چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

چالش‌های درون ساختاری و فرآیندهای امنیتی خاورمیانه


چالش‌های درون ساختاری و فرآیندهای امنیتی خاورمیانه
تلاش‌های دفاعی و فرایندهای رفتار استراتژیک ایران برای مقابله با تهدیدات طراحی گردیده است. از آنجایی که قدرت‌های بزرگ تمایل چندانی برای خودکفایی اقتصادی ایران ندارند و ازسوی دیگر، چنین جلوه‌ای را به حوزه‌های استراتژیک و دفاعی تعمیم می‌دهند، ازاین رو ایران برنامه‌ریزی دفاعی خود را از طریق خودکفایی تنظیم نموده است.
تلاش‌های دفاعی و فرایندهای رفتار استراتژیک ایران برای مقابله با تهدیدات طراحی گردیده است. از آنجایی که قدرت‌های بزرگ تمایل چندانی برای خودکفایی اقتصادی ایران ندارند و ازسوی دیگر، چنین جلوه‌ای را به حوزه‌های استراتژیک و دفاعی تعمیم می‌دهند، ازاین رو ایران برنامه‌ریزی دفاعی خود را از طریق خودکفایی تنظیم نموده است.
هم اکنون خاورمیانه به عنوان مرکز بحران‌های بین المللی محسوب می شود . بسیاری از جدال‌های منطقه‌ای در حوزه ژئوپلتیکی خاورمیانه شکل گرفته است. شواهد نشان می‌دهد که بیشترین میزان مداخلات بین‌المللی در حوزه جغرافیایی‌ای انجام می‌گیرد که زمینه ساز جدال‌های نهفته بین کشورهای غربی و گروه‌های اسلام‌گرا می‌باشد. به طور کلی کشورهای خاورمیانه بر اساس چند شاخص امنیتی، فرهنگی ، ساختاری و ژئوپولتیکی از سایر کشورهای جهان تفکیک می شوند.
اسلام گرایی در خاورمیانه به عنوان نیروی محرک سیاسی تلقی شده و در نتیجه امکان ایجاد تغییرات سیاسی و امنیتی در این منطقه اجتناب ناپذیر می باشد. ویژگی دوم را می توان در قالب نظامی گری ملاحظه نمود. شواهد نشان می دهد که تعدادی از دولت‌های خاورمیانه دارای توانایی و تمایل به تهدید از طریق توسل به قوه قهریه هستند. آنها همچنان به تهدید حاکمیت همسایگانشان ، ثبات اقتصادی و دسترسی بین المللی به منابع ادامه می دهند. در بسیاری از موارد، این دولت‌ها همچنین فعالانه در پی بهبود قابلیت‌های تهاجمی خود از جمله تلاش برای دستیابی یا حفظ سلاح‌های هسته‌ای ؛ بیولوژیکی یا شیمیایی و توانایی پرتاب این سلاح‌ها به فواصل دوردست می باشند.(۲)
از جمله این رژیم‌ها می‌توان به رژیم صهیونیستی اشاره داشت . رهبران رژیم صهیونیستی امنیت ملی کشور خود را از طریق حداکثر سازی قدرت نظامی مورد پیگیری و توجه قرار می دهند. آنان به همراه آمریکا و ترکیه دربسیاری از جدال‌های منطقه‌ای مشارکت می کنند. گرایش سیاسی این کشورها راباید در قالب گسترش هنجارهای غربی مورد ملاحظه قرار داد.
از سوی دیگر واحدهای سیاسی یاد شده را می‌توان به عنوان نمادی از سیاست‌های محافظه کارانه در حوزه خاورمیانه دانست. آنان با هر گونه تغییر و دگرگونی سیاسی در حوزه جغرافیایی منطقه‌ای مخالف می‌باشند. به طور کلی در روند موجود خاورمیانه می توان نشانه‌هایی از جدال سیاسی و استراتژیک بین دوالگوی محافظه کار و بنیادگرا را مورد ملاحظه قرار داد. در همین ارتباط آمریکایی‌ها نسبت به گروه‌های سیاسی رادیکال واکنش نشان می دهند. آنان اعتقاد دارند که: در این ارتباط آمریکایی‌ها نسبت به گروه‌های سیاسی «تهدیدات فرامنطقه‌ای از سوی گروه‌هایی انجام می‌گیرد که به مرزهای ملی احترام نمی گذارند. و غالباً ناشی از بازیگران غیر دولتی مانند تروریست‌ها و سازمان‌های جنایی است.»(۳)
در این شرایط تمامی واکنش‌های نهادهای آمریکا بر گروه‌های رادیکال و همچنین مجموعه‌های اسلام‌گرا، در خاورمیانه متمرکز گردیده است. آنان فضای سیاسی و اجتماعی خاورمیانه را براساس نشانه‌هایی از مقاومت سیاسی و ایدئولوژیک ملاحظه می کنند. گروه‌های اسلام گرایی خاورمیانه نیز مخالف مداخلات پایان ناپذیر آمریکا و سایر کشورهای غربی می‌باشند. آنان برای مقابله با چنین فضایی به جدال سیاسی علیه فضای امنیتی موجود در خاورمیانه مبادرت می ورزند.
۱) ‌معضل امنیتی خاورمیانه و تسلیحات گرایی منطقه‌ای
در این ارتباط ، کشورهای غربی تلاش دارند تا در حوزه خاورمیانه«غیریت سازی» نموده و از این طریق مشروعیت سیاسی لازم برای جدال‌گرایی گسترده‌تر در نظام بین‌المللی را فراهم نمایند. شواهد موجود نشان می‌دهد که گروه‌های محافظه‌کار در ساختار سیاسی آمریکا حساسیت ویژه‌ای نسبت به شکل‌بندی‌های قدرت در خاورمیانه دارند. آنان گروه‌های رادیکال سیاسی و ایدئولوژیک را به عنوان نیروی تهدید کننده منافع آمریکا می دانند . به همین دلیل است که سطح گسترده‌ای از مداخله گری آمریکا در حوزه‌های جغرافیایی خاورمیانه انجام گرفته و از این طریق می‌توان منازعات پایان ناپذیری را پیش بینی نمود. به طور کلی آمریکایی‌ها تلاش دارند تا هرگونه منازعه را براساس شاخص‌های امنیتی تبیین کنند. درشرایطی که معضل امنیتی بهانه‌ای شده که براساس آن هر دولتی از رهگذر دستیابی به تسلیحات در جستجوی امنیت باشد. ناامنی عمومی تشدید و هر کشور از آزادی عمل کاملی برخوردار شده است. در طول دو دهه آخر قرن بیستم ، منطقه خاورمیانه درصدر فهرست دارندگان تسلیحات در جهان قرار داشت.(۴)
به هر میزان کشورهایی که در حوزه‌های ژئوپلتیکی قرار دارند به سطح فراگیرتری از نظامی گری نائل گردند، طبیعی است که معضل امنیتی در منطقه افزایش بیشتری پیدا می کند. زیرا تسلیحات‌گرایی صرفاً یکی از جلوه‌های امنیت سازی خاورمیانه را ترسیم می کند. زمانی که طیف گسترده‌تری از کشورها در مدار قدرت سازی منطقه‌ای قرار گیرند، طبیعی است که تسلیحات گرایی به مخاطرات امنیتی بیشتری برای کشورها منجر می شود، زیرا قدرت سازی بر اساس مؤلفه‌های سخت افزاری را باید به عنوان یکی از عوامل و نشانه‌های بی ثباتی منطقه‌ای دانست. کشورهایی که مشروعیت خود را صرفاً از طریق تسلیحات و قدرت سخت افزاری تأمین می کنند، به گونه‌ای اجتناب ناپذیری با موضوعی به نام معضل امنیتی روبرو می شوند. شواهد نشان می دهد که در خاورمیانه از سال ۱۹۹۷؛ بودجه‌های دفاعی افزایش داشته است. عربستان سعودی با ۴/۱۸ میلیارد دلار درصدر قرار داشت و پس از آن کشورهای غیر عربی ترکیه (۲/۸میلیارد دلار)، رژیم صهیونیستی (۷میلیارد دلار به استثنای کمک‌های نظامی آمریکا و به علاوه دومیلیارد دلار درآمد حاصل از فروش سلاح) و ایران (۸/۵ میلیارد دلار). پس از این کشورها ، کویت( ۴میلیارد دلار) امارت متحده عربی (۷/۳میلیارد دلار)، مصر(۸/۲میلیارددلار) ، عمان(۸/۱ میلیارد دلار)‌ و سوریه (۷/۱ میلیارد دلار) قرار گرفتند.
اگر چه جمهوری اسلامی ایران نیز در این روند تلاش‌هایی برای قدرت سازی نظامی انجام داده است اما شواهد نشان می‌دهد که هیچگونه توازنی بین هزینه‌‌های سرانه امنیتی و نظامی ایران با سایر کشورهایی حوزه خاورمیانه‌ به ویژه کشورهای حوزه خلیج فارس وجود ندارد. نظامی‌گری منطقه‌ای در نهایت منجر به حداکثر سازی بحران‌های سیاسی خواهد شد. به هر میزان که بحران‌های سیاسی و ژئوپلتیکی خاورمیانه افزایش یابد، طبعاً مداخله قدرت‌های بزرگ نیز در خاورمیانه افزایش یافته و این امر بحران‌های منطقه‌ای را به گونه قابل توجهی ارتقاء می‌دهد.
روندهای بحران آمیز خاورمیانه نظامی گری را گسترده نموده و به این ترتیب وابستگی کشورهای منطقه به تراست‌های تسلیحاتی غرب نیز افزایش می یابد. در دوران بعد از فروپاشی نظام دو قطبی ، کشورهای غربی به عنوان اصلی ترین فروشندگان اسلحه و ادوات نظامی تلقی می شوند. عده‌ای بر این اعتقادند که بحران سازی توسط کشورهای غربی به این دلیل انجام می گیرد که زمینه لازم برای فروش تسلیحات آنان به کشورهای منطقه خاورمیانه فراهم شود.
واشنگتن به عنوان بنیان گذار نظام نوین در منطقه به طور عملی انتقال تسلیحات را به سوی متحدینش ، یعنی عربستان سعودی، ترکیه و رژیم صهیونیستی هدایت می کرد. در همان حال آمریکا شرکتهای روسی را که به سوریه و ایران سلاح و یا فناوری مورد نیاز برای تولید تسلیحات فروخته بودند، تهدید به اعمال تحریم می کرد. به این ترتیب سیاست آمریکا نه فقط باعث افزایش سطح نظامی گری در منطقه شده بلکه منطقه را در معرض عدم توازن قرار داد و به تبع آن ناامنی بیشتری را برای کشورهای محروم در پی داشت. (۵)
نظامی‌گری در حوزه خاورمیانه ، امنیت ملی ایران را نیز با مخاطره همراه می سازد، زیرا کشورهایی که رقیب ژئوپولتیکی ایران می باشند به سطح فراگیری تری از تسلیحات و قدرت استراتژیک دست می یابند. علت این امر را باید الگوی تسلیحات ترجیحی غرب دانست. کشورهای غربی شکل متفاوتی از تسلیحات را به ایران و کشورهای محافظه‌کار خاورمیانه به فروش می رسانند.
شواهد نشان می دهدکه کشورهای غربی مخالف فروش تسلیحات پیشرفته به ایران و کشورهای رادیکال هستند. این امر ناشی از منطق موازنه‌گرایی قدرت در محیط‌های بحرانی می باشد. زمانی که بحران گسترش بیشتری پیدا می کند، کشورهای خاورمیانه به گونه‌ای اجتناب ناپذیر درگیر جدال‌های استراتژیک می شوند. این امر موازنه قدرت منطقه‌ای را تغییر می دهد.
اگر کشورهای رادیکال درصدد حداکثر سازی قدرت استراتژیک خود باشند، طبیعی است که شکل بندی قدرت خاورمیانه تغییر یافته و این امر منجر به دگرگونی در مدل موازنه قوا می شود. از دیدگاه آمریکا و سایر واحدهای سیاسی غرب، موازنه قدرت خاورمیانه‌ای در شرایطی انجام می شود که ایران به مطلوبیت استراتژیک دست پیدا نکند.
۲) ‌قابلیت‌های استراتژیک کشورهای خاورمیانه
از آنجایی که نظامی‌گری به عنوان یکی از شاخص‌های قدرت محسوب می شود. طبیعی است که آمریکا از متحدین خود برای افزایش قدرت نظامی آنان حمایت به عمل آورد. از سوی دیگر شواهد نشان می دهد که کشورهای چالش‌گر در برابر اهداف استراتژیک آمریکا نیز با مخاطره امنیتی روبرو می شوند.
در بین کشورهای خاورمیانه می توان نشان‌هایی از قدرت سیاسی و استراتژیک آمریکا را مورد ملاحظه قرار داد. به طور مثال ، ترکیه عضو پیمان ناتو می باشد. از سوی رژیم صهیونیستی به عنوان نماد ائتلاف و همبستگی استراتژیک با آمریکا و جهان غرب قرار می گیرد. به موازات دو کشور یاد شده که ساختار دفاعی آنان مورد حمایت آمریکا واقع می‌شود، می بایست ساختار دفاعی ایران و نقش آن در موزانه قدرت منطقه‌ای را نیز مورد ملاحظه قرار داد.
الف) قابلیت‌های استراتژیک ترکیه در حوزه خاورمیانه
طی سال‌های گذشته ترکیه اقدام به توسعه ارتش خود نموده و به این ترتیب در مقایسه با بودجه‌های نظامی در منطقه ، این کشور در مقام سوم قرار دارد. ترکیه همچنین از جمله عمده ترین دریافت کنندگان سلاح‌های سنگین بوده که در چارچوب برنامه (cAscade) این سلاح‌ها را به طور مجانی دریافت می دارد.(۶)
این امر نشان می دهد که نقش نقش منطقه‌ای ترکیه طی سالهای آینده ارتقاء خواهد یافت. فضای ژئوپولتیکی خاورمیانه به گونه‌ای می باشد که امکان تحرک امنیتی آن کشور را فراهم می سازد. جدال‌های سیاسی خاورمیانه و گسترش اصول گرایی را باید به عنوان یکی از عوامل و شاخص‌های ارتقاء قدرت سیاسی ترکیه در خاورمیانه دانست.
تولید سلاح‌های جدید و بکارگیری نسل جدید ابزارهای استراتژیک در ساختار دفاعی کشورهای غربی، زمینه انتقال ابزارهای قبلی این کشورها به ترکیه را فراهم آورده است. به این ترتیب جایگاه ساختاری ترکیه در بین کشورهای خاورمیانه به گونه‌ای محسوس افزایش خواهد یافت. در چارچوب این برنامه کشورهای عضو ناتو مجاز هستند که مازاد تسلیحات خود را به سایر کشورهای عضو انتقال دهند. این موضوع ، به ترکیه اجازه داد که علاوه بر حدود ۴هزار دستگاه تانکی که در اختیار داشت، بتواند تنها طی اولین سال ، هزار دستگاه دیگر نیز به دست آورد.
به این ترتیب شاهد افزایش قدرت ملی ترکیه برای انجام جنگ‌های زمینی می باشیم. اگر ترکیه قابلیت‌های جنگ زمینی خود را افزایش دهد به مفهوم آن است که می تواند در حوزه مرزهای خود با کشورهای ایران، سوریه و عراق نقش تهاجمی ایفا نماید ، و یا اینکه زمینه‌های سرکوب نیروهای مخالف کرد را فراهم سازد.
این امر را می توان به عنوان نشانه‌ای بازسازی قدرت و قابلیت استراتژیک ترکیه دانست، آمریکا و سایر کشورهای غربی نسبت به شرایط و فرآیندهای قدرت سیاسی ترکیه واقف بوده و آن را به منزلهٔ مطلوبیت ژئوپلتیکی برای خود می‌دانند . در این روند ، به هر میزان که قدرت سیاسی ترکیه افزایش یابد ویا اینکه نقش منطقه‌ای آن کشور ارتقاء یابد. فضای بین المللی و منطقه‌ای آمریکا ارتقاء خواهد یافت.
نگرش مقامات آمریکایی براین امر قرار گرفته است که ترکیه به عنوان مدل مطلوب سیاسی و استراتژیک برای جهان غرب محسوب می شود. بنا براین ساخت دولت در ترکیه به عنوان مدلی محسوب می شود که می بایست مورد توجه سایر کشورها نیز قرار گیرد. براساس همین رویکردی ، قابلیت‌های دفاعی ترکیه افزایش یافته است.
به گونه‌ای که ترکیه تا سال ۱۹۹۳، دارای دومین ارتش بزرگ در پیمان ناتو بود و علاوه براین، نیروهای دریایی و هوایی خود را نیز گسترش داده بود که این خود برای بر هم زدن موازنه قدرت در خاورمیانه و منطقه بالکان یک تهدید محسوب می شد.
از این مقطع زمانی به بعد شاهد تغییر در موازنه قدرت بین المللی و منطقه‌ای می باشیم. ظهور کشورهای جدیدی در اروپای شرقی، تغییردر بلوک بندی‌های سیاسی و همچنین بازسازی نقش اسلام گرایان در ساختار سیاسی ترکیه، جایگاه آن کشور را در حوزه منطقه‌ای دگرگون نمود. این امر را باید به عنوان بستری برای بازسازی ساختار قدرت منطقه‌ای دانست. کشورهای حوزه خاورمیانه به گونه‌ای پایان ناپذیر درصدد حداکثرسازی قدرت نظامی و استراتژیک خود می باشند. در بین کشورهای یاد شده ترکیه از انگیزه بیشتری برای ایفای نقش نظامی و امنیتی برخوردار است . به هر میزان که کشورهای خاورمیانه به قدرت ساختاری و استراتژیک بیشتری نایل گردند، طبیعی است که جایگاه آنان در ساختار نظامی وا منیتی منطقه‌ای ارتقاء مؤثرتری پیدا خواهد کرد. این امر برای ترکیه از این جهت اهمیت دارد که اولاً درصدد است تا نقش منطقه‌ای گسترده‌ای را در آسیای مرکزی ،‌ قفقاز، اروپای مرکزی و حوزه ژئوپلتیکی خاورمیانه ایفا نماید. ثانیاً کشور ترکیه با بحران‌های قومی و قومیتی روبرو می‌باشد. زمانیکه چنین بحران‌هایی ایجاد می‌شود، طبیعی است که قابلیت نظامی و استراتژیک ترکیه کاهش می یابد. پیوند رهبران ترکیه با آمریکا و عضویت آن کشور در پیمان آتلانتیک شمالی را می توان به عنوان زمینه‌ای برای تأمین ضرورت‌های امنیتی ترکیه دانست.
ب) قابلیت‌های استراتژیک اسرائیل در حوزه خاورمیانه
شکل بندی‌های قدرت و رفتار استراتژیک رژیم صهیونیستی را باید تابعی از مفاهیم و ضرورت‌های امنیتی آن دانست. مقامات اسراییلی احساس می‌کنند که در بین کشورهای خاورمیانه، متفاوت از دیگران می‌باشند. منافع ملی، حوزه جغرافیایی و گروه‌های اجتماعی آنان در شرایط تهدید قرار دارد. به همین دلیل است که آنان به گونه‌ای پایان ناپذیر در صدد حداکثر سازی قدرت نظامی و استراتژیک خود می‌باشند.
رژیم صهیونیستی به عنوان دومین رژیمی که در مسایل نظامی هزینه زیادی کرده‌اند، پیشرفته‌ترین مجتمع‌های نظامی وصنعتی را به همراه قابلیت‌های بالا در زمینه فناوری پیشرفته ادوات جنگی الکترونیکی در اختیار دارد توسط هواداران متخصص کارآمد که از روسیه به آن جا مهاجرت کرده بودند و با کمک‌های مالی آمریکا و روسیه پشتیبانی می‌شد، صورت گرفت.
بهره‌گیری از ساختار‌های نظامی و امنیتی برای حداکثر سازی نقش منطقه‌ای رژیم صهیونیستی منجر به افزایش تعارضات منطقه‌ای گردیده است. از آنجاییکه مقامات رژیم صهیونیستیی، تهدیدات گسترده‌ای را برای خود طراحی کرده‌اند در نتیجه می‌توان شاهد شرایطی بود که نظامی‌گری در این کشور افزایش یافته و از سوی دیگر، موازنه قدرت منطقه‌ای در خاورمیانه بر خلاف منافع کشورهای مسلمان سازماندهی و عملیاتی می‌گردد. همچنین رژیم صهیونیستی از تعهدات واشنگتن مبنی بر حفظ برتری نظامی رژیم صهیونیستی در برابر ائتلاف دشمنان منطقه‌ای سود می‌برد.
همکاری‌های رژیم صهیونیستی و آمریکا منجر به ارتقا نقش منطقه‌ای رژیم صهیونیستی گردیده است از سوی دیگر می‌توان نشانه‌هایی از حداکثر سازی قدرت نظامی رژیم صهیونیستی را برای تامین استراتژی امنیتی آن مشاهده نمود. به طور کلی ، عناصر رفتار استراتژیک رژیم صهیونیستی بر ۳ مولفه تعیین کننده قرار دارد. اولین شاخص ساختار امنیتی و استراتژیک رژیم صهیونیستی را می‌توان در بازدارندگی مورد ملاحظه قرار داد. ضرورت‌های بازدارندگی ایجاب می‌کند که رژیم صهیونیستی به حداکثر سازی قدرت تکنیکی و تهاجمی خود مبادرت ورزد. همکاری‌های دفاعی آمریکا، کشورهای اروپایی و روسیه را باید زمینه‌ای برای تأمین ضرورت‌های معطوف به بازدارندگی دانست. به طورکلی رژیم صهیونیستی تمامی تلاش خود را به انجام رسانده است که به برتری استراتژیک دست یابد. از دیدگاه مقامات دفاعی و امنیتی رژیم صهیونیستی، بازدارندگی به مفهوم برتری می‌باشد. بنابراین سیاست دفاعی و امنیتی رژیم صهیونیستی را باید در جهت حداکثرسازی قدرت استراتژیک آن کشور مورد ارزیابی قرارداد.
دراین روند، اسرائیلی‌ها تلاش دارند تا قدرت بازدارندگی خود را به حداکثر برسانند. بخشی از بازدارندگی اسرائیل ازطریق دستیابی به ابزارهای نظامی حاصل می‌شود. درحالی که بخش دیگر آن از طریق همکاری‌های امنیتی و نظامی با سایر کشورها تحقق می‌یابد. از جمله این کشورها می‌توان به هند و ترکیه اشاره داشت. علاوه برآن، در نوامبر سال ۱۹۹۸، به هنگام امضای یادداشت تفاهم‌نامه،‌ واشنگتن به‌طور مشخص فراتر از تضمین‌های اولیه خود عمل کرد تا بتواند «تفوق و برتری نظامی اسرائیل را به لحاظ کیفی» تضمین نماید.(۷)
این امر نشان می‌دهد که تأمین بازدارندگی اسرائیل ازطریق حداکثرسازی قدرت نظامی و همچنین گسترش روابط دفاعی و استراتژیک با کشورهایی است که از روح امنیتی مشترکی با آمریکا برخوردار می‌باشند. دومین شاخص‌ دفاعی اسرائیل را باید در «هشیاری استراتژیک»‌ مورد توجه قرارداد. این امر از دو طریق حاصل می‌شود. مشکل اولیه هشیاری استراتژیک مبتنی بر طراحی رفتار دفاعی و امنیتی می‌باشد. در حالی‌که گزینه دیگر آن را باید معطوف به بکارگیری ابزارهای هشدار سریع و همچنین ابزارهای مقابله‌جویانه دانست.
موشکهای ضد بالستیک «اَرو _ ۲» اسرائیل که در منطقه منحصر به فرد بودند،‌ به طور عمده با حمایت مالی آمریکا و با سرمایه‌ای بالغ بر ۶/۱ میلیارد دلار تهیه شده بود. علاوه براین، اسرائیل سه فروند زیردریایی ساخت آلمان از نوع «دلفین» خریداری کرده بود که دارای قابلیت حمل موشکهای هسته‌ای بود. آنها موفق به ساخت پایهٔ سوم از یک سلاح هسته‌ای سه منظوره، با قابلیت استفاده در زمین، هوا و دریا شدند که با نوع مشابه آن که ساخت قدرتهای مهم هسته‌ای است برابری می‌کند.
تمامی ابزارهای یادشده، نیازهای دفاعی اسرائیل را تأمین نموده و از سوی دیگر،‌ زمینه‌های لازم برای حداکثرسازی امنیت آن کشور را به وجود می‌آورد. در این روند، سومین شاخص رفتار امنیتی و استراتژیک اسرائیل را باید در قاطعیت مورد ملاحظه قرارداد. چنین روندی را می‌توان در الگوهای رفتاری آریل شارون مشاهده نمود. شارون از جمله رهبران اسرائیل می‌باشد که از یک سو تلاش داشت تا قابلیت‌های دفاعی اسرائیل را به حداکثر ممکن ارتقاء دهد. از سوی دیگر، بهینه‌سازی توان تکنولوژیک اسرائیل را در دستورکار خود قرارداد. براین اساس، مطالعات دفاعی مشترک درجهت تولید ابزارهای نظامی استراتژیک انجام پذیرفت و در نهایت اینکه، شارون توانست الگوی پاسخ سریع و واکنش در برابر تهدیدات را طراحی نماید.
ج ) قابلیت‌های استراتژیک جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه
ایران تلاش‌های خود را به کارگرفت تا ظرفیت‌ها و قابلیت‌های نظامی‌اش‌ را که طی جنگ عراق با ایران تحلیل رفته بود دوباره بازیابد. دستاوردهای نظامی ایران به هیچ‌وجه مناسب نبود. این کشور بیش از نیمی از توانایی‌های نظامی‌اش را درطول جنگ از دست داده و قسمت اعظم بقایای آن نیز از کار افتاده بود. دراین شرایط طبیعی به نظر می‌رسید که استراتژی دفاعی و امنیتی ایران درجهت بهینه‌سازی ساختار دفاعی‌اش طراحی شود. این امر منجر به واکنش‌های قابل توجهی از سوی کشورهای قدرتمند به ویژه آمریکا گردیده است.
برنامه‌ریزی دفاعی ایران برای مقابله با تهدیداتی است که فراروی جمهوری اسلامی ایران ایجاد شده است. هم‌اکنون، طیف گسترده‌ای از تهدیدات، امنیت ملی ایران را با مخاطره روبرو ساخته است. بنابراین ضرورت‌های دفاعی و استراتژیک ایران ایجاب می‌کند تا الگوی معطوف حداکثرسازی قدرت را در دستور کارخود قرار دهد. تلاش‌های ایران برای خریدهای تسلیحاتی، واکنشی بود به یک دهه تحریم تقریباً‌ تمام عیار نظامی طی دوران جنگ و این احساس که ممکن است در هر زمانی،‌ مجدداً‌ جنگ دیگری بر او تحمیل شود.(۸)
اگرچه آمریکا نسبت به سیاست‌های دفاعی ایران واکنش نشان داده است، اما باید تأکید داشت که روند به کارگرفته شده توسط آمریکا نتوانسته است در انگیزه و روحیه دفاعی ایران تأثیر چندانی برجای گذارد. تجربه جنگ تحمیلی را باید به عنوان یکی از دلایل امنیت‌گرایی رهبران ایران دانست. تا زمانی که نسل اول جهادگران ایران در صحنه اجتماعی و استراتژیک حضور دارند، طبیعی است که انگیزه لازم برای حداکثرسازی قدرت نظامی ایران به وجود آید. ایران نمی‌تواند بدون توجه به قابلیت‌های استراتژیک خود به امنیت‌سازی مبادرت ورزد. به همین دلیل است که طی سال‌های ۲۰۰۶ _ ۱۹۸۸،‌ به گونه‌ای وقفه‌ناپذیر درجهت تأمین نیازهای استراتژیک خود فعالیت داشته است. نظریه‌پردازانی همانند «آنتونی کودرزمن» براین اعتقادند که قابلیت‌های دفاعی ایران افزایش یافته است. اما این امر هیچ‌گونه تأثیری بر موازنه قدرت منطقه‌ای برجای نخواهد گذاشت. سایر نظریه‌پردازان دفاعی و استراتژیک، رویکرد کودرزمن را تأیید می‌کنند. از سوی دیگر، قدرت‌سازی ایران را می‌توان واکنشی نسبت به تهدیدات آمریکا دانست.
«افزایش تجهیزات نظامی ایران نیز به طور طبیعی، حاصل تداوم حضور روز افزون آمریکا در خلیج ]فارس[ و نظامی‌کردن حکومت‌های سلطنتی حاشیه خلیج ]فارس[ از سوی آمریکا در زمانی بود که این کشور تلاش می‌کرد تا مانع از دستیابی ایران به تسلیحات شود.»(۹)
زمانی که تهدیدات نظامی آمریکا افزایش می‌یابد، طبیعی است که نهادهای دفاعی و امنیتی ایران نسبت به شرایط ایجاد شده، واکنش نشان دهند. این امر به عنوان منطق طبیعی رفتار استراتژیک محسوب می‌شود. زیرا قدرت‌سازی، نیازمند فضای استراتژیک می‌باشد. به هر میزان که تهدیدات امنیت ملی کشورها افزایش یابند، طبیعی است که واکنش در برابر تهدیدات نیز افزایش پیدا خواهد کرد. این امر در ساختار دفاعی و همچنین شکل‌بندی‌های امنیتی ایران اهمیت ویژه‌ای خواهد داشت.
تجربه‌ایران در پی تحریم تسلیحاتی و تداوم تلاش‌های آمریکا برای منزوی کردن آن باعث خود‌اتکایی این کشور در صنایع نظامی و ایجاد تنوع و چندگونگی ضروری این کشور شد. این امر را باید واکنشی نسبت به شرایط منطقه‌ای و بحران‌های بین‌المللی دانست. زمانی که جدال‌های منطقه‌ای علیه امنیت ملی ایران افزایش می‌یابد، طبیعی است که زمینه برای تولید قدرت‌ملی از سوی‌ایران نیز به وجود خواهد‌آمد. قدرت استراتژیک‌ کشورها، واکنشی نسبت به آسیب‌پذیری‌های ایجادشده و تهدیداتی است که در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی ایجاد می‌شود.
ازآنجایی که ساختار دفاعی ایران براساس جلوه‌هایی از خوداتکایی شکل گرفته است، بنابر این نمی‌توان نسبت به تهدیدات منطقه‌ای و بین‌المللی بی‌تفاوت بود. هم‌اکنون، تهدید علیه امنیت ملی ایران در حوزه‌های مختلفی ایجاد شده است. جدال‌های آمریکا را می‌توان یکی از شاخص‌های تهدید علیه امنیت ملی ایران دانست. جلوه‌های دیگری از تهدید ازسوی کشورهای حوزه خلیج‌فارس و همچنین منطقه خاورمیانه بزرگ ایجاد شده است. به این ترتیب، نهادهای دفاعی ایران می‌بایست نسبت به فضای ایجادشده واکنش نشان دهند.
ایران برای جبران کمبود منابع، تلاش‌های خود را معطوف به صنایع نظامی داخلی خود و توسعه مشترک نظامی با سوریه، پاکستان و کره شمالی کرد و با کمک روسیه و چین، موفق به کسب قابلیت‌های لازم برای تولید تانک، موشک و ادوات توپخانه‌ای شد.
مدل امنیت استراتژیک ایران از قالب‌های ایدئولوژیک الهام گرفته است. اگرچه جمهوری اسلامی ایران بر بازدارندگی تأکید دارد. اما می‌توان جلوه‌های متفاوتی از بازدارندگی را مورد ملاحظه قرار داد. مقابله با تهدیدات ابزاری و روانی دشمن نه تنها به عنوان ضرورت امنیتی جمهوری اسلامی ایران محسوب می‌شود، بلکه در راهبردهای دفاعی و ایدئولوژیک ایران نیز جایگاه ویژه و تعیین‌کننده‌ای یافته است. درچنین شرایطی،‌ هدف اصلی ایران در حوزه‌های دفاعی را باید حداکثرسازی قدرت استراتژیک از طریق خودکفایی دانست. این امر در قالب مؤلفه‌های ایدئولوژیک نیز از مطلوبیت ویژه‌ای برخوردار است.
«مادام که ایدئولوژی، نظام اعتقادی تأثیرگذار برهمه جوانب زندگی اجتماعی است، ساخت اعتقادی خودکفایی را بایستی به عنوان دکترین ایدئولوژیکی قلمداد کرد که هدف آن،‌ توجیه جهت‌گیری‌های سیاسی معینی می‌باشد. جوهر خودکفایی به منزله یک نظام اعتقادی، قوم _‌ محورانه است، زیرا در قالب آن نوعی فلسفه زندگی مورد تشویق قرار می‌گیرد که براساس آن،‌ مردمی خاص، از خصوصیات بی‌مانند و چنان میراث برتری برخوردارند که آنان را به مثابه یک ملت قادر می‌سازد تا وجود خویش را به شکلی نسبتاً‌ مستقل از سایر جوامع پرورش دهند. به این ترتیب،‌ دکترین خودکفایی می‌تواند به جبرگرایی روحی یا ایدئولوژیک زندگانی سیاسی منجر گردد.»(۱۰)
تلاش‌های دفاعی و فرایندهای رفتار استراتژیک ایران برای مقابله با تهدیدات طراحی گردیده است. از آنجایی که قدرت‌های بزرگ تمایل چندانی برای خودکفایی اقتصادی ایران ندارند و ازسوی دیگر، چنین جلوه‌ای را به حوزه‌های استراتژیک و دفاعی تعمیم می‌دهند، ازاین رو ایران برنامه‌ریزی دفاعی خود را از طریق خودکفایی تنظیم نموده است.
۳) فرآیندهای هسته‌ای شدن خاورمیانه
اگر چه بحران هسته‌ای ایران بیش از هزار روز به طول انجامیده است، اما واقعیت‌های محیط امنیتی خاورمیانه بیانگر آن است که سایر کشورهای منطقه نیز در آینده‌ای نزدیک در روند هسته‌ای شدن قرار می‌گیرند. این امر ناشی از بی‌ثباتی و ناامنی منطقه‌ای می‌باشد. به گونه‌ای که حدود یک دهه پیش، «آنتونی کودرزمن»، نویسنده‌ای برجسته در امور راهبردی خاورمیانه پیش‌بینی کرد که توان هسته‌ای اسرائیل و توسعه موشکهای میان‌برد بالستیک از سوی این دولت،‌ سرآغازی بر واکنش‌های زنجیروار در خاورمیانه خواهد بود.»(۱۱)
رویکرد کوردزمن را می‌توان براساس تئوری «انتقال تهدید»‌ مورد ارزیابی قرار داد. زمانی‌که کشور خاصی از ابزارهای نظامی مؤثری استفاده می‌کند و یا اینکه به مازاد قدرت دفاعی و امنیتی در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی دست می‌یابد، طبیعی است که سایر کشورهای موجود در یک منطقه نیز نسبت به شرایط ایجادشده واکنش نشان می‌دهد.
بنابراین عامل بحران هسته‌ای خاورمیانه را می‌توان قابلیت‌های دفاعی و استراتژیک اسرائیل دانست. رهبران اسرائیلی از حداکثر نفرات خود برای نیل به مازاد قدرت دفاعی و تهاجمی بهره گرفته‌اند. این امر منجر به هسته‌ای‌شدن اسرائیل گردیده است.
براساس آن، سایر دولت‌ها نیز در پی دستیابی به چنین قابلیت‌هایی یا تحصیل سلاح‌های بیولوژیکی خواهند بود که تولید و پنهان‌سازی آن‌ها آسانتر باشد و از آن‌ها به عنوان یک سلاح بازدارنده اساسی استفاده کنند.(۱۲)
کشورهای خاورمیانه‌،‌ هرگونه مازاد قدرت اسرائیل را به عنوان تهدیدی برای خود تلقی می‌کنند. بنابراین طبیعی به نظر می‌رسد که در برابر اقدامات اسرائیل واکنش نشان داده و از سوی دیگر در روند قدرت‌سازی قرار گیرند. شواهد نشان می‌دهد که اسرائیل با حمایت مؤثر قدرت‌‌های بزرگ به مازاد استراتژیک دست یافته است. بنابراین چنین بازیگرانی از سیاست‌های دفاعی اسرائیل حمایت به عمل آورده و از سوی دیگر تلاش می‌کنند تا هر کشوری که درصدد دست‌یابی به قدرت باشند را کنترل نمایند.
هم اکنون کشورهای خاورمیانه به گونه‌ای وقفه‌ناپذیر با سیاست‌های هسته‌ای اسرائیل مخالفت می‌کنند و آن را تهدیدی برای امنیت ملی خود می‌دانند. به طور مثال ،‌اولویت‌های دفاعی و استراتژیک عراق در زمان صدام حسین ایجاب می‌کرد که آن کشور به قابلیت‌های هسته‌ای دست یابد.
کشورهای مصر، سوریه و لیبی نیز تلاش‌هایی در این روند انجام داده‌اند. این گونه اقدامات را می‌توان واکنش امنیتی واحدهایی دانست که نسبت به منافع و مطلوبیت‌های استراتژیک خود حساسیت دارند.
شیمون پرز،‌ معمار برنامه‌های هسته‌ای رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۶۲، به طرح «اجبار غیر متعارف» اشاره کرد که مفهومش به کارگیری سلاح‌های هسته‌ای، به منظور اعمال فشار بر سایرین جهت پذیرش خواسته‌های سیاسی رژیم صهیونیستی بود.(۱۳)
به کارگیری چنین الگوهایی را می‌توان به عنوان مقدمه‌ای برای فعالیت‌های هسته‌ای سایر کشورهای خاورمیانه دانست این امر در قالب بازدارندگی و مقاومت استراتژیک مورد ارزیابی واقع می‌شود. آنچه را که اسراییلی‌ها از دهه ۱۹۶۰ به بعد در ساختار دفاعی خود به کار گرفته‌اند، هم‌اکنون از سوی سایر کشورهای خاورمیانه نیز با واکنش روبرو گردیده است. برخی تلاش دارند تا رژیم صهیونیستی، خلع سلاح هسته‌ای گردد؛ در حالی که بازیگران دیگری در جهت اقدام متقابل قرار گرفته‌اند.
تقریباً در سال ۱۹۸۷ ، «اسحاق مردخای» وزیر دفاع رژیم صهیونیستی اعلام کرد این کشور «از سلاح‌های هسته‌ای تاکتیکی برخوردار است و آماده به کارگیری آنها می‌باشد.» این امر واکنش کشورهای اسلامی را به وجود آورد. به طور کلی کشورهای اسلامی، مخالف گسترش نظامی‌گری در خاورمیانه بودند.
آنان بر این امر واقف می‌باشند که هر گونه مسابقه تسلیحاتی می‌تواند مخاطرات امنیتی بیشتری را برای آنان به وجود آورد. بنابراین ، واحدهای خاورمیانه‌ای هر گونه مازاد قدرت استراتژیک اسرائیل را به منزله تهدیدی برای خود تلقی نموده و با آن مخالفت نموده‌اند.(۱۴)
اگر چه هم اکنون، موضوع سلاح‌های کشتار جمعی خاورمیانه به عنوان معضل امنیتی محسوب شده و به این ترتیب ، مخاطرات بیشتری را برای کشورهای خاورمیانه به وجود می‌آورد، به گونه‌ای که «ایان لسر» در مورد فضای ناشی از تلاش رژیم صهیونیستی برای دستیابی به سلاح‌های استراتژیک از واژه «ابهام استراتژیک» استفاده می‌کند. وی بر این اعتقاد است که:
«اهمیت سلاح‌های کشتار جمعی در فضای امنیتی خاورمیانه با تردید و ابهام فراوان همراه است. به نظر می‌رسد نحوه نگرش به این نوع سلاح‌ها با ترکیب اجتماعی و امنیتی خاورمیانه چندان سازگار نیست. هم اکنون در مورد رفتار عاقلانه کشورهای تکثیر کننده سلاح‌های هسته‌ای در خاورمیانه تردید وجود دارد.»(۱۵)
از سوی دیگر ، شکست نهادهای منطقه‌ای ، اتحادها و پیمان‌های دو یا چند جانبه و موازنه قدرت در منطقه برای تامین امنیت کشورهای حاضر که به شدت متاثر از تهاجم عراق به کویت بودند زمینه را برای پذیرش نقش دولت‌های غیر عرب پیرامونی و استیلای آمریکا در منطقه فراهم کرد.
این امر را می‌توان به عنوان یکی از دلایل ناپایداری منطقه‌ای دانست. زمانی که واحدهای سیاسی نتوانند امنیت خود را از طریق همکاری و مشارکت با دیگران تامین نمایند، طبیعی است که زمینه‌های لازم برای ایجاد فضای خود اتکایی در حوزه ابزارهای استراتژیک فراهم می‌شود، به این ترتیب، هسته‌‌ای شدن رژیم صهیونیستی زمینه لازم برای قدرت یابی سایر کشورها را فراهم کرده است. این امر نشان می‌دهد که هر گونه تغییر در موازنه قدرت منطقه‌ای به ناپایداری امنیتی منجر می‌شود.
«در دوران پس از جنگ خلیج (فارس) ، تداوم نزاع و مشاجرات میان دولت‌های عربی باعث شد که نظام اتحادیه سران عرب به عنوان عرصه‌ای برای طرح مشترک تهدیدات امنیتی، فلج شود»(۱۶)
هسته‌ای شدن رژیم صهیونیستی ، معمای امنیت در خاورمیانه را پیچیده‌تر کرده است. آمریکایی‌ها از واژه «تروریسم بین‌المللی» استفاده می‌کنند. آنان شکل جدیدی از تروریسم را طراحی نموده که در صدد مقابله با نهادهای مرسوم در خاورمیانه می‌باشد . این گونه از بازیگران نه تنها کشورهای منطقه‌ای را مورد تهدید قرار می‌دهند، بلکه تلاش دارند تا قدرت‌های حامی رژیم صهیونیستی را نیز با تهدید روبرو سازند. روند فوق نشان می‌دهد که توانمندی هسته‌ای کشورهای خاورمیانه افزایش یافته است. به همین دلیل است که آمریکا از نظام بین‌المللی ضد تکثیر هسته‌ای استفاده نموده و کشورهای رادیکال را وادار به پذیرش پروتکل الحاقی ۲+۹۳ نموده است . تجربه عراق منجر به افزایش نگرانی آمریکا در مورد سایر کشورهای خاورمیانه‌ای گردیده است.
فضای موجود خاورمیانه مبتنی بر تهدیدات فزاینده آمریکا می‌باشد. به قدرت رسیدن محافظه کاران در آمریکا را می‌توان زمینه‌ای در جهت ایجاد فضای تعارض علیه کشورهای خاورمیانه دانست این روند طی سال‌های گذشته افزایش یافته است.
حاصل این وضعیت عملاً پیدایش شرایط امنیتی است که حافظ منافع غرب و خودمختاری و استقلال نیم‌بند دولت‌های عربی است و بانیان پیمان بغداد، ایجاد چنین وضعیتی را تنها در خواب می‌دیدند. حضور نظامی تقریباً دائمی آمریکا در خلیج فارس که هزینه‌های آن تا حدود زیادی از فروش نفت اعراب تامین می‌شود، ایران و عراق را هدف قرار داده است؛ یعنی محاصره و نابودی عراق که قدرت این کشور را از بین می‌برد و اقدامی پیشگیرانه نسبت به رقیب این کشور محسوب می‌شود . هم اکنون پس از اشغال عراق توسط نیروهای نظامی آمریکا، تمامی توجه آن کشور به مقابله با ایران معطوف گردیده است. در نتیجه باید در انتظار شکل‌های جدیدی از تهدید امنیتی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران بود . نگرش آمریکا در مورد قابلیت هسته‌ای ایران بیش از حد ممکن بدبینانه می‌باشد. آنان در مورد قابلیت‌های استراتژیک ایران اعتقاد دارند که :
«ایران با برخورداری از ذخایر موشکی عظیم یکی از کشور‌های بسیار نگران کننده محسوب می‌شود که در پی دستیابی به فناوری هسته‌ای است و در حال حاضر با روسیه همکاری هسته‌ای گسترده‌ای در زمینه ساخت رآکتور هسته‌ای بوشهر دارد. در سال‌های اخیر این کشور بیشتر برای کسب مواد هسته‌ای و تجهیزات دقیق مهندسی مورد نیاز در ساخت سلاح‌های هسته‌ای تلاش‌های گسترده‌ای را انجام داده است . البته هنوز در مورد میزان موفقیت ایران در دستیابی مخفیانه به مواد و فناوری هسته‌ای تردید‌های زیادی وجود دارد. گزارش‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) در مورد سلاح‌های هسته‌ای ایران که در گذشته به طور غیر رسمی موفق به کسب آنها شده، این نگرانی‌ها را تقویت کردهاست؛ از این رو توجه و تلاش روزافزون سیاست گذاران اتحادیه اروپا و ایالات متحده به افشاء و محدود کردن تمایلات هسته‌ای ایران معطوف شده است. به عبارت دیگر، ایران ممکن است در آستانه تبدیل شدن به یک کشور هسته‌ای باشد.»(۱۷)
آنچه طی سال‌های گذشته در روند جدال گرایی ایران و غرب ایجاد شده، ناشی از موضوعات هسته‌ای است. در این روند، تضادهای ایران و آمریکا در حال گسترش می‌باشند، اما واقعیت‌های استراتژیک بیانگر آن است که جلوه‌هایی از امنیت گرایی در خاورمیانه در حال شکل‌گیری است. این گونه امنیت‌گرایی را می‌توان ناشی از تضادهای ایدئولوژیک و ژئواستراتژیک کشورهای غربی با واحدهای سیاسی جهان اسلام دانست در بین کشورهای منطقه نگرانی کشورهای غربی، نسبت به ایران افزایش یافته است. آنان بر این اعتقاد می‌باشند که احتمال این که ایران دومین کشور خاورمیانه باشد که بیشترین توان را برای دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای در اختیار دارد بسیار زیاد است. با این حال ایران، بر خلاف رژیم صهیونیستی، در سال ۱۹۹۳ مفاد کنوانسیون سلاح‌های شیمیایی و پیمان منع تکثیر سلاح‌های هسته‌ای (NpT) را پذیرفت.
بدبینی کشورهای غربی نسبت به ایران و حمایت گسترده آنان از رژیم صهیونیستی منجر به فضای مبهم امنیتی گردیده است. هر گونه جدال گرایی در خاورمیانه می‌تواند نتایج مخاطره آمیزی را به وجود آورد. به طور کلی، فشارهای امنیتی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران می‌تواند مخاطرات گسترده‌ای را به وجود آورده و از سوی دیگر، زمینه ساز بحران منطقه‌ای در خاورمیانه گردد. کشورهای غربی به جای متعادل سازی معادله امنیت، تلاش دارند تا ایران را در فضای اتهامی قرار دهند. آنان بر این اعتقاد می‌باشند که :
«طی دهه گذشته ، حداقل گزارش‌های اطلاعاتی رژیم صهیونیستی، حاوی این هشدار بوده‌اند که ایران تا دستیابی به بمب هسته‌ای ، دو سال فاصله زمانی دارد. در همین حال، ارزیابی‌های آمریکا و انگلیس حاکی است که ایران تا رسیدن به این هدف، ۵ تا ۱۰ سال فاصله دارد.»(۱۸)
زمانیکه چنین ادراکی نسبت به ایران ایجاد می‌شود، طبعاً جدال گرایی بیشتری در خاورمیانه به وجود می‌آید . هم اکنون رژیم صهیونیستی از قابلیت‌های دفاعی و استراتژیک منحصر به فرد برخوردار است. اما هیچگونه فضایی برای موازنه سازی قدرت رژیم صهیونیستی وجود ندارد . طبعاً در چنین شرایطی، ساختار قدرت رژیم صهیونیستی و آمریکا می‌توانند عامل کنترل و سرکوب محیط منطقه‌ای باشند. اما شواهد نشان می‌دهد که موج‌های مقاومت در برابر چنین مجموعه‌هایی ایجاد شده است. اگر چه کشورهای خاورمیانه در شرایط قدرت محدودتری نسبت به رژیم صهیونیستی برخوردارند، اما فضای سیاسی و اجتماعی جدید خاورمیانه را می‌توان به عنوان بستری برای جدال‌گرایی نامتقارن در سال‌های نیمه‌دوم اولین دهه قرن ۲۱ دانست.
۴) اسلام سیاسی و مقاومت گرایی در برابر غرب
موج سیاسی جدیدی در کشورهای خاورمیانه در حال شکل‌گیری است. این موج مبتنی بر مقاومت در برابر تهدیدات غرب می‌باشد. زمانیکه واحدهای سیاسی و دولت‌های خاورمیانه نمی‌توانند نیازهای امنیتی خود را تامین نمایند، طبعاً گروه‌هایی از درون نهادهای اجتماعی ظهور می‌یابند تا به مقاومت در برابر فشارهای خارجی مبادرت نمایند. هم اکنون موج اسلام گرایی در کشورهای خاورمیانه ایجاد شده که جهان غرب را جدال فرا می‌خواند در این رابطه:
«دو کشور ایران و عربستان ، مشروعیت خود را ناشی از اسلام می‌دانند، اما اسلام شیعی ایران از نوع انقلابی است، در حالی که اسلام سنی عربستان در حال حاضر، مشروعیت بخش وضعیت موجود است. گر چه بیش از تفاوت‌های سنی و شیعی و نوع اسلام آنها، این وضعیت مبین تجارب متفاوت غرب در عرصه تکوین دولت است. عربستان هرگز استعمار را تجربه نکرد و استقلال خود را با حمایت‌های انگلستان و آمریکا به دست آورد. اما ایران قربانی غرب بود، به این معنا که حکام این کشور به ویژه آخرین شاه، آلت دست غرب محسوب می‌شد.»(۱۹)
از سوی دیگر باید تاکید داشت که در فرهنگ سیاسی ایران، جلوه‌هایی از مقاومت در برابر غرب ایجاد شده است. زمینه‌های مقاومت‌گرایی اجتماعی و سیاسی در ایران و سایر کشورهای اسلامی به گونه‌ا ی فزاینده فراهم شده است. هم اکنون اسلام سیاسی به عنوان محور اصلی منازعه در برابر غرب محسوب می‌شود. به همین دلیل است که تمامی تلاش کشورهای غربی در جهت مقابله در برابر اسلام گرایان قرار گرفته است.
اگر اسلام گرایی در شرایط کنترل قرار گیرد، طبعاً هژمونی غرب بر کشورهای خاورمیانه افزایش می‌یابد. اسلام انقلابی ایران، اهرم قدرتی برای نخبگان غیر غرب زده تمام عیار بود که توانسته بودند هواداران خود را در میان توده‌های محروم بسیج کنند، در حالی که در عربستان سعودی، عناصر مبارز به ویژه اخوان (وهابی‌ها)، به نفع نخبگان طایفه‌ای و علمای محافظه‌کار از ائتلاف رژیم کنار گذاشته شدند. در چنین شرایطی جنبش‌های اسلامی که دارای ریشه‌های اجتماعی قوی و گسترده‌تری می‌باشند، در ایران ، مصر و خاورمیانه شمال غربی گسترش یافته است. گروه‌های اصول‌گرا اسلامی نه تنها در عربستان سعودی و عراق از تحرک امنیتی برخوردارند، بلکه می‌توان نشانه‌هایی از جدال گرایی امنیتی را در حوزه شمال آفریقا نیز مشاهده نمود.
در مورد علل ظهور و گسترش بنیادگرایی، تفاسیر متعددی وجود دارد. عده‌ای بر این اعتقادند که اصول‌گرایان اهداف استراتژیک خود را در مقابله با قالب‌های ایدئولوژیک غرب قرار داده‌اند . در حالی که اسلام سیاسی را باید انعکاس رفتارهای خصومت آمیز جهان غرب علیه کشورهای اسلامی دانست.
منطقه خاورمیانه پیشتر از هر چیز، یادآور «بحران» و «منازعه» است. وقوع دو جنگ جهانی، چهار جنگ گسترده بین اعراب و رژیم صهیونیستی، سه جنگ عظیم در خلیج فارس، جنگ‌های داخلی متمادی و متعدد، پیدایش و پدیداری جنبش‌های اسلامی مختلف و مخالف و بالاخره رشد چشمگیر بنیادگرایی اسلامی باعث شده‌اند تا منطقه خاورمیانه تداعی کننده خونریزی و درگیری باشد.(۲۰)
در جدال‌های جدید، کشورهای خاورمیانه تلاش دارند تا در برابر تهدیدات غرب گرایان و مداخله بیش از حد آمریکا مقاومت نمایند. زمانی که نظام‌های سیاسی قادر نیستند تا در برابر مداخلات گسترده غرب و تهدیدات ناشی از حمایت جهان غرب از رژیم صهیونیستی مقاومت نمایند، طبیعی است که شکل جدیدی از منازعه به وجود می‌آید که ماهیت اجتماعی داشته و باید آن را انعکاس شرایط منطقه‌ای دانست که چاره‌ای جز مقاومت در برابر تهدیدات غرب نخواهد داشت.
در این شرایط اسلام گرایی را باید رستاخیز مقاومت در برابر جهان غرب دانست. کشورهای غربی طی سال‌های دهه ۱۹۵۰ به بعد حداکثر محدودیت‌های استراتژیک خود را علیه واحدهای اسلامی اعمال کرده‌اند. در این دوران جهان غرب در مقابله با اسلام‌گرایی ایفای نقش نمود. از سوی دیگر آنان تلاش داشتند تا برای رژیم صهیونیستی هویت یابی نمایند. در این روند نه تنها شاهد شکل‌گیری دولت رژیم صهیونیستی می‌باشیم ، بلکه نشانه‌هایی از تضاد گرایی همه جانبه غرب علیه جهان اسلام ایجاد گردیده است. در این روند، دولت رژیم صهیونیستی به مازاد استراتژیک دست یافت. دولت‌های سرکوب‌گر رژیم صهیونیستیی مبادرت به ایجاد فضای رعب و تهدید در تمامی کشورهای خاورمیانه نمودند.
در فضای ایجاد شده ، نیروهای رژیم صهیونیستیی علیه واحد‌های سیاسی مختلفی ایفا نقش نمودند. مداخلات آنان ماهیت نظامی، امنیتی و اطلاعاتی داشته است. رهبران اسراییلی توانسته‌اند از طریق گسترش روابط استراتژیک خود با جهان غرب به مازاد قدرت دست یابند. بنابراین طبیعی به نظر می‌رسد که کشورهای آمریکا و اروپای غربی به عنوان هدف ایدئولوژیک و استراتژیک اسلام سیاسی تلقی شوند.
مقاومت گرایی اسلامی با موج‌های جدید از بیداری جهان اسلام پیوند یافته است. به هر میزان که جنبش‌های هویت در خاورمیانه گسترش یابد، رادیکالیسم سیاسی نیز ظهور می‌یابد.
«سیاست تغییر رژیم یعنی حل و فصل چالش‌های موجود در سطح روابط با دولت مورد نظر، به وسیله حذف یا برکناری رژیم تهاجمی مزبور و جایگزینی آن با رژیم دیگری که در مقایسه با رژیم قبلی از ویژگی تهاجمی کمتری برخوردار است.»(۲۱)
این سیاست هم اکنون به گونه‌های مختلفی علیه واحدهای اسلامی خاورمیانه به کارگرفته شده است. اما در بین این کشورها می‌توان محور اصلی جدال‌گرایی را علیه جمهوری اسلامی ایران مورد ملاحظه قرارداد.
علاوه بر ایران، می‌توان تهدیداتی را مشاهده نمود که علیه کشورهای سوریه ولبنان سازماندهی شده است. آمریکایی‌ها انقلاب رنگارنگ را در کشورهای اروپایی و همچنین واحدهای سیاسی که از فروپاشی اتحاد شوروی ایجاد شده‌اند،‌ به کارگرفته‌اند. چنین الگوهایی از رفتار امنیتی نمی‌تواند مطلوبیت چندانی را در کشورهای خاورمیانه‌ ایجاد نماید. اگرچه آمریکا درصدد تغییر و دگرگونی سیاسی در خاورمیانه می‌باشد،‌ اما تحقق این امر با مخاطرات گسترده‌ای همراه خواهد بود.
تجربهٔ مداخلهٔ نظامی آمریکا در عراق نشان داد که جدال‌گرایی سیاسی و مقابله با نظام‌های حکومتی که دارای مشروعیت سیاسی می‌باشند،‌کار دشواری می‌باشد. ظهور جنبش‌های اسلام‌گرا را می‌توان به عنوان عامل حمایت از نهادهای سیاسی خاورمیانه در برابر تهدیدات غرب دانست. به هرمیزان که این گونه مداخلات افزایش یابد، طبعاً‌ قابلیت گروه‌های اسلام‌گرا برای مقاومت دربرابر غرب نیز افزایش می‌یابد.
پی‌نوشته‌ها:
۱- استاد دانشگاه تهران
۲- پیروز ایزدی ، استراتژی آمریکا برای قرن جدید (‌تهران، مرکز چاپ سپاه، ۱۳۸۰) ، س ۱۳.
۳- همان ، ص ۱۴
۴- پیروز ایزدی ، استراتژی آمریکا برای قرن جدید ( تهران :‌مرکز چاپ سپاه ، ۱۳۸۰) ،‌ص ۱۵
۵- AL_ Ahram strotgic report ۱۹۹۸. Internstionsl Hersld Tribune, guly ۳۰ ۱۹۹۸.
۶- Independent, guly۲۱,۱۹۹۳. Ibid.
۷- International Herald Tribune, November ۳,۱۹۹۸.
۸- Shahram Chabin, Iran`s National Gecurity Policy, Capabilities, Internations, Impact, (Washington DC: Carnegie Endowment for International pence, ۱۹۹۴),PP.۲۰_۵۵.
۹- John Calabrese, Revolntionary Horizons: Regional Foreign Lolicy in Post Khomeini Iran (New York & London: St. Martin`s / McMillan, ۱۹۹۴),P.۳_ ۲۲.
۱۰- Anthony H.Cordesman And Abraham R.wagner, The Lessons Of Modern war, Vol. ۱, (London: Mansell, ۱۹۹۰),p.۳۵۶.
۱۱- Ibid.
۱۲- آزردمون،‌ امنیت ملی درجهان سوم، (تهران: انتشارات پژوهشکدهٔ مطالعات راهبردی، ۱۳۷۹)، صفحهٔ ۱۴۸.
۱۳- Yair Evron, Isrnael and the Atom: The Uses and Misuses of Ambiguity. ۱۹۵۷ _ ۶۷, in Stephen Green, Takins Sides,(London: Faber and Faber, ۱۹۸۴,PP. ۱۵۱_۲.
۱۴- Independent, February ۱۹۹۸.
۱۵- Lan O.Lesser, "weapons Of Mass Destruction in the Middle East: Proliferation Dynamics and Strategic Consequences", in Nora Bensahel and Danial L.Byman, "The Future Security Environment in the Midde East", (RAND, ۲۰۰۴),PP.۳۵-۶.
۱۶- ریموند الویشس هینبوش ، سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه، ترجمه علی گل محمدی، (تهران:‌پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۸۲) ، صفحه ۱۷۶.
۱۷- ایان اولسر، سلاح‌های کشتار جمعی در خاورمیانه، ترجمه علی پور قلی، فصلنامه دفاعی و امنیتی ، سال یازدهم، شماره ۳۹ ، تابستان ۱۳۸۳ ، صفحه ۴۸.
۱۸- Independent, February ۱۵ and November۳۰ ۱۹۹۲, January ۱۱, ۱۹۹۵, Military Balance ۱۹۹۸, P.۱۱۷.
۱۹- هینپوش، پبشین ، صفحه ۲۰۵.
۲۰- Ayustns Richard Norton, Civil Society in The Middle East, (New York: E.Y.Brill, ۱۹۹۵),P.۳۵.
۲۱- Richard Haass, Regime Chamge and Its Limits in (http://www.Foreign Affairs. Org. ۲۰۰۵).
منبع:سایت بصیرت
نویسنده: ابراهیم متقی
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید