شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

حکایت همچنان باقیست


حکایت همچنان باقیست
وقتی خبر توقیف هم‌میهن به من هم رسید چند دقیقه‌ای بود كه خواندن گزارشی مشغولم داشته بود. گزارشی هیجان‌انگیز در این باره كه در آمریكا دستگاهی به كار افتاده كه به زودی اول در بریتانیا و بعد در بقیه كشورهای اروپایی هم به كار می‌افتد.
روزنامه ایندیپندنت نوشته بود این دستگاه چیزی است مانند ماشین‌های خودپرداز بانك‌ها. منتها به مشتری بر اساس سفارش وی، كتاب می‌دهد. یعنی كتاب مورد نظر را چاپ می‌كند. ۴ دقیقه برای یك كتاب ۳۰۰ صفحه‌ای. چیزی شبیه دستگاه‌های عكاسی فوری كه در هر فرودگاه و پایانه و فروشگاه بزرگی در اروپا هست.در هیجان این فكر غرق بودم كه مثلا‌ امروز از انتشار روزنامه یا كتابی باخبر شوی و همان ساعت از دستگاه دریافتش كنی و شروع كنی به خواندنش. لذت چنین دسترسی آسانی به كتابی شیوا را داشتم مزه‌مزه می‌كردم در آن حال. تصور اینكه در هر پایانه یكی از این دستگاه‌ها باشد و تصور اینكه برای روزنامه‌ها هم چنین سیستمی ‌به كار افتد ذهنم را به پرواز برده بود كه خواندم گسترش ماشین‌های كتاب‌پرداز مقدمه‌ای برای انتشار درجای روزنامه‌ها خواهد شد. یعنی جا در جای شهرها این دستگاه‌ها روزنامه دهد، اما نه روزنامه‌ای كه جای دیگر چاپ شده و عده‌ای آن را از محلی به محلی و از شهری به شهری و از كشوری به كشوری برده‌اند. نه، روزنامه‌ای كه از دفتر روزنامه مستقیم به كامیپوتر این ماشین‌ها متصل است و در ساعت معینی، شماره جدید را چاپ می‌كند.در این احوال با شنیدن خبر توقیف هم‌میهن، همزمان این سوال در ذهن نشست كه چند سال دیگر با این پدیده‌ها جوامع چه خواهند كرد؟ آنجا كه پشت انتشار هر مقاله و خبری هزار سوءتفاهم نشسته است و فكر توطئه خوابیده است. آنجا‌ها كه برای انتشار هر اثری نیاز به كسب مجوز است. جواب دشوار نبود. می‌توان با كامپیوتر قرار گذاشت فقط روزنامه‌ها و كتاب‌هایی در دستگاه آماده تكثیر باشد كه دارای مجوز باشد و قبلا‌ بازبین‌ها آن را خوانده و شماره و كد خاصی به آن داده باشند. اما این واقعا چاره دنیایی است كه دارد همه فواصل و واسطه‌ها را از راه تفكر و تولیدات فرهنگی و اطلا‌ع‌رسانی برمی‌دارد؟ و فاصله زمانی تولید فكری را تا اشاعه آن به دقایقی می‌رساند، چه رسد كه...
نوشته‌اند دستگاه كتاب‌پرداز عمر زیادی نخواهد داشت چرا كه اصلا‌ كتاب و روزنامه [و هم تلویزیون] دارد ور می‌افتد. دوران گوتنبرگ دارد به تمامی ‌تمام می‌شود. وظیفه همه اینها به اینترنت سپرده می‌شود. ‌
در جهانی كه بزرگ‌ترین مشخصه قرن بیست‌ویكم را در آن رایگان كردن اطلا‌عات خوانده‌اند و پروژه جهانی كامپیوترهای صددلا‌ری، كه برای مصرف‌كنندگان به كمك بودجه‌های یونسكو و سازمان ملل رایگان خواهد بود، دارد آماده می‌شود، همزمان قوانین جهانی در راه است كه هر نوع مانع‌تراشی در برابر امواج را برای دولت‌ها دشوار كرده و جرم قرار می‌دهد و اعمال‌كننده آن را به مجازات‌هایی وعده می‌دهد. در شهرها به زودی ارتباط با اینترنت همان‌طور كه امواج تلفن و تلویزیون، همه‌جایی خواهد بود. یعنی كه آن كیف كوچولوی جلوی هر كس، علا‌وه بر همه كارها كه برایش می‌كند، روزنامه‌ها و تلویزیون و كتابخانه كامل او هم هست. در این جهان به پیش‌بینی‌ها، دستگاه كتاب‌پرداز ده بیست سالی وقت دارد، اما در همین مدت سرنوشت نشر، نگارش و صنعت نشر را دگرگون خواهد كرد. ‌ تازه این آخر داستان نیست. بلكه نویسنده‌ای كتابی می‌نویسد. نوشته خود را در سایتش قرار می‌دهد و همزمان مردمی ‌كه از برابر دستگاه‌های كتاب می‌گذرند می‌توانند چند دقیقه وقت بگذارند و آن را بگیرند و بخوانند و چندان كه بهای كتاب به دستگاه - نقد یا از طریق كارت‌های اعتباری - پرداخت شد، درصدی از آن به حساب نویسنده و درصدی به حساب شركتی كه این دستگاه‌ها را نصب كرده ریخته می‌شود. همین محاسبه برای نویسنده مقالا‌ت و گزارش‌های روزنامه‌ها هست كه می‌توانند به نسبت تیراژهایی كه فراهم می‌آورند دستمزد بگیرند، اگر یك میلیارد است مانند حق‌التحریر نویسنده‌ هری پاتر یا یك دینار. حافظه كامپیوتری‌ای كه به این دستگاه‌ها وصل است بدیهی است كه به سرعت گسترش خواهد یافت و یكباره دیدی ۳ سال بعد میلیون‌ها كتاب به زبان‌های مختلف - برای كامپیوتر و چاپگر تفاوتی ندارد كه - قابل چاپ و دریافت در آن بود. ‌
حال سوال این است كه با دنیایی كه چنین به شتاب می‌راند، چگونه تفسیركردنی است داستان قدیمی ‌توقیف روزنامه و انصراف باز هم بیشتر سرمایه‌گذاران از سرمایه‌گذاری در كار روزنامه و نشر، بیكارشدن روزنامه‌نگاران جوان و صدها شغل حاشیه‌ای. چرا كسانی هنوز مانند قرن ۱۸ و ۱۹ بر این گمانند كه چاره حفظ دولت و ملك در گرفتن قلم پرشال و بستن دهان‌هاست؟
تعطیلی روزنامه‌ها كه گفته‌اند دریچه‌ای گشوده به دنیایند، به هر بهانه و دلیل كه صورت پذیرد، هرچه شكل قانون‌پسند داشته باشد، كار خوبی نیست و وحشت از قلم پرشال هنوز در سرها هست.
مسعود بهنود
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید