یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


خنده و انتظار و مرگ


خنده و انتظار و مرگ
● نگاهی به نمایش «زیرزمین» اجرا شده در پنجمین جشنواره كانونها ـ آذر ۸۵
«زیر زمین» داستان انسانهای امروز است. انسانهایی كه در حصار جامعه روزگار می گذرانند.«ماندگار»، پسركند ذهنی است كه با خواهرش «صفورا» در خانه ای متعلق به بازماندگان عهد قاجار زندگی می كند.
سرهنگ؛ صاحب خانه؛ به خارج از كشور متواری شده و صفورا برای گذران زندگی پست ترین شغل را انتخاب كرده و….نمایش با تك گویی «ماندگار » در تاریكی صحنه آغاز می شود. ماندگار در ذم تاریكی از پدر مرحومش كه روزگاری سرایدار سرهنگ بوده ناسزاهایی را نقل قول می كند. تك گویی او با روشنایی مقطعی فندكی در انتهای صحنه به دیالوگ سكوت و سخن بین او و خواهرش تبدیل می شود: صفورا ، ساكت در تاریكی با فندكی در دست در جلوی پنجره انتظار می كشد.
تلاش ماندگار برای روشن كردن شمعی كه در مقابلش دارد به سرانجام می رسد حال آنكه صفورا همچنان در تاریكی است. قدرت خلاقه نویسنده اثر در همین صحنه اول كاملاً مشخص می شود و می توان عصاره نمایش را همین جدال نخستین دانست :ماندگار موفق به روشن كردن شمع می شود و حتی زمانی كه برق همه جا را روشن می كند با حالت شك و تردید به آن روشنایی بزرگ نگاه می كند و ترجیح می دهد شمعی را كه خود روشن كرده برای مقابله با تاریكی همچنان روشن نگه دارد . حال آنكه در عمق صحنه صفورا را می بینیم كه به روشنایی مقطعی فندك دل خوش كرده ومنتظر آمدن برق می ماند .
برقی كه هرلحظه ممكن است از نو به تاریكی برسد. «زیرزمین » گرچه در ظاهر نمایشی با بازی دو بازیگر است ولی در حقیقت سه پرسوناژ هستند كه داستان را بازگو می كنند : صفورا ، ماندگار و مش اسماعیل.در اصل می توان «زیرزمین» را رابطه ثلاثه ماندگار ، صفورا و مش اسماعیل دانست.صفورا دختری سیاه پوش است كه در قدم اول نام خود را نفی می كند و برادر را هم وامی دارد تا او را با هویت تازه اش ، «نازی» بشناسد.
او مدام از تغییر زندگی و روزهای خوب آینده حرف می زند . سیاه پوشی صفورا بیان درونیات اوست و هرازگاهی لاك رنگی به ناخن زدن ، نمادی از علاقه وی به تغبیر این تیرگی است.در طول داستان ، صفورا در سه صحنه بیش از سایر نقاط ظاهر می شود : در برابر آیینه ، كنار تلفن ، كنار پنجره.صفورا در برابر آیینه در جستجوی زیبایی است.بندسفیدی كه برگردن دارد و آرایش صورت تمایل او را به كسب زیبایی و پوشاندن و برداشتن زوائد چهره اش نشان می دهد.صفورا دركنار پنجره، زنی است كه انتظار می كشد .
انتظار روزهای خوبی را كه در آن سیاه پوش نباشد. این زن در كنار تلفن ، به آنچه جامعه بر او تحمیل كرده پاسخ می گوید . قرار ملاقات با غریبه ای كه نه زیبایی اش را می فهمد و نه انتظار صادقانه كنار پنجره را و تنها برای سپری كردن اوقاتی به آن خانه سر می زند. ماندگار ، عامل حیات خانه است او از غذا حرف می زند، به رنگ لباس ها واكنش نشان می دهد و بیش از همه اینها می خندد . لطیفه هایی كه ماندگار برای خواهرش تعریف می كند تنها خود او را به خندیدن وامی دارد.«زیرزمین» از دو شخصیت دیگر نیز در روایت داستانش بهره می برد . شهلا و سرهنگ .
شهلا، همسر ماندگار است كه او را رها كرده و سرهنگ كه خاك و خانه اش را ترك گفته است . شاید این وجه مشترك سرهنگ و شهلا ، رها كردن و رفتن است كه ماندگار را وامی دارد تا برای بازگشت هردوی آنها تلاش كند. او می خواهد شهلا بازگردد تا او را دوست داشته باشد و می كوشد به خواهر بقبولاند كه سرهنگ نیز بازمی گردد و به آنها اجازه دائمی سكونت در زیر زمین خانه اش را می دهد و بدین شكل ترس از تنها ماندن و آواره شدن از بین می رود .تحقق این دو آرزو برای ماندگار در خواهرش، صفورا ، تجلی می یابند.ازسوی دیگر صفورا برای ماندگار معنای پناه دهنده را دارد .
می بینم در هر زمانی كه صفورا تهدید به خودكشی می كند ، حال جسمانی ماندگار به وخامت می رود.در اصل بیماری ، رشته عاطفی بین صفورا و برادرش است و تنها نقطه ضعف خواهر به شمار می رود . صفورا می كوشد تا برادر را از خانه دور كند . از بیماری پسر در رنج است از بهبود او حرف می زند و اینها همه صفورای كنار پنجره را معنا می كند. شخصیت دیگر نمایش «زیرزمین» مش اسماعیل است. او را می توان نمادی از جامعه دانست .
ماندگار به حرف های او استناد می كند و صفورا از نگاه سرزنش بار وی خانه نشین شده و روی بیرون رفتن ندارد.در انتهای صحنه ای كه صفورا از ماندگار می خواهد تا به حساب و كتاب بدهكاری ها و بستانكاری ها رسیدگی كند، می بینیم این خواهر و برادر هستند كه به مش اسماعیل ( جامعه) بدهكار می شوند. نمایش با روایت داستانی كه آخرین نفس ماندگار است تمام می شود ؛ حكایت خیانت ؛ خیانتی كه از خانواده شروع می شود و در انتها دامان تمام جامعه را می گیرد .متن «زیرزمین» قوی و قابل تأمل است .
نویسنده با طرح لایه های مختلف زندگی این خواهر و برادر در دیالوگ ها گذشته آنها و موقعیت كنونی شان را به خوبی مطرح می كند . بازی بازیگران باورپذیر و بدور از اغراق است و این قدرت هدایت كارگردان را نشان می دهد. شاید تنها ضعف این اثر را بتوان در افكت های صوتی آن دانست . در «زیرزمین» اصولاً موسیقی وجود ندارد و تنها افكت های صوتی در خلال صحبت های بازیگران به گوش می رسند.تكرار افكت رعد و برق در صحنه های پایانی به فضای نمایش آسیب می زد . استفاده مناسب از المانهای خانه های قاجار همچون طپانچه ، شمعدان ، پنجره با شیشه های رنگی به شكل گیری فضای خانه كمك كرده بود .
استفاده آگاهانه بوی داغی اتو، صحنه نمایش و آنچه در پیش چشمان تماشاگران در حال اتفاق بود را به حقیقت نزدیك می كرد. در پایان ، آنچه در تالار كوچك مولوی در بخش مسابقه پنجمین جشنواره كانونها به اجرا رفت ، بر پتانسیل خوب گروه اجرایی و بازیگران آن گواهی می داد.لازم به ذكر است نمایش «زیرزمین» نوشته آرش عباسی و كارگردانی مینو میرشاولد در پنجمین جشنواره كانونهای نمایشی در رشته كارگردانی ، نمایشنامه نویسی طراحی صحنه و بازیگر موفق به كسب جایزه شد.
منبع : روزنامه ابرار


همچنین مشاهده کنید