یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


تونل‌ وحشت‌ تاریخ‌ ایران‌


تونل‌ وحشت‌ تاریخ‌ ایران‌
● ‌دوره‌ برزخی‌ شبه‌ مدرن: تونل‌ وحشت‌ تاریخ‌ ایران‌
دوره‌ تاریخی‌ «شبه‌ مدرن» در ایران‌ که‌ تقریبا از زمان‌ مشروطه‌ و به‌ طور تام‌ و تمام‌ از دوران‌ سلطنت‌ رضاه‌شاه‌ آغاز می‌شود و با فرض‌ مشروطه‌ به‌ عنوان‌ مبدا زمانی‌ آن‌ نزدیک‌ به‌ یک‌ قرن‌ از سیطره‌ آن‌ می‌گذرد؛ به‌ یک‌ اعتبار، تلخ‌ترین‌ و سیاه‌ترین‌ دوران‌ تاریخ‌ سرزمین‌ ما است.
دوره‌ شبه‌ مدرن‌ را می‌توان‌ «تونل‌ وحشت‌ تاریخ‌ ایران» نامید؛ زیرا وابستگی‌ همه‌ جانبه‌ به‌ بیگانگان‌ و بحران‌ هویتی‌ مداوم‌ و پریشانی‌ در اداره‌ امور و ظاهرگرائی‌های‌ نفسانی‌ و فقدان‌ تفکر و غلبه‌ «هویت‌ برزخی» ۴از خصایص‌ ذاتی‌ این‌ دوران‌ است. من‌ در این‌ گفتار، ابتدا به‌ بررسی‌ اجمالی‌ و فشرده‌ برخی‌ عناصر و شاخص‌های‌ شبه‌ مدرنیته‌ می‌پردازم‌ و پس‌ از آن‌ سخنی‌ کوتاه‌ درباره‌ برخی‌ ادوار مهم‌ آن‌ خواهم‌ داشت.
برخی‌ ویژگی‌های‌ اصلی‌ دوره‌ شبه‌ مدرنیته‌ ایران‌ را می‌توان‌ این‌ گونه‌ فهرست‌ کرد:
۱) ظهور شبه‌ مدرنیته‌ حاصل‌ «غربزدگی‌ سطحی‌ و تقلیدی» است‌ که‌ خود محصول‌ فرایند استیلای‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ بیگانگان‌ بوده‌ و به‌ هیچ‌ روی‌ ریشه‌ در سیر تطور تاریخی‌ حیات‌ فرهنگی‌ و تمدنی‌ مردم‌ ما نداشته‌ و ندارد. از این‌ رو ذاتا با مآثر قومی‌ و تاریخی‌ و میراث‌ حکمت‌ سنتی‌ و معنوی‌ و نیز آداب‌ و عادات‌ و رسوم‌ به‌ جا مانده‌ از تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ ناسازگار است.
۲) سیطره‌ شبه‌ مدرنیته، حاصل‌ به‌ تمامیت‌ رسیدن‌ افق‌ تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ و استیلای‌ استعمار مدرن‌ بر کشور ما بوده‌ است. در واقع‌ در مواجهه‌ با استیلای‌ غرب‌ مدرن، یا می‌بایست‌ رویکرد «غربزدگی‌ مدرن» را بر می‌گزیدیم‌ و یا رویکرد «غربزدگی‌ شبه‌ مدرن» را و بنا به‌ دلایلی‌ که‌ بررسی‌ آن‌ از حوصله‌ این‌ مجال‌ خارج‌ است، آنچه‌ در کشور ما تحت‌ عنوان‌ مدرنیزاسیون‌ اجرا شد، همانا غربزدگی‌ شبه‌ مدرن‌ بود که‌ به‌ لحاظ‌ آفات‌ ذاتی‌ و معایب‌ و مشکلات‌ و مصائب‌ آن، هم‌ از غربزدگی‌ مدرن‌ و هم‌ از سهیم‌ شدن‌ در تاریخ‌ غربی‌ به‌ درجات‌ زیاد و به‌ مراتب‌ مختلف، تلخ‌تر و فاجعه‌ بارتر بوده‌ است. اساسا غربزدگی‌ شبه‌ مدرن، ماهیتی‌ سطحی، بحران‌ زده‌ و تقلیدی‌ دارد و به‌ دلیل‌ ویژگی‌ برزخی‌ آن‌ به‌ طور دائمی‌ با بحران‌ هویت‌ فرهنگی‌ ( و در نتیجه‌ با ضریب‌ فزاینده‌ خشونت‌ و اصطکاک‌ها و تخاصم‌های‌ اجتماعی‌ و بحران‌ از هم‌ گسیختگی‌ در مناسبات‌ انسانی‌ و نظام‌ خانوادگی، روابط‌ نسل‌ها)، همراه‌ است.
۳) اقتصاد شبه‌ مدرنیته‌ ایران، یک‌ نظام‌ شبه‌ سرمایه‌داری‌ ذاتا وابسته، غیرمولد، متکی‌ بردرآمد نفت‌ و فاقد ظرفیت‌های‌ تولیدی‌ بوده‌ است.
در طول‌ حکومت‌ پهلوی‌ اول‌ روزبه‌روز بر نقش‌ و وزن‌ این‌ شبه‌سرمایه‌داری‌ افزوده‌ گردید و با اصلاحات‌ ارضی‌ پهلوی‌ دوم‌ [انقلاب‌ سفید] اساسا مناسبات‌ مبتنی‌ بر شبه‌ سرمایه‌داری‌ وابسته‌ و غیرمولد، جانشین‌ ساختارهای‌ اقتصادی‌ پیشین‌ شد. خصیصه‌ ذاتی‌ این‌ شبه‌ سرمایه‌داری‌ در این‌ بوده‌ است‌ که‌ بحران‌ تورمی‌ رکودی‌ را به‌ طور هم‌ زمان‌ داراست‌ و به‌ دلیل‌ بنیه‌ بسیار ضعیف‌ صنعتی‌ آن، خیل‌ عظیمی‌ از تهیدستان‌ شهری‌ در قالب‌ عناصر دکلاسه‌ و لمپن‌ها و خانه‌ خراب‌های‌ محصول‌ گردش‌ این‌ سیستم، قابلیت‌ بی‌ثباتی‌ اجتماعی‌ آن‌ را به‌ طور دائم‌ افزایش‌ می‌دهند.
۴) سرمایه‌داری‌ شبه‌ مدرن‌ ایران‌ پس‌ از انقلاب‌ سفید هدایت‌ شده‌ توسط‌ امریکا با قدرت‌ تخریبی‌ و سرعتی‌ بسیار بالا به‌ ویران‌ کردن‌ کشاورزی‌ ایران‌ پرداخت. اگر چه‌ در ظاهر رژیم‌ شاه‌ با نظام‌ ارباب‌ و رعیتی‌ در افتاده‌ بود، اما نحوه‌ عمل‌ و سازوکارهای‌ تعبیه‌ شده‌ توسط‌ رژیم‌ و مستشاران‌ امریکایی‌ به‌ گونه‌ای‌ بود که‌ بخش‌ اصلی‌ ملاکین‌ ایرانی‌ با تبدیل‌ دارایی‌های‌ خود، به‌ صورت‌ سرمایه‌داران‌ تجاری‌ شریک‌ دربار و سرمایه‌داری‌ دولتی‌ درآمدند و بیشترین‌ ضربات‌ و لطمات‌ بر اکثریت‌ روستاییانی‌ وارد شد که‌ اگر چه‌ موقتا صاحب‌ قطعه‌ زمین‌های‌ کوچکی‌ شده‌ بودند، اما چون‌ قادر به‌ رقابت‌ با سیل‌ گسترده‌ کالاهای‌ کشاورزی‌ وارداتی‌ نبودند و سرمایه‌ و امکانات‌ لازم‌ برای‌ تولید محصول‌ در روستاها را نیز نداشتند و اکثرا به‌ بانک‌ها و «کشت‌ و صنعت‌ها» مقروض‌ بودند، روستاها را به‌ صورت‌ نیمه‌ ویران‌ رها کرده‌ و به‌ انبوه‌ بیکاران‌ و حاشیه‌نشین‌های‌ شهری‌ پیوستند. در واقع‌ نظام‌ اقتصاد شبه‌ مدرن‌ ایران‌ اساسا بر پایه‌ یک‌ کشاورزی‌ ویران‌ بنا شده‌ است.۵ به‌ عنوان‌ مثال‌ طبق‌ آمار رسمی‌ منتشر شده‌ در سال‌ ۱۳۵۵ و «ترازنامه‌ بانک‌ مرکزی» مربوط‌ به‌ همان‌ سال، در حالی‌ که‌ حدود ۵۲ درصد جمعیت‌ کشور در روستاها به‌ سر می‌بردند، سهم‌ بخش‌ کشاورزی‌ و دامپروری‌ و جنگلداری‌ و صید در تولید ناخالص‌ ملی‌ در همان‌ سال، کمتر از ۵/۹ درصد بود و بنا به‌ اعتراف‌ آمار منتشره، روستاهای‌ ایران‌ حتی‌ نمی‌توانستند غذای‌ مورد نیاز خود را تولید کنند. در واقع‌ اقتصاد سرمایه‌داری‌ شبه‌ مدرن‌ ایران، کاملا ساختار کشاورزی‌ کلاسیک‌ ایران‌ را ویران‌ کرده‌ و چیزی‌ جایگزین‌ آن‌ نکرده‌ است.
۵) اقتصاد ایران‌ به‌ دلیل‌ اتکای‌ شدید به‌ درآمد نفت‌ و نیز به‌ دلیل‌ این‌ که‌ ظهور شبه‌ مدرنیته‌ اساسا حاصل‌ سیطره‌ یک‌ دولت‌ متمرکز استبدادی‌ تجددگرا [یعنی‌ رژیم‌ پهلوی‌ اول‌ و دوم] بوده‌ است، اساسا و ذاتا ماهیتی‌ بوروکراتیک‌ داشته‌ و این‌ وضع‌ امروز هم‌ در اقتصاد ما ادامه‌ دارد. وزن‌ بخش‌ خدمات‌ [که‌ به‌ دلیل‌ جوهر وابسته‌ و غیرمولد سرمایه‌داری‌ ایران، از سودآوری‌ بالایی‌ برخوردار است] در این‌ اقتصاد بسیار سنگین‌ بوده‌ و دلایل‌ متعددی‌ [که‌ بحث‌ و بررسی‌ درباره‌ آنها فرصتی‌ دیگر می‌طلبد] موجب‌ شده‌ تا سرمایه‌داری‌ شبه‌ مدرن‌ همیشه‌ خصیصه‌ای‌ غیرمولد و متکی‌ بر درآمد نفت‌ و تجارت‌ طفیلی‌وار با نظام‌ جهانی‌ سلطه‌ و رانت‌خواری‌ بوروکراتیک‌ داشته‌ باشد.
۶) ساختار سیاسی‌ شبه‌ مدرنیته‌ ایران‌ در هیات‌ یک‌ رژیم‌ استبدادی‌ مطلقه‌ و سکولاریست‌ و سراپا وابسته‌ تحقق‌ یافته‌ بود. رژیم‌ استبدادی‌ شبه‌ مدرنیست‌ پهلوی‌ هم‌ در روزگار رضاشاه‌ و کودتای‌ ۱۲۹۹ و هم‌ در دوران‌ پهلوی‌ دوم‌ (پس‌ از اشغال‌ ایران‌ در شهریور ۱۳۲۰ و به‌ ویژه‌ پس‌ از کودتای‌ ۲۸ مرداد) موجودیت‌ خود را یکسره‌ و تماما مدیون‌ حمایت‌ها و دخالت‌های‌ انگلیس‌ و بعدها امریکا بوده‌ است. از سال‌های‌ دهه‌ چهل‌ به‌ بعد و به‌ ویژه‌ در دهه‌ پنجاه‌ تا قبل‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران، رژیم‌ شاه‌ اصلی‌ترین‌ حکومت‌ طرفدار امریکا در منطقه‌ و سرسخت‌ترین‌ شریک‌ و حامی‌ رژیم‌ صهیونیستی‌ و دشمن‌ شماره‌ یک‌ جنبش‌های‌ انقلابی‌ مردمی‌ در منطقه‌ بوده‌ است.
۷) ایدئولوژی‌ رسمی‌ دولت‌ استبدادی‌ شبه‌ مدرن‌ ایران، مجموعه‌ای‌ از اوهام‌ ساخته‌ و پرداخته‌ شده‌ توسط‌ مستشرقان‌ اغلب‌ یهودی‌ و فراماسونرهایی‌ چون‌ فروغی‌ و میرزا ملکم‌ و آخوندزاده‌ و تقی‌زاده‌ و تا حدودی‌ نیز عناصری‌ نظیر پورداوود بود که‌ در یک‌ بیان‌ موجز می‌توان‌ آن‌ را ناسیونالیسم‌ باستان‌ گرای‌ شوونیستی‌ دانست‌ که‌ جان‌ و روح‌ آن‌ در تقلید از آثار و صفات‌ تمدن‌ غربی‌ و وارد کردن‌ انفعالی‌ مظاهر آن‌ و ترویج‌ رسمی‌ وابستگی‌ فرهنگی‌ و سیاسی‌ و اقتصادی‌ کشور خلاصه‌ می‌شد. این‌ ناسیونالیسم‌ باستان‌گرای‌ شوونیستی‌ که‌ از مشروطه‌ پدید آمد و در دوران‌ پهلوی‌ اول‌ و دوم‌ به‌ صورتی‌ خشن‌ و استبدادی‌ برجامعه‌ تحمیل‌ شد، خصایص‌ آشکار ضد اسلامی‌ و حتی‌ ضد دینی‌ و رنگ‌ و بوی‌ صریح‌ سکولاریستی‌ داشت‌ و برپایه‌ یک‌ سلسله‌ افسانه‌ و دروغ‌های‌ ساختگی‌ توسط‌ مستشرقان‌ و فراماسون‌های‌ وابسته‌ به‌ آنها در خصوص‌ ائران‌ وئجة‌ «آریایی‌ها» و «مهاجرت‌ تاریخ‌ساز» آنها و «عظمت‌ تمدن‌ ایران‌ باستان» و تعصبات‌ بی‌ریشه‌ ناسیونالیستی‌ بنا شده‌ بود و توسط‌ دستگاه‌ عریض‌ و طویل‌ تبلیغاتی‌ رژیم‌ پهلوی‌ به‌ شدت‌ تبلیغ‌ و ترویج‌ می‌شد.
۸) نظام‌ شبه‌ مدرن‌ وابسته‌ با ترویج‌ آداب‌ و عادات‌ سکولار و بی‌بندوبارانه‌ در رفتارها و مناسبات‌ انسانی‌ و به‌ ویژه‌ در میان‌ جوانان، موجب‌ گسترش‌ فوق‌العاده‌ مفاسد اخلاقی، افزایش‌ آمار تجاوزات‌ و ایجاد جو‌ ناامنی‌ اجتماعی‌ و اخلاقی‌ و نیز ایجاد تزلزل‌ شدید در ارکان‌ خانواده‌ ایرانی‌ و نقش‌ها و ارزش‌های‌ مربوط‌ به‌ آن‌ و نیز مقوله‌ ارتباط‌ و پیوندهای‌ عاطفی‌ و دوستانه‌ میان‌ شهروندان‌ و به‌ ویژه‌ شیوع‌ گسترده‌ ابتذال‌ منحط‌ در روابط‌ میان‌ جوانان‌ شد.
۹) شبه‌ مدرنیته‌ در ایران، یک‌ سیستم‌ بوروکراسی‌ عقیم‌ و ناتوان‌ و زنگ‌ زده‌ و ناکارآمد و عریض‌ و طویل‌ پدید آورد که‌ هیچ‌ کارکردی‌ جز مصرف‌ بخش‌ عمده‌ای‌ از درآمدهای‌ نفتی‌ و گِره‌آفرینی‌ در فرایند انجام‌ امور مردم‌ نداشته‌ و ندارد.
۱۰) نظام‌ شبه‌ مدرن، برای‌ تحکیم‌ بنیان‌های‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ خود و نیز بسط‌ و تعمیق‌ نفوذ ساختاری‌ آرا و آداب‌ و عادات‌ مدرن‌ و شبه‌مدرن‌ و نیز تربیت‌ نیروی‌ متخصص‌ مورد نیاز [تکنوکرات‌ها و بوروکرات‌ها] یک‌ سیستم‌ آموزش‌ عالی‌ و آموزش‌ و پرورش‌ غیر دینی‌ و سکولار پدید آورد که‌ جایگزین‌ نظام‌ آموزش‌ کلاسیک‌ و آموزه‌های‌ سنتی‌ و دینی‌ بود و به‌ ترویج‌ صریح‌ غربزدگی‌ و سکولاریسم‌ می‌پرداخت. تلاش‌ به‌ منظور تاسیس‌ و گسترش‌ نظام‌ تعلیم‌ و تربیت‌ سکولار و شبه‌ مدرن‌ از همان‌ زمان‌ آغاز سلطنت‌ رضاشاه‌ آغاز شد و نقطه‌ عطف‌ آن، تاسیس‌ دانشگاه‌ تهران‌ (در سال‌ ۱۳۱۳ ش) به‌ منظور ترویج‌ آداب‌ و عادات‌ و آرای‌ مدرن‌ و رفع‌ نیازهای‌ بوروکراتیک‌ و تکنوکراتیک‌ رژیم‌ نوظهور وایجاد پایگاه‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ برای‌ تداوم‌ حیات‌ جامعه‌ شبه‌ مدرن‌ است. در این‌ دوران، حتی‌ مدارس‌ وابسته‌ به‌ میسیون‌های‌ مذهبی‌ امریکایی‌ نیز در ایران‌ فعالیت‌ داشته‌اند که‌ در مواردی‌ از آنها در امور جاسوسی‌ نیز بهره‌ گرفته‌ می‌شد.۶
نظام‌ آموزش‌ و پرورش‌ و آموزش‌ عالی‌ اساسا بر پایه‌ مدرک‌سالاری‌ و بی‌توجهی‌ به‌ پرورش‌ قابلیت‌های‌ استدلالی‌ و خلاقیت‌های‌ جوانان‌ باهوش‌ ایرانی‌ و تکیه‌ و تاکید یک‌سویه‌ بر حفظ‌ مجموعه‌ای‌ از اطلاعات‌ پراکنده، اما بی‌فایده، بنا شده‌ و از آغاز تا امروز حاصل‌ عمده‌ای‌ جز ایجاد مرعوبیت‌ و مجذوبیت‌ نسبت‌ به‌ علوم‌ و تکنولوژی‌ مدرن‌ در میان‌ پرورش‌یافتگان‌ خود نداشته‌ است. مدل‌ نظام‌ آموزش‌ و پرورش‌ ایران‌ اقتباسی‌ از مدل‌ فرانسوی‌ بوده‌ است.۷
۱۱) رضاشاه‌ در مسیر بسط‌ سکولاریسم‌ و برای‌ جایگزین‌سازی‌ در برابر فقه‌ عظیم‌ شیعه‌ و محاکم‌ شرعی، نظام‌ حقوقی‌ و قضایی‌ سکولاریستی‌ را طراحی‌ کرد.
در سال‌ ۱۳۰۵ در ترمیم‌ کابینه‌ مستوفی‌ الممالک، علی‌اکبر داور، به‌ عنوان‌ بنیانگذار نظام‌ جدید دادگستری‌ وارد کابینه‌ شد و قضات‌ دارای‌ آموزش‌های‌ حقوقی‌ غیر دینی‌ و سکولار، از اردیبهشت‌ ۱۳۰۶ کارخود را آغاز کردند. مسیر سکولاریزه‌ کردن‌ نظام‌ حقوقی‌ ایران‌ با تصویب‌ یک‌ قانون‌ جدید در سال‌ ۱۳۱۵ به‌ طور جدی‌تری‌ پی‌گرفته‌ شد.
رژیم‌ رضا شاه‌ از گسترش‌ نظام‌ حقوقی‌ سکولار و تاسیس‌ دادگستری‌ ایران، بسترسازی‌ برای‌ حذف‌ کامل‌ روحانیت‌ و مبانی‌ تفکر دینی‌ از قلمرو حیات‌ اجتماعی‌ را دنبال‌ می‌کرد.۸
چنان‌ که‌ تجربه‌ تاریخی‌ و عینی‌ بیشتر مردم‌ ایران‌ در تمام‌ دوران‌ پهلوی‌ نشان‌ داده‌ است، دادگستری‌ گرفتار در یک‌ بوروکراسی‌ فلج‌ و رشوه‌ خوار و قضات‌ کم‌ سواد و قوانین‌ اغلب‌ ناعادلانه، همیشه‌ موجبات‌ رنجش‌ و آزار و نارضایتی‌ مردمی‌ که‌ با آن‌ سر و کار داشته‌اند را فراهم‌ کرده‌ است. با کمال‌ تاسف‌ در دو دهه‌ پس‌ از انقلاب‌ نیز کوشش‌ موفقی‌ برای‌ ایجاد یک‌ نظام‌ قضایی‌ عادلانه، با صلابت‌ و مبتنی‌ بر احکام‌ اسلامی‌ صورت‌ نگرفته‌ و وضعیت‌ نابسامان‌ ملهم‌ از ساختار بوروکراسی‌ فاسد دادگستری‌ شبه‌ مدرن‌ ایران‌ تا حدود زیادی‌ تداوم‌ و گاه‌ حتی‌ تعمیق‌ یافته‌ است.
۱۲) امواج‌ شبه‌ مدرنیته‌ بیمار ایران‌ توسط‌ یک‌ جریان‌ روشنفکری‌ لائیک‌ و یک‌ جریان‌ روشنفکری‌ التقاطی‌ به‌ ظاهر دینی‌ و باطنا مدرنیست‌ ترویج‌ می‌شده‌ و مراحلی‌ را طی‌ کرده‌ است. هر یک‌ از دو شاخه‌ «لائیک» و به‌ اصطلاح‌ «دینی» دارای‌ زیر شاخه‌ها و گرایش‌ها و سیرتطور تاریخی‌ای‌ بوده‌اند که‌ امکان‌ بررسی‌ آن‌ها در این‌ مقال‌ وجود ندارد.۹
شاخص‌ اصلی‌ جریان‌ روشنفکری‌ ایران‌ را می‌توان‌ هم‌گرایی‌ آن‌ با افق‌ فرهنگی‌ تجددگرایی‌ سطحی‌ رژیم‌ پهلوی‌ و نیز همراهی‌ بخش‌ عمده‌ای‌ از این‌ جریان‌ با رژیم‌ پهلوی‌ به‌ جهات‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ دانست. جریان‌ سطحی‌ و ذاتا و تقلیدی‌ روشنفکری‌ ایران‌ در قلمرو ادبیات، موج‌ ادبیات‌ شبه‌مدرن‌ ایران‌ را پدید آورد که‌ به‌ لحاظ‌ محتوا و افق‌ تاریخی‌ فرهنگی‌ در مسیر تحکیم‌ سیطره‌ استبدادی‌ شبه‌ مدرن‌ بوده‌ است.
۱۳) نظام‌ شبه‌ مدرن، بافت‌ و ساختار اجتماعی‌ و آرایش‌ طبقاتی‌ ایران‌ را در چند دوره‌ زیر و رو کرد و فاصله‌ها و شکاف‌ها و فقر و مبارزات‌ طبقاتی‌ را افزایش‌ داد؛ در قلمرو فرهنگ‌ عمومی، ابتذال‌ و خود محوری‌ و سطحی‌نگری‌ و ظاهر بینی‌ مادی‌ و فقدان‌ اصول‌گرایی‌ اخلاقی‌ و اصالت‌ دادن‌ به‌ هوای‌ نفسانی‌ و توجه‌ به‌ شهوترانی‌ و منفعت‌طلبی‌ حتی‌ به‌ قیمت‌ کلاهبرداری‌ و حق‌کُشی‌ و در برخی‌ موارد پوچ‌ انگاری‌ و نفی‌ هر نوع‌ مسوولیت‌ گرایی‌ و آرمان‌طلبی‌ و بی‌اعتنایی‌ به‌ تفکر جدی‌ را تا حد امکان‌ در میان‌ مردم‌ و مخصوصا جوانان‌ و اقشار تحصیل‌ کرده‌ رواج‌ داد.
۱۴) شبه‌ مدرنیته‌ ایران، ذاتا دین‌ ستیز و مخالف‌ با روحانیت‌ شیعه‌ و مفاهیم‌ و مظاهر تفکر قدسی‌ و مروج‌ سکولاریسم‌ و بعضا حتی‌ لائیسم‌ بوده‌ است.
● ‌چهار دوره‌ مهم‌ تاریخ‌ شبه‌ مدرنیته‌ ایران‌
تجدد گرایی‌ سطحی‌ غربزده‌ از زمان‌ پیدایی‌ آن‌ تا مقطع‌ انقلاب‌ اسلامی‌ مراحلی‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ است‌ که‌ اینک‌ امکان‌ حتی‌ بیان‌ فهرست‌وار همه‌ آن‌ ادوار وجود ندارد. از این‌ رو از میان‌ ادوار تاریخی‌ شبه‌مدرنیته‌ ایران، ۴ دوره‌ را برگزیده‌ و به‌ اختصار به‌ آنها اشاره‌ می‌کنم:
۱) دوره‌ تکوین‌ آغازین‌ و ظهور فرهنگی‌ و تا حدودی‌ سیاسی‌ آن‌ در عصر مشروطه.
۲) دوره‌ تاسیس‌ دولت‌ متمرکز استبدادی‌ شبه‌ مدرن‌ در ایران‌ توسط‌ رضاخان‌ پهلوی‌ که‌ دست‌ نشانده‌ مستقیم‌ امپریالیسم‌ انگلستان‌ بود و در طول‌ ۲۰ سال‌ حیات‌ خود به‌ بسط‌ مظاهر فرهنگی‌ و نیز اقتصاد سرمایه‌داری‌ شبه‌ مدرن‌ در ایران‌ پرداخت. در این‌ دوران‌ باقیمانده‌های‌ نظام‌ ملاکی‌ هنوز از قدرت‌ نسبی‌ برخوردار و تا حدودی‌ در حکومت‌ سهیم‌ بوده‌ است.
۳) کودتای‌ ۲۸ مرداد یک‌ نقطه‌ عطف‌ در تاریخ‌ شبه‌ مدرنیته‌ ایران‌ است. در این‌ دوره، اولا به‌ دلیل‌ وزن‌ سیاسی‌ دولت‌های‌ امپریالیستی، امریکا نقش‌ بیشتری‌ را بر عهده‌ گرفته‌ و روند کاهش‌ سهم‌ انگلیس‌ از غارت‌ ایران‌ آغاز شد. ثانیا روند دگرگونی‌ کامل‌ ساختار طبقاتی‌ و اقتصادی‌ --- اجتماعی‌ ایران‌ به‌ نفع‌ یک‌ اقتصاد سرمایه‌داری‌ وابسته‌ و جامعه‌ شبه‌ مدرن‌ سرعت‌ و شدت‌ بسیار پیدا کرد.
۴) این‌ دوره‌ که‌ واپسین‌ دوران‌ حیات‌ تجددگرایی‌ سطحی‌ در روزگار پهلوی‌ و قبل‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ بوده‌ است، با انقلاب‌ سفید و دگرگونی‌ کامل‌ ساختار اقتصادی‌ --- اجتماعی‌ کشور به‌ نفع‌ ایجاد یک‌ سرمایه‌داری‌ وابسته‌ و یک‌ نظام‌ سیاسی‌ --- اجتماعی‌ شبه‌ مدرن‌ با ویژگی‌ها و مشخصه‌های‌ فرهنگی‌ای‌ که‌ برشمردم‌ آغاز می‌شود.
این‌ دوران‌ را [که‌ سراسر دهه‌ چهل‌ تا سال‌ ۱۳۵۷ را در بر می‌گیرد] باید "دوران‌ بسط‌ فراگیر شبه‌ مدرنیته‌ در ایران" دانست. شاکله‌ وابسته‌ شبه‌ تجددگرایی‌ ایران‌ در این‌ دوره‌ خود را نمایان‌ می‌کند و رستاخیز الهام‌ بخش‌ نیروهای‌ معنوی‌ و دینی‌ در کنار گروه‌ها و طبقات‌ و نیروهای‌ اجتماعی‌ باقیمانده‌ از تمدن‌ کلاسیک‌ ایران‌ و به‌ موازات‌ طیف‌ نیروهای‌ نوظهور آسیب‌ دیده‌ از مظالم‌ نظام‌ شبه‌ مدرن‌ وابسته، انقلاب‌ بزرگ‌ اسلامی‌ سال‌ ۱۳۵۷ را پدید می‌آورد.
انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ کوششی‌ به‌ منظور عبور از بن‌ بست‌ تاریخی‌ای‌ بود که‌ شبه‌ مدرنیته‌ بیمار پدید آورده‌ بود. کشاکش‌ ما بین‌ انقلاب‌ و ساختار بوروکراتیک، فرهنگی، آموزشی، رسانه‌ای‌ و اقتصادی‌ ایران‌ از فردای‌ پیروزی‌ انقلاب‌ آغاز شد و امروز در یکی‌ از دوره‌های‌ حساس‌ و سرنوشت‌ ساز خود به‌ سر می‌برد.
انقلاب‌ اگر چه‌ در آغاز ضربات‌ سهمگین‌ و مرگباری‌ بر پیکر شبه‌ مدرنیته‌ وابسته‌ وارد کرد، اما چون‌ در دراز مدت‌ با بحران‌ فقدان‌ تفکر و تئوری‌ مدل‌ اسلامی‌ جایگزین‌ روبه‌رو شده‌ و در بسیاری‌ موارد از جمله‌ ساختار بوروکراسی‌ دولتی، نظام‌ آموزش‌ عالی، برنامه‌ ریزی‌های‌ فرهنگی‌ و هنری، سیاست‌های‌ مربوط‌ به‌ کنترل‌ رسانه‌ها و یا برخی‌ وجوه‌ سیاسی، نادانسته‌ [و شاید تحت‌ تاثیر القائات‌ نفوذی‌ها] به‌ احیای‌ نسبی‌ مظاهر شبه‌ مدرن‌ پرداخت، عملا خود و نیروهای‌ رادیکالیسم‌ اسلامی‌ انقلابی‌ را در سال‌های‌ پایانی‌ دهه‌ دوم‌ انقلاب‌ در محاصره‌ مظاهر احیا شده‌ شبه‌ مدرنیته‌ قرار داد.
بحث‌ در خصوص‌ دلایل‌ قرار گرفتن‌ در این‌ وضعیت‌ و راه‌های‌ برون‌ رفت‌ از آن، نیاز به‌ یک‌ بررسی‌ مستقل‌ دارد. اجمالا می‌توان‌ گفت‌ که‌ انقلاب، برای‌ بازسازی‌ نیروهای‌ خود و عقب‌ راندن‌ هجوم‌ پس‌مانده‌های‌ شبه‌ مدرنیته‌ و حامیان‌ آنها به‌ چند چیز نیاز اساسی‌ دارد:
▪ اولا ایجاد انسجام‌ در جبهه‌ فرماندهی‌ و حکومتی‌ خود بر مبنای‌ مدل‌ اصیل‌ برآمده‌ از انقلاب‌ اسلامی‌ یعنی‌ حکومت‌ ولایی
▪ ثانیا حذف‌ کامل‌ جریان‌ التقاطی‌ و شبه‌ مدرنیست‌ از عرصه‌ حکومت‌ و به‌ ویژه‌ قلمروهای‌ سیاستگذاری‌ فرهنگی‌ و آموزش‌ عالی‌ و هنری‌ و مطبوعاتی‌ و سیاسی
▪ ثالثا تدوین‌ یک‌ منظومه‌ فکری‌ و نظام‌ خودآگاهی‌ نسبت‌ به‌ ماهیت‌ مدرنیته‌ و علوم‌ و تکنولوژی‌ مدرن‌ و ساختارهای‌ سیاسی‌ و مشهورات‌ ایدئولوژیک‌ آن‌ برپایه‌ رویکرد حکمت‌ انسی‌ و تعالیم‌ معصومین(س) و ظرفیت‌های‌ اسلام‌ فقاهتی‌ و اجتهادی‌ برای‌ مقابله‌ با مظاهر شبه‌ مدرنیته‌ در ایران‌ و ساختارهای‌ نظام‌ جهانی‌ سلطه
▪ رابعا ایجاد یک‌ موج‌ بزرگ‌ اصلاحات‌ عدالت‌طلبانه‌ اقتصادی‌ جهت‌ تعدیل‌ فقر و فاصله‌های‌ طبقاتی‌ و حمایت‌ از فرودستان‌ و نیز ایجاد یک‌ نظام‌ آموزشی‌ --- فرهنگی‌ متفاوت‌ از آنچه‌ در جهان‌ غربی‌ و غربزده‌ رواج‌ دارد به‌ منظور مقابله‌ گسترده‌ تئوریک‌ با مشهورات‌ صادره‌ از سوی‌ نهادهای‌ تمدن‌ جدید.
منبع : سازمان آموزش و پرورش استان خراسان


همچنین مشاهده کنید