دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

منشاء تئوریک شکست انقلاب جنگل


منشاء تئوریک شکست انقلاب جنگل
موزر دوسته دانه کی (میرزا مرد میدان بو)
نه من نه تو کی امی (خانه سبزه میدان بو)
شیون فومنی
دولت جمهوری انقلابی گیلان بر خاسته از جنبش جنگل در ۱۴خرداد سال ۱۲۹۹خورشیدی با ورود میرزا کوچک جنگلی به همراه نیروهای مسلحش به رشت تشکیل شد وبا ورود قزاقهای زیر فرمان رضا خان به این شهر درتاریخ ۱۲آبان ۱۳۰۰، سقوط کرد. بدین ترتیب دولت انقلابی جنگل توانست ۵۱۷روز در واپسین سالهای قرن سیزدهم خورشیدی روی پای خود بایستد. این مقاله کوتاه برآن است خطوط کلی منشاء تئوریک شکست انقلاب جنگل را به اجمال تمام مورد بررسی قرار دهد . تاکید این نکته را ضروری می دانم که هدف این بررسی به هیچوجه تازه کردن اختلافات دیرینه ودمیدن انرژی نفرت به طرفداری این یا آن دیدگاه نیست بلکه تنها وتنها هدف این است که نشان دهیم چگونه هنگامیکه در فرایند مبارزات اجتماعی،افرادوگروهها به اتکاگمانه های نادرست به مثابه جزمیتهای مقدس وغیرقابل نقض تحت عنوان تئوری عمل می کنندتاچه حدمی توانندفاجعه بیافرینند.زیراتئوریهااهمیت بنیادی دررفتاروعمل مادارند.ماهمیشه قبل ازدست زدن به عمل،کوشش می کنیم سناریویی ازآن درایده واندیشه خود بسازیم. اگر این ایده هابا واقعیت و توان ما انطباق نداشته با شند ، نه تنهادستیابی به هدف میسر نخواهدبودبلکه انرژی وتوان خودرانیزفرسوده ودرنتیجه هدف راازدسترس خوددورتربرده ایم.دراین بررسی اگرنگارنده بتواند بابی طرفی علمی پرتوی برانحراف واعوجاج نظری رایج دراین انقلاب بیفکند،آن گاه به هدف خوددراین مقاله دست یافته است. یادآوری کنیم که ازنظرمابررسی وتاکیدبرعامل تئوریک درشکست این انقلاب به هیچوجه به این معنی نیست که عوامل دیگرنقشی دراین شکست نداشته وتئوری تنهاعامل ناکامی محسوب می شود.
به باور نگارنده در دولت انقلابی جنگل دو تئوری در هدایت انقلاب نقش محوری داشت .یکی تئوری بلشویکی حزب عدالت و دیگری تئوری ملی- دموکراتیک میرزا کوچک جنگلی. تئوری بلشویکی اما در هدایت دولت انقلابی جمهوری گیلان (و البته نه در میان مردم) از نفوذ واعتبار بیشتری بر خوردار بود. زیراهم بدلیل پشتوانه های نظری و تجربی، دارای انسجام تئوریک بیشتری بود وهم از حمایت دولت وانقلاب بلشویکی شوروی برخوردار بود که به سبب پیروزیهای درخشانش در نظر و عمل نزد تمام مبارزان جهان در آن زمان از حقانیت زیادی برخوردار بود. بررسی دوره های اقتدارقدرت در انقلاب جنگل بر پایه این دو تئوری نیز نشان می دهد که بیش از دو سوم زمان تشکیل دولت انقلابی گیلان، قدرت واقعی در دست حزب عدالت و حامیانش بود. بنابراین نخست به مبانی تئوریک ورویکرد نظری حزب عدالت خواهیم پرداخت و سپس کوشش می کنیم دیدگاه مقابل یعنی دیدگاه نظری میرزا کوچک راکه در چالشی شدید با تزهای فوق هیچگاه توفیق پیشبرد نظر وعمل خود را نیافت ، مورد بررسی قرار می دهیم.

تکیه گاههای تئوریک حزب عدالت بر بلشویسم ( لنینیسم) استواربود. ازاین روبرای در ک منطق رفتار این حزب نیازمند بررسی فشرده ای از صیرورت شکل گیری این تئوری هستیم . طبعا فشردگی بحث به رسایی مطلب لطمه خواهدزدلیکن تلاش خودرابکارخواهیم گرفت تامسیرومنظره برای دستیابی به هدف روشن ترشود.
می دانیم که مارکس و انگلس صورتبندی پنجگانه ای از تحو لات تاریخی فرمولبندی کرده اند.به باور آنها جوامع در فرایند تکامل خود از مراحل کمون اولیه ، برده د اری ، فئودالیسم،سرمایه داری عبور کرده و به کمونیسم منتهی می شوند(فرماسیون آسیایی تعمدا در اینجا نادیده گرفته شده است). هر کدام از این مراحل در پایان مرحله قبلی و زمانیکه رو بنا در تضاد کامل با زیر بنا قرار می گیرد و قادر نیست به عنوان نرم افزاری به هدایت انکشافی جامعه بپردازد، سر می رسند و پس از طی مراحل کمی معینی به صورت انقلابی جایگزین مرحله قبلی می شوند. آنها برآن بودند که در عصر حاضر ،جوامع آبستن دو نوع انقلاب هستند : یکی انقلاب بورژوا- دمو کراتیک که در آن بورژوازی رهبری انقلاب را به عهده داردو وظیفه خود یعنی انتقال جامعه از فئودالیسم به سرمایه داری را به عهده می گیردو دیگری انقلاب کمونیستی است که در آن رهبری انقلاب در دست طبقه کارگر است که موظف به انتقال جامعه از سرمایه داری به کمونیسم خواهد بود. به باور آنها انقلاب کمو نیستی هنگامی روی می دهد که جامعه درفرایند تکامل وتوسعه خود در نظام سرمایه داری به دو قطب متضاد پرولتاریا(کارگران صنعتی) وسرمایه داران تقسیم می شود. هنگامیکه جامعه سرمایه داری به نضج کامل خود رسید، طبقه پرولتاریا اکثریت کامل را در مقابل اقلیت کوچک سرمایه داران بدست می آورند و در اینجاکه نظام سرمایه داری نیز ظرفیتهای مثبت خود را از دست داده به وسیله انقلابی که نقش قابله تاریخ را ایفا می کند ، طبقه پرولتاریا سکان هدایت جامعه را برای برای استقرار جامعه کمو نیستی بدست می گیرد. به گفته آنها جامعه کمونیستی دارای دو فاز(مرحله) است:
۱) فاز پایینی
۲) فاز بالایی .
لازم است یادآوری کنیم که مارکس هیچگاه از مرحله و نظام سوسیالیستی سخنی نگفته است زیرا در زمان آنها واژه سوسیالیسم مترادف اندیشه های سن سیمون ، فوریه ، اوئن و...می شد که به نظر آنها دارای نظرات سوسیالیسم تخیلی بودند.بنابراین درآن زمان واژه سوسیالیسم دارای بارمنفی بود. لنین پس از مارکس و انگلس فاز نخست مرحله کمونیستی را سوسیالیسم نامید وبدین ترتیب این واژه در ادبیات مارکسیستی کار برد وسیعی یافت.از نظر مارکس و انگلس جامعه کمونیستی تنها در کشورهای توسعه یافته سرمایه داری وبه گفته بنیانگذاران آن نه در یک کشور بلکه در تمام یا در گروهی ازآنها همزمان قابل تحقق بود. لنین که بعدها رهبری انقلاب سوسیالیستی اکتبر در روسیه را بدست گرفت برای تغییر این فرمولبندی تلاش بی وقفه ای را در پیش گرفت . اعتماد به نفس کم نظیر ، دانش وسیع اجتماعی و نبوغ رهبری که گویا در سرشت او نهاده شده بود، در پیشبرد نظراتش کمک بزرگی به او کرد. سرانجام نظرات او در دومین کنگره حزب سوسیال دموکرات رو سیه که در سال ۱۹۰۳ در لندن بر گزار شد در این حزب شکاف پدید آورد .او در این کنگره شخصیتی بر جسته یافت و توانست با جلب نظر موضعی پلخانف یکی از بزرگترین نظریه پردازان مارکسیسم در روسیه با اکثریت شکننده ۲۲ در مقابل ۲۱نفر جناح بلشویک (اکثریت) را در حزب سوسیال دموکرات روسیه پدید آورد وخود رهبری آن جناح را به عهده بگیرد. جناح مقابل او در حزب از این زمان منشویک(اقلیت) نامیده شد.
یکی ازابداعات نظری لنین که بسیاری آن راانحرافی درمارکسیسم می داننداین بودکه درعصر امپریالیسم نیازی به رهبری بورژوازی درانقلابهای بورژوا-دموکراتیک نیست بلکه دراین زمان لازم است طبقه پرولتاریاحتادرکشورهای دهقانی مثل روسیه نیزدررهبری انقلاب بورژوا-دموکراتیک قرارگیردوجامعه رابدون گذار ازمرحله سرمایه داری مستقیمابه جامعه سوسیالیستی هدایت کند.خواهیم دیدکه این تزهاچگونه درانقلاب جنگل نقش راهنمای عمل پیداکرد.درهرحال لنین که تزهای او به این نحله سیاسی روح و جان می بخشید،پی گیرو خستگی ناپذیرتازمانی که زنده بوددرایضاح منطق بلشویسم کوشیدویک تنه درمقابل نظریه پردازان مارکسیست بزرگی چون پلخانف،کائوتسکی،برنشتاین و...دیگران ایستادوموفق به پیشبردنظرات خوددرانقلاب روسیه شد.
هنگامیکه انقلاب فوریه ۱۹۱۷ در روسیه روی دادورهبری آن بدست مخالفان او یعنی منشویکها و اس.ارها (حزب سوسیالیست انقلابی) افتاد، لنین در آلمان در شرایط تبعید زندگی می کرد . او حدود دو ماه بعد یعنی در آوریل ۱۹۱۷ در کوران جنگ جهانی اول به کشور باز گشت ودر همان نخستین ساعت ورودش در پترزبورگ بر بالای تانکی نظرات معروف خود را که بعدها به تزهای آوریل معروف شد برای مردمی که به پیشواز او آمده بودند ، بیان کرد. از جمله تزهای او سرنگونی دولت موقت انقلابی روسیه بود که در انقلاب فوریه روی کار آمده بود واعضای آن را هما نطور که گفتیم عمدتا منشویکها واس.ارها تشکیل می دادند. این شعارها کاملا با تئوری بلشویکی (لنینی) انطباق داشت . ازجمله تزهای آوریل لنین این بود: (( خود ویژگی لحظه فعلی در روسیه عبارت است از انتقال انقلاب از مرحله نخستین خود که در آن قدرت حاکمه به علت کافی نبودن آگاهی وتشکل پرولتاریا به دست بورژوازی افتاده است به دومین مرحله که درآن باید قدرت حاکمه به دست پرولتاریا و قشرهای تهیدست دهقانان بیفتد))(مجموعه آثار و مقالات- یک جلدی-ص۴۵۳ تاکید از ماست).پیداست که لنین در اینجا بر خلاف نظر مارکس و انگلس تها عامل روبنایی آگاهی و تشکل پرولتاریا را مبنای وقوع انقلاب سوسیالیستی می داند . تمام فعالیتهای مبارزاتی لنین در طول دوره زندگی سیاسی او بر محور این تز سازمان می یافت واو تنها در پایان عمر و زمانی که تئوری نپ را طرح نمود تا حدودی بر این ایده خود تردید روا داشت که نمی توان بدون وجود شرایط عینی لازم از روی مرحله ای از تاریخ به آسانی پل زد. پلخانف بلافاصله در روزنامه(( وحدت)) تزهای آوریل لنین را ((مزخرفات))خواند(نگاه کنید: ولک.س.س وهمکاران، تاریخ شوروی، بخش دوم ، فصل اول ص۲۵). لنین اما مصر بود که انقلاب بورژوا - دموکراتیک روسیه را در کشوری به قول خود دهقانی به انقلاب سوسیالیستی تبدیل کند و سرانجام به هدف خود نائل آمد. قیام در اکتبر ۱۹۱۷به دستور لنین آغاز و طی مدت کوتاهی دولت کرنسکی سقوط کرد وبلشویکها توانستند ۸ ماه پس از انقلاب فوریه همان طور که شعارش را می دادند(( تما م قدرت سیاسی ))رادرروسیه بدست گیرند.اما با این حال اگر چه بلشویسم (لنینسم) بر آن بود که هر تحولی معطوف به دستیابی به قدرت است لیکن در همان ماههای نخست معلوم شدکه تنها بدست گرفتن قدرت برای تحقق هر تحولی و از جمله انقلاب سوسیالیستی کافی نیست. بزودی آشکار شد که پایگاه اجتماعی بلشویکها یعنی کسانی که خواهان استقرار فوری دولت سوسیالیستی در کشور عقب مانده روسیه بودند، چندان زیاد نیست. دراین زمان حدود ۸۰درصدجمعیت۶/۱۳۶میلیون نفری روسیه یعنی۴/۱۰۹میلیون نفررادهقانان تشکیل می دادند. در حالیکه طبقه کارگر صنعتی کمتر از ۲ درصد بود(ولک.س.س و همکاران صص ۲۱۶-۲۱۹). در همین حال نیمی از کارگران نیز از گروهای دیگر مارکسیستی(سوسیال دموکرات) یعنی منشویکها و اس.ارها که طرفدار دولت ساقط شده بودند، حمایت می کردند.انتخاباتی که حدود یک ماه بعد ازانقلاب اکتبر تحت نظر دولت بلشویکی برای ایجاد مجلس موسسان انجام گرفت این واقعیت را به خوبی عیان ساخت.مولفان رسمی کتاب ((تاریخ شوروی)) در مورد نتایج این انتخابات می نویسند :((گر چه ترکیب نمایندگان(از ۷۱۵نماینده، ۱۷۵بلشویک،۴۰ اس.اردست چپی، ۸۶ نماینده از گروه های ملی و بقیه از اس.ارهای دست راستی ومنشویکها بودند)،] اما این ترکیب[ توازن قوا در کشور را بعد از انقلاب اکتبر نشان نمی داد ، و نشانگرنفوذ عناصرقدرتمند قبل از انقلاب بود)) (ولک.س.س وهمکاران، پیشین ص۷۹).معلوم نیست که نویسندگان چگونه به این نتتیجه رسیده اند که این نسبتهای آرای مردم نشانگر ترکیب نیروههای سیاسی روسیه در سال ۱۹۱۷نبوده است. در هر حال این آمار رسمی نشان می داد که بلشویکها تنها ۲۴درصد مردم روسیه را در پشت سر خود داشتند. سرانجام کمیته اجرایی حزب بلشویک طی بیانیه ای در آغاز سال ۱۹۱۸( ۷ ژانویه)انحلال مجلس موسسان را اعلام کرد ( همانجا ص۸۰). این انتخابات به خوبی نشان می دادکه خواستهای اکثریت مردم درهمان اولین ماههای انقلاب اکتبر ، خواستهای دمو کراتیک ملی بود ونه سوسیالیستی . در نتیجه برای تحقق یک روبنای غیر منطبق با شرایط اجتماعی و اقتصادی در روسیه،بلشویکها به الگویی نظیرآن چه مادرالگوی استبدادهای شرقی می بینیم، رسیدندکه بعدهاتنها الگوی کمونیستی واقعا موجود شد. از این زاویه می توان بین کمونیسم شرقی و کمونیسم غربی تفاوتهای ماهوی زیادی مشاهده کرد .در کمونیسم غربی که ایدئولوگهای آن مارکس ، انگلس و کائوتسکی بودند، دموکراسی به مفهوم حاکمیت اراده اکثریت مردم اهمیت کمی نداشت. برای مثال انگلس در آخرین سالهای زندگی درمقدمه ای در سال۱۸۹۱بر کتاب جنگ داخلی در فرانسه(اثر مارکس) که در مورد کمون پاریس نگاشته شده ، با تحسین از عمل کمون می نویسد:((کمون برای آن که به بلای اجتناب ناپذیردرهمه نظامهای پیشین، یعنی تبدیل شدن دولت و اندام های دولتی از خدمتگذاران جامعه به خدایگان مسلط برجامعه،دچارنشود،دو وسیله کارآمدرابه کاربرد. نخست این که گزینش همه مقامات دردستگا ههای اداری ، قضایی و آموزشی را تابع انتخاب بر مبنای آرای عمومی کردودرنتیجه،بنارابراین نهادکه آن مقامات درهرلحظه پس گرفتنی باشند...))(ص۴۵،تاکیدازماست).انگلس در پایان همین نوشته کمون پاریس رابااین ویژگیها،الگو ونمونه ای ازدیکتاتوری پرولتاریانامید(ص۴۷). کائو تسکی بیش از دیگر رهبران کمونیسم غربی درپایبندی به به دموکراسی پیش رفت.برعکس درکمونیسم شرقی که ایدئولو گهای اصلی آن لنین، استالین و مائوبودند، عناصر دمو کراسی به مفهومی که انگلس در بالا بدان اشاره کرد یعنی انتخاب برمبنای آرای عمومی و پس گرفتن مقامات حکومتی در هر لحظه ازجانب مردم ، به ندرت یافت می شود. علاقه ویژه ای که لنین به واژه ((دیکتاتوری پرولتاریا)) در نظرات مارکس داشت و به گفته کائوتسکی مارکس تنها یک بار و آن هم در یک نامه در سال ۱۸۷۵ازاین واژه استفاده کرده بود خود نشانه ای از همین خصوصیت کمونیسم شرقی به حساب می آید ( نگاه کنید :
انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد، مجموعه آثار،ص۶۲۹ . لنین در این نوشته در بررسی رساله ((دیکتاتوری پرولتاریا))ی کائوتسکی لحنی فوق العاده خشن،گزنده ودورازنزاکت درپیش می گیرد و از جمله کائوتسکی رابه ((توله سگ کوری که پوزه خود را من غیر ارادی گاه به این سو وگاه به سوی دیگر می برد)) تشبیه می کند). درآ‎ن رساله کا ئوتسکی خواسته بود بگوید که منظورمارکس ازکاربرد واژه دیکتاتوری پرولتاریا در آن نامه ، دیکتاتور ی به مفهوم رایج نبوده است.همان طور که می دانیم بعدها در دهه ۶۰و۷۰قرن بیستم تقریباتمام احزاب کمونیسم غربی دیکتاتوری پرولتاریا را از اساسنامه حزبی خود حذف کردند. پیداست که تفاوتهای نظری وعملی این دو نوع کمونیسم بر بستر فرهنگی ، اجتماعی و تاریخی متفاوت دردو بخش ازجغرافیای جهان شکل گرفته است . ایدئولوگهای کمونیسم غربی از سنت و سابقه رنسانس، خردگرایی ودمو کراسی غربی بهره مند بودنددرحالیکه ایدئولوگهای کمونیسم شرقی برستونهای استبداد وپدر سالاری شرقی تکیه زده بودندکه درآن تحمیل خواست فردبرتاریخ وجامعه الگو ی رایجی بوده است.دراینجاتنهامرگ قادربودقدرت راازرهبری حزب وجامعه پس بگیرد.در هر حال لنین قبل از انقلاب اکتبر در مقاله ای (در باره قدرت دوگانه- آوریل۱۹۱۷) اعلام کرده بود که ((ما بلانکیست ]طرفداران لویی بلانکی آنارشیست [ نیستیم که طرفدار تصرف قدرت ازطرف یک اقلیت باشیم)) ( مجموعه آثار،پیشین ص۴۵۷). امااکنون موافق تئوری ویژه لنینی، انقلاب سوسیالیستی جانشین انقلاب بورژوا -دموکراتیک در روسیه شده بودو بلشویکها به نمایندگی از طبقه کارگرو دهقانان می توانستند بدون گذار از مرحله سرمایه داری ، خود وظایف این مرحله رانیزانجام دهند.ازاین رو نیازی به سهیم کردن گروههای سیاسی دیگردر قدرت نبود.بنابراین درکی که لنین از دیکتاتوری پرولتاریا راداشت، فرا رسیده بود، بی هیچ ملاحظه ای.این الگوی مشحون ازاراده گرایی و آرمانگرایی راپیروان بلشویکی در جناحی از حزب عدالت به رغم اصرار میرزا کوچک سر مشق خود قرار داده وبر آن پای می فشردند وچون هرچه بیشتر اصرار می ورزیدند، مقاومتهای بیشتری رانیز در مقابل خود بر می انگیختند.گویا فقط: (( کافی است کسانی بخواهند جهان دگر شود ... !)).
واقعیت آن است که انسانها همیشه مسائلی را در دستورکار خود قرار می دهند که قادر به حل آن باشند . اما اکنون تئوری بلشویکی مسائلی پیش پای مردم روسیه نهاده بود که آنها نه قادر به درک آن بودند ونه قادر به حل آن. جنگ داخلی وشور وهیجانات انقلابی در روسیه که بر مشکلات اقتصادی و اجتماعی سایه افکنده بود در سال ۱۹۲۰فروکش کرد.زمان برای حل مسائل اقتصادی و اجتماعی فرارسیده بوداماراه حلهای تئوری بلشویکی (لنینی )در برخورد با واقعیات بر بغرنجی مسائل زندگی روزانه می افزود.سر انجام در اینجا نیز لنین پس ازدرک روز افزون مشکلات ناشی از تئوریهای پیشین خود ،ابداع نظری نوینی انجام دادودردهمین کنگره حزب در مارس ۱۹۲۱(اسفند۱۲۹۹•فروردین۱۳۰۰- این تاریخ را بخاطر بسپارید) تئوری اقتصادی جدید(نپ)را اعلام کردکه درآن تحت نظام سوسیالیستی بسط سرمایه داری در یک کشور خرده دهقانی و فوق العاده ویران وعقب مانده با صرفه و ضروری بود(مجموعه آثارص۸۱۵). زیرا اگر چه (( سرمایه داری نسبت به سوسیالیسم شراست] اما[ نسبت به نظامات قرون وسطایی ، نسبت به تولید خرد، نسبت به بوروکراتیسم ناشی ازپراکندگی مولدین خرده پا ،خیر است. تا آنجا که ما هنوز قادر به عملی نمودن انتقال مستقیم از تولید کوچک به سوسیالیسم نیستیم، سرمایه داری هم تا حدود معینی به عنوان محصول خود بخودی تولید و مبادله خرد، ناگزیر است و لذا ما باید از سرمایه داری به عنوان وسیله ، طریقه ،شیوه ونحوه ارتقاء سطح نیروهای مولد استفاده نماییم)) ( همانجا ص۸۰۷ تاکید از ماست).در واقع لنین متوجه این واقعیت شده بود که پل زدن از روی مرحله سرمایه داری و استفاده نکردن از ظرفیتهای مثبت این نظام تا چه حد اجتناب ناپذیر است. ایگور دیاکونف(مولف مشهور تاریخ ماد) درباره پذیرش نپ از جانب لنین می نویسد:(( لنین به نظر اولیه مارکس مبنی بر رسیده شدن تدریجی مناسبات تولیدی کمونیستی بازگشت که تنها هنگامی می توانست به پیروزی برسد که تمام امکانات مثبت نظام تولید سرمایه داری به اتمام رسیده باشدو از این رو،لنین آغاز ((سیاست اقتصادی جدید-نپ-))را اعلام کرد. سرمایه گذاری خصوصی کنترل شده(حتا در انتشار کتاب )برای مدتی نا مشخص اما به اندازه کافی طولانی مجاز اعلام شد .بسیاری از کمونیستها از جمله استالین مخالف بودند اما اقتدار لنین آنها را به سکوت واداشت.))( دیاکونف۱۳۸۰ص۳۸۸). بر اساس این تزهای لنین که تا حدودی و البته فقط تا حدودی می توان آن رابازگشت به نظرات مارکس دانست، تمام سیاستهای بلشویکی مجددا باز خوانی شد. به باور نگارنده سیاستهای نپی لنین نیزمستقیما در انقلاب جنگل بازتاب یافت و موجب پروبال گرفتن جناحی از حزب کمونیست (عدالت) به رهبری حیدر عمو اوغلی شد. بنا براین در انقلاب جنگل ما با دو تئوری بلشویکی رو برو هستیم : تئوری بلشویکی قبل از نپ و تئوری بلشویکی بعد از نپ. اکنون با بررسی بسیار فشرده(ومسلما ناقص)مراجع تئوریک حزب عدالت ، به مواضع نظری و عملی این حزب در انقلاب جنگل نگاهی اجمالی خواهیم کرد.
● انقلاب جنگل و حزب عدالت
حزب عدالت با الهام از حزب بلشویک روسیه در باکو تشکیل شد. و ((تقریبا همه رهبران فرقه جدید ، روشنفکرانی از آ ذربایجان ایران بودند که از سال ۱۹۰۶ به بعد با بلشویکهای روسی همکاری نزدیکی داشتند)) (آبراها میان ۱۳۷۷ص ۱۴۲). این افراد بیشتر عمر سیاسی خود را در خارج از ایران و عمدتا در روسیه گذرانده بودند. ورود دسته جمعی رهبران حزب به ایران(گیلان) به دنبال ورود ارتش سرخ به انزلی صورت گرفت.
▪ ناوگان ولگا
خزرارتش سرخ به فرماندهی راسکو لنیکوف برای در هم شکستن روسهای سفید که در انزلی تحت حمایت انگلستان بر علیه روسهای سرخ (بلشویکها) فعالیت می کردند در ۲۸/۲/۱۲۹۹خورشیدی واردانزلی شدند . روسهای سفید به همراه انگلیسیها فرار کردند و انزلی بدست ارتش سرخ افتاد . حدوددو هفته بعد یعنی در۱۴/۳/۹۹ نیروهای میرزا کوچک جنگلی از جنگلهای فومن به ر شت وارد شدند وانقلاب جنگل بطور کامل بر قوای دولتی وانگلستان پیروز شدو دولت جمهوری انقلابی گیلان بوجود آمد.اولین کنگره حزب عدالت در۲۲ژوئن برابر۱/۴/۱۲۹۹یعنی حدود ۱۵روز بعدازتشکیل دولت جمهوری انقلابی گیلان درانزلی تشکیل شد.دراین کنگره نام حزب عدالت به ((حزب کمونیست ایران)) تغییر یافت وآوانیس میکائیلیان( احمدسلطانزاده)به رهبری حزب انتخاب شد. تغییر نام حزب از عدالت به کمونیست خود نشان می دادکه مسئولین و اعضای حزب تا چه حد از فرهنگ مردم بیگانه بوده ودرکی درست ازآن نداشتند.و این در حالی بود که رهبری حزب به همین ملاحظات ظاهرا نام خود رادرگذشته تغییر داده بود. درهر حال در کنگره حزب((درباره دو بیانیهء اختلاف برانگیزکه به عنوان برنامه های فرقه] فرقه عدالت[ ارائه شده بود ،بحث شد.بر اساس استدلال بیانیه اول که سلطانزاده آن را نوشته بود ، ایران انقلاب بورژوازی را تکمیل کرده بودو اکنون برای انقلاب کارگری-دهقانی آمادگی داشت.نویسنده بیانیه بااعتقادبه این که انقلاب سوسیا لیستی نزدیک است،تقسیم فوری اراضی،تشکیل اتحادیه صنفی وسرنگونی مسلحانه بورژوازی وسخنگویان آن وهمچنین پادشا هی اشرافیت فئودالی وامپریالیستهای انگلیسی را خواستار شده بود.استدلال بیانیه دوم به قلم حیدر خان ، سوسیال دموکرات معروف ،که دیگر به فرقه کمونیست پیوسته بود، این بود که ایران بیشتر به سوی انقلاب ملی در حرکت است تا انقلابی سوسیالیستی. نویسنده بیانیه برآن بودکه اقتصادکشورهنوزماقبل سرمایه داری است...نتیجه گیری بیانیه این بودکه رهبری همه طبقات ناراضی به ویژه دهقانان،خرده بورژوازی ولمپن پرولتارعلیه امپریالیسم خارجی ودست نشاندگانش وظیفهءفوری وضروری فرقه کمونیستاست))(آبرهامیان،پیشین۱۴۴تاکیدازماست).هرچنددوتزفوق درتو صیف جامعه ایران با یکدیگر تفاوت دارند و حتا تاکتیکهای متفاوتی برای مبارزه ارائه می دهند اما هر دو تز ، مبارزه در یک کشور عقب مانده را تنها با هژمونی حزب کمونیست می پذیرند. پیداست که مرجع و ماخذ این تزها، تئوریهای بلشویکی (لنینی )است که گفتیم مشحون ازاراده گرایی وآرمانگرایی بوده ومی توان ازآنهاتحلیلهای دلبخواه وارادی در ((شرایط مشخص))بیرون کشید. با این حال در قطعنامه پایانی حزب در کنگره اول آمده بود که ((حزب کمونیست ایران باید در مباره علیه امپریالیسم از نیروهای سرمایه داران استفاده نماید . جدا کردن سرمایه داری ملی از جبههء ضد استعماری خطاست زیرا در ایران شرایط برای یک انقلاب سوسیالیستی وجود ندارد))( به نقل از رواسانی ۱۳۶۳ص ۱۴۲). اما رهبری حزب یعنی سلطانزاده نظرات شخصی خود را پی می گرفت . در کمتر از سه هفته بعد یعنی در ۱۰ژوئیه (۲۰تیر)کمیته مرکزی حزب به طور محرمانه تصمیم مهمی اتخاذ کرد. اسناد نو یافته مویسی پرسیتس (پژوهشگر شوروی سابق)در آرشیوهای شوروی پس از فروپاشی این کشور نشان می دهد که این تصمیم از جمله شامل(( نابودی کوچک خان و حکومت او که دیگر رهبران جنبش رهایی بخش)) محسوب نمی شدند، بود (پرسیتس۱۳۷۹ ص۴۸). کمی بعد در اولین کنگره کمینترن( بین الملل کمونیست) که به ابتکارلنین در مسکو در۲۸ژوئیه(۶ مرداد۱۲۹۹) تشکیل شده و سلطانزاده به عضویت کمیته اجرایی آن درآمده بود، همین ایده به صراحت والبته با ادبیات خاص خود از جانب سلطانزاده اعلام شد :(( در پیش گرفتن سیاست حمایت از جنبش بورژوا دموکراتیک در ایران به مفهوم واداشتن توده ها به رفتن در آغوش ضد انقلاب است ... باید به ایجاد و حمایت از یک جنبش راستین کمونیستی به عنوان وزنهء مقابل تمایلات بورژوا- دمکراتیک دست زد))( پرسیتس ص۳۸). لازم است یادآوری کنیم که سلطانزاده همیشه از چیزی که خود آن را کمونیسم ناب می نامید و سخت بدنبال آن بود، سخن می گفت.
● گرته برداری از انقلاب بلشویکی (اکتبر ایرانی)
اکنون دیگر مشخص شده بود که سلطانزاده خود را در کسوت لنین می دید و میرزا کوچک را در جای کرنسکی قرار می داد. مواضع او در چارچوب این الگو همان اندازه قاطع بود که لنین از آوریل تا اکتبر ۱۹۱۷ در مقابل رئیس دولت موقت انقلاب فوریه۱۹۱۷ در روسیه اتخاذ کرد .درآن مواضع کوچکترین تردیدی در تبدیل انقلاب بورژوا دموکراتیک روسیه به انقلاب سوسیالیستی دیده نمی شد.لنین در تاکتیکهایی که اتخاذ کرد در سرنگونی دولت به گفته خود، بورژوازی کرنسکی کاملا موفق بود. پس آن الگوی سیاسی می توانست سرمشق مناسبی برای بلشویکهای حزب عدالت باشد.اما میرزا کوچک صدرجمهوری انقلابی گیلان که ظاهرا از توطئه آگاه شده بود قبلا در۱۸تیر به عنوان اعتراض به رفتار حزب عدالت، رشت رابه سوی جنگلهای فومن ترک کرده بود(فخرایی۱۳۵۸ص۲۶۹) .با این حال عده ای از یاران او از جمله معین الرعایا در رشت مانده و هنوز در برخی مناصب حکومت انقلابی دارای مسئو لیتهایی بودند.سه روز بعد از نطق سلطانزاده در کمینترن که ظاهرا با اعتراضی جدی هم روبرونشده بود،اعضای حزب کمو نیست ایران(عدالت) به گروه همراه احسان الله خان دررشت پس ازدستگیری طرفداران میرزا در روز ۹مرداد۱۲۹۹قدرت رابه طورکامل دردست گرفتندوجمهوری شوروی سوسیالیستی گیلان رابابرنامه هایی که کاملابا برنامه های حزب کمونیست روسیه ( بلشو یک)پس ازانقلاب اکتبرانطباق داشت،بنیادگذاشتند.جالب است که روزنامه کمونیست چاپ باکو در۳اوت۱۹۲۰(۱۲مرداد۱۲۹۹)این اقدام راپدیده((اکتبر ایرانی )) و گذار جنبش گیلان به راه سوسیالیستی نامید(پرسیتس ص۵۳). لازم است یاد آوری کنیم که این اقدام به طورکامل زیرنظرنریمان نریمانف صدرجمهوری شوروی قفقاز(بعدهاصدرآذربایجان)وفرماندهان ارتش سرخ درایران انجام می گرفت.بااین حال م. ایوانف مورخ رسمی شوروی بعدهانوشت:((درژوئیه۱۹۲۰(تیر-مرداد۱۲۹۹)جبهه متحد گیلان متزلزل شد.بین میرزا کوچک خان وکمونیستها که درآنهاعناصر خرده بورژوازی نیز یافت می شد که مو قعیت خود را درآن مرحله تشخیص نمی دادند و نمی دانستند که با چه مسئله ای درمقابل جنبش رهایی بخش ملی روبرو هستند، اختلاف بروز نمود... عناصر چپ روکه کمیته مرکزی حزب کمونیست] ایران[ را سر زنش و ملامت می کردند و با گروه احسان الله خان متحد شده بودند ، علیرغم شرایط معین تاریخی کشور، تاکید می کردند که گویا ایران کشوری است سرمایه داری و در مقابل آن وظایف انقلاب سوسیالیستی قراردارد.آنهادررشت وانزلی وسایرنقاط گیلان دست به مصادره اموال وخواربارمالکان، تجار،کسبه ، پیشه وران و حتی دهقانان زدند. آنها در آن شرایط علیه دین و قرآن و روحانیت تظاهر و تبلیغ می کردند و تقاضای برداشتن فوری چادر زنان و رفع حجاب را داشتند وعلیه همکاری با میرزا کوچک خان وبورژوازی ملی مبارزه می کردند))( ایوانف ، ص۴۰). در این تحلیل ایوانف دامن کمیته مرکزی حزب عدالت رااز اقدامات تابستان ۱۲۹۹مبرا می کند ،امادر همین نوشته، او به طور غیر مستقیم مسئولیت آن اقدامات ماجرا جویانه را به عهدهءاعضا و رهبری کمیته مرکزی حزب عدالت می گذارد:((دراکتبر۱۹۲۰(مهر-آبان۱۲۹۹)افرادماجراجواز کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران اخراج شدندوحیدر عمو اوغلی به رهبری کمیته مرکزی حزب انتخاب و کمیته مرکزی جدیدتزهای جدیدی درباره اوضاع اجتماعی واقتصادی ایران ارائه داد))(همانجا ص۴۱).مامی دانیم که سلطانزاده که دراین زمان منصب مهمی درکمینترن داشت هیچگاه رهبری جدیدحزب(حیدرخان)رابه رسمیت نشناخت.درهرحال پیداست که ایوانف دراین تحلیلهادچارتناقص شده است.به اعتقادنگارنده آن چیزی که اکتبرایرانی نامیده شده می تواندعمل صادقانه کسانی باشدکه به طورکامل تحت تاثیراکتبرروسی بودند.بویژه پیروزیهایی که بلشویکهادرعرصه سیاسی ونظامی دردوره۱۹۱۷تا۱۹۲۰ بدست آورده وموفق شده بودند سراسرروسیه رابلشویزه نمایند،الگوی تجربه شده وراهنمای عمل پرجاذبه ای برای این اقدام محسوب می شد. به اعتباراین تجربه ها کرنسکی ایران(میرزاکوچک)بایدبرکنارمی شد(این موضوع رابعدا مدیوا نی به طعنه به میرزا یادآوری کرد)وبلشویزه کردن گیلان وسپس ایران به همان سرعتی که ارتش سرخ رعدآساازپترزبورگ ومسکو سراسرروسیه رادرنوردیده بود،بایددردستورکارقرارمی گرفت.اعتمادبه نفسی که دراقدام۹مردادبلشویکهای حزب عدالت دیده می شد،نشانه الهام گرفتن ازالگوی تجربه موفق اکتبرروسی وداشتن برنامه ازپیش تعیین شده بود. به اعتبار اصول اراده گرایانه بلشویکی (همانگونه که درروسیه تجربه شد)بادستیابی به قدرت امکان آن وجود داشت که با دور زدن مرحله سرمایه داری ،جامعه دهقانی ایران رانیز مستقیما وبدون گذار از مرحله سرمایه داری به سوسیالیسم انتقال داد. از این منظر فقط کافی بود تمام قدرت در دست انقلابیون حرفه ای قرار بگیرد.
در هر حال پس ازآن که تمام قدرت بدست بلشویکها افتاد ، تعقیب جنگلیها در فومن به منظور یکسره کردن کار آنان آغاز شد . جنگ خونینی درجنگلهای فومنات بین طرفداران دو گروه از انقلاب به راه افتاد . در همین زمان دولت مرکزی موقع را غنیمت شمرد و با تمام قوا به انقلاب جنگل حمله کرد . دولت جدید که در راس آن احسان الله خان دوستدارقرارداشت و خود را از داشتن یک شخصیت پر نفوذ محلی محروم ساخته بود ، نتوانست درمقابل قزاقها ی دولتی مقاومت زیادی بکند.رشت درتاریخ۲۰ اوت(۲۹مرداد)و تنها ۲۰روز پس از اقدام بلشویکهابه تصرف قوای دولتی درآمدو رهبرا ن جدید انقلاب(بلشویکها) از رشت به انزلی عقب نشینی کردند وتنها توانستند با کمک ارتش سرخ روسیه در اول شهریور دوباره به رشت باز گردند. اما قوای دولتی دوباره شهر را به تصرف خود درآوردوبلشویکها مجبور به عقب نشینی شدند و سرانجام تنها با کمکهای گسترده تر ارتش سرخ در ۲۳اکتبر(اول آبان)مجددا شهر رشت را که آسیبهای بسیار دیده بود، پس گرفتند.ارتش سرخ که به کمک بلشویکهای حزب عدالت ودولت جدید برای مقابله با قزاقهای دولتی وارد عمل شده بود ، مجبور شد از طیاره های جنگی برای در هم کوبیدن فرونتهای (جبهه های)متعدد دشمن در اطراف رشت وداخل آن استفاده کند. در نتیجه این بمبارانها و درگیریهای دو ماهه (از ۲۹مرداد تا اول آبان۱۲۹۹)ودست به دست شدن شهر، خسارات زیادی به رشت وارد شد. نکته مهمی که دراین تغییر وتحولات مشخص شد وتا کنون در بررسی جنبش جنگل به آن توجه چندانی نشده است ،تغییر در روانشناسی اجتماعی مردم بود .دراین زمان رویگردانی وسیع مردم نسبت به انقلاب آشکار شده بود وآنها لجاج گونه به مخالفت با بلشویکها پرداخته بودند.در میان مبارزان سابق لااقل می دانیم کهدر این زمان بخشی از جنگلی ها (به اعتقاد من جناح راست جنگلی ها)به رهبری اسماعیل جنگلی در این کارزار طرف قزاقهای دولتی را گرفته وبر ضد بلشویکهای حزب عدالت یعنی متحدان سابق خود وارتش سرخ وارد عمل شده بودند(نگاه کنید به :خاطرات شهیدی، گیله واشماره ۶۷ چاپ رشت ۱۳۸۱).این تغییر موضع سریع بیشتر نتیجه اقدامات افراطی چپ روها از جمله مصادره اموال حتا کسبه خرده پا و همچنین تبلیغات وسیعی بود که جامعه به شدت سنتی درآن زمان هیچگونه امادگی برای پذیرش آنهارانداشت.تعجب آور بود که رهبران جدید انقلاب به تغییر رفتار وروانشناسی مردم کمترین توجهی نداشتند وهمچنان به راه خود می رفتند.
پس از پایان در گیریها واعمال حاکمیت مجدد بلشویکها بر رشت معلوم شد که به هنگام حمله قزاقهای دولتی تقریبا اکثر مردم رشت به کمک آنها شتافته وحتا هنگام عقب نشینی بلشویکها به انزلی به عقبه آنها نیز حمله کرده بودند. این را فرار گسترده و فاجعه بارمردم به طرف قزوین و روستاهای اطراف رشت از ترس انتقام گیری پس از بازگشت بلشویکها به رشت نشان می داد . یقیگیان که خود در شهر رشت بوده برآورد کرده است که قریب سه چهارم مردم رشت شهر را تخلیه کرده بودند(یقیگیان۱۳۶۳ ص۲۵۲) . دربرآوردی دیگر تعداد فراریان ۴۵هزار نفر گفته شده است( پرسیتس ص۵۸).فرار، شبانه و دسته جمعی و عمدتاهمراه اعضاء خانواده صورت گرفت و موجب شدکسان زیادی از گرسنگی وسرما جان خود را از دست بدهند(نگاه کنید : مجله گیله وا شماره ۶۴ ، ۶۶و۶۷). فاجعه به اندازه ای بزرگ بود که احسان الله خان(صدر جدیدجمهوری که به جای میرزا عهده دار رهبری انقلاب شده بود ) بلافاصله پس از بازگشت از انزلی طی اطلاعیه ای اعلام عفو عمومی کرد و فراریان را به شهر فرا خواند وحتا آنهارا برای بازگشتن به شهر تهدید نمود (فخرایی ص۳۰۵). اما از تجربه بدست آمده پندی گرفته نشدواقدامات سابق همچنان ادامه یافت. ودر نتیجه دولت جدید انقلاب که دراثرشیوه عمل بلشویکی یعنی فرارویاندن انقلاب ازمرحله فئو دالی به سوسیالیسم به سبک و سیاق انقلاب اکتبر، روزبه روز پایگاه اجتماعی خود را ازدست می داد،مجبور شد مجددا برای گسترش پایگاه اجتماعی دولت و بر خورداری از نفوذ سیاسی و معنوی میرزا با او آشتی کند . تئوری جدید بلشویکی نپ نیزکه لنین آن را درمارس ۱۹۱۸(اسفند۱۲۹۶) نوشته و ظاهرا در اثر شدت جنگ داخلی در روسیه به طور موقت کنار گذاشته شده بود( مجموعه آثار ص ۷۹۸ )و اکنون مجددا در دهمین کنگره حزب کمونیست روسیه (بلشویک) درمارس۱۹۲۱(اسفند۱۲۹۹- فروردین۱۳۰۰) به سیاست عملی روسیه تبدیل شده بود،این آشتی رابانما یندگان بورژوازی وخرده بورژوازی(میرزاکوچک )توجیه می کرد. به اعتقادنگارنده قراردادموسوم به قرارداددوستی ایران و شوروی در۲۶فوریه۱۹۲۱(۶اسفند۱۲۹۹)یعنی تنها سه روز بعد از کودتای اسفندرضاخان( هرچندکه مذاکرات از نوامبر۱۹۲۰-آبان۱۲۹۹-در جریان بود )و همچنین قرار داد بازرگانی شوروی و انگلستان در مارس۱۹۲۱(اسفند۱۲۹۹) که نخستین پیروزی بزرگ سیاست همزیستی مسالمت آمیز در این کشورنامیده شده است(نگاه کنید: تاریخ شوروی،فصل سوم ص۲۹۷) ،نتیجهء همین چرخش تئوریک حزب بلشویک روسیه بود. در نتیجه نه فقط در کشور شوراها بلکه در انقلاب جنگل نیز ضرورت پی افکندن تزهای و تئوریهای جدید احساس می شد.تزهای موسوم به حیدر خان را باید در چارچوب این چرخش تئوری لنینی ارزیابی کرد. در تئورهای جدید لنین همانطور که دیدیم طبقه بورژوازی و خرده بورژوازی در مرحله گذار به سوسیالیسم (آگر چه تحت کنترل حزب کمونیست) نقشی به عهده می گرفتند . باالهام از همین ایده ها بود که حیدر عمو اوغلی یک گام جلوتر رفت و انقلاب بورژوا-دموکراتیک یعنی انقلاب گیلان را تحت رهبری خرده بورژوازی قرار می داد . تزهای او به اندازه سیاست جدید اقتصادی(نپ) واجد نکات جدید بود:((۱- تصور این که انقلاب در ایران می تواند بر زمینه مبارزات طبقاتی بوجود آید و از همان آغاز زیر پرچم کمونیستی برود قطعا نادرست است. ۲- مرحله اول نهضت انقلابی ایران باید رنگ رهایی بخش ملی داشته باشد.۳- هدف نهضت آزادیبخش ملی رهاندن خلق از اسارت و تثبیت استقلال کامل سیاسی و اقتصادی ایران است.۴- چنین انقلابی بوسیله خرده بورژوازی تجاری که یگانه طبقه قادر به رهبری سیاسی در ایران است، رهبری خواهد شد.))( تزهای حیدر خان به نقل از رواسانی ، ص۲۰۰ تاکید از ماست). نباید فراموش کرد که در این زمان طبقه تجار در گیلان از قدرت اقتصادی ونفوذ واعتبار پردامنه ای برخوردار بود. با رشد فزاینده سرمایه تجاری در طول قرن نوزدهم واوایل قرن بیستم در گیلان وبه ویژه با فشرده شدن تدریجی تجار بومی وغیر بومی در کانونهای اصلی تماس وفعالیت(رشت- انزلی) با روسیه، این طبقه جدید ودر حال اعتلا به نیروی تعیین کننده ای در تحولات اجتماعی منطقه تبدیل شده بود(عظیمی ۱۳۸۱صص ۱۳۷-۱۴۰). به نظر می رسد توجه تزهای حیدرخان به طبقه تجار به همین واقعیت نظر داشت.در این تزها همچنین به صراحت اعلام می شد که ((حزب کمونیست ایران (بلشویک)بر آن است که همه این مطالب ] برنامه های حزب [درچار چوب نظام بورژوا- دموکراتیک قابل اجراست)) (همانجا ص۲۰۹).وگفته می شدکه((ایران در مرحله عبوراز شرایط پدر سالاری وفئودالی به سرمایه داری و اجرای فوری اقدامات سوسیالیستی مردود است))( ایوانف، ص۴۲).انتشار این تزها همان طور که گفتیم همزمان بود با دهمین کنگره حزب کمونیست روسیه در مارس ۱۹۲۱ (فروردین ۱۳۰۰)که درآن سیاست نپ رسماتصویب شد. برپایه سیاستهای جدید شوروی و همچنین شکستهایی که جناح سلطانزاده،در رشت متحمل شده بود، جناح حیدرخان در حزب عدالت پروبال گرفتند و بر اساس توافقی که قبل از قرارداد دوستی ایران و شوروی( در ۶ اسفند ۱۲۹۹ ) بین دولت انقلابی به رهبری احسان الله خان با میرزا، بعمل آمده بود ، حیدر خان در بهارسال ۱۳۰۰ به ایران آمد و بدین ترتیب فصل جدیدی در همکاری بین حزب کمونیست(عدالت) با تزها و رهبری جدیدآن و میرزا پدید آمد.در این زمان رهبری جدید حزب عدالت مورد قبول سلطانزاده و یارانش نبودزیرا سلطانزاده اساساحیدر عمو اوغلی را کمونیست نمی دانست ومعتقد بود که او یک ناسیونالیست بورژوا ست. مقارن عزیمت حیدر به ایران ( اواخر بهار ۱۳۰۰) ، دولت شوروی هم به خاطر سیاستهای جدید ایدئولوژیک و خارجی خود و هم به خاطر قراردادی که با دولت ایران بسته بود ، دیگرمایل نبود از بلشویکهای ایرانی در انقلاب جنگل حمایت نماید. آنها تلویحا بر آن بودند که رضا خان شعارهای انقلاب جنگل را تحقق خواهد بخشید ( نگاه کنید به نامه های روتشتین سفیر شوروی در ایران به میرزا کوچک). در همین زمان شایعاتی احتمالا ازطرف دولت بلشویکی روسیه بوجود آمد که گویا حیدر یک کشتی اسلحه و مبلغی پول به صورت غیر قانونی از روسیه سرقت کرده وبرای کمک به جنگل آورده است.این شایعات می توانست تمایز سیاست جدید شوروی را از اقدامات خودسرانه حیدرخان در تقویت قوای جنگل یادآور نماید. درهرحال براساس توافق جدیدبین حیدرخان ومیرزا،آنهاکمیته ای تحت عنوان((کمیته انقلاب)) تشکیل دادند که هفته ای دوباردرملاسرا(بین فومن ورشت)تشکیل می شد.دراین زمان حکومت انقلابی گیلان به چهاربخش تقسیم شده بود: انزلی زیرنظرحیدر،رشت راخالو قربان،فومن رامیرزاولاهیجان دراختیاراحسان بود(رواسانی ص۲۱۹).احسان که شرق گیلان را در اختیار خود داشت در اواخر بهار ۱۳۰۰بر آن شد که بدون توجه به هشدارهای ((کمیته انقلاب)) با جمع آوری سه هزار نفراز قوای تحت امر خود برای تصرف تهران پایتخت کشور از طریق مازندران اقدام نماید. او از اوایل خرداد ۱۳۰۰تا اوایل مرداد در این لشکر کشی بی محاسبه درگیر بود وسر انجام با شکست وتلفات زیادی به لاهیجان مقر اصلی خود برگشت.به دلیل این تکروی وشکستی که اقدامات او متوجه انقلاب جنگل کرده بود ، در اعلامیه ای که درمرداد۱۳۰۰بوسیله کمیته انقلاب صادرشدودرآن اسامی اعضای دولت جدیداعلام شده بود،نامی ازاحسان الله خان برده نشد. به باورفخرایی دراین امرنظرحیدرخان موثربوده است(فخرای صص۳۲۶-۳۲۹).
سرانجام بذر سوء ظنی که در دوره حاکمیت تئوری بلشویکی پاشیده شده بود و فعالیتهای عوامل دولت مرکزی، جناح راست جنگلیان و بویژه عوامل انگلستان در شرایط جدید آن را آبیاری می کردندو همچنین کسانی در تهران به دفاع از میرزا آتش بیار معرکه شده و به تحریک جناح راست جنگلیان مشغول بودند، موجب شد تااختلافات بین دو جناح انقلاب ، مجددا بالا گیرد و آن گونه که معین الرعایا شخصا به فخرایی گفته و آن را پیش دستی نامیده ( فخرایی ص۴۲۰) ، واقعه ملاسرا در تاریخ ۷ مهر ۱۳۰۰ پدید آید . حیدرخان به طور مشکوک وهنگامیکه در اسارت بود به طرز ناجوانمردانه ای به قتل رسید. در واقع این حادثه نشانه های پایان انقلاب جنگل و تجربه دردناکی بود که روح خبیث سوء ظن را درکالبد تمام جنبشهای اجتماعی پس از خود زنده نگه می داشت.
● تئوری ملی
▪ دموکراتیک میرزا کوچک جنگلی
تلاش ومبارزه ای که میرزا کوچک جنگلی از ابتدای جوانی تا لحظه مرگ تراژیکش پی گرفت ، مبارزه ای بودملی ودموکراتیک. ملی بود، چون اوتمام مساعی خودرادرجهت بیرون راندن استعمار و امپریالیسم انگلیس و روسیه تزاری بکارگرفت ودر این راه هیچ تزلزلی به خودراه نداد.دموکراتیک بود،زیراازاصول آن دفاع می کردوحتاهنگامیکه به قدرت دست یافت نیزهمواره درتصمیم گیری برپایه خردجمعی و اراده اکثریت و لزوم توجه به نظرات تمام گروههاواقشارمردمی که اورا به قدرت رسانده بودند ومشارکت آنها در مبارزات دموکراتیک اجتماعی (ونه حذف آنها پس از دستیابی به قدرت) پایبند بود.اجازه بدهیدمواضع ملی ودموکراتیک اورانه ازنظرات،گفته هاوشنیده های یاران ویادشمنانش بلکه ازنوشته هایی که اوامضای خودرابرپای آنهانهاده است یعنی نامه های اوبررسی کنیم.
همان طورکه دیدیم در کمتر از دو ماه پس از پیروزی انقلاب جنگل و استقرار دولت جمهوری انقلابی گیلان طی اقدامی در ۹مرداد ۱۲۹۹ که ((اکتبر ایرانی)) نامیده شد، تمام قدرت بدست بلشویکهای جناح سلطا نزاده افتاد و میرزا از قطار انقلاب پیاده شد. او قبلا در ۱۸ تیر در اعتراض به نقص توافقات بعمل آمده از جانب حزب عدالت به جنگلهای فومن عقب نشینی کرده بود. پس از عقب نشینی بلافاصله نامه ای به لنین رهبری بلشویکهای روسیه نوشت . او در این نامه از لنین می خواست که حزب عدالت را متوجه اقدامات تند روانه ای نمایدکه تمام دستاوردهای انقلاب ضد استعماری جنگل را به خطر انداخته بود .در این نامه اگرچه میرزا تحت تاثیرفضای بلشویکی یکی ازاهداف انقلاب جنگل را (( آزاد شدن از قیود سرمایه داری)) اعلام می کند و لا اقل در تئوری متوجه این امر نیست که در انقلاب ملی • دموکراتیک نمی توان نقش مثبت سرمایه داری را نادیده گرفت لیکن دیدگاه غالب و عمل او در همین جهت یعنی پذیرش بورژوازی حتا در رهبری انقلاب سیر می کردو این یکی از محورهای اصلی اختلاف او با بلشویکهای جناح سلطانزاده درحزب عدالت بود. زیرا آنها به کلی مشارکت سرمایه داران و حتاخرده سرمایه داران را به پیروی از الگوی بلشویکی در روسیه نادیده می گرفتند. در تمام نامه هایی که از او در دست داریم ، میرزا تاکید می کند که در این مرحله از انقلاب باید از تبلیغات کمونیستی بدلیل این که موجب شکنندگی وحدت مردم در مقابل انگلیس و دو لت مرکزی می شود امتناع کرد. میرزا به لنین می نویسد: ((پروپاگاندهای اشتراکی در ایران عملا تاثیرات سوء می بخشدزیرا پروپاگاندچی ها از شناسایی تمایلات ملت ایران عاجزند. من به نمایندگان شما در موقعش گفتم که ملت ایران حاضر نیست برنامه و روش بلشویزم را قبول کندزیرا این کار عملی نیست و ملت را به طرف دشمن سوق می دهد. نمایندگان شما با من هم عقیده شده ازسیاست من پیروی کردند ... لیکن موفقیت ما تا هنگامی بود که رفیق راسکو لنیکف در مرزهای ایران بود[راسکو لنیکف ظاهرابه دلیل نظرات متفاوت با تمهیدات رهبران ارتش سرخ در گیلان به مسکو فراخوانده شد ] وهمینکه عازم مسکو شد ند عقیده ها برگشت...رفیق ابو کف که خود را گاهی نماینده روسیه وزمانی نماینده کمیته ]حزب[ عدالت معرفی می کند باچند تن از اشتراکیون ایرانی که از روسیه آمده اندواز اخلاق و عادات ملت ایران بی اطلاعند بوسیله متینگ و نشر اعلامیه در کارهای داخلی حکومت مداخله و آن ار از اعتبار ساقط وزیر پایش را خالی می کنند و بدین طریق عملا قواء نظامی انگلیس را تقویت می نمایند . حتی من و رفقایم را آلت دست سرمایه داری معرفی و کار انقلاب را به تخریب کشانده اند ... من می دانم که در تمام ممالک آزاد ، برنامه هر فرقه سیاسی آزادانه نشر و تبلیغ می شود ولی برنامه ای که در ایران پروپاگاند می کنند علیرغم تمایلات مردم است وتنهاتاثیرش جلوگیری ازپیشرفت انقلاب و تقویت شدن افکارضدانقلابی است)( فخرایی ص ۲۷۹-۲۸۱). نامه به لنین قبل از اقدام بلشویکها در بر کناری میرزا نوشته شده بود . اما این نامه در ۴ اوت(۱۳ مرداد) یعنی ۴روز پس از استقراردولت جدید بلشویکی در رشت و برکناری میرزا ، بدست لنین رسید .لنین بدون آن که خود نظری در این مورد ابراز نماید ، در حاشیه نامه نوشت:((۱- به دفتر سازمانی - کمیته مرکزی حزب کمونیست-،۲- به کمیسیون پاولوویچ-از طریق چیچرین-))(پرسیتس، پیشین ص۶۴). برای این نامه پاسخی دریافت نشد. میرزا هما ن طور که پیش بینی کرده بود در اثر عدم شناخت شرایط عینی و ذهنی جامعه ایرانی ، مقاومت لجاج گونه ای در مقابل بلشویکها شکل گرفت که نهایتابه فاجعه فراررشتیان پس ازدست به دست شدن قدرت ازشهررشت شد.
نامه دیگر میرزا برای مدیوانی فرستاده دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه به گیلان که از اقدام بلشویکهای حزب عدالت پشتیبانی می کرد، فرستاده شد.تاریخ نامه ۱۵ ذیقعده۱۳۳۸(۱۰مرداد۱۲۹۹)را دارد. به عبارت دیگر این نامه زمانی فرستاده شد که یک روز از بدست گرفتن تمام قدرت بدست جناح سلطانزاده می گذشت و نیروهای بلشویک به سوی جنگل فومن برای درهم شکستن قوای میرزا روان بودند. میرزا می نویسد: (( ... هنوز اطراف گیلان را قشون شاه پرست وعناصر مستبد احاطه دارند و هنوز قشون انگلیس از حدود گیلان خارج نشده و مسائل حیاتی بین ما و شما حل نگردیده است و با این احوال شما در رشت و انزلی به اختلاف حتی به منازعه شروع نموده اید که هیچ انتظارش را حتی از دشمن نداشتیم چه رسد به شماها که دوست هستید . آیا ایران را از وجود مستبدین تصفیه کرده اید؟ آیا ایران را فقط گیلان تصور می کنید؟ آیا احرار ایران را فقط همین عده فرض می نمایید؟ ما ممکن نیست به سمت شما تیر خالی کنیم ویا با شما عملیات خصمانه نماییم . از جوانان کم تجربهء ما هم که حس کدورت درآنها غلیان کرده جلو گیری خواهیم کرد... ما غیر از این مسئله که گفتیم فعلا عملیات شما در یک گوشه ایران به جای منفعت مضرت می بخشدومقصودرابه عقب می اندازدو با ید صبر کردو تدریجا عقیده را رسوخ داد آیا عنوان دیگری کردیم؟...)) ( فخرایی ص۲۹۱ تاکید از ماست). مدیوانی در ۱۳ مردادجواب تندی به میرزا داد وبا اشاره به بدست گرفتن قدرت در ۹مرداد توسط جناح سلطانزاده در رشت ، به طعنه به میرزا نوشت: (( ... از این که رفقا و مجاهدین توانستند در نهایت سهولت ادارات را قبضه کنند ، ثابت شد که اکثرشان مخالف شما بوده و چون زمام امور را درکف داشته اید چیزی نمی گفتند . فعلا انقلاب شما را از خود دور کرده و محال و مممتنع است که اوضاع به شکل سابق برگردد)) ( همانجا ص ۲۹۴). میرزا در ۲۰مرداد در پاسخ نوشت: ((... به ما ضد انقلاب گفتید ، آن کدام وجدان منصف است که بداند و نگوید که ۱۵ سال است من و رفقایم با کسب افتخارات تاریخی تا امروز مراحلی را طی کرده ایم که ذکرش برای اغلبی زهره شکاف است . ما قدمهای مقدس انقلابی را با راستی ودرستی بدون هیچگونه آلایش برداشته ایم. انگلیسیها ودولت نیکلایی به من حکومت ، سلطنت، امتیازات و ریاست می دادند و من به اتکای توجه مردم و احساسات عمومی و مقبولست عامه پشت پا زدم . من در هر محکمه قانونی ووجدانی ثابت خواهم کرد که نه تنها ایران بلکه روح انقلاب سوسیالیستی از رفقای شما بیزار است ... من استقلال ایران را خواهانم و بقای اعتبارات کشور را طالبم . آسایش ایرانی و همهء بشر را بدون تفاوت دین و مذهب شایقم . من بیانات لنین و تروتسکی و براوین و سایر زمامداران عاقل را که گفته اند (( هر ملتی باید مقدراتش را خود در دست بگیرد )) قبول داشته ، درمقام اجرایش هستم. هرکس که درامور داخلیمان مداخله کند ، ما او را در حکم انگلیس و نیکلا ودربارین مرتجع ایران می شناسیم )) (همانجا ص۲۹۹). دیدیم که در۲۹ مردادبلشویکها مجبور به عقب نشینی در مقابل قوای دولتی شدندو رشت پس از دست به دست شدن دوباره به دست بلشویکهای جناح سلطانزاده افتادو پس از مدتی با آمدن حیدر عمو اوغلی بین دو طرف همکاری پیش آمد . اما همان طور که دیدیم پس از امضای قرارداد ایران و شوروی و تغییر سیاست در دهمین کنگره حزب کمونیست شوروی، نه تنها این کشور دیگر از انقلابیون جنگل حمایتی بعمل نمی آورد بلکه کوشش می کرد آنهارا متقاعد کند که دولت جدیدایرا ن در حال تحقق همان شعارهاست. کمی قبل ازواقعه ملاسرا پیامهایی بین میرزا و روتشتین سفیر شوروی در ایران رد وبدل شد .سفیر شوروی استدلال می کرد که((...شماملتفت هستیدکه ازروی موادقراردادایران وشوروی،مامجبوریم دولت رااز وجود انقلابیو ن و عملیات آنها راحت کنیم.اجبارمامنحصراست به خارج کردن قواء انقلابی روس وآذربایجان از گیلان.ازطرف دیگربرطبق همین قراردادمامکلف نشده ایم که درمقابل دولت از قوای انقلابی ایران حمایت کنیم...
من گمام دارم اولین وظیفه شما که شخص ملت دوست و وطن پرست هستید این است که از هیچگونه سعی در باز شدن راه گیلان دریغ نکنید و از برای کسانی که دراین راه زحمت می کشند تولید اشکال نکنید. من متاسفانه می ببینم که شما با پروگرام وسیع خودتان در باز شدن این دریچه که برای حیات ایران لازم است ، جلو گیری می کنید.)) (ص۳۵۸). استدلالی که سفیر شوروی در نامه مبسوط خود به میرزا درباره شرایط جدیدو برای کنار آمدن با دولت مرکزی پیشنهاد کرده بود و با سیاست این کشور پس از نپ هما هنگی داشت، به طور کلی مورد پذیرش میرزا قرار گرفت اما با شروطی . پاسخی که میرزا به سفیر شوروی می دهد خود نشانه ای است از اعتقاد راسخش به مبارزه در راه ازادی واستقلال ملی ایران : ((... من و یارانم در مشقت های فوق الطاقه چندین ساله هیچ مقصودی نداشته و نداریم جز حفظ ایران از تعرضات خارجی و فشار خائنین داخلی ، تامین آزادی رنجبران ستمدیده مملکت و استقلال و استقلال حکو مت ملی.... اما اکنون که شما با نظرات صائب حکومت سویت روسیه و اطلاع وسیعی که درسیاست مملکت و قضایای بین المللی دارید و کاملا در مراسله شریفه شرح داده شده اند ، صلاح این جمعیت را در سکوت می بینید من به اطمینان صداقت و آزادی خواهی شما هم عقیده می شوم به این که ادامه انقلاب ، استقلال سیاسی و اقتصادی مملکت را جریحه دار می کند و نفوذ امپریالسم انگلیس را تقویت می نماید و فکر ملو ک الطوایفی را درتمامت خاک ایران قوت می بخشد ، ناچارم برای درهم شکستن پنجه های دسیسه کارآنهاسکوت راگوارا بشمرم و به امید حکومت ساویت روسیه که پناهگاه احرارعالم است ، جمعیت خود را به صبر و آرامش تشویق و منتظر بمانم که سیاست دولت تا چه پایه منافع توده اصلی رادر نظر خواهد گرفت و از استقلال ایران دفاع خواهد کرد ... من شما را مطمئن می سازم که تایید سیاست مشروحه در نامه شما ، من و جمعیت جنگل را تا حدی قانع کرده و امیدواراست که دولت ایران نیز از سکوت جمعیت سوء استفاده نکند و به اصلاحات منظوره وجود خارجی بدهد)) (همانجا ص۳۶۲). این نامه در اواخر شهریور سال ۱۳۰۰ خورشیدی یعنی قبل از ۷ مهر که واقعه ملاسرا پیش آمد، نوشته شد. بدنبال آن واقعه بود که هجوم قزاقها به فرماندهی رضا خان نیز شروع شد و در ۱۲ آبان رشت که تحت حکومت خالو قربان قرار داشت بدست قزاقها افتاد و میرزا پس از شکست قوایش به هنگام فرار از گیلان در کوه های کدوگ در ۱۱آذر۱۳۰۰ به مرگی تراژیک جان سپرد. این مقاله را با شعری از شیون فومنی آغاز کردیم، اکنون اجازه بدهید با شعری از همان شاعر در رثای میرزا کوچک جنگلی به پایان ببریم:
چره گی خان ، خان اونا کوچیکا کونه
اونی کی رعیت خونا بخوردابو خان بو
ناصر عظیمی دوبخشری
۱- آبراهامیان یرواند (۱۳۷۷)، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی
۲- انگلس فردریش(۱۸۹۱). مقدمه جنگ داخلی درفرانسه، ۱۸۷۱، ترجمه باقر پرهام ، نشر مرکز
۳- ایوانف(۱۳۵۶)، تاریخ نوین ایران ، ترجمه هوشنگ تیزابی، بی جا
۴- پرسیتس مویسی(۱۳۷۹) ، بلشویکها ونهضت جنگل، ترجمه حمید احمدی، شیرازه
۵- رواسانی شاپور(۱۳۶۳). نهضت میرزا کوچک خان جنگلی ، چاپخش
۶- دیاکونف ایگور(۱۳۸۰)، گذرگاهای تاریخ، ترجمه مهدی حقیقت خواه، ققنوس
۷- عظیمی ناصر ، تاریخ تحولات اجتماعی واقتصادی گیلان ، نگاهی نو،
۸- فخرایی ابراهیم (۱۳۵۷)، سردار جنگل ، جاویدان
۹- لنین ولادیمیر ، مجموعه آثار و مقالات(یک جلدی)، ترجمه محمد پور هرمزان
۱۰- ولک.س .س و همکاران(۱۳۵۸)، تاریخ شوروی (۱۸۰۰-۱۹۲۵ )، ترجمه شهرام قهرمانی و بهزاد امین. انتشارات آلفا
۱۱- یقیگیان گریگور(۱۳۶۳)، شوروی و جنبش جنگل ، انتشارات نوین
۱۲- گیله وا(مجله)، سفرنامه شهیدی، به کوشش جعفر مهرداد ،شماره ۶۴ ،۶۶ ، ۶۷ چاپ رشت
منبع : فلسفه