاسیک ادب فارسی می‌شود اعم از نظم و نثر. البته این مطالعات تا حدودی هم راستا با مطالعات آکادمیک بنده هم هست (در رشته زبان و ادبیات فارسی). من در این آثار حلاوتی می‌بینم که قابل بیان نیست. بخشی از این زمان هم صرف مجموعه‌های معاصر می‌شود. در حال حاضر در کنار سعدی و عطار نیشابوری که جزو برنامه هرروزه من است در حال مطالعه کلیدر اثر محمود دولت آبادی هستم. گمان نکنم که هرگز رمانی به گیرایی کلیدر بخوانم. اساتید من جز عشق، طبیعت، صبح نیشابور، مردم و دیوان حافظ نبوده اند. هرکه این‌ها را داشته باشد بی نیاز خواهد شد از استاد؛ که این‌ها خود همه چیزند.
▪ وضعیت شعر و به خصوص جلسات و انجمن‌های شعری در محل زندگی شما چگونه است؟ آیا هنوز بوی خراسان بزرگ قابل استشمام است؟
ـ متأسفانه انجمن‌های ادبی در خراسان با نوعی رکود دست به گریبانند. این وضعیت در مشهد نیز به گونه ای دیگر است. پیش کسوتان که شرکت در جلسات را نوعی عار می‌دانند و بیشتر در جلسات خانگی مشغولند. هم نسلان ما هم برخی در جلسات حوزه و برخی در جلسات ارشاد شرکت می‌کنند. در این میان هستند بزرگوارانی نیز که دانسته‌های شان را بی چشم داشت در طبق اخلاص گذارده اند و با شرکت در جلسات موجبات دلگرمی‌و راهنمایی تازه نفسان را فراهم می‌آورند. از آن دسته اند: دکتر‌هادی منوری، مجید نظافت، محمدکاظم کاظمی، عباس ساعی و... اما در مجموع هوای خراسان کنونی پاک نیست. از سویی هم تکثر انجمن‌ها و نبودن اشتراک بین آرای دبیران این جلسات بر این مشکلات دامن می‌زند. به طوری که امروز شاهدیم در یک شهرستان کوچک با بیست شاعر، در هفته پنج انجمن متفاوت با نام‌های گونه گون برگزار می‌گردد. به ظاهر شاید این تکثر مثبت باشد، منتها زمانی که این نشست‌ها بازدهی کافی نیز داشته باشند.
نظر بنده است که کمی‌از منیت‌ها و تنگ نظری‌ها کم کنیم و به جای آن در جهت اعتلای فرهنگ و ادب خراسان عزیز بکوشیم. مگر نه این که روزی خراسان، خراسان بوده است؟ سال‌هاست که احدی شاهد حضور قله ای چون محمد قهرمان در انجمن‌ها نیست. و این آیا نوعی اجحاف در حق نسل ما نخواهد بود؟
تا زمانی که این روند ادامه داشته باشد و این دو نسل به تعامل نرسند نمی‌توانیم به آینده شعر خراسان خوش بین باشیم. انجمن‌های حال حاضر نیشابور خلاصه شده اند در چند شعر آزاد پوک و چند کلاسیک تکراری و کلیشه ای. در واقع انجمن‌ها به نوعی پاتوق برای بازدیدهای هفتگی بدل شده اند. باید از همین حالا فکری کرد. بی شک ما در قبال ادبیات دهه آینده مسئولیم.
▪ با توجه به این که تا به حال در جشنواره‌ها و کنگره‌های زیادی شرکت کرده اید ،خوبی و بدی این کنگره‌ها و جشنواره‌ها را در چه می‌دانید؟
ـ نخست ذکر یک نکته را لازم می‌دانم و آن این است که دو سالی هست کمتر در این گونه مراسم شرکت می‌کنم. ترجیح می‌دهم در خلوت به دلم بپردازم. اما در پاسخ بایست عرض کنم که این کنگره‌ها تا زمانی که به عنوان پله و ابزار مورد استفاده قرار بگیرند دست کم از دیدگاه من مثبت ارزیابی خواهند شد. ولی وامصیبتا بر آن روزی که عزیزان ساده لوح فریفته لوح‌ها و سکه‌ها شوند یا گمان کنند که با کسب ده تا مقام شاخ غول را شکسته اند و دیگر باید باد به غبغب بیندازند. در مجموع اگر تکلیف خودمان را با شعر مشخص کرده باشیم مزایای این کنگره‌ها بیش از معایب آن‌هاست. این کنگره‌ها باعث می‌شوند تو از شعرت تراز بگیری و تا حدودی بدانی در کجای متن جهان شعر ایستاده ای. کاری به نظر محترم هیأت داوران ندارم. بل که این تراز از نشست‌های شبانه در لابی هم گرفته می‌شود و این را بدین خاطر عرض می‌کنم که خیلی اوقات ممکن است سلایق داوران در نتایج دخیل باشد. در واقع خیلی اوقات همین سلیقه‌هاست که جریان‌های نوپای ادبی را کانالیزه می‌کنند و این از بزرگ ترین مضرات کنگره‌هاست که اگر به نفس شعرت اعتماد نداشته باشی، کلاهت پسِ معرکه است. دو حالت پیش خواهد آمد: یا سرخورده خواهی شد و یا غرور کاذب تا حضیض همراهی ات می‌کند. خیلی اوقات هم دیده ام که عزیزی به صرف منافع مادی به فراخوان‌های ادبی پاسخ می‌دهد. گاه دیده ایم که با اطلاع از لیست هیأت داوران اثرش را به زور بر مبنای سلایق داوران می‌سازد بل که چیزی دستگیرش شود و این بدترین حالت ممکن برای شاعران جوان است.
▪ با توجه به این که شعرهایی هم در موضوع دفاع مقدس دارید، به نظر شما آیا چیزی به اسم شعر دفاع مقدس زنده خواهد ماند؟
ـ گفتن و شنفتن از دفاع مقدس، سخن از جنگ نیست. بل صحبت از سال‌ها حماسه و غیرت است. سخن از ناموس پرستی ست و ارزش‌های یک جامعه. این پرسش بدان می‌ماند که بپرسیم آیا شعر عاشورایی به حیات خود ادامه خواهد داد؟ بی شائبه تا زمانی که تاریخ در بستر زمان جاری ست قلم‌های پرمایه بسیاری از این حماسه‌ها خواهند گفت. به باور من شعر دفاع مقدس از مرز استعاره فراتر رفته و طولی نخواهد کشید که پا به ساحت اسطوره خواهد گذارد. گذر زمان نه تنها از چنین شورآفرینی‌ها نخواهد کاست، بل که آن را پرشورتر از پیش در بسترهای فرهنگی به جلو خواهد راند. روزگاری بود که راوی شعر دفاع مقدس خود رزمنده ای بود که با پوست و استخوان طعم جنگ را چشیده بود:
هم سنگرم، هم پای خمپاره
وقتی ز هم پاشید را دیدم
و یا مثالی دیگر از محمدکاظم کاظمی:
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی دیدیم خاکسترت را
مثال‌هایی از سلمان هراتی و قیصر امین پور و علی رضا قزوه نیز در ذهن دارم که از آوردن شان پرهیز می‌کنم. نکته ای که در یکایک این آثار مشترک است این است که شاعر مشاهدات عینی اش را نقل می‌کند. شاعر نسل سوم اما این وقایع را تنها شنیده است و در نهایت در رسانه‌ها تماشا کرده است. برای شاعر نسل من عینی کردن ذهنیات هرقدر هم که استادانه باشد به جان شنونده نخواهد نشست. من و نسل من تنها می‌توانیم نقالی باشیم که پرده نبرد رستم و دیو سپید را می‌خواند. این نسل داغ پدر در سینه دارد، اما روایت رستم از نبرد خویش کجا و روایت یک نقال پرده خوان کجا؟ مگر با گذشت این قرن‌ها چیزی از حماسه‌های منظوم و منثور مثل شاهنامه و دفاع مقدس کاسته شده است؟ من تنها می‌توانم یک شنونده باشم که دیر به صحنه رسیده است، اگر چه سخت متأثر از شنیده‌هایش خواهد شد.
▪ به عنوان یک شاعر آیینی، به نظر شما آیا شعر آیینی با وقوع انقلاب اسلامی‌تغییری کرد یا نه؟
ـ شک نیست که شعر آیینی به لحاظ کمّی در این سه دهه روند صعودی داشته است. بایست کنکاش کرد به لحاظ کیفی چه رخ داده است! شاید بی راه نباشد اگر بگوییم که در همین سه دهه به اندازه تمام تاریخ ادب فارسی شعر آیینی متولد شده ست. شعرهای آیینی تا بدان جا که در گستره احساس دامن گسترده اند بی بدیل و بکرند. بدعت‌ها و نازک خیالی‌ها آه از نهاد خواننده برمی‌آورد. منتها آن جا که قرار است در شعر آیینی به دنبال ردپای اندیشه باشیم با افت وخیزهای بسیار مواجه خواهیم شد. یکی از عمده ترین دلایل این شیب وفرازها عدم اطلاع صحیح و مکفی از پیشینه‌های آیینی ست. به طوری که بسیاری از ابیات آیینی هیچ پشتوانه حقیقی نداشته و تنها بر اساس تخیلات شاعرانه شکل گرفته اند. به هرحال شعر آیینی سند ادبی ماست. سند نمی‌تواند کذب باشد. ساحت دین تخیلات بی اساس را به هیچ عنوان برنمی‌تابد. در متون کلاسیک می‌خوانیم که مثلاً گوشه کلاهت از ماه فراگذشته است. این نازک خیالی مستند است. اشارت به حقیقت معراج هم دارد. پس در آن دسته از آثار که اندیشه فدای فرم‌های ملوس و احساسات شده است با آثاری نازل و سطحی مواجهیم و برعکس این قضیه نیز صادق است. هرکجا که قلم به حقایق و وقایع تکیه داده است شاهکاری سترگ خلق شده است.
▪ کدام یک از شاعران انقلاب بر تو و شعر تو تأثیر گذاشته اند؟ و چطور؟ فقط مضمون کارهای شان برایت مهم بوده یا زبان و فرم و نظرشان به افق هنر معاصر جهان و یا چیزهای دیگر؟
ـ نخست باید بدانم که منظور از شاعران انقلاب چیست! این است که به حماسه‌های انقلابی با قلمش ادای دین کرده باشد یا این که در این دوره زیسته باشد. قیصر امین پور ـ که خدایش بیامرزاد ـ یکی از قافله سالاران شعر انقلاب بود. مستقیم و غیرمستقیم بر این جریان تأثیر گذاشت و در آن حرفی نیست. قیصر در این دوره بالید و نفس کشید و متقابلاً ادای دین کرد و تا حدود بسیاری فضاهای تازه ای به مجموعه شعر در این سال‌ها تزریق کرد. مشخص است که هرکه در این فضا قدم بزند به نوعی مدیون قیصر خواهد شد. من حسین منزوی را نیز از بزرگ ترین شاعرانی می‌دانم که حجم انبوه شاهکارهایش پس از انقلاب تولید و منتشر شده اند. پس منزوی نیز شاعری ست انقلابی با همان مختصاتی که مثلاً در شعر مرحوم سیدحسن حسینی یا قیصر امین پور با آن مواجهیم. گرچه که منزوی به طور مستقیم روایت گر روزهای آغازین انقلاب و به تبع آن راوی جنگ نشد. منزوی دلش را با مخاطب قسمت کرد. از این روی بیش از هر بزرگواری در رکاب منزوی قلم زده ام. در غزل منزوی پیش از هرچیز، جنون منحصربه فردش مجذوبم می‌کند. جنونی که تابع عشق است. در غزل منزوی به هم ریختگی‌ها را نیز قابل ستایش می‌بینم. مگر نه این که عشق آشفتگی اش نیز فرخنده است؟ می‌گویم به هم ریختگی و نمی‌گویم شلختگی. به هم ریختگی اتاق شاعری را می‌ماند که هیچ چیز در جای خود نیست و همه در جای خودند. شلختگی انباری ست متروک و نامرتب که در آن مترصد فرصتی هستی برای به در شدن.
▪ به نظر تو ظهور اینترنت و فعالیت‌های وبلاگی چه اثری بر شاعران این نسل دارد؟
ـ وبلاگ‌ها نیز همچون کنگره‌ها هم ویژگی‌های سازنده دارند و هم اثرات مخرب. وبلاگ‌ها مثل مخدرها عمل می‌کنند. این حرف راجع به انجمن‌های ادبی هم مصداق دارد. بدان معنی که تا مدتی خوشایند هستند و محرک خوبی برای شما. اما پس از مدتی که به مختصات تعریف شده شان رسیدند دیگر تو را ارضا نمی‌کنند و تو بر سر دوراهه ای قرار خواهی گرفت. وبلاگ‌ها تو را با فرم‌ها و ساختارهای متفاوت و جریان‌های روز کشور آشنا می‌کنند. اما در عوض شعرِ تو را به سمت همانندسازی می‌کشانند. دست تو هم نیست. تا به خود بیایی می‌بینی که شعرت عروسکی شده است و دیگر خبری از آن فخامت‌های زبانی و آن انگیزه‌های طبیعی بومی‌نیست. و این همان بلایی ست که دارد به سر شاعران وبلاگ نویس می‌آید.
امروزه به وبلاگ‌ها که سر می‌زنی با یک سری شعرهای مشابه طرف می‌شوی که اگر اسم نویسده‌ها را از زیر مطالب برداری نمی‌توانی حدس بزنی کدامین وبلاگ از کدامین شاعر است. روزگاری بود که غزل کرمانشاه مختص آن اقلیم بود و در مقابل شعر خراسان نماینده اصیل سرزمین خود. آیا امروزه هم همان است؟ متأسفانه این بلا طی سال‌های ۸۲ و ۸۳ بر سر من نیز آمد. شعرم گرفتار فانتزیسم شده بود. شعری می‌نوشتم عروسکی. یعنی خوش رنگ و لعاب، اما بی اصالت و بی جان. من غزل را زنده خوش دارم. با طعم و بوی خاص خودش. چیزی شبیه لاجورد صبح نیشابور. دوستان تازه نفسم باید در این دریا شنا کنند اما به آن آلوده نشوند.
▪ اگر یک مدیر فرهنگی می‌شدید چه نوع برنامه ریزی ای برای هنر و ادبیات کشور می‌کردید.جشنواره‌ها مهم ترند یا خود مؤلفان و پدیدآورندگان .
ـ هرگز از این که مدیر باشم و پشت میز ژست بگیرم خوشم نمی‌آید. دوست دارم رها باشم. اما شما فرمودید که اگر مدیر فرهنگی باشم... (راستش با سؤال شما یک لحظه فکر کردم که قرار است همین حالا حکم استخدامی‌ام را مهر و امضا کنند!) در آن صورت یک شبه بارم را می‌بستم. ابتدا به ساکن کمی‌شعارهای خوشگل می‌دادم و با هنرمندانِ به نام شهر، رابطه ای صمیمی‌ایجاد می‌کردم. بعد که اطمینان این قشر ساده نقش را جلب کردم، از بودجه‌های کلان فرهنگی برای خودم بهترین ویلا و بهترین ماشین و خانه را مهیا می‌کردم. من که تافته ای جدابافته نیستم. هستم؟ آقایان و مدیران محترم فرهنگی! سؤالم از شماست. دلم کمی‌پر است و کجا بهتر از این جا؟
جشنواره‌ها تنها یک ظرف هستند. مسلم است که مظروف مهم تر از ظرف است. مؤلفان هستند که به این جشنواره‌ها حیات می‌دهند. اگر هیچ یک از پدیدآورندگان به این فراخوان‌ها پاسخ ندهند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ و در مقابل اگر هیچ یک از این جشنواره‌ها برگزار نشوند چه رخ خواهد داد؟ آیا دیگر کسی نخواهد نوشت؟ کدام لازم است و کدام ملزوم؟ مگر قرن هشتم که دوران اوج شعر فارسی ست، جشنواره و فستیوال برپا می‌شد؟
پس این جشنواره است که باید از شاعر تمنا کند تا شعرش را به دبیرخانه بفرستد. می‌گویم شاعر و نمی‌گویم ادیب یا سخن ور! من بر این باورم که هرکس ابیاتی هرچند محکم نوشت شاعر نخواهد شد. شاعر «آن» دارد. انجمن‌های ادبی سخن ور تحویل جامعه می‌دهند، نه شاعر! جشنواره‌ها و کنگره‌ها نیز همین طور. شاعر شدن به کسب عناوین برتر و شرکت مستمر در جلسات ادبی نیست. من معتقدم شاعری همراه با شاعر به دنیا می‌آید.
▪ در حوزه مطالعات منابع ادبی و تاریخی و معارفی را چقدر مطالعه می‌کنید؟ به نظر شما این مطالعات چقدر در شعر مؤثر است؟
ـ من به جز مطالعاتی که مربوط به درس و جزوه‌های دانشگاهی ست روزانه شش ساعت مطالعه دارم. اندکی در طول روز و به تقریب سه یا چهار ساعت پیش از خواب. بخش اعظم این کتاب‌ها و مقالات در حیطه شعر کلاسیک است. البته این به آن معنی نیست که از دیگر رشته‌ها غافلم. داستان کوتاه و رمان، اعم از کارهای سالینجر و مارکز، بزرگ علوی و آل احمد و دولت آبادی را بارها می‌خوانم. راحت تان کنم از هر جام جرعه ای سرکشیده ام. این مطالعات شاید به طور مستقیم بر فضای کارهایم تأثیر نگذارد، منتها مطمئنم که ضمیر ناخودآگاهم برعکس خودم بسیار حافظه خوبی دارد و در نهایت در جایی این محفوظات را به کار خواهد کشید.
▪ برای سؤال آخر مهم ترین نقد شما بر شاعران نسل اول و دوم و سوم انقلاب و همچنین مدیران فرهنگی کشور چیست؟
ـ نخستین نقد بر خودم است: آقای علی رضا بدیع! بسیار کوچکی. مبادا فریفته شوی. به تازگی چند تا از نازنین ترین دوستانت را از خود رنجانده ای. مگر نه این که به واسطه شعر با آنان همراه شده بودی؟ مبادا به خاطر شعر آزرده خاطرشان کنی. همه این لوح تقدیر‌ها را هم که بدهی به تو یک رفیق نخواهند بخشید. خلاصه، گوشی دستت باشد!
دو دیگر بر عزیزانی ست که گمان می‌برند با جار و جنجال می‌توانند برای خود جایی دست و پا کنند و یا با شیوه‌های ناجوانمردانه سعی دارند دیگران را از دور خارج کنند. یک جمله هم خدمت این خوبان عرض کنم که شکر خدا، دنیای شعر و پهنه ادب آن قدرها بزرگ هست که من و تو راحت کنار هم بنشینیم و تازه اگر تازه واردی آمد او هم راحت کنارمان بنشینید!
باز نام مدیران فرهنگی آمد. کمی... اصلاً این پرسش را ترجیحاً بگذاریم برای مجال و مقالی دیگر. یا عشق!
منبع : سورۀ مهر


همچنین مشاهده کنید