چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


نقد روانشناختی و دنیای پنهان انسان


نقد روانشناختی و دنیای پنهان انسان
علم روانشناختی پس از فروید پیشرفت شگرفی داشت و توانست به بسیاری از رشته های علوم انسانی نقب زند و دام گستری كند. این دانش فراگیر و تاثیرگذار به دنیای پرجاذبه به نقد ادبی نیز وارد شد و به تدریج شیوه جدید تحلیل آثار ادبی را پایه گذاری كرد كه اصطلاحاً به آن نقد روانشناختی می گویند. یكی از شاخص ترین منتقدین ادبی كه به این گستره وارد شد «یونگ» است.
یونگ براساس علم روانشناختی به تحلیل آثار گوته نویسنده مشهور آلمانی پرداخت. براساس این شیوه تحلیلی مسایلی چون ناخودآگاه فردی و جمعی و صور خیال مطرح می گردند. بسیاری از منتقدین می گویند كه با این شیوه تنها می توان به مصاف مجموعه آثار نویسنده های درون گرا و درون نگر رفت.
نویسندگانی چون كافكا، داستایوفسكی، ویرجینیا وولف و جمیز جویس بهتر است از طریق نقد روانشناختی بررسی شوند. این شیوه تحلیل ادبی به دو گونه نقد روانشناسی قدیم و جدید تقسیم می گردد.
از آن جایی كه علم روانشناختی در حال تكوین است و هر دم مباحث جدیدی مطرح و تجربه می گردد تحلیل گران عرصه ادبیات مباحثی چون وجدان آدمی، جاذبه ها و الهام پذیری و تاثیرگذاری را در حیطه نقد روانشناختی قدیم می دانند و مباحثی چون ضمیر ناخودآگاه فردی و جمعی را به نقد روانشناختی مدرن و جدید اختصاص می دهند.
در نقد روانشناختی تنها آثار ادبی مورد ارزیابی قرار نمی گیرند، بلكه گاه تحلیل گران به سراغ نویسندگان می روند و زندگی و آثارشان را با هم بررسی می كنند. آنچنان كه روحیه و مسایل درونی داستایوفسكی به كرات مورد ارزیابی روانشناسان قرار گرفت.
در این شیوه گاه خود نویسنده بدون اثرش مورد تحلیل قرار می گیرد. به طور مثال هربرت رید پژوهش چشمگیری در خصوص خواهران برونته داشت و عده ای از تحلیل گران هم به زندگی پنهان ادگارآلن پو و آثار وحشتناك وی نظر داشتند و چنین ادعا كردند كه آلن پو اگر نویسنده نمی شد به یك جانی مبدل می گشت.
جالب این است كه فروید مدعی بود نویسندگان، شاعران و هنرمندان بیماران روانی هستند و آثار آن ها بیانگر بیماری روحی و روانی آن ها است. او مدعی است خلق آثار ادبی بهترین شیوه برای مداوای نویسندگان و هنرمندان است.
براساس نقطه نظرات روانشناسان ذهن انسان از سه بخش اصلی تشكیل شده است؛ خودآگاه، نیمه خودآگاه و نیمه آگاه. انسان با بخش خودآگاه فعالیت های آگاهانه خود را كه به آن اشراف دارد انجام می دهد. در بخش نیمه خودآگاه برخی اطلاعات فراموش شده وجود دارد كه با یك جهش و یا رویدادی ممكن است دوباره به یاد آید و بخش نیمه خودآگاه بخشی پنهان و اسرارآمیز است و انسان شخصاً نمی تواند به آن راه یابد، مگر آن كه با كمك روش های خاص بخش هایی از ناخودآگاه انسان ها برملا گردد.
نویسندگان درون گرا علاقه شدیدی دارند تا داستان هایشان را به بخش ناخودآگاه شخصیت های داستانی بكشانند و از آن دنیا صحبت كنند. از این رو داستان های این افراد ظاهراً دارای طرحی مشخص و مدرن نیست. در این داستان ها عناصر داستانی نیز به درستی مورد استفاده قرار نمی گیرند. خواننده در این داستان ها گاه در جریان سیال ذهن سیر می كند و گاه با برخی رویدادهای آزار دهنده در كلنجار است و گاه به دنیای ناخودآگاه سفر می كند.
روانشناسان بر این باورند كه رویاها، آرزوها و خواب ها از دنیای ناخودآگاه اطلاعاتی در اختیار انسان می گذارند. از این رو به تحلیل آن ها می پردازند و در داستان ها از طریق این كدها به مكنونات درونی شخصیت های داستانی پی می برند.
جدای از این ساختار شخصیت انسان به سه گونه «نهاد»، «من» و «فرامن» تقسیم می گردد. روانشناسان نهاد را سرچشمه نیروهای درونی می دانند و می گویند در راه كسب لذت و دوری جستن از درد كار می كند.
آن ها می گویند این بخش تنها در پی لذت جویی بی اندازه می گردد. از این رو باید كنترل شود و الا فرد به انسانی هوس باز، بی قید و لذت جو تبدیل می گردد. بخش «من» وظیفه كنترل و نظارت این بخش را بر عهده دارد. بخش فرامن نیز همین كار را به صورت پنهانی و رمزگونه انجام می دهد. «من» همچنین می تواند انسان را با جهان هستی مرتبط سازد. «من» به انسان می آموزد تا هنجارها و قوانین زندگی را رعایت كند و به آن ها احترام بگذارد. برخی می گویند «من» نماینده بی چون و چرای عقل است. فرامن در وجود انسان نیست و در اثر آموزش انسان می تواند آن را به كار بندد. «من» همچنین باید میان نهاد و فرامن تعادل برقرار سازد.
تحلیل گر ادبیات با یاری موارد ذكر شده می تواند بهتر به مصاف شخصیت های داستانی برود و وجود آن ها را شناسایی كند و بگوید نویسنده تا چه میزان در كار ساخت شخصیت هایش موفق بوده یا خیر.
جدای از این تحلیل گران عرصه ادبیات بدین طریق می توانند به كنكاش های ذهنی و جدال های درونی بپردازند. شخصیت ها از سویی دوست دارند كاری را چه خوب و چه بد انجام دهند و از سوی دیگر نیرویی آن ها را باز می دارد. نقد روانشناختی كمك می كند تا این آوردگاه بزرگ درونی مشخص و ارزیابی گردد. هملت دانماركی همواره با این جدال درونی درگیر است. او بارها فرصت می یابد تا عموی جنایتكارش را به قتل رساند و به دلیل همین كشمكش های درونی از آن سرباز می زند.
روانشناسان مختلف رفتار و عملكرد هملت را به گونه های متفاوت تفسیر كرده اند. عده ای می پندارند هملت گاه دچار حسادت شده و عده ای علت بروز همان رفتار را دلیل دیگری می دانند. همین شیوه در مورد برخی شخصیت های ادبی و تاریخی ما قابل تفسیر است و نیازمند تحلیل گران خبره ای است كه پا به میدان بگذارند و به طور مثال شخصیت فرهاد كوه كن و خسرو پادشاه را در عرصه ادبیات تحلیل كنند.
در پایان جا دارد به برخی آرا و اندیشه های «كارل گوستاویونگ» اشاره داشت. این روانشناس بسیاری از باورهای فروید را قبول نداشت. در روانشناسی او تعابیری چون خودآگاه، ناخودآگاه و درون نگری مطرح است. او معتقد بود كه تمامی انسان ها در ناخودآگاه جمعی سهیم هستند. او از آركی تایپ ها سخن می گوید و این كه آركی تایپ ها محتویات ناخودآگاه جمعی هستند.
او برای اولین بحث افراد درون گرا و برون گرا را مطرح ساخت و توانست بدین ترتیب برخی لایه های پنهان شخصیت انسان ها را بر ملا سازد. بسیاری از منتقدین و نویسندگان معاصر تحت تاثیر یونگ قرار گرفتند. روش یونگ توانست راه حل مناسبی برای تحلیل نویسندگان درون گرایی چون ویرجینیا وولف، پروست و جمیزجوس ارایه دهد.
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید