چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


تقسیم جنسی کار


تقسیم جنسی کار
جودیث براون استاد انسان شناسی دانشگاه اوکلند است.(۲). مقاله ای که ترجمه آن را می خوانید یکی از مهم ترین مقالات تاریخ انسان شناسی فیمینیستی و جنسیت است. این مقاله که در ۱۹۷۰ نوشته شده یکی از اولین تلاشها برای پرداختن به موضوع و مسئله جنسیت در انسان شناسی است که در قالب پرداختن به نقش اقتصادی زنان در جوامع مختلف عملی می شود. براون معتقد است که نه بیولوژی، بلکه نقشهای اجتماعی واگذار شده به زنان که مهم ترین آنها مراقبت از کودکان است، منجر به تقسیم جنسی کار در جوامع مختلف شده است. او برای اثبات نظریه خود از مردم نگاری های فراوان از گوشه و کنار دنیا سود می برد. این مقاله در دو بخش روی وب سایت قرار خواهد گرفت.
با وجود توجهات اخیر به فعالیتهای اقتصادی جوامع قبیله ای و روستایی، همچنان کمترین توجه ممکن به تقسیم جنسی کار مبذول می شود. این مقاله قصد دارد نوشته های نظری اندکی را که به تقسیم کار پرداخته اند، مورد ارزیابی مجدد قرار دهد و پیشنهادکننده تفسیری مجدد بر اساس بعضی از شواهد مردم نگارانه موجود باشد.
با دورکیم آغاز می کنم. بر اساس نظریه او در {جوامع} ابتدایی ( هم در گذشتۀ دور و هم امروزه) زنان و مردان به به لحاظ قدرت و هوش مشابه بوده اند. در چنین شرایطی هر دو جنس به لحاظ اقتصادی مستقل هستند و بنابراین " روابط جنسی عمدتاً زودگذر و بیدوام ]هستند[" (۱۸۹۳:۶۱). با "گسترش اخلاقیات" زنان ضعیف شدند و مغزهای آنان کوچک شد. وابستیگی آنان به مردان افزایش یافت و تقسیم جنسی کار باعث استحکام پیوند زناشویی شد. در واقع، دورکیم عقیده دارد که زن پاریسی در روزگار خود او، صاحب کوچک ترین مغز در طول تاریخ بشری است. او (زن پاریسی) احتمالاً می توانسته خود را با ثبات ازدواجش دلداری دهد که نتیجه مستقیم بیاستعدادی و در نتیجه وابستگی او بوده است.
مورداک برخلاف دورکیم در جهت بازسازی تاریخ تلاش نمی‌کند، اما تبیین او نیز به شکل ساده‌لوحانه‌ای فیزیولوژیکی است. او می نویسد:
یک مرد و یک زن، به واسطه تفاوت های اولیه جنسی، به شیوه‌ای استثنایی یک واحد همکاری کارآمد را تشکیل می دهند. مرد، با قدرت برتر بدنی خود، بهتر از پس انجام کارهای سخت برمی آید... او چون برخلاف زن به واسطه محدودیت های فیزیولوژیکی بارداری و شیردهی ناتوان نیست، می تواند در دشت ها شکار کند، ماهی بگیرد، گله را جمع کند و داد و ستد انجام دهد. اما زنان نیز در انجام کارهای سبک‌تر که در درون خانه یا نزدیک آن صورت می گیرد، نقطه ضعفی ندارند... همه جوامع بشری شناخته شده، تخصصی شدن و همکاری میان دو جنس را حول این خطر تقسیم تعیین شده به وسیله بیولوژی، بسط داده اند.
این تبیین بیش از حد ساده با تعداد بیشماری از روایات مردم نگارانه در مورد انجام کارهای سنگین بدنی توسط زنان در تضاد است. ممکن است برخلاف نظر مرداک، فضای بیشتر فعالیتهای زیستی مردان مبتنی بر فیزیولوژی نباشد. اخیراً مونرو و مونرو (۱۹۶۷) تفاوتهای جنسی در زمینه اکتشاف محیطی در میان کودکان لوگولی(۳) را گزارش کرده اند. بر طبق نظر آنان گسترده وسیع تر جغرافیایی فعالیت پسران در این جامعه ممکن است نتیجه یادگیری باشد. تبیین جایگزین دیگر، {وجود} عوامل ذاتی مرتبط با جنس است.
لوی اشتراوس نیز وابستگی اقتصادی دو جنس را اساس خانواده ازدواجی (یا هسته ای) می داند. این وابستگی متقابل بیشتر از آنکه نتیجه تفاوتهای واقعی میان دو جنس باشد، پیامد ممنوعیت های تحمیل شده به لحاظ فرهنگی است که انجام کارهای محول شده به یک جنس، توسط جنس دیگر را غیرممکن می سازد. او تقسیم جنسی کار را " وسیله ای برای وابستگی دوطرفۀ دو جنس در عرصه اجتماعی و اقتصادی که به وضوح تصدیق می کند که ازدواج بهتر از تجرد است" می داند(۱۹۵۶:۲۷۷).
نویسندگان دیگر با الگوبرداری از توصیفات مردم‌نگارانه‌ای که می گفت زنان اغلب فعالیتهای زیستی یکنواخت و خسته کننده را برعهده دارند، به ارائه نظریه‌های "روانشناسانه"(۴) در مورد تقسیم جنسی کار پرداختند. مالینفسکی معتقد است زنان به خاطر سربه راه بودن مجبور به انجام چنین کارهایی می شوند:" تقسیم کار ریشه در وحشیگری جنس قویتری نسبت به جنس ضعیف‌تر دارد."(۱۹۱۳:۲۸۷). دیگرام معتقدند که زنان به لحاظ روانشناختی برای انجام کارهای یکنواخت مناسب‌ترند. مید این دیدگاه را بدین گونه خلاصه می کند" زنان ظرفیتی برای انجام کارهای دائمی خسته‌کننده دارند، اما مردها اینطور نیستند، مردها ظرفیتی برای بروز یک انرژی ناگهانی و به دنبال آن نیاز به استراحت و تجدید منابع دارند."(۱۹۴۹:۱۶۴).
این نظریات در پی تبیین چه حقایقی هستند؟ اول اینکه تقسیم جنسی کار {پدیده ای} جهانی است. جوامع برنامه‌ریزی‌شده همچون اسرائیل و چین کمونیستی تلاش کرده اند ایدئولوژی را اجرا کنند که مردان و زنان را در درون اقتصاد قابل تعوض با یکدیگر می داند، اما در اجرای این امر تنها با توفیق نسبی مواجه بوده‌اند (Spiro ۱۹۵۶; Huang ۱۹۶۱, ۱۹۶۳). دوم اینکه با وجود پایداری‌های روانشناختی و آن دسته از پایداری‌های روانشناختی پایدار اما کمتر مستند، امکان دارد زنان هیچ مشارکتی در زندگی نداشته باشند- مانند راجپوت ها (۵) (minturn and Hitchcock ۱۹۶۳)؛ یا ممکن است به شکلی تمام و کمال از جامعه حمایت کنند- مانند نساوها(۶) (Kaberry ۱۹۵۲). این تنوع که مید به اختصار به آن اشاره کرده، هرگز به طور کامل تبیین نشده است.
من معتقدم که میزان مشارکت زنان در زندگی در یک جامعه معین را می توان با دانستن فعالیت زیستی اصلی آن جامعه، با دقتی قابل‌توجه پیش بینی نمود. میزان مشارکت به وسیله میزان سازگاری حرفه با مقتضیات نگهداری از کودکان تعیین می شود. (فیزیولوژی و روانشناسی نسبت به این تبیین حالت حاشیه ای دارند.) مردم نگاران مکرراً به این واقعیت اشاره کرده‌اند، اما {این واقعیت} هرگز در قالب ادبیات نظری مربوط به تقسیم جنسی کار، فرمول‌بندی نشده است.
در هیچ کجای دنیا تربیت کودکان وظیفه اصلی مردان نیست و تنها در تعداد اندکی از جوامع زنان از مشارکت در فعالیتهای زیستی معاف شده اند. اگر قرار باشد نقش اقتصادی زنان بیشینه شود، باید مسئولیتهای آنان در مورد تربیت کودکان کاهش یابد یا اینکه فعالیت اقتصادی باید به گونه ای باشد که بتوان آن را همراه با مراقبت از کودک انجام داد.
ما در کشورهای صنعتی و صنعتی شده با روش اول { یعنی کاهش مسئولیتهای مادر در مورد تربیت کودکان} آشنا هستیم. در ایالات متحده یا در چین کمونیستی، مادر کارگر از کودکش جدا می شود، و مراقبت از کودک در زمان حضور مادر در محل کار، بر عهده متخصصان در مدرسه یا مهدکودک است. در جامعه ما مناقشه در مورد حضور مادران در نیروی کار به شکل اجتناب‌ناپذیری بر لزوم و کیفیت این مراقبت جایگزین متمرکز است(Maccoby ۱۹۶۰).
جوامع قبیله ای نیز برای فراهم آوردن امکان کار مادران، به مراقبت جایگزین متوسل می شوند. در میان گوسی ها (۷) مسئولیت زراعت مورد نیاز جامعه، بر عهده زنان است. و پرستاران جوان و کم سال ( معمولاً دختران) مسئول نگهداری از کودکان و نوزادان هستند. اما مادر در فواصل معینی بر کار او نظارت می کند. مینتورن و لامبرت می نویسند:
این به این معنا نیست که مادران نیاسونگو(۸) ]گوسی[ زمانی زیادی را با فرزندانشان می گذرانند. وظایف خانگی و کشاورزی، بیشتر وقت آنان را پر می کند... معمولاً کسی از کودکان بزرگتر مراقبت نمی کند اما آنها را نزدیک به خانه و در گوش رس مادر نگه می دارند... مسئولیت چنین مراقبتی، مثلا در د مورد نوزادان، آشکار است. کودکان بزرگتر عمدتا از نوزادان مراقبت می کنند اما مادران هم باید به نوبه خود بر کودکان بزرگتر نظارت داشته باشند.(۱۹۶۴:۲۴۴و۲۵۲)
در میان یوروباها (۹) سیستم پیچیده ای از اعمال متقابل، فعالیتهای تجاری زنان را ممکن می سازد. در سالهای اول پس از ازدواج که کودکان کوچک هستند، زن تنها به فعالیتهای تجاری محدودی می پردازد. در این زمان احتمال دارد او کودک بزرگتری را به عنوان کمک در خانه خود بپذیرد. زمانی که فرزندان او بزرگ شدند، آنها نیز به خانه زنانی که در مرحله پیشین قرار دارند می روند و گستره فعالیت های تجاری مادر افزایش می یابد.
من هر دو مثال را بیش از حد ساده کرده ام. آنها نشان دهنده دو نوع تضاد با الگوی جایگزین مراقبت در جامعه ما هستند. اول اینکه زنان به طور کامل برای انجام حرفه اقتصادی خود ازاد نمی شوند. دوم اینکه روایتهای مردم‌نگارانه به ما می گویند که چنین مراقبت جایگزینی نه تنها مطلوب، بلکه کاملا لازم است. و آخر اینکه این دو مورد مشابه مواردی هستند که تمرکز این مقاله بر آنهاست و در آنها کاری که زنان انجام می دهند با مراقبت از کودکان ناسازگار نیست، هر چند که امکان دارد نظارت بر کودکان تنها به شکل دوره‌ای صورت پذیرد.
تمرکز اصلی من در اینجا بر جوامعی است که بدون پادرمیانی مدارس، مراکز مراقبت از کودکان یا پرستاران، به فعالیتهای معیشتی مادران شاغل وابسته هستند. این جوامع می توانند از قدرت زنان کمک بگیرند چون فعالیتهای معیشتی آنان با مراقبت همزمان از کودک سازگاری دارد. چنین فعالیتهای دارای این خصوصیات هستند: نیاز به تمرکز تمام و کمال ندارند و نسبتا یکنواخت و تکراری هستند؛ به راحتی قطع شده و دوباره از سرگرفته می شوند، کودکان را در معرض خطر بالقوه ای قرار نمی دهند؛ و برای انجام آنان لازم نیست خیلی از خانه دور شد.
انسان شناسان برای سالها به طیف محدودی از فعالیتهای معیشتی که زنان در آن مشارکت اساسی دارند، اشاره کرده اند: گردآوری، وجین کردن و داد و ستد (Lippert ۱۸۸۶/۷; Schmidt ۱۹۵۵; Murdock ۱۹۵۷; Aberle ۱۹۶۱). با وجود اینکه مردان هم کار گردآوری را انجام می دهند و زمین را وجین می کنند و به داد و ستد می پردازند، اماهیچ جامعه ای در مورد چراندن گلۀ حیوانات بزرگ، شکار حیوانات بزرگ، ماهیگیری در آبهای عمیق یا شخم زدن زمین، به کار زنان وابسته نیست. اینکه زنان می توانند در این فعالیتها نیز مفید باشند (جنز ] ۱۹۲۳[ می نویسد که در میان اسکیموهای کوپر(۱)، زنان فک (seal) شکار می کنند؛ فرد ]۱۹۳۴[ می‌نویسد که در میان تونگوس‌ها(۲) زنان در قسمتهایی از سال به جمع آوری و چراندن گله‌های گوزن می پردازند) شاهدی بر این ادعاست که تقسیم جنسی کار کاملا مبتنی بر حقایق فیزیولوژیک تغییرناپذیر در مورد قدرت و استفامت بیشتر مردان نیست. می توانیم به سادگی ببینیم که همۀ این فعالیتها با مراقبت همزمان از کودکان ناسازگارند. نیاز به تمرکز کامل دارند، نمی توان آنها را قطع کرده و دوباره از سرگرفت، بالقوه خطرناک هستند و لازم است برای انجام آنها از خانه دور شد.
گزارش بوگوراس در مورد گله داری تابستانی گوزنها در میان چوکچه‌ها(۳)، تصویری مناسب از یک فعالیت معیشتی ناسازگار با مراقبت از کودک ارائه می دهد. بوگوراس معتقد است که تقسیم کار بوسیلۀ جنس افراد تعیین نمی شود؛ بلکه جمعیت به دو گروه اعضای مراقبت‌کننده از کودک و اعضای غیرمراقبت کننده از کودک تقسیم می شوند. او می نویسد:
با شروع تابستان، زمانی که سورتمه ها غیرقابل استفاده می شوند و امکان انتقال چادرها دور تا دور کشور وجود ندارد، گله‌داران چوکچه معمولا خانواده‌هایشان را ترک می کنند و به چراگاههای تابستانی می روند که حدود بیست مایل دورتر است. دختران و پسرانی که بیش از ده سال دارند و زنان جوانی که بچۀ کوچک ندارند، برای مدتی آنها را همراهی می کنند. گله‌داران زمانی که با رمه حرکت می کنند، مجبورند همۀ وسائل لازم مثل لباسهای اضافه، تفنگ و مهمات، کتری و آذوقه را با خود حمل کنند... این وسائل را دختران جوان و مردانی که چابک نیستند حمل می کنند؛ اما بهترین گله‌داران باید سبکبار باقی بمانند تا بتوانند به سرعت با گله حرکت کنند.(۱۹۰۴:۸۳).
چوکچه ها بوسیلۀ گله داری و شکار امرار معاش می کنند که هر دوی این فعالیتها با مراقبت همزمان از کودکان سازگار نیستند و زنان این جامعه مشارکت ناچیزی در فعالیتهای معیشتی دارند. بالعکس، انطور که دوشلیپ توصیف می کند، آزانده‌ها(۴) از طریق کشاورزی همراه با وجین امرار معاش می کنند و مشارکت زنان در فعالیتهای معیشتی در میان آنها بسیار قابل توجه است. دوشلیپ توصیفی بسیار دقیق از تقسیم کار جنسی ارائه میدهد. در اینجا تنها به بخشی از این توصیفات اشاره می کنیم چون سازگاری فعالیتهای زنان با مراقبت همزمان از کودکان را نشان می دهد:
قانون این است که در همۀ انواع زمینهایی که اطراف خانه قرار دارند و به آنها باغ گفته می شود، زنان به تنهایی یا همراه فرزندانشان کار می کنند. این امر را می توان با توجه به مجاورت {محل کار} با خانه و همچنین ماهیت این کار تبیین نمود. {این فعالیت} شامل تعداد زیادی از کارهای کوچک و متنوع است که می توان بسیاری از آنها را در یک روز انجام داد. هر زنی که برای انجام کارهای خانگی آموزش دیده باشد می تواند بدون به هم خوردن نظم زندگی روزانه اش، تعداد زیادی کار مستقل کوچک را نیز انجام دهد.(۱۹۵۶:۱۴۰)
روایت دیگری که سازگاری کشاورزی همراه با وجین با مراقبت همزمان از کودکان را نشان می دهد، بیوگرافی یک اسیر و سپس فرزندخواندۀ سرخپوستان، مری جمیسون، در ابتدای قرن نوزدهم است (Seaver ۱۸۲۳). این تنها توصیف موجود از فعالیت کشاورزی سرخپوستان آمریکا از منظر یک مشارکت کننده در این فعالیتهاست. روایت این گونه است:
کار ما دشوار نبود؛ و کار هر سال از هر جهت مشابه کار سالهای قبلتر بود... مراقبتهای آنها حتی به اندازۀ نصف ]مراقبتهای زنان سفید[ زیاد یا مهم نبود. در فصل تابستان، ذرت را می کاشتیم، از آن مراقبت می کردیم و دور می کردیم و معمولا همۀ فرزندانمان با ما بودند...می توانستیم هر چه قدر که دوست داریم تفریحی کار کنیم(Seaver ۱۸۲۳:۵۵).
لحن آسانگیرانۀ این روایت گول‌زننده است. فعالیتهای کشاورزی زنان سرخپوست آمریکایی بسیار پربار بوده است. نه تنها غذای کل قبیله تامین می شده، بلکه از مازاد برداشت نیز به دقت مراقبت می شده و این مازاد بخش قابل ملاحظه‌ای از ثروت قبیله را تشکیل می داده است. مورگان (۱۸۵۱) فعالیتهای زنان سرخپوست را تحسین می کند. قابل توجه است که امکان سازگاری این سودمندی با مراقبت همزمان از کودکان وجود داشته است.
فضای آرامی که مشخصۀ فعالیتهای کشاورزی ِ همراه با مراقبت از کودکان است، در فعالیتهای گردآوری همراه با مراقبت از کودک در میان زنان لونگا(۵)، ساکنان ناحیۀ کیمبرلی در غرب استرالیا نیز وجود دارد. فیلیس کابری در مورد زنان بومی‌ می نویسد که " اگر معاش گاهی پرمخاطره است، فقدان شتاب باعث شده این طور غلط جلوه داده شود" (۱۹۳۹:۱۸).(If livelihood is sometimes precarious, it is belied by the abense of any feverish haste) کودکان گروههای کوچگ زنان گردآورنده را در هجومهای روزانه شان به بیشه زار همراهی می کنند. کابری یکی از این هجومها را به دقت شرح می دهد و روایت خود را اینگونه به اتمام می رساند که:
آنها برای مدتی در سایه دراز می کشند، غیبت می کنند، مقداری از ماهی و ریشه های خوراکی را می خورند، می خوابند و حوالی ساعت سه به سمت خانه حرکت می کنند. با وجود جستجوی بی‌قاعده‌شان چیز کمی از دید آنها مخفی می ماند یا به دفعۀ بعد واگذار می شود... به لحاظ کمیت، در یک زمان مشخص تولید زنان احتمالا بیشتر از مردان است، چون شکار همیشه موفقیت‌آمیز نیست. او همیشه موفق می شود چیزی به خانه بیاورد و به همین خاطر خانواده بیشتر متکی به تلاشهای اوست تا شوهرش.(۱۹۳۹:۲۲و۲۵)
یک تحقیق جدیدتر، کار رز بر روی بومیان آنگوس داون‌(۶) با تاکید بر اثرات تماس با سفیدپوستان بر فعالیت اقتصادی و ساختار خویشاوندی بومی است. برطبق اظهارات رز، پیش از تماس با سفیدپوستان، زمانی که زنان مغز و دانۀ گیاهان را برای آسیاب گردآوری می کردند، خودشان را در قالب " اجتماعی از هووها(co-wives) برای تقسیم مسئولیت مراقبت از کودکان" سازماندهی می کردند(۱۹۶۵:۹۹). با ورود آرد سفید نقش اقتصادی زنان به عقیدۀ رز، نقشی منفعل می شود، دیگر نیازی به تشکیل "اجتماع" وجود ندارد و چندهمسری به مقدار قابل ملاحظه ای کاهش یافته است.
آخرین مثال مردم نگارانه ای که مطرح می کنم مربوط به مطالعۀ گاسیندل بر روی یاهگان‌ها(۷) است. مرداک (۱۹۵۷) این قبیله را جز اجتماعاتی رده بندی می کند که عمدۀ فعالیتهای معیشتی آنان توسط زنان صورت میگیرد. در میان ۵۶۵ قبیلۀ حاضر در نمونۀ مرداک، این تنها قبیلۀ متکی به ماهیگیری، شکار آبی و گردآوری آبی زنان بوده است. گاسیندل می نویسد:
برخلاف مشارکت محدود مرد، زن بوسیلۀ فعالیتی که می تواند به تنهایی انجام دهد، به شکلی قابل ملاحظه و مستقل از خانواده حمایت می کند. این فعالیت گردآوری است که بواسطۀ طبیعت ممکن شده و او می تواند خود را وقف آن کند، بدون اینکه وظایف خود به عنوان همسر و مادر را به مخاطره بیندازد.(۱۹۳۷:۵۳۸)
شرح او از فعالیتهای معیشتی بسیار دقیق است. در اینجا تنها به بخش کوچکی از آن اشاره می کنیم:
با توجه به اینکه در طول روز دریا در حالت جزر قرار دارد، هر زن با زن دیگری قرار می گذارد... همۀ آنان بچه هایشان را پشتشان می بندند و همراه خود می آورند و دختران کوچک هر کدام با سبد کوچکشان جلوتر از آنان می‌دوند. گاهی یک یا دو پسربچه نیز از سرکنجکاوی و لذت صرف آنان را همراهی می کنند و برای مدتی به تماشای آنان می ایستند اما هیچ وقت کمک نمی کنند چون این کار آنها نیست. این زنان تنها اندکی از خانه هایشان دور می شوند. آنها به آرامی از نقطه ای به نقطۀ دیگر می روند، چون سراسر کف اقیانوس پوشیده از صدف دوکفه است... آنها تنها زمانی دست از کار می کشند که سبدهایشان پر شوند.(۱۹۳۷:۵۴۱-۲)
تمام مردم‌نگارانی که در اینجا به آنان اشاره کردیم به رایطۀ میان فعالیتهای اقتصادی زنان و مسئولیتهای آنان در ارتباط با مراقبت از کودکان پرداخته اند. آشکار است که فعالیتهای معیشتی مشخصی به میزان زیادی با مراقبت همزمان از کودکان سازگار هستند و در جوامع متکی به این نوع از فعالیتها، زنان مشارکت اقتصادی بالایی دارند. در گذشته ملاحظات نظری در مورد تقسیم جنسی کار معتقد بودند که زنان به دلائل فیزیولوژیکی و روانی تنها قادر به انجام انواع مشخصی از فعالیتها هستند. من بر مبنای شواهد مردم نگارانه ای که در اینجا به آنها اشاره شد، تبیین عمیقتری را ارائه می دهم: در جوامع قبیله ای و روستایی فاقد مدرسه و مراکز مراقبت از کودک، تنها انواع مشخصی از حرفه ها می توانند با مسئولیتهای زنان در مود مراقبت از کودکان، همخوانی داشته باشند. با توجه به مقتضیات مراقبت از کودکان، کارهای تکراری، قابل انقطاع و غیرخظرناک که که نیاز به گشت و گذار زیاد ندارند، برای زنان مناسب‌ترند.
جودیث کی. براون ترجمه: هما مداح
۱)Judith K. Brown, “A Note on the Division of Labor by Sex” in Feminist Anthropology, A Reader, ed. Ellen Lewin (Oxford: Blackwell Publishing, ۲۰۰۶)
۲) http://www۲.oakland.edu/socan/faculty.cfm?ID=۴۶۴۰
۳) Logoli
۴)psychologizing
۵)Rajputs
۶) Nsaw
۷)Gusii
۸) Nyasongo
۹)Yoruba
۱) Copper Eskimo
۲) Tungus
۳) Chukchee
۴) Azande
۵)Lunga
۶)Angus Down
۷)Yahgan
منبع : انسان شناسی و فرهنگ