شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


زندگی و اندیشه فردوسی


زندگی و اندیشه فردوسی
میراث باستانی هرقوم پشتوانه تاریخی اوست كه در فرهنگ، تمدن، كتیبه ها و تفكر جمعی آن ها نهفته است. اگر نگاه به گذشته واقع بینانه، بی غرض و بر مبنای تحلیل و شناخت علمی باشد، مفید و چراغ راه آینده می تواند باشد. این دیدگاه پیامدهای زودهنگام خود را در فرهنگ قومی برجای می گذارد.
پس از ورود آیین مبین اسلام به ایران در حیات سیاسی و اجتماعی و جهان بینی ایران تحول اساسی ایجاد شده و در این میان در ایران ریشه های تفكر و اندیشه اسلامی در اندیشه ایرانی تلفیق گشت.
حكومت هایی كه پس از دو قرن اول هجری در ایران استقرار یافتند مبنای اصول سیاسی و حكومتی خود را با مدل ایران وفق دادند و برعكس در سال های میانی سده سوم هجری سلسله ایران كه حكومت های مستقل را تشكیل می دادند- همانند سامانیان- استقلال خود را از خلفا به دست آوردند.
حكیم ابوالقاسم فردوسی، اندیشمندی است كه پرچمدار تفكر ایرانی و عهد اسلامی است. به عبارت دیگر حلقه پیوند اندیشه ایران باستان و ایران اسلامی، توسط فردوسی ایجاد می شود. طرز فكر، احساس، رشد اجتماعی، سطح فرهنگی، دلبستگی، طبقه اجتماعی، تمكن و تحول مالی و دغدغه از میان رفتن فرهنگ و تفكر ایرانی از مهم ترین عواملی هستند كه محرك و انگیزه حكیم فردوسی را برای تلاش در راه نجات گذشته و اندیشه ایرانی تشكیل می دهند. تعلق فردوسی به طبقه «دهقان» در تحلیل شخصیت و كاركرد و ایده های او از مؤلفه های بسیار مهم برای ما هستند. طبقه ای متمول و فرهیخته كه پیوند فكری و نژادی و فرهنگی شان را با تمدن ایران كهن حفظ كرده بودند.
تمام اندیشه های فردوسی را می توان از شاهكار ادبی اش استخراج كرد. در واقع سرمایه مالی و عمرش را بر سر گردآوری این اثر گذاشت. اما چرا او تمام بضاعتش را در این راه هزینه كرد؟ بحث ما بر سر شاهنامه نیست اما برای بررسی، تحلیل و بیرون كشیدن تفكر حكیم كه بازتاب اندیشه ایران كهن و تاریخ آن است ما به شدت به شاهنامه محتاجیم. زیرا باورها و آداب و رسوم و جلوه های زندگی ایرانیان در آن پدیدار است. پشتكار حكیم فرزانه طوس این تفكر پویا و زنده را مجدداً احیا كرد و جهت داد. ایزد، دین، میهن، خرد، نزاكت فكر و بیان و رفتار مقولات اساسی در اندیشه فردوسی اند. به بیان دیگر فردوسی در طرح ریزی تفكرش به این مقوله ها و اصطلاحات توجه خاصی دارد. پس او هم درد اعتقاد و هم درد و تاریخ ایران را دارد. هیچ اندیشمند ایرانی همانند فردوسی به «خرد» بها و ارزش نداده است. «خرد» شالوده اصلی تفكر و اندیشه فرد است. از این دیدگاه او یك اندیشمند خلاق و مبتكر است.
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد جسم و جان است چون بنگری
تو بی چشم، شادان جهان نسپری
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد راه دارد به هر دو سرای
اصطلاحاتی چون «ایزد» و «میهن» هم بیش از هر چیز در تفكر فردوسی به چشم می خورد. او در موقعیت و زمانه ای حساس و مهم این وظیفه را به عهده گرفت و تفكر و اندیشه ایرانی به ارث رسیده از دوران كهن را نجات داد. تلفیق تفكرات دینی، میهنی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی در دو مقطع قبل و بعد از اسلام، پردازش آن ها به گونه ای كه جانبداری بی مورد و از روی غرض ورزی از هر مقطعی باشد، به روش تحسین برانگیزی توسط اندیشمندی همانند فردوسی انجام شده است. در این مورد تقابل اندیشه و مناظره او با حاكمان وقت همانند محمود غزنوی و دفاع خردمندانه از فرهنگ و دستاوردی ایرانی مثال زدنی است.
در اندیشه فردوسی هر گونه تغییر اجتماعی از وضعیت بد به شرایط مطلوب از پایین ریشه می گیرد. به عبارتی تحول از پایین صورت می گیرد. اعتراض او و دعوت پادشاه یا انسان ها به رفتار و اخلاق نیكو و رعایت موازین انسانی از او یك اندیشمند آرمانخواه می سازد كه همواره بهترین ها و ایده آل را می جوید. نزد او مردم اجتماع، حاكم، نیازها همه مانند اعضا یك پیكره به یكدیگر متصل و وابسته اند، همانند یك سیستم منظم عمل می كنند و نقصان در یك بخش اجتماع سایر بخش ها را با مشكل مواجه می كند.
بدانگه شود شاد و روشن دلم
كه رنج ستمدیدگان بگسلم
همانقدر كه افسون و غبطه تاریخ كهن در تفكر او غلیان دارد، به همان میزان او پایبند اصول اسلام و تفكر شیعی خود است. مراتب ارادت فردوسی به خداوند و اهل بیت هیچگاه در لابه لای تفكرات باستانی پنهان نمی شود و آزادانه بیان می شود. او نمی خواهد محافظه كاری و عقیده ای را ابراز كند كه سود شخصی در آن نهفته باشد و در پشت آن جهت توجیه پنهان شود و خود را آنگونه بنمایاند كه برخلاف ذات و شخصیت او باشد.
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
بنابراین فردوسی اولین اندیشمند از حلقه متفكران ایران است كه تلفیق میان دو بخش تاریخی ایجاد كرده است در نتیجه نوعی دیالكتیك را می توان یافت كه در واقع در اندیشه فردوسی هرچیز ضدخودش را دارد. در مقابل ایزد، اهریمن، مورد نكوهش قرار می گیرد و بدی ها و رذایل در برابر نیكی و روشنایی رنگ می بازد. به بیان دیگر نقطه آغازین و حركت اندیشه و پایان تفكر او به وحدانیت خدا ختم می گردد. خداوند گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر و خداوندگار جهان و خرد كه همه هستی و جهان ها به دست اوست، از حد تصور و گمان و توصیف برتر است.
در بحث باورهای دینی خردمندانه و روشن بینانه عمل كرده. روشن بینی و واقع نگری حكیمانه او موجب شده كه او هیچگاه مناقشات نژادی را با معتقدات مذهبی نیامیزد و دلبستگی به میراث تمدن ایران وی را از مدح خاندان اهل بیت (ع) غافل نمی كند.
تو را دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست
اگر دل نخواهی كه باشد نژند
نخواهی كه دایم بوی مستمند
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگی ها بدین آب شوی
در قسم اندیشه سیاسی هم كاركرد فردوسی قابل تحسین و توجه است. تمامی ابعاد و چهارچوب نظام سیاسی حاكم در ایران باستان در تفكر و خیال او مجسم و تصویر شده است. فردوسی تفكر را كه در اندیشه سیاسی معاصر با نام «خدا، شاه، میهن» معروف است از حوادث، رخدادها و ساختار سیاسی و طبقاتی ایران كهن بیرون می كشد و به زیبایی آن را پالایش می كند. در نظام سیاسی ایران قبل از اسلام و حتی پس از آن پادشاه در رأس هرم قدرت قرار داشت و مردم در قاعده این هرم به منزله رعایای او محسوب می شدند. پادشاه حكم پدر و سرپرست آن ها را داشت. در واقع خداوند قدرت را همچون امانتی به او سپرده بود تا او به شایستگی برای اداره سرزمین و رعایایش از آن بهره بگیرد. در نظام سیاسی مورد نظر فردوسی میان رعایا و پادشاه حائل و مانعی وجود ندارد. رعیت می تواند بلاواسطه با پادشاه ارتباط برقرار نماید و حرف بزند. حاكم ستمگر و بی احساس كه میان خود و رعایا فاصله ایجاد كند نزد فردوسی منفور است. مثلاً در پندنامه كیقباد به فرزندش كیخسرو بر روی عدل و داد و پرهیز از ثروت اندوزی حاكمان تأكید شده است.
گرانمایه كیكاووس را بخواند
ز داد و دهش چند با او براند
توگر دادگر باشی و پاك رای
همی مزد یابی به دیگر سرای
وگر آز گیرد سرت را به دام
بر آری یكی تیغ تیز از نیام
فردوسی به منزلت انسان از همان دیدگاه اشرف مخلوقات می نگرد. این انسان قتل و فساد نمی كند و از ظلم و ستم به همنوع خود رویگردان است. مختار است نه تابع جبر و تقدیر و به واسطه همین اختیار مستوجب كیفر و پاداش می شود. انسان و جهان فانی اند و نام نیك ماندگار است. برای رسیدن به «مهتری و عظمت» باید از جان گذشت. تربیت صحیح و ارتباط میان والدین و فرزندان ركن اساسی قوام و بنیاد خانواده است كه اجتماع نیز به تبع آن شكل می گیرد. اجتماع سالم و پویا كه در آن معیارهای اخلاقی رعایت شود. فردوسی اجتماع فاضله را آرزو می كند. او حسرت از دست رفتن چنین اجتماعی را می خورد كه معتقد بوده ایران در عهد كهن از آن برخوردار بوده منتها عملكرد موبدان احمق و دگم در تحمیل عقاید زرتشتی تحریف شده و برخی فرمانروایان فرهنگ و تمدن و تمام بضاعت ایرانیان را نابود كردند. فردوسی هیچگاه اجتماع طبقاتی و سلطه طبقه ای به طبقه دیگر را نمی پذیرد اما قائل است به این كه نظم و سلسله مراتب و عدالت كه هر چیز را در جای خود قرار داده است، می تواند به ارتقای جامعه به وضع آرمانی كمك كند و باید این سلسله مراتب رعایت شود و هر چیز و هر كس در جایگاه خود قرار گیرد.
بدان ای گرامی نیكو نهاد
بباید كه كوشی به عدل و به داد
به داد و دهش گیتی آباد دار
دل زیردستان خود شاد دار
فردوسی معتقد است كه تهذیب اخلاق، توحید و ستایش خداوند، پیامبر اسلام (ص) و خاندان اهل بیت(ع)، پایگاه خرد و دانش، سنخوری و آداب معاشرت، عدل و داد، جبر و اختیار، قانونمند بودن جهان و انسان، استقلال سیاسی كشور، حقوق و آزادی های مدنی انسان و... تمام مفاهیمی كه در اجتماع سیاسی و انسانی لازم الاجرا هستند باید در اداره جامعه مدنظر قرار گیرد و او به طورهمه جانبه به این مفاهیم پرداخته است.
زنان
فردوسی پایگاه واقعی زنان را می شناسد و پرداختن به این قشر بخش وسیعی از اندیشه اش را به خود اختصاص داده است. زنان در نایل شدن اجتماع به اهداف آرمانی خود نقش بسزایی دارند. زنان نباید پرده دری كنند و حجب و حیا و پیروی از شوهر را فراموش كنند ضمن آن كه نمی توانند رازدار باشند. در تفكر او حقوق زن تضمین و رعایت شده اما این به معنای هرزگی و سوءاستفاده و بی بندوباری نیست. اگر در وجود او گوهری چون عفت وجود دارد و از دامن او مرد به معراج می رود و بهشت زیرپای اوست پس سرنوشت اجتماع با عملكرد مثبت آن ها گره می خورد. كاركرد زنان در پی ریزی شهرآرمانی مورد نظر فردوسی اساسی است.
ز پاكی و از پارسایی زن
كه هم غمگسار است و هم رایزن
اگر پارسا باشد و رایزن
یكی گنج باشد پراكنده زن
حجاب، حسن شوهرداری، پاكدامنی و تربیت فرزند نیكو عمده ترین ویژگی هایی است كه به عنوان زینت و گوهر برای زن در اندیشه شرقی ایران مطرح است و فردوسی هم روی همین نكات تأكید می ورزد. در شاهنامه از حضرت فاطمه زهرا (س) و زینب كبری (س) به عنوان نمونه های ایده آل در مورد زن و الگو یاد شده است.
* حاكم و فرمانروا
فردوسی حاكم و پادشاه مستبد، لاقید، خودسر و بی اعتنا نسبت به سرنوشت رعایا و استقلال كشور را به شدت مورد انتقاد قرار می دهد و مطرود می داند. به عبارتی او فاقد فرّه ایزدی است. همان نیروی مشروعیت دهنده به پادشاه كه حكومت او را قانونی می كند و لباس مشروع حق الهی و تأیید مردم برای حاكمیت كه پادشاه از آن برخوردار است، اما اگر حاكم یا پادشاهی این موازین را زیر پا بگذارد و رعایت نكند نه تنها فره ایزدی و حق را از دست می دهد بلكه مردم هم علیه چنین حاكمی شورش و قیام می كنند و او را به حق از قدرت خلع می نمایند زیرا او فاقد لیاقت و شایستگی برای تكیه زدن بر اریكه مقدس حكمرانی و پادشاهی ایران است.
موارد فراوانی از این نوع خلع فرمانروا به واسطه از دست دادن فّره یا ظلم و ستم در تفكر فردوسی منعكس در شاهنامه داریم. قیام علیه جمشید، ضحاك، قباد و... جمشید كه منشاء خدمات فراوانی شده بود به علت ادعای خدایی كردن، ضحاك به سبب ظلم و ستم فزاینده و نابودی قشر جوان برای استفاده از مغز سرشان (تغذیه مارهای دوش ضحاك از مغز سر جوانان ایرانی بود) و سرانجام قباد ساسانی به واسطه ایجاد قحطی و احتكار غلات، خشم و قیام مردم را علیه خود برانگیختند. پس یك اندیشه انقلابی در كنه اندیشه ایرانی وجود داشته است.
به طور كلی حكیم فردوسی دغدغه میهن، دین و گذشته ایران را داشت. او به دنبال این مسأله بود كه اندك منابع و اسناد كهن باقیمانده از بین نرود و به راستی آن را از گزند و خطر نابودی حفظ كرد. ضمن این كه او به سایر ملت ها و عقاید هم احترام می گذارد و هرگز در هیچ جایی كمترین توهین به آن ها روا نمی دارد و سخن ركیك و زشت بر زبان نمی آورد. اگر او یك متفكر بزرگ میهنی است كه به وطن و گذشته اش عشق می ورزد اما تعصب بر او غلبه نكرده و این علاقه مندی موجب نشده او از طریق انصاف و اعتدال خارج شود و دیگر مردمان ملت ها و باورها و نژادشان را تحقیر كند.
او خواستار ترقی و خیر و تعالی برای همه بشریت می باشد. غلبه نور و روشنایی بر تاریكی و جهالت، نیكی ها و خیرات بر شر و بدی ها و پلیدی ها، موضوعی نیست كه فردوسی به سهولت از آن بگذرد. همه این تضادها لازمه اجتماع انسانی اند. باید باشند. اگر بدی نباشد، خوبی مفهوم و ارزش ندارد منتها هدف انسان و هر عقل سلیم و تفكری نیل به كمال و خیرات است. فردوسی هم این را می خواهد. او سودای بازگشت مجدد عظمت گذشته ایران را دارد كه این بار بر معیارهای بهتر و انسانی استوار شود و حاكمیت مطلقه در هر وجهی كنار برود. به همین علت او همواره بر حاكم، پهلوان یا فرد بی اخلاق، بی دین، بی هویت و اصل و نسب، بی خانواده، بی تفكر و خرافه گرا و... می تازد. او جانبدار علم و روشنایی، بهزیستی، راستی و صداقت است و نسبت دادن هرگونه اتهام ناروا از قبیل، تعصب، جانبداری از نظام پادشاهی منفی، ملی گرایی افراطی و غلط و كوركورانه به او، دور از انصاف، عقل و منطق است متفكری كه ضمن ارادت به میهن، مردم و خاك، اندیشه های فراملی دارد و به انسانیت و بشردوستی معتقد و پایبند است.
بی آزاری و سودمندی گزین
كه این است فرهنگ و آیین و دین
مریزید خون از پی تاج و گنج
كه بر كس نماند سرای سپنج
مگو ای برادر سخن جز به داد
كه گیتی سراسر فسون است و باد
قاسم آخته
منابع:
۱) بازخوانی شاهنامه، تاملی در اندیشه های فردوسی، مهدی قریب، نشر توس تهران ۱۳۶۹.
۲) نگاهی به شاهنامه، فضل الله رضا، نشر انجمن آثار ملی تهران ۱۳۵۱.
۳) با نگاه فردوسی، مبانی نقد خرد سیاسی در ایران، باقر پرهام نشر مركز تهران ۱۳۷۷.
۴) آخرین فردوسی، محمدجعفر محجوب نشر مروارید تهران ۱۳۷۸.
۵) بهشت سخن، مهدی حمیدی، نشر پاژنگ تهران ۱۳۷۱.
۶) اطلاعات سیاسی اقتصادی، تیر و مرداد ۱۳۷۷.
۷) حماسه ملی ایران، تئودور نلوكه، ترجمه بزرگ علوی، نشر سپهر، تهران ۱۳۵۱.
۸) بلور كلام فارسی، رحیم رضازاده ملك، نشر فكر روز، تهران ۱۳۷۸.
۹) نفرین، ادموند گاس، ترجمه منوچهر امیری، نشر توس، تهران ۱۳۶۱.
۱۰) فردوسی و شاهنامه، ا. استاریكوف، ترجمه رضا آذرخشی، نشر كتاب های جیبی، تهران ۱۳۴۶.
۱۱) داستان داستان ها، محمدعلی اسلامی ندوشن، نشر آثار ملی، تهران، ۱۳۵۱.
۱۲) پژوهشی در اندیشه های فردوسی، فضل الله رضا، نشر علمی فرهنگی تهران ۱۳۷۱.
۱۳) بهین نامه باستان، محمدجعفر یاحقی، نشر آستان قدس رضوی ۱۳۷۰.
۱۴) آثار الباقیه عن القرون الحالیه، ابوریحان بیرونی، ترجمه اكبر داناسرشت.
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید