یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ققنوس نیاز


ققنوس نیاز
نیایش پر و بال روح انسانی است که سیمرغ جان وی را به کجا آباد «ملکوت» می‏کشاند. نیایش عاشقانه‏ترین نمود، گفتگو است با معشوق.
هم او که در اجزا عالم متجلّی است و در نهان‏ترین جای، حاضر است.
نیایش عطش نشان روح در وادی سرگردانی و جرعه آرامش از خم حیرانی است.
روح انسان را جز سخن کردگار فربه نتواند کرد، و جسم خاکیش جز به اشک انابت تعمید نیابد.
بشر را همواره امید به آن است که «نیروهای نیایش از میدانهای اجابت بگذرند»(۱) ورنه توان گام برداشتن نیست.
نیایش تکیه‏گاه دل، پل گذر از شک به یقین، رودخانه امید، و انعکاس تبسّم خداوند در آینه‏های اشک است.
«عبادت گستردن جان است بر بی‏کرانه هستی و آمیزش انسان است با اکسیر حیات، هم اوست که مهیز بر انسان زند و همچنان به راهش کشد، به سیلاب اشک حتّی و بدانجا برد که باز خنده روی نماید و شادی راه گشاید.»(۲)
آدمیان، نیایش را زیسته‏اند، آن چنان که لحظه‏ای شوق زیستن را وامگذاشته‏اند.
طنین گامهاشان خبر از هجرت به سوی دوست می‏دهد و آهنگ نگاهشان امید وصال می‏نوازد.
نیایش، آرایشگر روح است آن چنان که مشاطه‏گان عروس را می‏آرایند، و روح به جمله در می‏آید. آنگاه به تمام قامت قیام می‏بندد تا پروردگار را به ستایش نشیند.
آدمی، ورقهای تاریخ را به اشک نگاشته و خونش گواه این نوشته است، ردّ پای استغاثه‏هایش را در آن هنگام که تنگدستی پوست بر استخوانهایش چسبانده، هجوم تباهی و جهل استخوانهایش را فشرده و تنهایی بر تمام جانش سایه افکنده است می‏توان دید.
او را در آن لحظه‏های دردناک که چون زنان باردار به هنگام حمل به خود می‏پیچند، می‏بینی که خلوتی گزیده است و بر آستان خداوندگار به تمام قامت، خویش را فریاد می‏کند.
شکوه‏اش آنچنان رساست، که گدازه دردهایش از آن فوران می‏کند و ارتفاع ایمان را در می‏نوردد، می‏خروشد طوفان می‏کند و آنگاه با چشمانی به رنگ دریا به آسمان خیره می‏نگرد، اشک در فانوس چشمانش شعله می‏کشد و آرام، آرام کشتی روحش به ساحل آرامش می‏رسد، گویی خدایی ناخدای را به چشم دیده و برمهارتش اعتماد کرده است و دیگر بار بستر تاریخ را در می‏نوردد.
این است اعجاز نیایش.
و کلام حق چنان سنگین است که اگر بر کوهها فرود آید چون ذرات غبار متلاشی شوند و به نیستی گرایند و اگر بر قلب محزونی بنشیند خدای خانه‏ای می‏شود که جز آرامش و سکون در آن نمی‏یابی.
«الا بذکر اللّه‏ تطمئن القلوب.»
آدمی، این موجود هزار رنگ و ناشناخته هر روز به شیوه‏ای بر آستان عشق می‏نشیند و زنجیر از پای نیازها می‏گشاید و چون کودکان شیرین سخن معبود را به خویش می‏خواند تا شاید دری گشوده آید.
اقوام و ادیان چون شهاب می‏آیند و می‏روند و خطی بر صحیفه روحش می‏کشند، و ظرافتی بر شیوه خواستهایش می‏افزایند.
پیامبران می‏آیند و چون پیکر تراشان یونان و روم، روح آدمی را می‏تراشند تا خریدار ـ خداوندگار ـ را شایسته آید.
عاقبت مردی از بادیه‏های طوفان و شن، رَمه و نی، شعر و معشوق، و جهل و جنگ، از قلّه‏های نور فرود می‏آید تا حرم نیایش را بهترین معمار باشد و محرابهای دعا را منقوش به هق هق عارفانی کند که سبّوح گویان، سماع روح می‏کنند و ثناگویان پرده از راز نماز بر می‏گشایند.
می‏آید تا زیباترین تندیس آدمی را به جبرئیل بسپارد، چون هنرمندان چیره‏دست می‏نشیند و این روح شگفت‏انگیز را می‏آراید.
نماز کاملترین شکل نیایش، رقص روح در تالار ملکوت، شیواترین قطعنامه انسان، بال معراج مؤمن و آغاز و انجام بندگی است.
درهای بهشت را جز با نماز نتوان گشود که کلید گشایشهایست.
وصف عشق از زبان معشوق خوش است که او با جذبه‏های عاشقانه آشناست و موسیقی نوازشگر رحمت را می‏نوازد.
واژه‏ها از زبان معبود و معشوق به قلب شیفته عاشق شلیک می‏شوند تا پایتخت روح آدمی را تسخیر کنند. واژه‏هایی که از سوی او می‏آیند و به رمز و راز جان آدمی آگاهند.
کتاب هدایت را می‏گشایی و به آیه‏های چشم‏نواز نور نظر می‏افکنی، در هر سوره از این کتاب منیر، بارها شاهدی که سجاده نماز گشوده است و نمازگزاران را به تسبیح و حمد می‏خواند. عبادت راز خلقت آدمی است.
«و ما خلقت الجن و الانس الاّ لیعبدون.»
جن و انس را نیافریدم مگر برای عبادت.
خداوند این معبود بی‏همتا که به بندگان عشق می‏ورزد، بسیار آنان را به سوی خویش می‏خواند و دوری وی را تاب نمی‏آورد، پس چگونه است که بندگان از این خالق بنده‏نواز غفلت می‏ورزد و به کار دنیا مشغول می‏شوند.
ندای جبرئیل تا همیشه تاریخ طنین‏انداز است که بندگان را فرمود: «هر چه در آسمان و زمین است همه به تسبیح و ستایش خدای که مقتدر و حکیم است مشغولند.»(۳)
پس تو هم به جمع تسبیح‏گویان شتاب و «از شبانگاه به تسبیح وی پرداز و هنگام فرو رفتن ستارگان هم تسبیح خدا گو.»(۴)
تا خورشید از پیشانیت طلوع نماید و آفتاب‏گستر عالم باشد، آنگاه می‏فرماید، البته به عبادت خویش غرّه مشو که «هفت آسمان و زمین و هر چه در آنهاست همه به ستایش و تنزیه او مشغولند و موجودی نیست جز آنکه ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست، لیکن شما تسبیح آنها را فهم نتوانید کرد، همانا او بسیار بردبار و آمرزنده است.»(۵) نخستین گام در دیدار معبود با مخلوق از سوی اوست و نخستین پیام را نیز خود فرو می‏فرستد که «ای ایمان آورندگان، خدای را بسیار ذکر و تسبیح گویید.»(۶)
و انعکاس این دعوت را که همانا اجابت دعای بنده است خود ضمانت می‏کند و چه ضمانتی بالاتر از آنکه خود ضامن خلق شود و مشتاقانه صلا دهد که: «و اذا سألک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الدّاع اذا دعان فلیستجیبوا لی ولیؤمنوا بی لعلهم یرشدون.»
چون بندگان از دوری و نزدیکی من، از تو پرسند، آگاه باشند که من به آنها نزدیک خواهم بود، هر که مرا خواند دعایش را اجابت کنم، پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من بگروند، باشد تا به سعادت راه یابند.»(۷)
قرآن و احکام و روایات در بیان مقدمات، مؤخرات و شرایط نماز و نمازگزار هیچ نکته‏ای را فرو نگذاشته است و هم اعمال صوری و هم مراقبات باطنی به دقت بیان گردیده است.
پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم که خود اسوه حسنه‏ای است برای انسانها در تمامی اعمال و گفتار، در حدیثی خصائص نماز را چنین بیان می‏فرمایند: «نماز بنده در محشر، تاجی است بر سرش و نوری در صورتش و لباسی بر تنش، پرده‏ای است میان او و آتش، حجتی است بین او و آتش، سبب نجات از دوزخ و عبور از پل صراط است، کلید بهشت و مهر حورالعین و بهای بهشت است. نماز است که بندگان را به بالاترین درجات می‏رساند.»(۸)
شایسته نیست که بنده تاج از سر برگیرد و عریان بر عصای نابینایی تکیه زند، یا کلید بهشت را در کوچه پس کوچه‏های هوس رها سازد و در مرداب دوزخ دست و پا زند.
حکایت گناهکار که در سیاهچال معصیت گرفتار آمده، داستان اسیری است که در دهلیزهای تاریک و ظلمانی و ناهموار به بند کشیده شده است و تنها رشته‏ای باریک، منشأ اتصال او به درگاه آن دهلیز و وسیله نجات اوست. اگر رشته را رها سازد هلاکش حتمی است امّا اگر بدان تمسّک جوید با سختی بسیار امید نجاتش هست.
نماز برای انسان گناهکار حکم همان رشته را داراست که در هیچ شرایطی نباید از آن گسست و به تاریکی مطلق پیوست، در احکام آمده است که اگر کسی به قصد گناه مسافرت کند، باید نماز را تمام به جای آورد و نمی‏تواند آن را شکسته ادا کند، نکته مستتر در این حکم این است که حتی ارتکاب گناه هم سبب ترک نماز نمی‏تواند باشد، آنکه مسلمان است و اسلام آورده و به یگانگی خداوند شهادت داده است تا زمانی که از این عقیده بازنگشته و رأی خلاف اختیار نکرده است باید نماز را به پا دارد. با هر شیوه و روش زندگی و با هر درجه از ایمان، نماز باید اقامه شود.
هر گناهی کیفر خود را دارد و هر عملی جداگانه محاسبه خواهد شد. البتّه درجه ایمان و حضور قلبی در برابر خداوند از مسائلی است که هنگام درجه‏بندی بندگان و نسبت تقرّب آنان به بارگاه ربوبیت مورد نظر واقع می‏شود امّا آنکه نماز را واگذارد به همه درهای رحمت و زنگهای بیدارباش خویش پشت کرده است و به تاریکی مطلق گام نهاده است.
پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در مورد کسانی که نماز را ترک می‏گویند و به این خیر عظیم خداوند پشت می‏کنند می‏فرماید: «دو گروه از امت من در قیامت مورد عذاب خداوند واقع می‏شوند و به دوزخ در می‏آیند که یک گروه از آنان تارک نماز است و بدانید که تارک نماز عذابش دو چندان است و هنگام ورود به صحرای محشر دستش را به گردنش زنجیر کنند و ملائکه گدازه‏های آتشین بر گونه‏ها و پیشانیش زنند.»(۹)
قرآن ابتدا در آیه‏های متعددی چگونگی بجای آوردن نماز و احکام و مقدّمات آن را بیان می‏فرماید و شکل این عبادت را به تصویر می‏کشد: «ای اهل ایمان چون خواهید برای نماز برخیزید، صورت و دستها را تا آرنج بشوئید و سر و پاها را تا بر آمدگی پا مسح کنید و اگر جنب هستید پاکیزه شوید و اگر بیمار و مسافر باشید، یکی از شما را قضاء و حاجتی دست دهد و یا با زنان خلوت کرده‏اید و آب نیابید، در این صورت به خاک پاک و پاکیزه تیمم کنید، با آن خاک صورت و دستها را مسح نمایید، خدا هیچگونه سختی برای شما قرار نخواهد داد امّا می‏خواهد که شما را پاکیزه گرداند و نعمت را بر شما تمام کند باشد که شکر او را بجای آورید.»(۱۰)
امام رضا علیه‏السلام نیز در حدیثی جهت وضو گرفتن را پیش از به جای آوردن نماز بیان کرده است و در این زمینه چنین می‏فرماید: «از این جهت خداوند امر به وضو فرموده است که انسان به هنگام وقوف در برابر پروردگار و به هنگام مناجات با حضرت باری پاک و پاکیزه باشد، در برابر او امرش مطیع و فرمان بردار، و از هر گونه نجاست و پلیدی به دور و بر کنار باشد. از طرف دیگر، وضو موجب رفع کسالت می‏باشد و دل پاک و پاکیزه و مهیّا است برای ایستادن در برابر خداوند قهّار. در وضو شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها واجب است، چون اینها اعضایی است که در نماز به کار گرفته می‏شوند، زیرا با صورتش به سجده می‏رود و در برابر خداوند متعال خاضع می‏شود، دستها را به سوی خداوند بر می‏دارد و نیایش می‏کند و نیازهایش را سؤال می‏کند، با سرش خضوع و خشوع می‏کند و در برابر خداوند جبّار برای رکوع خم می‏شود و به هنگام سجده پیشانی بر زمین می‏ساید و با پاهایش بر می‏خیزد و می‏نشیند و فرمان خدای به جای می‏آورد.»(۱۱)
پس از بیان مقدمات نماز و روش به جای آوردن آن که به عنوان اعلامیه مؤمن و قطعنامه بندگی است رازهای برگزاری این مراسم روحانی و عاشقانه و درک هر واژه این ذکرهای نورانی را بیان می‏فرماید و ویژگیهای پارسایان و مؤمنان را که حقیقت نماز را دریافته‏اند ذکر می‏کند.
امام صادق علیه‏السلام نیز در حدیثی به نمازگزاران چنین می‏گوید: «هنگامی که به نماز برخاستی از دنیا و آنچه در آن است نومید باش و از مردم و آنچه مردم به آن مشغولند روی پرتاب و دست را از آنچه ترا از یاد خدا دور می‏کند تهی ساز و با دیدگان درونت عظمت خدا را مجسّم کن و به یادآور روزی را که در برابر او خواهی ایستاد و هر نفسی آنچه را که پیش فرستاده خواهد یافت و به سوی مولای حقیقی‏شان «اللّه‏» باز گردانیده می‏شوند پس بر دو پای خود در جا بایست.»(۱۲)
از ارکان اساسی ایمان فردی و پالایش روح آدمی نماز است. چه پارسایان و عارفانی که حقیقت این عبادت سترگ را به زبان دل چشیده‏اند همواره در رکوع و سجودند و لحظه‏ای را خالی از ذکر رحمان نمی‏گذرانند. بُعد فردی نماز، صیقل روح و پاکی درون آدمی است تا انسان پلّه‏های خودشناسی را یکی پس از دیگری طی کند و به بام خداشناسی برسد که مولای عارفان و سرآمد پارسایان علی علیه‏السلام فرزند کعبه و شهید محراب فرمود:
«من عرف نفسه فقد عرف ربه.»
آن که سرزمین وجود خویش بشناسد تواند که به ملک پروردگار گام بگذارد و مقام وی بشناسد.
پس تزکیه نفس و سلوک می‏تواند با درک روح نماز میّسر گردد، چه بدون توجه درونی و با دل خفته، نماز همان کلماتی است که آدمی از سر عادت نشخوار می‏کند و این گونه نمازگزاردن راهگشا نمی‏تواند بود.
رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم درباره حضور قلب و توجه کامل به نماز و تأثیر آن به نمازگزار می‏فرماید: «هنگامی که انسان برای نماز بر می‏خیزد، اگر دلش با خدای و همه توجهاتش به سوی خدا باشد، چون از نماز فارغ شود همانند روزی است که تازه از مادر متولد شده است یعنی تمام گناهانش آمرزیده می‏شود.»(۱۳)
و حضرت علی علیه‏السلام به هنگام نماز مضطرب می‏شد و چهره‏اش به زردی می‏گرایید چون دلیلش را از او می‏پرسیدند می‏فرمود: «وقت ادای امانتی رسیده است که خداوند آن را بر آسمانها و زمین عرضه نمود پس همگی از حمل آن ابا کردند و از آن ترسیدند.»(۱۴)
خداوند در قرآن کریم از دشواری درک حقیقت نماز سخن می‏گوید و حضور قلب در آن را بسیار دشوار می‏شمارد امّا آنکه از عهده آن برآید از پارسایان است «از خداوند به صبر و تحمّل و نماز یاری جویند که نماز با حضور قلب امری بسیار بزرگ و دشوار است مگر بر خداپرستان که مشتاق نمازند چون آنانکه دائم در نماز هستند.»(۱۵)
آنگاه تأثیر نماز را بر دو گونه فردی و اجتماعی تقسیم می‏کند و مردم را نیز به دو گروه متقیان و پارسایان که مؤمنان حقیقی هستند و سهل‏انگاران در اوامرش دسته‏بندی می‏فرماید.
در صورت عمل فردی، گروه نخست یعنی پارسایان را وارثان حقیقی زمین می‏داند و می‏فرماید پیوستن به گروه نخست با مرارت و دشواری همراه است امّا آنکه این راه را برگزیند رستگار خواهد شد.
«مؤمنان آنهایند که چون ذکری از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود و چون آیات پروردگار بر آنان تلاوت کنند بر مقام ایمانشان بیفزاید به خدای خود در هر کار توکّل می‏کنند» «و نماز را با حضور قلب به پا می‏دارند و از هر چه روزی آنها کردیم به مستمندان انفاق می‏کنند.»(۱۶)
امام علی علیه‏السلام نیز صفات مؤمن را بر می‏شمارد و او را چنین توصیف می‏فرماید: «مؤمن را شادمانی در چهره است، و اندوه در دل، حوصله‏اش از همه بیشتر است و نفسش از همه خوارتر، برتری جویی را خوش ندارد و از خودنمایی بیزار است. اندوهش بسیار و همتش بلند و خاموشیش دراز و وقتش مشغول است. مؤمن صبور و شکرگزار است. همواره در اندیشه است و در اظهار نیاز امساک کند. نرمخوی و نرم رفتار است. نفسش از صخره سخت‏تر است در عین حال خود را از بردگان کمتر می‏بیند.»(۱۷)
کلام نهج‏البلاغه که برگرفته از حقیقت قرآن است و پس از قرآن بالاترین درجه را نزد مسلمانان دارد، سیمای مؤمن را آنگونه ترسیم می‏کند که خداوند در سوره مؤمنون از پارسایان یاد می‏کند: «همانا اهل ایمان به فیروزی و رستگاری رسیدند، آنانکه در نماز خاضع و خاشع هستند و از لغو و سخن باطل اعراض و احتراز می‏کنند، آنانکه زکات مال خود را به مستمندان می‏دهند و آنانکه فروج و اندامشان را از عمل حرام نگاه می‏دارند.»(۱۸)
«آنانکه به امانتها و عهد و پیمان خود کاملاً وفا می‏کنند و آنانکه بر نمازهاشان محافظت دارند. چنین کسانی وارث مقام عالی بهشتند.»(۱۹)
به بیان خداوند نشانه‏های مؤمن چنین است: خضوع و خشوع در نماز، اعراض از سخنان باطل، یاری به مستمندان و فقیران، عفت و پاکدامنی، وفای به عهد و مداومت در برپایی نماز.
این خصائص در هر کس گرد آید به یقین انسان کامل خواهد بود و همانطور که قرآن وعده می‏دهد بهشت پاداش اوست. این خصایل دل انسان را روشن می‏کند و آدمی را به پاکی و تقوا نزدیک می‏گرداند و در این صورت، رابطه انسان با خداوند رابطه‏ای عاشقانه است و عشق بر قلب مؤمن حاکم است و جز دوستی و محبت خداوند در آن جای ندارد اینجاست که انسان یکسره خدایی می‏شود و به مقام عرفان دست می‏یابد و حلاّج‏وار فریاد بر می‏آورد که خداوند در جبّه من است. او یکسره خدایی است و روح خدا بر او حکومت می‏کند او از جسم خاکی رسته است و به ملکوت پیوسته است.
چنین رابطه عاشقانه و لطیفی نیز بر نهج البلاغه حاکم است و نوع عبادت و پرستش علی علیه‏السلام و آنچه که در کلام او متجلّی است پرستش عاشقانه و عارفانه است.
امام در خطبه‏ای در پاسخ به همّام که وصف پرهیزگاران را خواسته بود چنین می‏گوید: «... پرهیزگاران را در این جهان فضیلتها است. گفتارشان به صواب مقرون است و راه و رسمشان بر اعتدال و رفتارشان با فروتنی آمیخته. از هر چه خداوند بر آنها حرام کرده است چشم می‏پوشند و گوش بر دانستن چیزی نهاده‏اند که آنان را سودی رساند، آنچنان به بلا خو گرفته‏اند که گویی در آسودگی هستند. اگر مدت عمری نبود که خداوند بر ایشان مقرر داشته، به سبب شوقی که به پاداش نیک و بیمی که از عذاب روز باز پسین دارند، چشم بر هم زدنی جانهایشان در بدنهایشان قرار نمی‏گرفت. تنها آفریدگار در نظرشان بزرگ است و جز او هر چه هست در دیدگانشان خرد می‏نماید، با بهشت چنان‏اند که گویی می‏بینندش و غرق نعمتهایش هستند و با دوزخ چنانند که گویی می‏بینندش و به عذاب آن گرفتارند...
شبها چنان بر پای ایستاده‏اند، تا جزء جزء کتاب خدا را بخوانند، می‏خوانند و آرام و با تأنّی و تدبّر می‏خوانند. به هنگام خواندنش خود را اندوهگین می‏سازند و داروی درد خویش را از آن می‏جویند...
از اعمال خویش چون اندک باشد، ناخوشنودند و چون بسیار باشد در نظرشان اندک نماید، که اینان پیوسته خود را متهم می‏دارند و از آنچه می‏کنند بیمناک‏اند ...»(۲۰)
گوید که همّام از این سخن بیهوش شد و در آن بیهوشی جان سپرد.
مؤمنانی که عصاره انسانیت یعنی مقام خلیفه الهی را درک کرده‏اند پرده‏های گمان و پندار را در دیده‏اند و حجابی میان آنان و جمال جمیل حق حایل نیست. و دلهاشان همیشه در برابر امر حق خاشع است و از دامن آلودن به دنیای فانی و تخطّی از امر پروردگار گریزانند.
بعد فردی نماز که همانا انسان ساز و بستر رویش اخلاق و خصایص نیکو است در بالاترین مراتب در چهره پارسایان حقیقی متجلی است که وارثان حقیقی هستی هستند.
سیّد محمّد جواد هاشمی
پی‏نوشتها
(۱) پیامبر ـ جبران جلیل جبران.
(۲) همان.
(۳) سوره حشر، آیه ۱.
(۴) سوره طور، آیه ۴۹.
(۵) سوره اسراء، آیه ۴۴.
(۶) سوره احزاب، آیه ۴۱.
(۷) سوره بقره، آیه ۱۸۶.
(۸) نصایح ـ علی مشکینی، ص۳۵۹.
(۹) نصایح، ص۳۰۳.
(۱۰) سوره مائده، آیه ۶.
(۱۱) اسرار نماز ـ شهید ثانی، ترجمه علی‏اکبر مهدی‏پور.
(۱۲) همان، ص۱۱۷.
(۱۳) همان، ص۱۱۶.
(۱۴) سوره احزاب، آیه ۷۲.
(۱۵) سوره بقره، آیه ۱۵.
(۱۶) سوره انفال، آیه ۳ و ۱.
(۱۷) نهج البلاغه، ص۳۲۵.
(۱۸) سوره مؤمنون، آیه ۶ و ۱.
(۱۹) سوره مؤمنون، آیه ۱۱ ـ ۹.
(۲۰) نهج البلاغه.
منبع : هنر دینی


همچنین مشاهده کنید