شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

چنار و منار


چنار و منار
به یکی گفتند بنویس «چنار»! نوشت «خیار»! گفتند بخوان! گفت «منار»! به نظر می رسد زمزمه «ائتلاف جبهه اصلاحات» بی شباهت به این حکایت نیست. براساس آنچه در رسانه های نزدیک به آن مجموعه القا می شود، ائتلافی بدین نام شکل گرفته و قرار است در انتخابات به عرصه آید اما آنچه در عمل متبادر می شود، همان قصه چنار و منار است و طبیعتاً در مردم و نخبگان جامعه نیز - کم یا زیاد- همین حس که هنوز مسائل اساسی درباره هویت و محتوا و جهت گیری آن مرتفع نشده، پدید می آید.
▪ در این باره چند نکته به اجمال قابل تأمل است:
۱) ائتلاف نام روشنی ندارد. وقتی قرار است تمایل به تغییر را تداعی کند، نام جبهه اصلاحات مطرح می شود. وقتی احساس می شود مجموعه از محتوا تهی است، میلی نوستالژیک برای تجدید خاطرات گذشته به میان می آید و نام جبهه دوم خرداد را پیش می کشد. هنگامی که قرار است طیفی خاص، افراطی و به دور از مطالبات عمومی هدفگذاری شوند و به جریان های سیاسی همسو با جبهه خارجی چراغ سبز نشان داده شود، از عنوان جبهه دموکراسی خواهی یا حقوق بشرخواهی استفاده می شود و هنگامی که معلوم می شود یخ این شعارها هرگز نمی گیرد، از لفظی استفاده می گرددکه در متن خود القای نفی برخی افراط گری ها و تندروی ها را دارد؛ «جبهه اعتدال».
و این همه در حالی است که بر سر خاستگاه مجموعه پرتشتت مذکور نیز هماهنگی وجود ندارد. این پراکندگی از اطلاق عنوان حماسه و معجزه و ثمردهی حرکت اصلاح طلبان آغاز می شود و تا «تصادفی»، «بدشانسی» و «موج هیجانی» بودن آن ادامه می یابد نظیر مصاحبه اخیر آقای شیرزاد با روزنت که دوم خرداد ۷۶ را «فقط یک موج که همیشه نمی شود آن را نگاه داشت یا روی آن ساختمان ساخت» معرفی می کند.
۲) مجموعه ای که به لحاظ عنوان و خاستگاه دارای مشکل است طبیعتاً بر سر هویت، برنامه، سازمان، مشروعیت و اعتبار اجتماعی هم دچار مسائل اساسی خواهد بود. هر سازمانی دارای دو بخش فعال و منفعل است و معمولاً آن بخش فعال اگرچه در اقلیت است اما به اعتبار انسجام و نفوذ و قدرت، اکثریت منفعل را شکل داده و اداره می کند. محفل فعال در جبهه متشتت و پرتناقض مورد بحث، چنین القا می کند که ائتلاف، چارچوب دقیق و کاملی پیدا کرده و مسائل اساسی را حل کرده است. تبلیغات محفلی ادعا می کند مثلث هاشمی، خاتمی و کروبی به عنوان اسکلت ائتلاف شکل گرفته و مسائل یکی پس از دیگری درحال حل شدن است. اما در همین حیص و بیص آقای کروبی -با عرض پوزش از ایشان- به عنوان غضنفر جبهه معرفی می شود و او در کمتر از ۱۰ روز، ۳ بار مصاحبه ترتیب داده و همین محفل و محافل مشابه را به اعتبار نصیحت ناپذیری، خودمختاری دیکتاتوری گونه و به شکست کشاندن مجموعه دوم خردادی های حاکم مورد اعتراض قرار می دهد.
یا آقای هاشمی به عنوان رأس جبهه اعتدال، محور مهم ائتلاف و... معرفی و از او در برابر برخی انتقادهای عادی حمایت می شود اما سر بزنگاه، روزنامه هم میهن وابسته به طیف افراطی «جبهه» کارگزاران سازندگی (عطریانفر و کرباسچی) به قلم سردبیر خود، از همین شخصیت به عنوان علی دایی که پیر شده و باید نیمکت نشین شود یاد می کند و پس از وی، آقای عطریانفر از همین منطق دفاع می کند تا معلوم شود ماجرای «عالیجناب سرخپوش» خواندن آقای هاشمی در بحبوحه انتخابات مجلس ششم، یک خطای غیرقابل تکرار، اتفاقی و استغفار شده نیست. درباره آقای خاتمی نیز بحث های مفصلی مشابه همین ماجرا وجود دارد که مجال بیان آن نیست، از قصه عبور از خاتمی و بی کفایت خواندن وی در سال های پایانی دولت وی تا هشدار وی در سال آخر ریاست جمهوری مبنی بر اینکه «از اردوگاه اصلاح طلبان صدای دشمن (جبهه برانداز خارجی) به گوش می آید».
به جرأت می توان گفت در درون احزاب این مجموعه بحث ها و مجادلات جدی وجود دارد تا چه رسد بین مجموعه این گروه ها و احزاب. به عنوان مثال ماه گذشته آقای محمد هاشمی دبیر کمیته سیاسی کارگزاران در گفت وگو با سایت اینترنتی جهان نیوز با اشاره به مقاله روزنامه هم میهن علیه آقای هاشمی رفسنجانی تصریح کرد «علاوه بر تذکر، با نویسنده مقاله و آقای کرباسچی هم صحبت شد. بعد، برحسب تصادف خبرنگار روزنامه با من تماس گرفت و گفت ما ستونی داریم که مهم ترین حوادث سیاسی هفته را در آن می نویسیم. به نظر شما مهم ترین حادثه هفته گذشته چه بود. من گفتم توهین روزنامه هم میهن به آقای هاشمی، اما صحبت مرا چاپ نکردند... درباره صحبت های آقای مرعشی ]سخنگوی حزب[من اصلاً حرف ایشان را قبول ندارم. من و سایر اعضای کارگزاران به این اعتقاد داریم که اسلام، کامل ترین سیستم اقتصادی و سیاسی را دارد...
مواضع حزب در قبال مباحث اسلامی کاملاً روشن است، سخنگو حد و حدود دارد. من اصلاً واژه لیبرال دموکرات را برای حزب قبول ندارم و در حزب هم این موضوع مطرح نشده است. اگر ما مقلد امام هستیم، ایشان فرمود جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد... درباره مثلث هاشمی - خاتمی- کروبی، من چنین مثلثی را نمی بینم و نمی شناسم. هیچ قراردادی برای تشکیل چنین مثلثی وجود ندارد. آقای هاشمی یک شخصیت فراجناحی است که فاصله اش با اصولگرایان و اصلاح طلب ها به یک اندازه است».
آنچه در این بخش باید گفت این است که عناصر افراطی و محفلی حاضر در جبهه موسوم به اصلاحات یا هر عنوان دیگر، قطعاً طمع دارند که فقدان اعتبار و اشتهار و فقدان رأس و رجال صاحب عنوان را با نام های هاشمی، خاتمی، کروبی، میرحسین موسوی و امثال آنها جبران کنند اما در عین حال نارضایتی و احیاناً انزجار خود را از حضور این چهره ها در اردوگاه طرفداران انقلاب و نظام اسلامی پنهان نمی دارند و طبیعی است که این حس دوگانه و متناقض به بدنه و مجموعه های حامی نیز منتقل شود.
از جمله نتیجه آن می شود که رأی آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری دچار ریزش شدید می شود چرا که افکار عمومی و حتی افراد همسو با جبهه احساس می کنند با مجموعه ای از جریان های حامی مواجهند که در آن واحد از یک چهره سیاسی دو تعریف کاملاً منزجرکننده یا امیدبخش معرفی می کنند و البته معمولا در زدن حرف آخر به همان تعریف منفی و انزجارآمیز از وی میل دارند.در این فرآیند در نگاه مخاطب هیچ حس خشنودی و رضایتی در مشارکت و حمایت سیاسی وجود ندارد. افراد سطح پایین متمایل به جبهه کذایی، معمولا مجبورند نقیض گو، بی ثبات و ناراضی از وضع و انتخاب خود تربیت شوند و معمولا در میانه این فرایند هم ببرند و منزوی شوند. آنها در فرایندی وارد می شوند که برخلاف مجموعه اصولگرایان «رضایت و خرسندی و روشن بودن تکلیف» معنا ندارد.
به آنها باورانده می شود که باید از سر اضطرار اکل میته کنند اما معمولا این روند فاجعه آمیز و منزجرکننده پایانی ندارد. شما تصور کنید در چنین فضایی، شخصیت های محترمی چون هاشمی، خاتمی، کروبی، میرحسین موسوی یا هرکس دیگر، متقابلاً درباره سیاست پردازان جبهه کذایی چه تلقی و اعتمادی خواهند داشت. و سرانجام، پیوندها و ائتلاف های ادعایی، چقدر عمق و اصالت خواهد داشت، چندان که تجربه ۱۵-۱۰سال اخیر ثابت می کند.
۳) معضل تعریف نشده و بی سرانجام بعدی، مسئله رأی و جمع آوری آن است. درست است که سازمان تبلیغاتی محفل مورد بحث طی جنگ روانی خویش القا می کرد که قباله مردم به نام آنها زده شد و این مجموعه دارای رأی اکثریت مردم است اما امروز برخی خبرها به وضوح شهادت می دهد که همین محفل، کاملا ناامید از رأی های حداقلی است. به عنوان مثال آقای هادی قابل عضو شورای مرکزی حزب مشارکت در حالی که ۲۷مرداد ۸۶ در گفت وگو با خبرگزاری مهر ادعا می کند «حزب مشارکت محوریت مجمع روحانیون مبارز به ریاست آقای خاتمی را پذیرفته است»، سه روز بعد در گفت وگو با همان خبرگزاری ضمن اینکه اعلام می کند «آقای محسن میردامادی دبیرکل حزب مشارکت مسئول تشکیل سازمان رأی اصلاح طلبان شده»، تاکید می ورزد «این سازمان قرار است آرای انتخاباتی را ساماندهی و کف آرا را تضمین کند.» به عبارت دیگر تحلیل مجموعه حزب این است که «درباره حداقل و کف آرا انتخابات قبلی هم تضمینی نیست و احتمال ریزش بیشتر وجود دارد.»
علت روشن است. مردم نمی دانند جبهه ای پرژنرال که هدایتش نهایتاً به دست اقلیتی متنفذ و صاحب رسانه و حزب و محفل افتاده، به چه کارشان می آید ضمن اینکه نمی دانند آنها می آیند که بعد چه کنند. بعد از رسیدن به قدرت، از حاکمیت خارج شوند؟ بعد از رئیس جمهور شدن خاتمی، شعار «عبور از خاتمی» را مطرح و به آن عمل کنند؟ رأی بیاورند و وارد سیستم سیاسی شوند تا سپس، سیستم را تحریم و فعالیتش را قفل کنند؟ می آیند تا گروهک های بدنام و بدسابقه و فاقد کوچکترین عقبه اجتماعی را بر شانه های خود بالا بکشند.در شیوه های گلدکوئیستی معمولا فرد که خود سرمایه اش را باخته، می کوشد ده ها نفر را جمع کند تا پس از وصل آنها به شبکه، حداقل بتواند سرمایه از دست رفته خود را باز یابد. تاکید افراطیون بر بکارگیری شیوه گلدکوئیستی در سازمان رأی کذایی آیا تداعی مشابهی ندارد؟
۴) زمزمه گرایش به اعتدال، تبدیل به زمزمه ای فراگیر در جبهه مذکور شده و بامزه تر از همه این است که افراطیون مجموعه، پیشدستی کرده و از اعتدال دم می زنند. یکی از مباحث گنگ و پرنوسان در جبهه دوم خرداد، همین مسئله است که مرز افراطیون و اعتدالیون اغلب در مجموعه جدا نشده است. اگرچه اختلافات فکری، مذهبی، سیاسی و فرهنگی عمیقی در جبهه در جریان است اما وجود متغیری دیگر باعث شده جبهه مذکور، کج دار و مریز تداوم داشته باشد که این هم یکی از همان تناقض ها در تعریف است. آن متغیر و علت، تمایلات معطوف به قدرت است. یعنی هرچه ارزیابی های ایدئولوژیک و نگرشی و فکری درونی از وجود مرزهای روشن- در حد تضاد- در این جبهه حکایت می کند، تمایلات معطوف به قدرت، بر آن تضادها سرپوش های موقت می گذارد (مانند زوج هایی که سال ها بلکه ده ها سال اختلاف اساسی دارند و مسائل شان، زبانزد فامیل و همسایه و محله است اما رودربایستی دارند کار به طلاق بکشد.
منطبق بر این جمع بندی کاملا اجمالی، باید گفت جبهه دوم خرداد بیش از ۱۰سال است که در پارادوکس ها و تناقض هایی چنین هجوآمیز و اعتبارسوز در نوسان و تلاطم است. بساط قهر و آشتی هر روز در این مجموعه دیده می شود. نخبگان و مردم معمولی به این شبه خانواده- اگرچه انسان های کاملا موجه و محترمی در آن حضور دارند- به دیده احترام و اعزاز نمی نگرند. شاید نشود برخی زوج های دیرین را در چنین شبه خانواده هایی طلاق داد و نتوان هم از آنها خانواده ای ارجمند ساخت.
اما طبیعی ترین توقع از اعضای موجه آن این است که نگذارند همه پیشامدهای این شبه خانواده به پای آنان نوشته شود. بالاخره نوح نبی سالیان سال با پسر نااهل خویش ساخت و روز طوفان هم از خدا خواست تا او را نجات دهد اما پاسخ شنید «او از اهل تو نیست، او عملی غیرصالح است».
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید