شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


نوستالژی در خیابان‌های دابلین


نوستالژی در خیابان‌های دابلین
فیلم جدید نیل جوردن کارگردان ایرلندی مقیم هالیوود در پس زمینه ناآرام و پربرخورد دهه ۱۹۷۰ ما را با تلاش فردی برای بازیابی هویت یک انسان و بهتر بگوئیم کوشش او برای یافتن جایگاهش در چنان اجتماعی مواجه می‌سازد و نام این فیلم را ”صبحانه در پلوتو“ گذاشته‌اند. به این ترتیب فیلم جدید جوردن در تضاد با وضعیت فعلی کشورش و آخرین هفته‌های سال ۲۰۰۵ قرار دارد و همین کافی است تا سازنده ”مونالیزا“ (۱۹۸۶)، ”بازی گریه“ (۹۲) و ”مایکل کالینز“ (۹۶) نوستالژیک شود و به یاد گذشته‌ای بیافتد که دیگر وجود ندارد.
حیف شد
جوردن در پائیز ۲۰۰۵ می‌گوید: ”کم مانده است که ایرلند تبدیل به نروژ شود. هم مشاغل و حرفه‌های موجود در ایرلند و هم تنش‌های سیاسی در این کشور مرا به یاد سرزمین‌های اسکاندیناوی با بافت مخصوص‌شان می‌اندازد. خیلی حیف شد. دلم می‌خواست سرزمین من به همان شکل سابق باقی می‌ماند. مثل دورانی که من در آن رشد می‌کردم. به واقع از قرن نوزدهم به بعد ایرلند با کمترین تغییرات به سمت جلو پیش رفته بود. اوضاع مثل همان زمانی می‌ماند که جیمز جولیس رمان ”دابلینی‌ها“ را نوشت. متأسفانه این شهر (دابلین) و کل ایرلند عوض شده و به یک چیز متفاوت بدل گشته است.“جوردن به صراحت می‌گوید که در این دنیای به شدت تغییریافته و در ایرلندی که هیچ شباهتی با گذشته ندارد، خودش را گم کرده و نمی‌داند قضیه از چه قرار است و چه باید بکند و حالت یک گمشده کامل را دارد. ”فضای فرهنگی و افق اجتماعی کشور نیز به کلی عوض شده است. سال‌ها ارتش جمهوری‌خواه ایرلند فعالیت‌های مسلحانه می‌کرد و فضای سیاسی کشور قابل حس کردن و فهم بود، اما حالا چرا؟ آنها در بسیاری از موارد سلاح خود را غلاف کرده‌اند و به‌دنبال رویکردهای دیگری هستد. حال به من بگوئید با آنها و این وضعیت تازه چه بکنم؟!
این فضای جدید را دیگر نمی‌شناسم.
ظاهر قضیه این است که تمامی آن برخوردهای عظیم و دیرپا و مستمر قومی و سیاسی رو به آرامش و پایان رفته و حتی تعداد بیکاران در جامعه کمتر شده و خیلی‌ها به لحاظ کار و کسب درآمد راضی‌تر از گذشته‌اند. خب به من بگوئید من با چنین فضائی چگونه طرف شوم؟ فکر می‌کنم تنها را توصیف و تشریح فعلی ایرلند این است که تام وولف (نویسنده معروف امریکائی) باشید و چیزی مثل رمان "Bon fire of the Vanities" را به روی کاغذ ببرید. وقتی همه می‌دانیم چنین چیزها و این قلم جنس اینک در ایرلند یافت نمی‌شود.
تروریسم و خشونت
جوردن در مقام یک سینماگر مولف و یکی از برترین داستان‌پردازان سینمای اروپا، طی عمر هنری‌اش بارها به موضوع تروریسم و خشونت و ناامنی در کارهایش اشاره کرده است و ”فرشته“ (۱۹۸۲) و ”بازی گریه“ و مایکل کالینز که پیشتر هم نام‌شان آمد، از این قبیل‌اند و این تم در ”صبحانه در پلوتو“ هم جاری است.
این فیلم که اخیراً در فستیوال نیویورک اکران شد و نمایش عمومی آن در سطح جهان نیز آغاز شده است درباره یک کودک بی‌پناه ایرلندی است که به حال خود رها می‌شود و مجبور است به تنهائی رشد کند و طبعاً به برخی ناملایمات و کژی‌ها کشیده می‌شود و در اواسط دهه ۱۹۷۰ به لندن می‌رود تا آنجا مادر گمشده‌اش را بیابد و زندگی جدیدی را برای خود پایه‌گذاری کند.این پسر جست‌وجوگر، پاتریک کیتن بریدن (با بازی شیلیان مرفی، نوجوانان ایرلندی) نام دارد و ما او را نوجوانی ناپخته و کم‌اطلاع اما آماده رویاروئی با حقایق تلخ می‌یابیم.
کاراکتری فرشته‌آسا
همین مسائل است که سبب شد جوردن رمان پاتریک مک کیب را به رغم برخی شباهت‌هایش با ”بازی گریه“ به فیلم برگرداند. آن فیلم با در بر داشتن یکی دو آدم عجیب و غریب و تم سیاسی خاص و تکیه آن بر فعالیت‌های ارتش جمهوریخواه، اسکار برترین سناریوی اوری‌ژینال (۹۲) را نصیب جوردن کرده بود و جوردن با اشاره با چنان قضیه‌ای می‌گوید: ”نمی‌دانم، شاید لزوم رویکرد دوباره به برخی حقایق جاری در جامعه بود که مرا به سمت قصه‌ای مشابه کشاند، نزد خودم فکر کردم کاراکتر اصلی یعنی همان نوجوان قصه چنان فرشته‌آسا است که نمی‌توان از ترسیم او خودداری کرد. او قلب و روح فیلم است و خوشبختانه ما توانستیم تمام حرف‌های حقیقی و باارزش قصه را از زبان او بزنیم. او موجود جالبی است زیرا در آن واحد هم شجاع است و هم قادر به تشخیص مسائل مختلف نیست. از طریق چنین آدمی و ترسیم او ما می‌توانستیم یک کاراکتر متفاوت را به تماشاگران ارائه بدهیم.“
عجیب‌ترین رویداد
جوردن مثل اکثر ایرلندی‌ها یک آدم به شدت سیاسی است و از هر حرف و ایده او رنگ و بوی سیاست می‌بارد و اصولاً امکان ندارد در دابلین باشد و از یک جهت‌گیری مشخص و واضح سیاسی بهره‌ای نگیرد و صریح‌تر بگوئیم در یک‌سوی قضیه قرار نگیرد. برای چنین آدم سیاسی و البته هنرمندی، تغییر یافتن هویت‌ها و ایده‌آل‌های کاری ارتش جمهوریخواه از هر چیزی عجیب‌تر است. ”خیلی غریب است. نهاد مسلمی که همه از آن می‌ترسیدند و بسیار هم ثابت قدم بود به‌دست خودش خلع سلاح شد و به‌گونه‌ای خود را کاملاً بی‌اثر ساخت. نمی‌دانم حاصل این‌کار چیست و اصولاً شک دارم که حاصلی داشته باشد. اعتمادی به این قضایا ندارم و حرف‌ها و ادعاهای مربوط به این قضیه را نیز نمی‌پذیرم اما این یک حقیقت غیرقابل انکار است و واقعاً روی داده است.“با این حساب و طبق برآورد جوردن و البته بسیاری دیگر از افراد در ایرلند، نویسندگان و سایر قشرهای هنری در این کشور مجبورند از این پس تغییر عقیده بدهند و به‌دنبال ایده‌آل‌ها و قصه‌های دیگری بروند که رنگ و بوی سیاسی سابق را ندهد. ”خیلی عجیب و غیرقابل لمس است. ما سال‌ها با چنین پیش‌زمینه و دید سیاسی‌ای قصه‌های خود را نوشته و فیلم‌های خود را ساخته‌ایم و حالا مجبوریم راه دیگری را طی کنیم.حالت فعلی شبیه چیزی به یک چیستان و پارادوکس در دابلین است و هیچکس نمی‌داند سرنوشت چه خواهد بود. وقتی نگاه می‌کنم می‌بینم بسیاری از حرف‌ها و خواست‌ها عوض شده و مصالحه‌هائی صورت می‌پذیرد که تا همین چند سال پیش غیرقابل باور بود.“ نمی‌دانم. شاید هم ما اشتباه می‌کنیم و باید چنین چیزی را تخمین می‌زدیم و آن را پیش‌بینی می‌کردیم. می‌دانید چیست؟ نوشتن و اثر هنری ساختن درباره درگیری و مناقشه‌ها و وقایع سیاسی ناگوار بسیار آسان‌تر و تأثیرگذارتر از وقایع خوب است. تا کی می‌خواهید راجع به آرامش بنویسید؟ بدیهی است که تأثیر زیادی نخواهد داشت.باارزش‌ترین مسئله زمانی است که راه‌حلی برای مشکلات سیاسی ارائه بدهید و درباره آن کاری هنری را رو کنید و این کاری است که من تا همین اواخر و تا قبل از موضع‌گیری‌های اخیر ارتش جمهوریخواه ایرلند انجام می‌دادم.“
ردپای پول
جوردن حق دارد راجع به هنر ”نوشتن“ و نویسندگی نیز حرف بزند زیرا اضافه بر فیلم‌نامه‌های سینمائی‌اش ۴ رمان هم نوشته است. چنین آدمی که ۱۵ فیلم بلند سینمائی هم ساخته است بر این باور است که کاپیتالیسم بی‌شرمانه در دابلین، همه‌چیز را عوض کرده و حتی مبارزان قدیمی ایرلند را صلح‌طلب و آرامش‌خواه و سودجو ساخته است. ”متأسفم، تمام حقیقت‌طلبی‌های سابق جای خود را به مصلحت‌طلبی داده است و دیگر هیچ‌کس برای ایده‌آل‌ها تره هم خرد نمی‌کند. می‌دانید چه چیزی تمام مسائل را در ایرلند عوض کرده؟ پول‌خواهی صرف و ثروت‌اندوزی و حاکم شدن ایده‌آل‌های کاپیتالیستی. بله، اینها بودند که جامعه ما را عوض کردند و مشتی ضدارزش را حاکم ساختند. کافی است دو سه سال در جائی سرمایه‌گذاری و کاپیتالیسم ریشه بدواند و آنگاه دور آن جامعه را خط بکشید، چون مفت هم نخواهد ارزید. به هر جا نگاه می‌کنید اثر نحس و ردپای نحوس سرمایه‌داری را می‌بینید. فلان‌کس را می‌بینید که موبایل به‌دست دارد با امریکا صحبت و کار و شغل سوم یا چهارم خود را در آنجا رتق و فتق می‌کند. بدیهی است که در چنین فضائی جا و مجالی برای باقی‌ماندن ایده‌آل‌های سیاسی نمی‌ماند و حتی انقلابی‌های ایرلند هم پولکی می‌شوند.“
نمی‌خواهم از این شهر بروم
جوردن که سال پیش رمان ”سایه“ را نوشت اینک کتاب دیگری را در دست نگارش دارد و با این وجود می‌گوید که فیلمسازی هنوز فعالیت اول دلخواه او است و می‌خواهد از این پس فیلمنامه‌های بیشتری را نیز به روی کاغذ ببرد که قابل انتقال سریع به روی پرده باشند. جوردن که ۵۵ ساله شده و دیگر آن جوان ۳۰ و چند ساله و تندخوی اواسط دهه ۱۹۸۰ نیست می‌گوید حتی کوشیده است داستان یا فیلمی درباره وضعیت بسیار متفاوت فعلی ایرلند بنویسد اما فعلاً از خیر آن گذشته است. ”راستش را بخواهید سناریوئی را هم در این خصوص نوشته‌ام اما در همین نقطه توقف کرده‌ام. شاید اگر آن را به روی پرده ببرم، یک کار بیرحمانه باشد. شاید آنقدر تند باشد که پس از ارائه آن دیگر قادر به زندگی در دابلین نباشم و خب شما می‌دانید که زندگی کردن و ادامه اقامت در این شهر را چقدر دوست دارم.“
منبع: Irish Times
وصال روحانی
منبع : روزنامه اعتماد