یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


اهمیت حاشیه‌ها


اهمیت حاشیه‌ها
مکس فیلم حاشیه‌هاست. موفقیت عمومی آن نیز چیزی در اندازهٔ همین حاشیه‌هاست. حاشیه‌هائی که در نگرش رسمی سفت و سخت فراموش می‌شوند و در نگرش غیررسمی تحویل گرفته نمی‌شوند تا مبادا باعث سوءتفاهم‌های فراوانی شوند که جمع کردنش کار هر کسی نیست.
قطعات موسیقی ایرانی در طول سال‌های پس از انقلاب توسط دو گروه تولید شده است. گروه اول که در داخل کشورند و حاصل کار آهنگ‌سازان و خوانندگانی است که با مجوزهای فرهنگی کار می‌کنند و محصولات‌شان به بازار داخل عرضه می‌شود. گروه دوم قطعاتی است حاصل اقتصاد و گردش سرمایهٔ مهاجران ایرانی که تعداد قابل توجهی از آنان را آهنگ‌سازان و خوانندگان قبل از انقلاب و ایرانیان متولد شده در خارج از کشور تشکیل داده‌اند. این دو گروه به‌غیر از حاشیه‌های کم‌رنگ، هیچ ارتباطی جزء زبان فارسی با هم ندارند. این حاشیه‌های کم‌رنگ در فیلم مکس به خط اصلی داستان تبدیل می‌شود. جائی‌که قرار است در هم‌آمیختگی حاشیه و متن، مجاز و غیرمجاز، و تفاوت‌های دیدگاهی در نوع نگرش رسمی و غیررسمی باعث تفریح و سرگرمی مخاطبان فیلم شود. در راستای ”پروژهٔ جذب مغزها“ و در یک سوءتفاهم ناخواسته به‌جای یک استاد مسلم موسیقی، یک خوانندهٔ کاباره‌های ایرانی لس‌آنجلس وارد تهران می‌شود. او در میانهٔ مناسبات اداری ناسالم و قدرت‌نمائی‌های جناح‌های سیاسی، آدم بی‌شیله‌پیله‌ای است که نمی‌داند در دوروبرش در دورن جامعه‌ای پیچیده چه می‌گذرد. به همین دلیل در حالی‌که مدیران و مسئولان پیرامونش او را طعمه‌ای برای سودجوئی‌های اداری خود کرده‌اند، او حرف از عشق و صداقت می‌زند.
اما مکس فیلمی است که با هوشمندی سازندگانش حد و مرز این حاشیه‌ها را رعایت می‌کند. خود را به جریانی سراسر فانتزی می‌سپارد که در آن هیچ‌چیز جدی نیست. در همان گردهمائی مسئولان برای جذب مغزها، وقتی‌که دستمال‌ها به اشتباه به‌جای نعمت‌الله آغاسی برای آندره آغاسی بیرون می‌آید، اصول فیلم بنا می‌شود. تماشاگر می‌فهمد که قرار است با یک فیلم فانتزی روبه‌رو شود. به همین دلیل لبهٔ تند و تیز انتقادی مکس همچون حاشیه‌های پررنگ در آمیختگی موسیقی مجاز و غیرمجاز و حد و حدود تحلیل‌های سیاسی میان‌مایهٔ رایج فراتر نمی‌رود و فیلم بیشتر سعی می‌کند از فضائی که به‌وجود آورده، با هدف سرگرمی و سرخوشی تماشاگران بی‌حوصله از کمدی‌های ایرانی نهایت استفاده را ببرد که می‌برد و در نتیجه مکس به واریته‌ای از سکانس‌های ملودرام، کمدی، کلیپ، سکانس‌های آهنگین و حتی انیمیشن تبدیل می‌شود.
اما مکس تا همین اندازه نیز فیلم جسورانه‌ای است. جسارت فیلم در آن است که تنها شخصیت دوست‌داشتنی‌اش که صداقت و سلامت دارد، یک خوانندهٔ لس‌آنجلسی درجهٔ ۳ است. و وقتی در پایان فیلم همه را به عشق و تفاهم دعوت می‌کند، تماشاگران به افتخارش یک کف مرتب می‌زنند. همدلی که مکس ایجاد می‌کند اگر چه در فضای فانتزی فیلم چندان جدی گرفته نمی‌شود، اما در سینمای دست به‌عصای ایران که همیشه سعی می‌کند انتقاد را با چاشنی اصلاحات اجتماعی نمایش دهد، جای توجه دارد. حاشیه‌ای که همیشه توسط نگرش رسمی به فراموشی سپرده شد و سازندگان مکس آن‌را آگراندیسمان می‌کنند.
اهمیت مکس بیش از هر چیزی مدیون فیلم‌نامهٔ آن است که با جدی نگرفتن قضایا و درک درست از این موضوع که کل ماجرا چیزی جزء یک سرگرمی جمعی نیست، به اثری متناسب با اهداف فیلم تبدیل شده است. وگرنه هر آن امکان سقوط فیلم به گرداب ناخواسته‌ای از شعارهای روز وجود داشت. البته فراموش نکنیم که مکس در دوره‌ای نوشته و ساخته شده که طنزنویسی در مطبوعات، سطح بالائی از انتقادهای اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی را در رسانه‌های مکتوب مطرح می‌کرد. و حالا نمایش مکس در دورانی دیگر، شاید نشانه‌هائی از دورانی است که عمرش به‌سر آمده باشد و انتقاد از آن حالا معنائی دیگر یافته. چرا که مکس در دولت گذشته ساخته شده و در دولت جدید به نمایش درآمد.
کارگردانی سامان مقدم با نگاه خطاپوش، کم‌غلط و بدون تأکیدهای اضافی است. آنجا که توقع بیشتری از مقدم می‌رفت، متأسفانه به دلایلی که شاید می‌توان آن‌را بی‌تجربگی در این زمینه‌ها دانست، با کمترین نوآوری اجراء شده است. در این زمینه می‌توان به سکانس‌ موزیکال مربوط به جوان عاشق‌پیشهٔ ریاکار توجه کرد. در حالی‌که کلیپ جوان عاصی که به روش دیجیتال ساخته شده با کمی دقت در ساخت در ردیف سکانس‌های خوب فیلم قرار می‌گیرد. مقدم در ساخت سکانس‌های آهنگین و موزیکال استعدادی از خود نشان داده که شاید توجه به این استعداد در سینمای ایران و محدودهٔ نگرش‌های آن کمی سخت و تا حدودی غیرممکن به‌نظر برسد. بازیگران فیلم به‌خوبی از عهدهٔ نقش‌ها برآمده‌اند. فرهاد آئیش و گوهر خیراندیش و با کمی تساهل رامبد جوان و امیر جعفری، گل سرسبد بازیگران پرتعداد مکس هستند. محمدرضا موئینی بی‌شک مهم‌ترین نقش در موفقیت مکس را در اجرا داشته است. او توانسته تناسب خوبی بین سکانس‌های گوناگون فیلم که هر کدام جنس متفاوتی از بقیه دارند، برقرار کند. بدون شک مکس با هر تدوین‌گر دیگری چیز دیگری می‌شد که اکنون نیست.
مکس فروش خوبی داشت. اگر چه برخلاف پیش‌بینی‌ها نتوانست به رکوردهائی چون فروش کلاه‌قرمزی و پسرخاله و مارمولک نزدیک شود. علت این مسئله را می‌توان به خیل عظیمی از حاشیه‌ها در زمان نمایش فیلم مربوط دانست. حاشیه‌هائی که مکس شاید در دورانی دیگر می‌توانست به کم آنها به رکوردی دست یابد که برای مدت‌ها فیلمی به آن نرسد. حاشیه‌ها خصلتی این‌گونه دارند. اگر خیلی روی‌شان حساب باز کنیم و یا فراموش‌شان کنیم، آنها خود را به ما تحمیل می‌کنند.
علیرضا محمودی
منبع : ماهنامه فیلم


همچنین مشاهده کنید