سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

در وصف خانم طاهره صفارزاده مادر


در وصف خانم طاهره صفارزاده مادر
در آن زمان که نصیب تو از وجودم سراپا درد و مشقت بود من در خوابی عمیق بودم بی آنکه لحظه ای ذره ای از این درد را من نیز تجربه کنم. در آن لحظه که آغوش تو را با گریه در بستر طلب می کردم بی آنکه عذری بخواهی مرا در آغوش و در پناه بازوان بی منتت آرام می کردی.
آن زمان که محبت را باسیلی از اشک گوایی می کردم، تو تنهاکسی بودی که با دستی باز و عشقی خالصانه مرا سیراب از مهر و عاطفه می کردی.
پس بهشت با وجود تو برایم شکل گرفت و عشق را از دوستاشتن های بی دریغت آموختم.
مادرانه هایت همیشه برایم حکم سرپناهی را داشت که هرگاه از بی رحمی های زمانه می رنجیدم و یا از بدی روزگار شکایتی داشتم، مرا بی پروا سامان می بخشیدی. گرمی وجودت سردی شب هایم را بی معنی می کرد و قلب مهربانت همواره مرا با پلیدی ها و تلخی های زندگی غریب و ناآشنا می ساخت. نمی دانم در عالمی که پس از تو مرا احاطه می کند، مردمانش چگونه عشق را توصیف می کنند، چگونه دوست می دارند؟ و چگونه مرا به ماندن و زندگی کردن در عالمی که قحطی زیبایی و خلوص است امیدوار می کند؟
نام مادر، نخستین نامی است که بر زبان آوردم و مقدس ترین نامی است که پس از خلقتم حاضر به ستایش آن هستم.
و چه برازنده است جایگاه و منزل گاهی که پروردگار تو را شایسته آن دانست و چه زیباتر آن که تو را آنقدر لایق و باوقار آفرید که این خانه ابدی را زیر پاهایت قرار داد.
آری به راستی که جز بهشت هیچ جایگاه دیگری جای تو و عشق پاکت نیست و هیچ جبرانی برای سرپای وجودت که آمیخته ای از زیبایی و طهارت، است، وجود ندارد.
ای کاش سرنوشت روزگارم را طوری به قسمت گره می زد که می توانستم نام مادر را در آخرین لحظه بودنم صدا زنم، اما چه باید کرد وقتی این دنیای بی رحم تو را زودتر از بایدها از من می گیرد و مرا غرق در تنهایی، برای همیشه خجل و مدیون تو رها می کند.
«او هم مثل من بود، مثل تو، یک شاعر، نویسنده، او رفت بی آنکه با ما خداحافظی کند، روحش شاد...»

مائده ملکی ۱۵ ساله. تهران
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید