چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

متفکر صبور است


متفکر صبور است
هایدگر در گفتگو با استاد ژاپنی و دوست قدیمی اش، تزوكا، اعلام كرد كه نسبت به ایام جوانی اش فقط این نكته را بهتر آموخته كه چگونه می توان پرسید(۱) و در پرسش درباره تكنولوژی، پرسشگری را پارسایی تفكر خواند(۲).
به عقیده هایدگر، اگر ما می خواهیم واقعاً تفكر كنیم و یا به حقیقت نائل شویم، باید بیاموزیم كه چگونه درست بپرسیم؛ بپرسیم نه برای اینكه به تفكر نزدیك شویم، بلكه بپرسیم چون تفكر همین پرسیدن است.
تفكر باید از طریق پرسشگری مداوم به راه خود ادامه دهد و صرفاً دل به پاسخ ها خوش نكند، والا خودش را نفی كرده است.
در این مقاله مولفه های تفكر از دیدگاه هایدگر در شش محور بررسی می شود.
هایدگر می گوید اگر می خواهیم كه تفكر ما بنیادین و اصیل باشد و مرزی میان خود و تفكر متافیزیكی ترسیم كند، باید پرسیدن را یاد بگیریم. حتی اگر قرار است كه از درك محدود از «تفكر» خلاص شویم باید بتوانیم كه در مورد آن پرسش های درست را مطرح كنیم. در این جا، گویی دوری رخ می دهد. از یك سو، ما تنها در صورتی، به معنای حقیقی می اندیشیم كه درست بپرسیم. از سوی دیگر، ما تنها وقتی كه به نحو صحیحی می پرسیم تفكر حقیقی خواهیم داشت. این دوری است كه باید پذیرفت. از این جاست كه هایدگر به نقش هستی در فرایند پرسشگری توجه می كند. متافیزیك نیز پرسش هایی را مطرح می كند. اما بدون این كه افقی درست برای پرسشگری بیابد، در پی یافتن جواب ها افتاده است. بنابراین هایدگر ترجیح می داد كه به جای یافتن پاسخ، تلاش خود را وقف اندیشیدن در مورد جوانب گوناگون مسائل و نحوه مطرح كردن آنها كند.
۱.تفكر ومنطق
به عقیده هایدگر نادرست خواهد بود كه رسالت تفكر را به منطق بسپاریم. منطق هرگز پی نمی برد كه حدود تفكر زمانی و مكانی هستند. آنچه كه در پرسش های منطقی ظاهراً جاودانی و فراتر از تاریخ می نماید،. فقط از چشم انداز موجود فراتر رفتن از تاریخ است. هرگونه پناه بردن به تفكری غیرتاریخی محكوم به شكست است ومانند كوشش برای پریدن از روی سایه خود می ماند (۳). معمولاً منطق را ملاك و میزان علم و فكر درست می دانند و هایدگر آن را ضامن تفسیر و تاویل خاصی از موجودات دانسته است. هایدگر اصلاً منطق را از سنخ تفكر نمی داند. او متعجب است كه چرا درباره تفكر با ملاك منطق حكم می كنند كه با آن مناسبتی ندارد. به نظر او حكم كردن درباره تفكر با ملاك منطق بدان می ماند كه ماهی را با امكاناتی كه برای زندگی در خشكی دارد تعریف كنند (۴).
۲.تفكرپرسشگر یا محاسبه گر
هایدگر تفكر پرسشگر را در برابر تفكر محاسبه گر قرار داد. به عقیده او تفكر محاسبه گر افق ثابتی دارد و كسی در فكر دگرگون كردن این افق نیست. در این افق كسی لازم نمی داند كه به خویشتن بیندیشد و از آن بپرسد، چه رسد به هستی. به عقیده هایدگر، مهمترین جلوه فراموشی هستی این است كه وقتی درباره هستی بحثی به میان می آید پرسش ها نادرست و به شكل منحرف كننده مطرح شوند. مثلاً از نظر هایدگر، این پرسش كه «هستی چیست؟» غلط است؛ زیرا هستی را یك چیز (موجود) فرض می كند.
هایدگر كه پرسش از هستی را به عنوان مساله ای جدی مطرح كرده بود، نمی توانست به سادگی پاسخ دقیقی به این پرسش بدهد كه هستی به معنای كلی چیست. زیرا اعلام می كرد كه ما در این مورد بسیار نادان و گیج هستیم. افق «پرسش درباره هستی» هنوز كاملاً شكل نگرفته است، چه رسد به یافتن پاسخی برای آن. از این رو هایدگر متاخر به جای آن كه به جواب ها توجه كند به تعمق در پرسش ها و مسائل پرداخت. برای هایدگر پاسخ به مساله هستی كم اهمیت تر است از جلب توجه ما به خود مساله. بنابراین، هدف تفكر،نظریه پردازی و سخن راندن درباره موجودات نیست، بلكه آماده شدن برای فهم و تجربه ای از مساله هستی است. مساله هستی یعنی پرسش از خود هستی. تفكری كه ما نیازمند آن هستیم به گفته هایدگر تفكری است كه «به روی هستی گشوده است» (۵).
ما باید یاد بگیریم كه چگونه بپرسیم؛ زیرا پرسش های ما مرز میان تفكر و اندیشیدن درباره موجودات را ترسیم می كند. قبول تفاوت میان هستی با موجودات در نحوه پرسیدن ما تاثیر می گذارد. اما، به دلیل رویكرد نادرست ما به اصل پرسشگری، هستی، امروزه برای ما واژه ای بی محتوا شده است. متفكر دارای یك ویژگی است: این كه هستی به روی او گشوده است، و او آن را موضوع اندیشه خود قرار می دهد یعنی از آن می پرسد. پرسیدن از هستی مهم ترین نحوه توجه به هستی است. برای پرسش از هستی پاسخ قطعی نمی توان یافت، بلكه آنچه كه هست بیشترین حد پرسشگری است. آنچه مهم است نه پاسخ، بلكه پرسشگری است. از هستی پرسیدن صرفاً لذتی معرفتی و فلسفی نیست، بلكه این پرسیدن به نحوی است كه متفكر را به امكاناتی كه هنوز مورد سئوال قرار نگرفته اند، پیوند می زند. حتی وقتی ما برای پرسش های خود پاسخ قانع كننده ای به دست نیاورده ایم، حقیقت پرسشگری چیزی از هستی را بر ما آشكار می كند.
۳.پرسش به سان جست وجو
تفكر ما در مسیر خود با پرسش هایی درباره هستی مواجه می شود. اما این حالت، نتیجه خود هستی است. هایدگر در اوایل كتاب «هستی و زمان» نوشت كه هر پرسشی در حكم جستجویی است، و هر جستجو از طریق آنچه كه مورد جستجو قرار می گیرد، راهنمایی می شود(۶). در پرسشگری رابطه ای درونی میان هدف جستجو (هدف پرسش) با پرسشگر (متفكر) وجود دارد. پرسشگری از هستی باید به راهنمایی خود هستی مطرح شود. پس باید معنای هستی كه مورد سئوال ماست به شكلی راهنمای ما بشود. هایدگر متأخر این نكته را مطرح كرد كه ما خود در تاریخ هستی به سر می بریم، و بنا به منطقی می پرسیم، هرچند خود این منطق بر ما پوشیده است. از این رو، پرسشگری یك نیروی مهار شده انسانی، و صرفاً وابسته به اراده ما نیست. ما تابع نیروی پرسشگری هستیم. تفكر ما تابع این نیروی ناشناخته است.
۴.پرسشگری و شكیبایی
مفهوم پرسشگری با مفهوم صبر و شكیبایی نیز ارتباط دارد. در «گفتگو درباره تفكر» هایدگر میان دو نوع صبر تفاوت قائل می شود. در نوع اول آنچه را كه انتظارش را می كشیم به حال خود رها می كنیم، و دیگری صبری است كه نظر به نتیجه دارد و برای آنچه انتظارش را می كشد دست به تغییر چیزی نمی زند. ما باید صبورانه انتظار بكشیم زیرا زندگی ما در گرو قبول رسالت پرسشگری است. متفكرِ پرسشگر، منتظر رسیدن آوای هستی است، و برای آن صبر می كند حتی اگر عمری به درازا بكشد. ویژگی متفكر در این انتظار كشیدن است؛ انتظار كشیدن نه فقط برای نائل شدن، بلكه انتظار كشیدن برای خود انتظار. زیرا انتظار مستلزم پرسشگری و تفكر است و متفكر منتظر حقیقت هستی است، نه برای ارضای نیازهای خاصی یا اشتیاقی برای دانستن. صبر و پرسشگری همانند تفكر بر اساس نتایج ارزیابی نمی شوند، زیرا هیچ یك «به خاطر» نتیجه وجود ندارند. متفكر صبور است تا اندیشه ها فرا رسند. هایدگر در «مقدمه ای بر متافیزیك» چنین می نویسد: «دانستن اینكه چگونه بپرسیم، دانستن این است كه چگونه باید صبور باشیم، حتی اگر عمری به درازا بكشد» (۷).
۵.پرسشگری و در راه بودن
مفهوم دیگری كه مستلزم و همراه پرسشگری است، در راه بودن است. تفكر راه متفكر است. این راه از پرسشگری می گذرد. هایدگر كه عالم هرمنوتیك است، ارزش هر پاسخی (تاویل) را در مسیر راه هایی (تاویل هایی) می دانست كه برای پرسشگری می گشایند. تفكر درباره هستی راه یك پرسشگر برای رسیدن به هستی است. هستی یك مساله است: زمانی كه تفكر نكته ای را دنبال می كند، شاید در راه خود با تغییر مسیر مواجه شود، به نتایجی برسد یا نرسد، یا هر اتفاق دیگری رخ دهد. اما، در راهِ تفكر آنچه كه مورد توجه است ،راه است. تفكر راهی است به هستی از طریق پرسشگری. راه های تفكر درباره هستی تمام ناشدنی اند. هنگامی كه هستی ما را به تفكر وا می دارد، در اصل، راه یا راه ها را به ما می نمایاند. پرسشگری از هستی به راه نمایی خود هستی صورت می گیرد(۸) .فراموشی هستی خود نوعی ارتباط یافتن با هستی است. فلاسفه گاهی از راه های درست و گاهی از راههای نادرست به هستی اندیشیده اند. اما، مهم این است كه بدانیم فلاسفه همواره از «راهی» درباره هستی تفكر كرده اند.
۶.پرسشگری و ساختارشكنی
مفهوم پرسشگری به منزله تفكر، با مفهوم دیگری نیز همراه است: گذر از نظام و نظام سازی و ساختارشكنی. به عقیده هایدگر، با پایان فلسفه روزگار نظام ها به پایان می رسد. هایدگر تفكر و پرسشگری را نظام مند می دید، اما سازنده نظام نمی دانست و معتقد بود كه بین «نظام سازی» با «نظام مندی» تفاوت وجود دارد. آنچه به عنوان نظام در فلسفه شكل می گیرد راه های پرسشگری و تفكر انتقادی را می بندد. این سخنان ما را به یاد مفهوم ساختارشكنی در فلسفه دریدا می اندازد. آنچه دریدا می گوید پیش از او در تفكر هایدگر صریحاً اعلام شده بود. یكی از مهم ترین جاهایی كه متفكر راه خود را از فیلسوف (به معنای متافیزیسین) جدا می كند همین مطلب است. فیلسوف به جای تن دادن به كار مشكل پرسشگری به نظام های فكری پناه می برد. اما، متفكر سعی می كند به جستجو و پرسشگری وفادار بماند. شاید پرسش هایی كه فیلسوف مطرح می كنند غلط نباشند. اما به طریق غلط طرح می شوند؛ بنابراین، فیلسوف راه را به خود می بندد و در ساختار و نظامی كه خود با دست خود ریخته، گرفتار می آید. فیلسوف نیز خواستار دانستن و گسترش معرفت خویش است و تلاش می كند تا دانش خود افزایش دهد. اما، اینها به تفكر منجر نمی شوند، و فیلسوف را در قلمرو تفكر نمی آورند؛ زیرا تفكر چیزی فراتر از این هاست. «تشنه معرفت بودن و حرص و اشتیاق برای تبیین و توضیح [امور] به پژوهشی متفكرانه منجر نمی شود» (۹).
محمود لطفی
پی نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید