شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


حافظ به سعی سایه


حافظ به سعی سایه
حافظ پژوهی در دو سه دهه اخیر بازاری پر جوش خریدار داشته و عرصه ای فراخ پیش روی اهل تحقیق بوده است تا هر یک از دیدگاه و منظر خود و بر حسب شناخت و دریافتی که داشته اند به شرح، توصیف یا تحلیل سروده های خواجه شیراز، شمس الدین محمد حافظ، دست یازند. دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، استاد و محقق برجسته عرفان و ادب پارسی، در کتاب «این کیمیایی هستی»- که مجموعه مقاله ها و یادداشت های پراکنده او در باب حافظ است و ولی الله درودیان جمع آوری و نشر آیدین به چاپ آنها همت کرده است- البته به نظر پردازی مدون و تفسیر و تحلیل کلام حافظ اهتمام نداشته است؛ اما به طرح نکات و ملاحظاتی پرداخته است که برخی از آنها، از لحاظ دوستداران و شیفتگان شعر خواجه قابل توجه و تأمل تواند بود و دانشجویان و پژوهشگران حوزه گسترده عرفان و ادب پارسی را با جنبه هایی از شعر و فکر حافظ آشنا تر می کند و در رفع برخی مشکلات که در فهم کلام وی ممکن است پیش آید بسیار سودمند تواند بود. البته برخی اشارات و مطالب این کتاب در زدودن سوء فهم های احتمالی پیرامون احوال حیات خواجه نیز سودمند است که به این نکته در ادامه مقاله اشارت خواهد رفت.
کتاب « این کیمیای هستی» به جز پیشگفتار گرد آورنده و شعر زنده یاد اخوان ثالث در ستایش حافظ، به ترتیب مشتمل بر ۸ مقاله، بخش یادداشت ها ، ترجمه شعرهای عربی حافظ توسط دکتر شفیعی کدکنی و نمایه ابیات حافظ است. عنوان ۸ مقاله کتاب عبارت است از:
۱) «حافظ و بیدل» در محیط ادبی ماورءالنهر در قرن نوزدهم؛
۲) «این کیمیای هستی» عامل موسیقایی در تکامل جهان شناسی شعر حافظ؛
۳- «خرقه و خرقه سوزی»،
۴) «بشوی اوراق اگر همدرس مایی»؛
۵) در باره شهید بودن حافظ؛
۶) «یک اصطلاح موسیقایی در شعر حافظ»؛
۷) «طنز حافظ»؛
۸) «در ترجمه ناپذیری شعر». بخش یادداشت ها نیز، در واقع، به منزله فرهنگ واژگان دیوان حافظ است که در مطاوی کتابهای دکتر شفیعی کدکنی است و خود شامل دو بخش است: بخشی که در آنها به حافظ اشاره شده و از وی به صراحت نام برده شده؛ و قسمتی که ذکری از وی نرفته است اما به نظر می رسد که می تواند در فهم درست شعر حافظ خواننده را به کار آید. مثال:
شکستن: افسرده خاطر و ملول شدن (اسرار التوحید، ۵۱۸‎/۲).
آنچه گردآورنده به عنوان شاهد افزوده است:
چون پیاله دلم از تو به که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و میخانه بسوخت (دیوان: ۱۴)
در بخش بعدی، گردآوردنده، ترجمه شعرهای عربی حافظ را که پیشتر به خامه دکتر شفیعی کدکنی در «حافظ به سعی سایه» (ج،۲ص۶۲۷ تا ص۶۳۹) چاپ شده بود، آورده است. در بخش نمایه نیز فهرست الفبای بیت هایی آمده است که در جای جای کتاب به آنها اشارت رفته است. در اینجا، از میان نکات و مطالب بدیع و بی سابقه ای که البته تعدادشان در این کتاب کم نیست، از آن همه، به ۲ نکته ای اشاره می شود که یا از رمز و راز گوشه ای از حیات حافظ پرده بر داشته و یا نکته ای را در فهم کلام خواجه آشکار کرده است. و این دو ، در کنار دیگر نکات بدیع، ویژگی و امتیاز کتاب «این کیمیای هستی» محسوب تواند شد.
۱) دکتر شفیعی کدکنی در مقاله پنجم با عنوان «درباره شهید بودن حافظ»، اولاً بر اصالت مقدمه معروف «گلندام» بر دیوان حافظ و هویت تاریخی نویسنده آن صحه می گذارد و سپس به توضیح یک عبارت در آن مقدمه می پردازد. عبارت این است: «و بی تکلف مخلص این کلمات و متخصص این مقدمات، ذات ملک صفات مولانا الاعظم السعید، المرحوم الشهید مفخرالعلما، استاد نماریر الادبا، معدن اللطائف الروحانهٔ.... شمس الملهٔ والدین، محمد الحافظ الشیرازی بود... که اشعار آبدارش رشک چشمه حیوان و نبات افکارش غیرت حورو ولدان است.» شفیعی کدکنی با استناد به این عبارت به بررسی رابطه کلمه «شهید» با حافظ- که بر طبق تمام اسناد زندگینامه او، به مرگ طبیعی در گذشته است- می پردازد. به موجب رأی وی هر چند معانی «شهید» در کتابهای لغت چیزی است در حدود حاضر و شاهد و آگاه و کسی که در راه خدا و یادر میدان جنگ با کفار کشته شده است- به استثنای مفهوم فقهی شهید و تقسیم آن به «شهید حقیقی» و «شهید حکمی»- اما از جست وجو در منابع قدیمی به زبان عربی که در ایران به نگارش درآمده و موضوع آن زندگینامه بزرگان علم است، به خوبی آشکار می شود که یکی از موارد و عمده اطلاق کلمه «شهید»، علما و بزرگان اهل عرفان بوده است و این کار برد هیچ ربطی با مفهوم «شهادت» (کشته شدن در راه خدا) ندارد. به گفته وی در طول چهار قرن، یعنی از قرن پنجم تا عصر حافظ، این که به بسیاری از بزرگان علم که بی گمان، به مرگ طبیعی درگذشته اند، اطلاق شده است . نخستین کار برد «شهید» در مورد کسی که به مرگ طبیعی درگذشته است و به عنوان لفظی که نشان دهنده رتبه علمی و معنوی است، در نامه سرگشاده ای به چشم می خورد که در تاریخ ۴۴۵ قمری، امام قشیری، مولف رساله قشیریه، نگاشته است .
قشیری در این نامه ابوعلی دقاق، مراد واستادش را به عنوان «الاستادالشهید» یاد می کند و ابوعلی دقاق مسلماً به مرگ طبیعی در ذی الحجه ۴۰۵ هـ . ق وفات یافته است. به گفته دکتر شفیعی کدکنی در همین قرن پنجم، اصطلاح «شهید» در مورد ابوالحسن خرقانی، که او نیز در ۴۲۵ هـ . ق در خرقان به مرگ طبیعی در گذشته ، به کار رفته است. در قرن هفتم از نجم الدین رازی، معروف به نجم دایه، که به مرگ طبیعی در ۶۵۴ هـ . ق در بغداد درگذشته است نیز به عنوان «شهید» یاد شده است.
در قرن هشتم به جز خواجه حافظ که محمد گلندام این عنوان را در حق او به کار برده است، عنوان «شهید» در مورد یک شاعر معاصر خواجه نیز به کار رفته است و آن در مورد جلال عضد یزدی است. به گفته دکتر شفیعی کدکنی از مجموع موارد استعمال این کلمه می توان استنباط کرد که این کلمه در مورد عرفا بیشتر به کار می رفته است و تمام کسانی که این کلمه در حق آنها به کار رفته است، علاوه بر مقام علمی، دارای رتبه عرفانی بوده اند. هم از این رو، اطلاق این کلمه بر این بزرگان، ناظر به جنبه عرفانی شخصیت ایشان بوده است و اتفاقاً یکی از معانی کلمه «شهید» که در کتاب های لغت هم بدان اشارت رفته است با این مقام بسیار تناسب دارد: «آن که مشاهده می کند ملکوت و ملک خدای را» و یا «آن که زنده و حاضر است نزد پروردگار خود». به رأی شفیعی کدکنی، مناسبت این استعمال هرچه باشد از حوزه مفهوم مشاهده و شهود که قلمرو عرفان است، بیرون نیست و اصولاً مفهوم لغوی این ماده، به قول ابن فارس، چیزی جز «حضور و علم و اعلام» نمی تواند بود.
۲) دکتر شفیعی کدکنی در ششمین مقاله کتاب به توضیح یکی از اصطلاحات نامأ نوس و مورد اختلاف برای کاتبان و حتی مصححان امروزی از جمله شادروان مسعود فرزاد و شادروان انجوی شیرازی، می پردازد؛ «گفته سخن»:
زبان کلک توحافظ چه شکر آن گوید‎/ که گفته سخنت می برند دست به دست
این بیت در نسخه های کهنسال دیوان حافظ به صورت فوق ضبط شده است اما کاتبان دوره های بعد که معنی «گفته سخن» را نمی دانسته اند آن را به «تحفه سخن» و «شکر سخن» و امثال آن تغییر داده اند. شادروان مسعود فرزاد درنسخه مورد تصحیح خود صورت «شکر سخن» را در متن آورده است و شادروان انجوی شیرازی نیز «گفته» را نپسندیده و «تحفه» را انتخاب کرده است. اما شفیعی (همچنین در کتاب «آنسوی حرف و صوت»، ص۲۶۴ یادداشت ۲۱‎/۱۳۲) تذکر می دهد که «گفته» به معنای آواز خواندن است و مرتبط است با قول و قوال. البته به رأی او، «گفته» در معنی شعری که به آواز خوانده می شود، یعنی چیزی در حد ترانه و تصنیف و امثال آن، از قرن ها قبل از حافظ زبان فارسی رواج داشته است. امیر خسرو در مثنوی «قران السعدین» در توصیف موسیقی دانان و اهل این صنعت می گوید: «گشته از آن قول» که «قوال» راست‎/ «گفته» گهی «راست» گهی «نیم راست» وقتی به پیشینه تاریخی این اصطلاح موسیقایی باز گردیم، رابطه «گفتن» و «گوینده» را بهتر می توانیم شناخت. مثلاً وقتی خواجه می گوید:
مطرب بگو که کار جهان شد به کام
«بگو» در اینجا ناظر به همین معنی «گفتن» است. یا وقتی مولانا می فرماید:
گرزان که نه ای «مطرب»، «گوینده» شوی باما‎/ ورزانکه نه ای طالب، جوینده شوی با ما
«گوینده» در ارتباط با «گفتن» به همین معنی «قولی کردن» است و گفته برابر «قول» رایج در نظام خانقاه است که «قوال» آن را به آواز می خوانده است و اصطلاح موسیقایی «قول و غزل» نیز بسیار مشهور است. به گفته شفیعی کدکنی، حتی در بیت معروف حافظ:
ترکان پارسی گو بخشندگان عمرند
یا به روایت نسخه های دیگر:
گر مطرب حریفان این پارسی بگوید
«پارسی دقیقاً به معنی «غزل» است و بگوید به معنی «به آواز اداکند» و «پارسی گو» به معنی
«غزل خوان به آواز».
شفیعی کدکنی یادآور می شود که، در واقع، فارسی زبانان از آنجا که معنی اصطلاحی «گفته» را به تدریج از یاد برده اند و آن را در معنی لغوی تلقی می کرده اند، از رابطه آن با موسیقی غافل شده اند؛ ولی در زبان های عربی و ترکی، که این کلمه یک کلمه بیگانه و «اصطلاح» بوده است، معنی خود را همچنان حفظ کرده و امروزه در ترکیه به هر نوع تصنیف و آوازی «گوفته‎/ گفته» (Gufte) اطلاق می شود. بدین ترتیب دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، در مقاله پنجم، راه را بر سوء فهمی احتمالی پیرامون حیات حافظ می بندد و در مقاله ششم، یک اصطلاح مبهم و گمراه کننده راتوضیح می دهد و اشتباه برخی مصححان را تصحیح می کند.
مسعود فریامنش
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید