یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


درباره نیکچهره محسنی


درباره نیکچهره محسنی
دكتر نیكچهره محسنی، متولد بیست و نهم آبان ماه ۱۳۱۰ اراك
▪ لیسانس زبان و ادبیات فرانسه از دانشكده ادبیات دانشگاه تهران
▪ دارای مدارك لیسانس، فوق لیسانس و دكترای روانشناسی از دانشگاه سوربن پاریس (۴۶-۱۳۳۳)
▪ شروع به تدریس در دانشكده علوم تربیتی دانشگاه تهران از سال ۱۳۴۶
▪ سابقه تدریس در دانشگاه نروژ و مؤسسه روانشناسی «ژان پیاژه» در پرتغال
▪ مؤسس «آزمایشگاه روانشناسی كودك» در دانشكده علوم تربیتی دانشگاه تهران
▪ سردبیر مجله روانشناسی و علوم تربیتی دانشكده علوم تربیتی به مدت ۳ سال
▪ عضو هیأت تحریریه دو فصلنامه روانشناسی معاصر، مجله های روانشناسی دانشگاه الزهرا (س) و دانشگاه چمران
▪ عضو انجمن روانشناسی ایران
▪ ترجمه كتاب «پنج گفتار روانشناسی» از ژان پیاژه
▪ تألیف كتاب های «ادراك خود»، «روانشناسی نوجوانی» (با همكاری دكتر حسن احدی)، «نظریه های رشد» و...
▪ نگارش در حدود ۱۷ مقاله علمی - پژوهشی به زبان های فارسی و فرانسه و ارائه برخی از آن ها در سمینارها و كنفرانس هایی در آمریكا، دانمارك، فرانسه و...
▪ دریافت تقدیرنامه از دانشگاه جورجیا (اتننر) برای تحقیق بر روی كودكان آمریكایی
▪ سابقه همكاری با بسیاری از دانشگاه های داخلی از جمله دانشگاه گیلان، شیراز (تدریس مقطع دكترا)، دانشگاه الزهرا (س)، علامه، آزاد و...
▪ بازنشستگی در سال ۱۳۷۹
۷۵ سال پیش در شهر اراك به دنیا آمد. نام كاملش نیز بر همین اساس، «نیكچهره محسنی اراكی» است. پدرش وكیل دادگستری و از خانواده های سرشناس اراكی بودند. مادرش زنی خانه دار، اما بسیار باسواد و تحصیلكرده بود و تقریباً تمام دیوان حافظ را از بر داشت. نیكچهره و خواهرش تنها فرزندان والدینشان بودند.
او تا سال چهارم ابتدایی را در زادگاه خویش به تحصیل گذراند. بیش از دو ماه از چهارمین سال شروع به تحصیلش نگذشته بود كه به تهران نقل مكان كردند و باقی دانش اندوزی هایش را در پایتخت پیگیر شد. وی تحصیلات ابتدایی را تا سال نهم در مدرسه نوباوگان گذراند و دهم و یازدهم را در مدرسه «انوشیروان دادگر» و سال آخر را در «نوربخش» به پایان رساند. پس از گرفتن لیسانس زبان و ادبیات فرانسه از دانشگاه تهران، در سال ۱۳۳۳ به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن پاریس روانشناسی خواند و آن را تا سطح دكترا ادامه داد. زمانی به ایران بازگشت كه دانشكده علوم تربیتی دانشگاه تهران درحال شكل گیری بود. بنابراین در كنكور استادیاری شركت كرد و پس از قبولی در مقام استادیار در دانشگاه تهران مشغول به تدریس شد. اگرچه همزمان با این همكاری، توسط دانشگاه شیراز و مدرسه عالی دختران تهران دعوت به كار شده بود، اما از آنجا كه خود دانشگاه تهران را به سایر اماكن آموزشی ترجیح می داد، همانجا ماندگار شد.
پیش از این، او دو ترم در مدرسه عالی دختران تدریس كرده بود.
محسنی سلسله مراتب استادیاری تا دانشیاری دانشگاه تهران را در ۵ سال طی كرد. سپس به فرانسه رفت و ۳ سال آنجا ماند. در این مدت، یك ترم در دانشگاه نروژ و مدتی هم در پرتغال به تدریس پرداخت. وی از شاگردان ژان پیاژه بود و رساله دكترایش را نیز با او گذراند. در نروژ، مسئولیت تحقیق یك كار میان فرهنگی را به عهده گرفت و برای انجام آن به ایران آمد. ۳ ماه روی مقایسه رشته شناختی میان بچه های شهری تهران با بچه های روستایی ایرانی و بچه های اروپایی تحقیق كرد.
نیكچهره محسنی از كودكی در شناخت شخصیت انسان ها كنجكاو بوده است و آنچه برایش بیش از هر چیز دیگری اهمیت دارد، انسانیت و احترام گذاشتن به شخصیت انسان هاست. همیشه خود را جای دیگران و حتی در مواردی جای حیوانات می گذاشته تا بداند آنها از رفتار او چه احساسی خواهند داشت؟! این گرایش به «خود را جای دیگری گذاشتن» علاقه اش را به علم روانشناسی و شناخت دیگران تشدید می كرد. از همان دوران به نوشتن و مطالعه بسیار علاقه مند بود و در نوشته هایش معمولاً آدم ها را تحلیل می كرد: «متأسفانه، این قدرت تحلیل، پس از ورودم به حوزه روانشناسی از ذهنم رفت. شاید به این دلیل كه این روانشناسی كه ما می خوانیم و تدریس می كنیم بیش از حد انتزاعی است و آدم ها را از واقعیت ملموس خود خارج می كند. وقتی نخواهید با توجه به برخی قراردادها و مقررات و قوانین، وجود آدم را تعریف كنید، كل وجود را از بین برده اید. روانشناسی در من آن تحلیل روانی را كشت. من در كودكی، در نگاه یك انسان، یك دنیا را می دیدم، ولی حالا دیگر آن بینش را ندارم. علاقه شدیدی به مطالعه داشتم و هر چه به دستم می رسید و پیدا می كردم را می خواندم. »
محسنی ازآنجا كه بسیار علاقه مند بود روانشناسی كودك با آزمایش و تجربه همراه باشد، تست هایی خریداری شد، تست هایی نیز به واسطه ابزاری ساخته شد توسط خود او و برخی از همكاران درست شد: «دانشجویی كه درس روانشناسی كودك را می آموخت، یك واحد علمی هم داشت.
با همكاری خانمی به مدارس می رفتیم و بچه ها را آزمایش می كردیم و به این ترتیب در حقیقت آموزش ، مفهومی با آموزش علمی - تجربی همراه می شد. اما بعدها كه برنامه تغییر یافت و آموزش های علمی برداشته شد، آزمایشگاه نیز از آن قالب سابق و قبلی خارج گردید.»
عمده مقالات دكتر نیكچهره محسنی شامل موضوعاتی چون رشد و شناخت اجتماعی و شناخت منطقی می شود و برخی از مقالات تحقیقاتی او در مجلات فرانسوی زبان به چاپ رسیده اند. چندین سخنرانی نیز در فهرست فعالیت های وی وجود دارد، از جمله سخنرانی تحقیقی اش در زمنیه self (خود) در نروژ كه تحقیقش در ایران انجام شده بود. در پژوهشكده تعلیم و تربیت نیز درباره ژان پیاژه سخنرانی كرده است و همچنین در انجمن روانشناسی ایران.
محسنی از آنجا كه معتقد است در زبان فارسی از نظر كتاب هایی كه روی مبحث «خود» متمركز باشند كمبود منابع داریم، دست به تألیف كتاب «ادراك خود» در حوزه نامبرده زده است. او سال گذشته (۸۴) نیز كتاب قطور «نظریه های رشد»از دیگر تألیفاتش را روانه بازار نشر كرده است.
اگر چه محسنی در سال ۷۹ حكم بازنشستگی دریافت كرد، با این حال تا چند سال پس از آن، همچنان به فعالیت های خویش ادامه داد و امسال (۸۵) آخرین سال حضورش در دانشكده است. «یكی از جنبه های مثبت زندگی من، رابطه دوستانه ام با دانشجویانم بوده و آن دوستی ای كه باقی مانده. خیلی از دانشجوهایم در حال حاضر خودشان مشغول تدریس و كارند، مثل دكتر سید امیر امین یزدی كه در دانشگاه مشهد استادیار است و درس های فوق لیسانس و رساله اش را با من گذرانده یا خیلی از بچه هایی كه در دانشگاه شیراز یا اراك كار می كنند. از دیگر دانشجویانم كه می توانم نام ببرم، دكتر علی نقی پور ظهیر، دكتر قورچیان، دكتر نسرین اكبرزاده، پروین كدیور و خانم دكتر بنی جمالی هستند... مهمترین كارم همیشه تدریس بوده و اهمیتی به نوع ارتباطی كه با دانشجویم برقرار می كردم، می دادم و تأثیری كه از این لحاظ می توانستم داشته باشم. همیشه فكر می كنم مهمتر از مطلبی كه عرضه می شود، نوع رفتار و ارتباطی است كه به ساخت آدم ها كمك می كند. شاید روی همین اصل، هیچ وقت اهل پست و مقام و رتبه و... نبوده ام. ولی هدفم همیشه این بوده كه در قالب تدریس، به ایجاد یك رابطه تعاملی با دانشجو و انتقال این مسأله برسم كه به خودش و دیگری احترام بگذارد و به طور كلی، توجه ویژه ای به انسانیت داشته باشد.»
وی در مورد كاربرد روانشناسی در جامعه می گوید: «نمی دانم آنچه یاد می گیریم و یاد می دهیم، تا چه اندازه می تواند ثمر بخش باشد. نسبت به آن تردید دارم. همچنان كه در مورد خودم نیز آنچه یاد گرفتم خیلی به دردم نخورد. آدم ها پیچیده تر از آن هستند كه در قالب و قانون بگنجند.»
او تاكنون هیچ گاه به كار مشاوره و درمان نپرداخته است. تنها یك بار در سال های پیش از انقلاب، در قالب یك برنامه رادیویی - كه برحسب اتفاق بسیار پرطرفدار بود و با استقبال كم نظیری مواجه شد - از دیدگاه روانشناسی به ارائه مشاوره در خصوص مشكلات و مسائل خانوادگی، شخصی و از این قبیل پرداخت. با این همه، پیشامدهایی سبب ناراحتی در روحیه لطیف و حساس دكتر محسنی می شد: «عده ای با یك امیدی پیش من می آمدند و اصرار داشتند با من حرف بزنند و من در حقیقت غیر از صحبت، كاری از دستم بر نمی آمد كه برایشان بكنم. این موضوع ناراحت كننده بود. همین شد كه مشاوره را كنار گذاشتم. هدفم در آن برنامه، دادن آگاهی به دیگران بود. در حالی كه فردی كه به من مراجعه می كرد، مسأله ای داشت و این برایم ناخوشایند بود. ازكسی فقط برای آن استفاده كنم كه بخواهم به دیگران یك مفهومی یا آموزشی را برسانم! من حتی برای رفع این معضل، پیشنهادهایی به رادیو دادم كه گویا جزو برنامه هایشان نبود و قبول نكردند. به نظر من، نمی توان به آدم ها حقه زد. باید به آنها احترام گذاشت. انسان ها محترم اند و اگر كسی نمی تواند كاری برایشان بكند، نباید به آنها بگوید و این وعده را بدهد.»
به لحاظ طرز نگاه و تفكر نسبت به زندگی شاید بتوان گفت دكتر محسنی خصایصی را از مادربزرگ خویش به ارث برده است. وابستگی شدید او در دوران كودكی به مادربزرگش، شخصیتی بشردوست را در او پدید آورده است. آن چنان كه ابراز می دارد، مادر بزرگش انسانی متواضع و فروتن بود كه بسیار دیگران را دوست می داشت. او بی اندازه سخاوتمند بود و به افراد رده پایین توجه خاصی داشت. این رفتار برای نیكچهره كوچك قابل تقدیر و الگو بود. محسنی دراین باره می گوید: «انسان بودن و احترام به انسانیت را از مادر بزرگم آموختم. احترام به انسان ها، صرف نظر از رنگ پوستشان، مقام و اعتقاد و مذهبشان. آنها هرچه باشند انسان اند.»
پدرش علاقه مند بود دخترش به تحصیل در رشته پزشكی بپردازد، ولی عذاب وجدان و ترسی همیشگی از این كه او باعث مرگ كسی شود، فكر پزشكی را از سرش می راند: «می گفتم اگر من نسخه ای برای بیماری بنویسم، در خانه اش را رها نمی كنم تا خوب شود. چون اگر این مریض بمیرد، زندگی من تمام است. می گفتم نمی روم پزشكی بخوانم تا مبادا آدم بكشم، بدون این كه خود بخواهم. خیلی فكر بچگانه ای بود! البته ادبیات فرانسه هم عشقم نبود. وقتی به فرانسه رفتم، چون آدم ها را دوست داشتم، روانشناسی را برای ادامه تحصیل انتخاب كردم. هنوز هم آدم ها را دوست دارم. با وجود این كه خیلی عوض شده اند. ولی آنچه من به دنبالش می گشتم، در روانشناسی پیدا نكردم.»
و حالا دكتر محسنی پس از سال ها تحقیق و تفحص در علم بی پایان روانشناسی، امروز در میان دهه هفتم عمر خویش چه می خواهد؟
«همیشه دلم می خواسته كتاب بنویسم. نه در حوزه روانشناسی، بلكه با محوریت ادبیات داستانی. گرچه هنوز كتابی ننوشته ام، ولی هرگاه كتابی بنویسم آن هنگام حس می كنم از زندگی ام راضی هستم. دوست دارم زندگی زن ایرانی را بنویسم. اگر ما به سال های پشت سرمان نگاه كنیم، می بینیم زن ایرانی پستی و بلندی های زیادی را گذرانده است.
او حتی یك بار هم در سال های دور، پیش از سفر به فرانسه نوشتن كتابی را شروع كرده بود، اما آن داستان نیمه كاره ماند و او به فرانسه رفت. در آن نوشته نیز نشانه هایی از علاقه و میل شدید محسنی به انسان ها به چشم می خورد. موضوع داستان درباره بچه یك خانواده فقیر روستایی بود كه به محض تولدش، مادرش را از دست می دهد و با مسئولیت همسایه ای كه مثل آنها مشكل فقر دارند، بزرگ می شود. این بچه تصور خاص و غریبی از «ارباب» دارد، اما وقتی ارباب را می بیند و این تفكر در ذهنش شكل می گیرد كه ارباب مثل آنها انسان است و فرقی با یكدیگر ندارند، دنیای ذهنی و زندگی اش تغییر می كند و...
محسنی اشعار بسیاری را از حفظ دارد و شاید این ویژگی را نیز از مادرش بهره مند گشته. عاشق اشعار حافظ است و می خواند:
كمتر از ذره نه ای، پست مشو عشق بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
او می گوید: «مولوی را خیلی دوست دارم و عاشق فكر او هستم. عاشق آدم هایی كه دربند نیستند و فكری آزاد دارند. من حظ می كنم وقتی «موسی و شبان» مولوی را می خوانم؛
تو برای وصل كردن آمدی
نی برای فصل كردن آمدی.»
احمدرضا حجارزاده
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید