چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


نقدی بر انبوه ناقدان بی نقد


نقدی بر انبوه ناقدان بی نقد
اكثر نویسندگان در هر دوره ای، معمولاً دل خوشی از منتقدان ادبی نداشته اند و منتقدان ادبی هم از طریق نقادی های خود، معمولاً برای خودشان، دشمن تراشیده اند. بعضی از نویسندگان بزرگ جهان در این باره سعی كردند دلخوری خود از منتقدان ادبی را خیلی محترمانه به زبان بیاورند ولی بعضی ها، بی پرده سخن گفته اند. از جمله آنتوان چخوف نویسنده نامدار روسی گفته است: ناقدان مثل خرمگس هایی هستند كه اسب ها(نویسندگان) را از شخم زدن بازمی دارند و یا كارلوس فوئنتس از نویسندگان برجسته معاصر گفته: دوست دارم سر میز صبحانه، منتقد را بخورم. آنها را درست مثل جوجه می خورم و بعد استخوان هایشان را دور می اندازم... .
پابلو نرودا شاعر پرآوازه شیلیایی هم در هنگام یادآوری نام منتقدان ادبی آه از نهادش برمی خیزد: آه از این منتقدان! منتقدان مرا مثله كرده اند. مرا در نهایت عشق یا نفرت تشریح یا تكه تكه كرده اند. انسان در آثارش نیز، چنان كه در زندگی اش، نمی تواند همه را راضی نگه دارد. همیشه همین طور است .
با این حال منتقدان ادبی همچنان به كارشان ادامه می دهند و بعد از چاپ هر اثر ادبی، دیدگاه ها و نظرات منتقدان در قالب نقد ادبی چاپ و منتشر می شود. در مقابل نویسندگان كه سعی می كنند به نقدهای ادبی بی توجه باشند، خوانندگان آثار همان نویسندگان از مشتریان اصلی نقدهای ادبی هستند. بسیاری از خوانندگان آثار ادبی مطرح در جامعه، قبل از مطالعه تازه ترین اثر هر نویسنده ای، سعی می كنند از نظرات منتقدان ادبی شاخص درباره كتابی كه قصد مطالعه آن را دارند، مطلع شوند. این نوع كنجكاوی ها معمولاً در قالب پرس وجوهای روزمره اتفاق می افتد: راستی كتاب جدید فلان نویسنده چطوره؟ یا شما پیشنهاد می كنید من این كتاب را بخوانم؟ . البته بسیاری از خوانندگان هم اعتقادی به نظر منتقدان ادبی ندارند و ترجیح می دهند كتابی را كه خودشان انتخاب كرده اند بخوانند. با نگاهی به تاریخچه نقد ادبی، درمی یابیم كه نقد ادبی هم مانند بسیاری از نیازهای انسان، بر اساس تقاضاهای عموم شكل گرفته است اما اینكه آیا این پدیده(نقد ادبی) توانسته به نیازهای خوانندگان در این زمینه پاسخ بدهد یا نه، سوالی است كه در ادامه، سعی می كنیم به پاسخ های معقولی دراین باره دست یابیم.
●نقد ادبی از منظر منتقدان ایرانی
در ادامه برای آشنایی با نظرات و دیدگاه های منتقدان ادبی كشورمان، به سراغ تعدادی از آنها رفتیم. ابتدا به سراغ حسن میرعابدینی رفتیم كه در كارنامه فعالیت های ادبی خود، مجموعه چهارجلدی صد سال داستان نویسی ایرانی را دارد؛ مجموعه ای كه در آن، تاریخ صد سال داستان نویسی ایران با رویكرد انتقادی بررسی شده است. میرعابدینی صحبت كامل و جامع درباره موضوع نقد ادبی در ایران را به لحاظ گستردگی آن به یك نشست جداگانه موكول كرد. او گفت: در سال های اخیر مباحث پیچیده ای در این حوزه مطرح شده كه نیاز به طرح و بررسی در یك فرصت مناسب را طلب می كند .
از منظر میرعابدینی، طیف های مختلفی از منتقدان ادبی در كشور ما در قالب گروه ها و تشكل های ادبی شكل گرفته اند كه نظرات خود را با دادن جوایز ادبی بیان می كنند كه بررسی این پدیده هم نیاز به كار كارشناسی كامل و جامع دارد.میرعابدینی گفت: چون گروه ها متفاوت است، به میزانی كه در هر گروه، از منتقدان برجسته با دیدگاه های مبتنی بر نظریات علمی و كارشناسی استفاده شود، انتخاب های آن گروه قابل قبول تر است و می شود از نقدهای اعضای آن گروه سود جست .
دكتر عباس پژمان- مترجم ادبی- از دیگر كارشناسان حوزه نقد ادبی است كه در كنار ترجمه آثاری از ادبیات داستانی جهان به زبان فارسی، دستی هم در نقد و نقادی در این حوزه داشته است. او می گوید: من شخصاً به نقد ادبی علمی اعتقاد دارم چون بعضی از این نقدها به اثر مورد نظر ارزش می بخشد. زوایای پنهان اثر را آشكار و در مواردی به كشف و شهود در اثر می پردازد.
مثل نقدهای رولان بارت به آثار بالزاك یا نقدهایی كه هایدگر می نوشت.
نقدهایی از این دست، همپای خود اثر ارزش دارند یا به عبارت دیگر، خود این نقدها به عنوان یك اثر مستقل از منظر خوانندگان و اكثر صاحبنظران حوزه نقد ادبی پذیرفته شده هستند.
با این حال اگر راستش را بخواهید من به نقدهای ادبی كه در كشور ما نوشته می شود اعتقاد ندارم مگر در موارد خاص كه استثنائات همیشه در طول تاریخ وجود داشته است. چون نقدهایی ادبی كه در كشور ما نوشته می شود معمولاً همراه با قصد و غرض است. باز هم تأكید می كنم؛ مگر موارد انگشت شمار كه ما نمی توانیم آن موارد اندك را در این صحبت ها مبنا قرار دهیم، چون آن چند تا نقد خوب هم معمولاً در ازدحام و هیاهوی همین نقدهایی كه گفتم با قصد و غرض نوشته می شود، گم می شود.
نكته جالب در این میان این است كه همین انبوه نقدهایی كه نوشته می شود، به جای اینكه به ادبیات داستانی ما كمك كند خودش باعث مسئله ای برای ادبیات داستانی ما شده است؛ یعنی مسائل حاشیه ای وارد ادبیات شده كه ما را در رسیدن به اصل آن بازمی دارد. البته این روزها، بسیاری از این نقادی ها در قالب جایزه دادن ها خودش را نشان داده كه رویكرد تازه ای در تاریخ ادبیات داستانی كشور ماست. چون پیش از این، چنین حجم وسیعی از اهدای جوایز ادبی در ایران سابقه نداشته است. (با احتساب جوایزی كه در شهرستان ها به آثار ادبی تعلق می گیرد. آمار مراكز جایزه دهنده در طول سال در ایران به حدود ۲۰ مركز رسیده است) در چنین وضعیتی به نظرم هر چقدر از حاشیه ها كم كنیم و به متن اصلی اضافه كنیم به نفع ادبیات است. چون با روند كنونی تنها موردی كه از مركز توجهات خارج می شود، خود ادبیات است. این انصاف نیست. مگر غیر از این است كه تمام این برنامه های جنبی صورت می گیرد تا ادبیات به تعالی برسد. حالا كه همین برنامه های حاشیه برای ادبیات به یك مسأله تبدیل شده است وقتش رسیده آنها را از بدنه اصلی ادبیات جدا كنیم تا ادبیات نفسی بكشد.
دكتر پژمان در ادامه می گوید: من از همان اوایل به شكل گیری چنین برنامه هایی اعتقاد نداشتم مسایل جانبی بیشتر برای رشد ادبیات جدی دست و پاگیر است ولی عقاید خودم را بیان نمی كردم. چون به هر حال هر پدیده ای با گذشت زمان، كارایی اش را نشان می دهد و برای برنامه های جنبی ادبیات ایران هم باید زمان می گذشت. روند اهدای جوایز ادبی در طول بیش از ده سال تقریباً از نظر كمی رشد قابل توجهی داشت ولی از نظر كیفی نتوانست انتظارات را برآورده كند و الان تقریباً متوقف شده است و به عبارت دیگر نقد ادبی در ایران از منظر اهدای جوایز ادبی دستاورد آنچنانی نداشته است. هر چند مسئولان چنین مراكزی علل این ناكامی ها را به مواردی از جمله عدم هماهنگی بین برگزار كنندگان و اسپانسرهای آنها مطرح كردند ولی قسمت عمده كار به مسایل دیگری برمی گردد كه در ماهیت این نوع جوایز نهفته است.
من اصلاً قصد این را ندارم كه بگویم خدای ناكرده برگزاركنندگان این نوع برنامه ها افراد بی صلاحیتی هستند. چون آدم های منصف زیادی در این برنامه ها دیدم ولی كافی است چند نفر هم در بین شان باشند كه صلاحیت علمی در حوزه نقد ادبی نداشته باشند. آن موقع زحمات بقیه اعضای همان گروه هم هدر می رود. من به این شكل دوم زیاد دیدم كه متأسفانه در نهایت به تخریب ادبیات انجامید.
داور چندین دوره از انتخاب كتاب برتر در دوره های گذشته چند جشنواره ادبی در باره اشتیاق منتقدان ادبی در راه اندازی چنین جوایز ادبی می گوید: معمولاً در یكی دو سال اول، همه وظیفه خودشان می دانستند كه در این زمینه كوشش كنند. اوایل انتقاد از این نوع تجمع های ادبی هم كم بود ولی رفته رفته انتقادها شروع شد. قسمت عمده انتقادها هم در رسانه ها مطرح شد و همین انتقاد از عملكرد یكدیگر در نهایت باعث دلسردی بسیاری از آنها از پیمودن ادامه مسیر شد. به این نكته هم باید توجه داشته باشیم كه آن نوع فعالیت ها در این حوزه به تعطیلی انجامید كه برنامه كاری و اهداف مشخصی نداشتند. یعنی صرفاً به خاطر ادبیات به این نوع فعالیت ها روی نیاورده بودند. مسایل دیگری هم برایشان مطرح بوده كه حالا جزو اولویت های كاری شان نیست.
در مجموع به نقدی اعتقاد دارم كه فقط به خاطر ادبیات باشد و در آن مصلحت های دیگر لحاظ نشده باشد در آن صورت من دست منتقد گرامی را می بوسم. در غیر این صورت به نقدهای سفارشی و یا مغرضانه اعتقادی ندارم و می گویم مسایل حاشیه ای باید از دامن ادبیات دور ریخته شود و فقط كتاب چاپ شود.
آن وقت خوانندگان خودشان می دانند با آن چه برخوردی داشته باشند خلاصه كلام این كه نقد ادبی در جامعه ما در یك كلام هیاهوی بسیار برای هیچ بوده است.
بلقیس سلیمانی از دیگر نویسندگان كشورمان است كه در كنار نویسندگی دستی در نقد دارد. او هم معتقد است: جوایز ادبی در ایران آن طور كه انتظار می رفت به ادبیات داستانی كمك نكرد فقط به رواج آن كمك كرد. انصافاً خوب هم جریان سازی كرد. طبیعی هم هست، گاهی باید در حوزه ادبیات هم موج هایی ایجاد شود. در همه جای دنیا همین طور است. ولی ویژگی كار منتقدان كشورمان شتاب زدگی در كار آنهاست. اهدای جوایز ادبی در ایران با حجمی وسیع آغاز شد و بعد از مدتی كم كم فروكش كرد. برای مثال امسال جایزه منتقدان مطبوعات جایزه ای نداد جایزه ادبی پروین هم سال گذشته و امسال فعال نبوده و بقیه هم از آن شتاب اولیه بازمانده اند. به نظرم علل این واقعه برمی گردد به عدم برنامه ریزی درست و دقیق در این زمینه. متأسفانه مسائلی از این دست در كشور ما به شكل بنیادی شكل نمی گیرد. معمولاً تابع موج های زودگذر هستند كه طبیعی هم هست بعد از مدتی فروكش كنند.
با توجه به صحبت های اهالی ادبیات در كشور ما نقد حرفه ای حضوری به مراتب كمرنگ تری دارد. تعداد منتقدان ادبی حرفه ای كه كارشان همراه با استعدادهای لازم و مستندات علمی در این زمینه باشد، از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی كند. بسیاری از صاحبنظران حوزه نقد ادبی هم معتقدند نقدهایی كه در رسانه های عمومی و در مراكز ادبی كشورمان مطرح و عرضه می شود از نوع نقد توصیفی است و در این میان جای بسیاری از گونه های نقدهای ادبی همچون: نقد جامعه شناختی، نقد روانشناختی، نقد اخلاقی، نقد اسطوره ای، نقد زبانشناختی، نقد تطبیقی، نقد صورتگرایانه (فرمالیستی) نقد تفسیری، نقد فمینیستی و... كه به طور اختصاصی از زاویه عناوین یاد شده به اثر بپردازد، تقریباً در رسانه های عمومی و مراكز ادبی كشورمان خالی است. باز به غیر از موارد انگشت شمار در باره متداول ترین نوع نقدنویسی در رسانه های عمومی و مراكز ادبی كه همانا نقد توصیفی به آن اطلاق می شود، نظرات گوناگونی مطرح است. خیلی ها معتقدند این گونه نوشته ها كه به غلط به نام نقد مشهور شده اند، در واقع نقد نیستند. بلكه بیان دوباره داستان یا داستان های یك كتاب- هر چند با لحن و سبك و سیاقی قدری متفاوت و به شكل مختصر- همراه با تأكید بر نقاط قوت این آثارند. این نقدگونه ها را در بهترین شكل شان، حداكثر یك معرفی توصیفی می توان نامید. این قبیل نوشته ها كه عمدتاً از سوی جوانان جویای نام یا علاقه مندان به نقد كم مایه به رشته تحریر درمی آیند در اصل، جانبدارانه اند و عمدتاً به قصد مطرح ساختن و به شهرت رساندن یك اثر و نویسنده آن نوشته می شوند هر چند ممكن است در انتها برای خالی نبودن عریضه به طور سرسری و گذرا و بسیار كوتاه به مواردی از ضعف های اثر نیز اشاره كنند.
بیشتر آنچه در مطبوعات یا كتاب های نقد پیش از انقلاب، تحت عنوان نقد به چاپ می رسیدند از این گونه بودند. این موضوع در ارتباط با آثار غربی نمود به مراتب بارزتری داشت. به طوری كه اكثریت نزدیك به تمام به اصطلاح نقدهای مربوط به این آثار، در این زمره قرار داشتند.
آنچه باعث این موضوع می شد جدا از دوست بازی ها و نان قرض دادن ها به یكدیگر، ناشی از این عوامل بود: نداشتن آشنایی علمی و فنی كافی نویسندگان این نقدها با ساختار ویژگی ها و تعاریف داستان، ناآشنایی علمی و فنی آنان با اصول نقد ادبی، فقدان شهامت در جسارت لازم حرفه ای در منتقدان و خود باختگی آنان در مقابل غربیان آثار آنها (در ارتباط با آثار غربی)
علی الله سلیمی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید