سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

روانشناسی انتحاریون


روانشناسی انتحاریون
یک دلیل ساده و منطقی وجود دارد که چرا از دهه ۱۹۸۰ جهان شاهد انجام هزاران عملیات انتحاری بوده است؛ عملیات انتحاری موثر ترین نوع خشونت در فاصله خیلی نزدیک است. به نظر می رسد گسترش این تکنیک که جلوگیری از آن غیرممکن به نظر می رسد به واسطه ورود مردم طبقه متوسط برای انجام چنین عملیاتی سبب تشدید خشونت های سیاسی شده است. این موضوع که عاملان انجام عملیات انتحاری معمولاً از اعضای طبقه متوسط هستند در وهله اول غیرقابل انتظار است. هرچه باشد طبقه متوسط تمایل دارد که از تحصیلات خوبی برخوردار باشد و به خوبی با آنها رفتار شود. آنها اصلاً شبیه افراد خشن یا تروریست ها نیستند. آنها شباهت کمی به جوانان خشنی که تماشاگر فوتبال های انگلیس هستند، دارند. هر چند که زنان معمولاً از قدرت انطباق بیشتری با شرایط برخوردارند ولی در هیچ یک از سایر انواع خشونت زنان اینقدر در عملیات های انتحاری شرکت ندارند. چه دلیلی برای این موضوع وجود دارد؟ من فکر می کنم این به خاطر این است که انجام عملیات انتحاری ساده ترین نوع از خشونت برای افراد طبقه متوسط اجتماع است، اگر آنها تصمیم به اعمال خشونت بگیرند.
برای فهم این مساله ما اول باید این شایعه که اعمال خشونت برای هر کسی آسان است را مرخص کنیم. اگر کسی به اندازه کافی از شرایط ناراضی باشد و انگیزه کافی داشته باشد فکر کردن را به کنار می گذارد، در این هنگام تنها چیزی که شخص به آن نیاز دارد یک سلاح است و این شخص چه زن باشد چه مرد شروع به کشتن مردم می کند.
جامعه شناسان در جنگ جهانی دوم متوجه این موضوع شدند که تنها ۱۵ الی ۲۵ درصد از سربازان خط مقدم واقعاً با سلاح هایشان شلیک می کردند. روش های بعدی آموزش تا حدی میزان شلیک با اسلحه را افزایش داد ولی شلیک ها معمولاً خیلی بی دقت انجام می شدند. شلیک کردن با اسلحه با شلیک کردن به یک انسان خیلی متفاوت است. تحقیقات خود من بر انواع معتدل تر خشونت (مثل مشت زدن، لگد زدن یا استفاده از چوب و چماق) نشان داده که بیشتر نزاع های شدید بدون پیروزی پایان می یابد و دو طرف دعوا دلیلی برای عقب نشینی از مواضع خود پیدا می کنند.
دومین شایعه معمول این است که افراد خشن، خشن هستند زیرا در محیط هایی پرورش می یابند که در آن کنترل اجتماعی کمی روی خانواده و مدرسه وجود دارد و این افراد در معرض گروه هایی قرار دارند که آنها را چه برای بزهکاری و چه برای احترام به خودشان تشویق به خشونت می کنند. یک بار دیگر این طور به نظر می رسد که وقتی شخصی در شرایط دشواری قرار می گیرد ارتکاب به خشونت آسان می شود ولی مطالعات دقیقی که روی درگیری های دسته جمعی صورت گرفته نشان می دهد که خلافکاران در ارتکاب به خشونت از سربازان یا پلیس ها راحت تر نیستند. در واقع آنها خیلی سخت تر مرتکب خشونت می شوند. حتی آمار نشان می دهد که یک عضو معمولی باند خلافکاری به ندرت خشن است، خلافکاران بیشتر اوقات فقط حرف های خشونت آمیز می زنند. آنها معمولاً هنگامی ماشه اسلحه را می چکانند که بسیار عصبانی شده باشند و معمولاً کسی که در این میان آسیب می بیند یک تماشاچی است نه عامل عصبانیت آنها.
الگوی خشونت شفاف است؛ انسان ها در خشونت های چهره به چهره خوب عمل نمی کنند. ما در بیان احساسات خوب هستیم و می توانیم به صورت دسته جمعی شکوه و گله کنیم اما این بدان معنا نیست که برداشتن گام نهایی برای ارتکاب به خشونت کار آسانی است.
تصور اینکه انسان ها تنها منتظر یک انگیزه برای خشونت هستند بر خلاف آن چیزی است که ما از رفتارشناسی اجتماعی در سطح جزیی درباره کنش و واکنش چهره به چهره می دانیم. اشخاص تنها هنگامی که در جمع قرار می گیرند چه یکدیگر را دوست داشته باشند یا خیر، رفتاری مشابه جمع پیدا می کنند؛ آنها در فضای جمع تمایل به پیروی از شرایط پیدا می کنند. مخالفت کردن با یک شخص در حین گفت وگو از موافقت کردن با وی دشوارتر است. خوشی و فریاد زدن در میان جمعیت دوام بیشتری از اظهار تنفر دارد. این تمایل طبیعی برای پیروی کردن از جمع به احتمال زیاد بخشی از سیستم عصبی و احساسی ما است. به همین دلیل است که ارتکاب به خشونت وقتی که شخص دیگری در مقابل شما ایستاده است بسیار دشوار است.
برای اینکه خشونت موثر واقع شود باید راهی پیدا کند تا بر موانعی که سر راه آن وجود دارد غلبه کند. اولین و رایج ترین راه برای خشونت ارتکاب به خشونت از یک فاصله دور مثل انداختن بمب از هواپیما یا استفاده از توپخانه است. از سوی دیگر اگر باید با دشمن رویارو شد روش های دوم و سوم مورد استفاده قرار می گیرند. روش دوم گروهی عمل کردن روی یک قربانی منزوی و بدون مقاومت است. شورشگران و نیروی های ضد شورش هنگامی مرتکب خشونت می شوند که یک گروه چهار نفره یا بیشتر از آنها یکی از طرفین را که روی زمین افتاده است، کتک می زنند. گروه هایی مثل گردن کلفت ها نیز دقیقاً وقتی که برتری مشابهی دارند مرتکب خشونت می شوند. نیروهای پلیس نیز معمولاً هنگامی مرتکب خشونت می شوند که آنها برتری بیشتری بر مظنون داشته باشند. در درگیری های نظامی نیز کشتار هنگامی اتفاق می افتد که دشمن یکدفعه غافلگیر می شود و قادر به دفاع نیست. در این نوع از خشونت برتری احساسی مهمتر از برتری فیزیکی است. هر چند که خشونت دسته جمعی بسیار زشت است ولی معمول ترین نوع خشونت است.
سومین نوع خشونت نیز که در برابر دو روش اول، خشونت ایده آل تری به نظر می رسد مبارزه منصفانه در میدان مسابقه است. در این روش رقبا با یکدیگر برابرند. آنها بر اساس قوانینی مشخص و در میان گروهی که خودشان را قهرمان آن می پندارند با یکدیگر مبارزه می کنند، مثل بچه دبیرستانی های خشنی که با یکدیگر دعوا می کنند یا ورزشکارانی که در جریان یک رقابت ورزشی با یکدیگر مبارزه می کنند. چنین خشونت هایی همیشه تماشاگرانی دارد که بر قوانین مبارزه هر چقدر هم که خشن باشد نظارت می کنند. تماشاچیان معمولاً از مبارزه حمایت می کنند و از مبارزه کننده می خواهند که به تلاش خود ادامه دهد. از نظر مبارزه کننده، جمعیت به او کمک می کند که بر تنش ها غلبه کند، زیرا توجه او بیشتر از آنکه روی حریفش متمرکز باشد روی جمعیت متمرکز است.
با وجود مسائلی که بیان شد ولی عاملان عملیات انتحاری افرادی متفاوت هستند. آنها معمولاً با قربانیان خود به تنهایی مواجه می شوند. آنها نه دشمنان خود را تهدید می کنند و نه تلاش می کنند روحیه آنها را بشکنند. راز آنها این است که آرام باشند و در آخرین ثانیه بمب را منفجر کنند. برتری تاکتیکی بمب گذار انتحاری این است که طوری به قربانیان خود نزدیک شود که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. در این روش هیچ تنشی بین دو طرف صورت نمی گیرد زیرا عامل انتحاری به گونه یی عمل می کند که انگار هیچ تنشی در کار نیست. خشونت هایی مثل عملیات انتحاری پنهانی و عاری از تنش چهارمین روش برای ارتکاب به خشونت هستند. این روش موفقیت آمیز است زیرا حمله کننده زن یا مرد به خوبی وانمود می کند که اصلاً دیگران را تهدید نمی کند. اشخاصی که به روش های معمولی خشونت خو گرفته اند برای انجام عملیات های انتحاری مناسب نیستند ولی مردم طبقه متوسط اشخاصی مناسب برای انجام این نوع عملیات هستند چون آنها با ذات شان رویارویی ندارند، نیازی به کنترل گروهی یا تهدید کردن کسی که قربانیانش را تهدید می کند، ندارند. آنها نیازی به تشویق ندارند. فرهنگ طبقه متوسط از قدرت تطبیق بسیار بالایی برخوردار است و به خوبی می تواند خودش را با ظاهر جمع هماهنگ کند. احساسات شخصی ما هر چه باشد ما یاد می گیریم که احساسا ت مان درباره شغل و موقعیت اجتماعی مان را در جمع بیان نکنیم. این آموزش خوبی برای حمل یک بمب در زیر لباس است تا هدف آنقدر نزدیک شود که وارد شدن خسارت زیاد بر آن قطعی باشد.
به عبارت دیگر در عملیات انتحاری صرفاً مساله انگیزه مطرح نیست بلکه موضوع اصلی تکنیک است. جنبش های خشن سیاسی ممکن است به دلیل اهداف خود از عملیات انتحاری استقبال کنند اما آنها به دلیل بسیار ساده یی از این تکنیک استفاده می کنند، زیرا این تکنیک جواب می دهد.
راندال کولینز / ترجمه؛ محمدصادق امینی
Foreignpolicy
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید