سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


وقتی صدای معشوق غایب است


وقتی صدای معشوق غایب است
چرا شعرهای عاشقانه احمد شاملو چند صدایی نشده است؟ تردیدی نیست كه شاملو یكی از بزرگ ترین شاعران مدرنیست زبان فارسی به معنای اخص آن است. نوع مواجهه او با زبان و جهان نیز ناشی از دیدگاه مدرنیستی اش می باشد.
بنابراین در صورت پذیرش این انتقاد به شعر او، باید از مؤلفه ها و عناصری پرسش كنیم كه نوع شعر شاملویی را پدید آورده و نمایندگی كرده است. برای كسی كه نافی مدرنیسم و شواهد و ظواهر فرهنگی ،سیاسی ،اجتماعی و ... آن است در بازخوانی شعر شاملو پرسش هایی مطرح می شود كه بیش تر خاستگاه هستی شناسی (ontologic) دارد. مثلاً آیا شاملو مصرف كننده زبان كهن فارسی و نشانه های آن بوده یا این كه توانسته است قابلیت ها و امكانات تاریخی زبان مادری اش را در گفت وگو با نشانه های معاصر آن باز صورت بندی كند؟
می توان این گونه پرسش ها را با توجه به كاركرد زبان و ساختار شعر شاملو به صورت های مختلف عنوان كرد. اما در این نوشتار به یك عامل و مؤلفه اساسی كه در فرایند تكوین ساختار شعر »چلچلی« دخالت مستقیم دارد، می پردازیم؛ آغاز این شعر چنین است:
من آن مفهوم مجرد را جسته ام
پای در پای آفتابی بی مصرف
كه پیمانه می كنم
با پیمانه روزهای خویش كه به چوبین كاسه جذامیان، ماننده است
از همان سطر اول شعر، شاهد آشكارگی یك مؤلفه بسیارآشنا و متعارف هستیم: ضمیر اول شخص مفرد، تصاویر و دیگر كنش های زبانی نیز معطوف به این مؤلفه و كاركرد قراردادی آن است. شاعر به توصیف و توضیح مفاهیم و مصادیق عینی آن ها می پردازد. در واقع محوریت شعر توسط یك عنصر انتزاعی و خصلتاً متافیزیكی نمایانده و تعیین می شود. آن فاعل اول شخص مفرد در شعر و ادبیات روایی كلاسیك و مدرن ما، همواره نقش اصلی را بازی می كرده است. حتی قاعده شكنی صوری نیما نیز نتوانست از این فرایند بسته و محدودیت ساز فرا روی كند.
در بهترین شعرهای خود نیما هم، حرف اول را همین فاعل ذهنی و فاعلیت آن می زند كه نهایتاً به رویكردی تقلیدی می انجامد، چرا تقلیدی؟ پاسخ در دسترس است وقتی یك مؤلفه چنان اهمیت پیدا می كند و بر جسته سازی می شود كه از یك مرحله و و ضعیت زبانی به مراحل و وضعیت های زبانی دیگر فرافكنی می شود، بی آن كه كاركرد آن تفاوت كند، تقلید صورت گرفته است و در واقع نشانه زبانی در چنین وضعیتی به گونه ای ذهنیت مناسبت ذهنی تقلیل داده می شود. آن »من« متعارف كه در شعر»چلچلی« بازنمایی می شود همان رابطه ای را با زبان برقرار كرده كه در این شعر مولوی:
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
شاهد آن هستیم. تفاوت فقط در شیوه سطر بندی و فضا سازی های زبانی است. یعنی شعر مولوی شكل قدیمی و متعارف دارد اما شاملو به تأثیر از نو آوری نیما، شكلی نو و غیر متعارف را تجربه كرده است. اكنون پرسش این است: شباهت ساختاری هر دو شعر ناشی از چیست؟ نخستین شباهت در نحوه ی پذیرش و اجرای آن مؤلفه بنیادین وجود دارد. هر دو شعر معطوف به من- محوریت شاعر هستند؛ یعنی شاعر صدا و محوریت خودش را به مخاطب اعلام می كند. مولوی و شاملو حوزه ی زبان را به تصرف ذهنیت خود در آورده و تاریخ آن را به گذشته و حال تقسم كرده اند. كاركرد زیبایی شناسانه زبان در این دو شعر متفاوت است، اما در ساختار آن ها الگوهای مشابه رعایت شده است.
این ویژگی فراگیر- فاعلیت زبانی- در شعر كلاسیك نهایتاً ماهیت نمادین پیدا می كند اما در شعر شاملو چنین نیست. چرا كه شاعر، با برجسته سازی نقش و نیت خودش در شعر، می خواهد به جای دیگران هم بنویسد و فریاد بكشد. بنابراین شاملو به گونه ای مركزیت محوری می رسد و آن را مراعات می كند كه وابسته به نگره و روش مدرنیستی است. اما آیا آن فاعل تك صدای شعر شاملو جز آن كه عناصر تازه زبانی را فراگرد خود متمركز و ساختارمند كند، كاركرد دیگری هم دارد؟ معشوق های مولوی و شاملو چه تفاوتی با هم دارند؟ آشكار است كه صدای معشوق در هر دو شعر غایب است. بنابراین هم مولوی و هم شاملو از هستی معشوق فاصله دارند، چرا كه بر اساس یك قاعده ی متافیزیكی عمل می كنند.
همین فرآیند یكسان در شعر كلاسیك و مدرن ما نشان می دهد كه آن اتفاق اساسی و معطوف به تجربه ای یكسره متفاوت فقط هنگامی رهنمون می شود كه مؤلفه های بنیادین مورد انقلاب و تكثیر قرار بگیرد.
شعر عاشقانه شاملو حامل ارزش های خاص خود است اما نتوانسته است از زبان عاشقانه تاریخ شعر فارسی فرا روی كند به سخن دیگر آن »عاشقیت« زبانی كه در برگیرنده چند صدایی انسان و جهان معاصر است در شعر شاملو غایب است. هر چند كه او در ادامه شعر چلچلی نوشته است:
با این همه- ای قلب دربدر!-
از یاد مبر
كه ما
- من و تو-
عشق را رعایت كرده ایم،
از یاد مبر
كه ما
- من و تو-
انسان را
رعایت كرده ایم،
خود اگر شاهكار خدا بود
یا نبود.
منبع : پرسمان


همچنین مشاهده کنید