چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


سینمای ملی را از کجا پیدا کنیم؟


سینمای ملی را از کجا پیدا کنیم؟
شاکله سینمای امروز ،در جهت ایجاد تفنن و در خدمت تبلیغات شیطانی غرب شکل گرفته و قالب های معمول سینما ،قالب های شناخته شده ای هستند که بیان حق ،برایشان تکلیفی مالایطاق است.حال چه می شود که نام این سینما می شود،سینمای ملی،الله اعلم.
سینمای ما در هیچ دوره ای استراتژی مشخص انقلابی نداشته و شاید به طور واضح تر اینکه در هیچ دوره ای مسئولی انقلابی نداشته است.در یک دوره سینمای جنگ نادیده گرفته می شود و در دوره ای دیگر سینمای تاریخی و....
متاسفانه ما نیروهای سینمایی انقلابی را هم پرورش نداده ایم.و در عین حال می خواهیم از هنرمندانی که هیچ اعتقادی به ارزش های ما ندارند،فیلم ارزشی در بیاوریم.
علت تاخیر در ارائه این نگاشته این بود که در هیاهوی روز سینما و تعریف و تمجیدهای پوچ،گم نشود.
سینما یا همان هنر هفتم،آخرین دستآورد بشر در عرصه هنر است.فعالیت هنری ای که بر خلاف سایر رشته های هنری،ما در بوجود آوردن و بسط و توسعه دادنش ،تقریبا هیچ دخالتی نداشته ایم.
هر کشوری که به سینما به عنوان یک وسیله برای تبلیغ افکارش و یا حتی سرگرمی مردمش نگاه می کند،یک نوع سینما را برای خود دارد که با سینمای سایر کشور ها متفاوت است.از نظر دیدگاهش،اهدافش ، کارکردش و ...
چند کشور هستند که دارای «سینمای ملی» هستند و سینمای ملی آنها یا با مخاطب وسیع توام است و یا با فرهنگ آنها هماهنگ است؛ مانند سینمای هند.سینمایی که اگر چه یک جمعیت چند صد میلیونی مخاطب دارد، اما می توانیم بگوییم که یک سطح نازلی دارد، ولی باز فاکتور جمعیت همه این بحث ها را تحت تاثیر قرار می دهد. هند، هم سینمای ملی روشنفکرانه دارد و هم سینمای ملی ای که شبیه فیلم فارسی های قدیم خودمان است. اما در واقع تنها سینمایی که از اول پیدایش این صنعت، به طرز جدی نمایانگر ملت خویش است، سینمای آمریکا است. آمریکا سینمایی دارد که اگر آن را در اختیار نداشت،آمریکا، «آمریکا» نمی شد.
این سینما برای آمریکا حتی از تسلیحات مهمتر است. با اینکه سینما و تصویر بعد از اسلحه دومین رتبه را در صادرات آمریکا دارا است، اما بدون این تصویری که فرهنگ آمریکایی را فرموله می کند و به جهان صادر می کند، آمریکا نمی توانست اسلحه بفروشد و حتی ابرقدرت باشد. یعنی سینما در آمریکا چنان نقش ممتازی را بازی می کندکه یک کشور را به ابر قدرت تبدیل می کند آمریکا با سینما و رسانه های تصویری خود شکل گرفت و از بازیهای کامپیوتری و ماهواره ها توانسته چهره مغرور و قدرت جهان گشای خود نشان دهد. تا جایی که امروز، اگر سینما از آمریکا گرفته شود، بخش مهمی از قدرت او کاسته می شود.
دیر زمانی نیست که به این نوع سینما،سینمای ملی می گویند و چند سالی بیشتر نیست که این کلمه "سینمای ملی" ورد زبان اهالی سینما در کشورمان شده است.
چیزی که ذهن ما را به خود مشغول می کند این است که جای ایران اسلامی در این عرصه کجاست؟سینمای ملی ما کدام است؟آیا ما سینمای ملی داریم یا همه این حرف ها ،از نوعی مالیخولیای ذهنی نشات می گیرد؟
پیش از انقلاب و تا قبل از اینکه گروه هایی گرد بنیاد های ساخته شده توسط فرح پهلوی را بگیرند،سینمای ایران فعالیت خاص و گسترده ای نداشت.تقریبا همه فیلم ها یک جور بودند.اما پس از پا گرفتن تشکیلات همسر شاه مخلوع،سینمای ما و محصولات آن به ۲ دسته تقسیم شدند.یک دسته فیلم هایی که به اصطلاح به آن ها فیلم فارسی می گفتند.یعنی همان فیلم های بی محتوا،زرد و عشق و لاتـی.و دسته دیگر فیلم های مثلا روشنفکری بودند که نهایت آن پوچ گرایی،نهیلیسم،سکس فلسفی و ... بود.
پس از انقلاب اسلامی ،این تلقی و انتظار پیش آمد که سینمای ایران ،از این حادثه عظیم،تاثیری شگرف بگیرد.و سینمای ما ملی و بازتابی از فرهنگ،مذهب و خلق و خوی جامعه ایرانی باشد.اما نشد آنچه که باید اتفاق می افتاد.شاید کناره گیری نیروهای انقلاب و عدم برنامه ریزی منسجم برای سینمای ایران،باعث این اتفاق ناگوار شد.به طوری که نه تنها ما سینمای ملی نداریم بلکه،سینمای ما ضد ملی هم هست.
همان هایی که هنوز هم در فضای سینمای پیش از انقلاب ،تنفس می کردند،افسار این سینما را به دست گرفتند و به هر سمت و سو که میل داشتند،کشیدند.البته از این نکته هم نباید غافل شد که عده ای از جوانان انقلابی که به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسیدند،هم وارد این عرصه شدند و در ابتدای حضورشان کار های خوبی هم انجام دادند مثل فیلم هایی چون دیده بان،مهاجر،ناخدا خورشید،سفر به چزابه،لیلی با من است و... اما آنچه از آنها انتظار می رفت،هرگز به دست نیامد و به جای آنکه سینما را دچار تحول کنند ،خود متحول شدند .
سینمایی که می بایست پس از انقلاب اسلامی به رشد و گسترش انقلاب کمک کند،تبدیل به سینمایی شد که باعث کاهش سرعت نفوذ انقلاب به سایر عرصه شد.و در بعضی موارد علنا در مقابل انقلاب ایستاد.
فیلم هایی که متعلق به سینمای قبل از انقلاب بود،همانطور ،البته با کم کردن دز سکس و خشونتش ادامه یافت و فیلم هایی که ته مایه های انقلابی داشت،در کنار سینمای به اصطلاح روشنفکری به وجود آمد که خلاصه شده بود در انتقال بد مفاهیم مذهبی و دادن شعار های تو خالی.
البته از حق نباید گذشت که سینما،آنچنان که اکنون هست،از تکنیکی مناسب با اهداف و غایات بلند ما برخوردار نیست.و در طول این سالها که از تولد سینما می گذرد،جز در همین چند سال،هیچ کس دست به این تجربه نیازیده است که ببیند آیا سینما می تواند روی به قبله مسلمین بیاورد یا خیر.
سینمای ما همانطور که از سینماهای کشورهای در حال توسعه انتظار می رود،نه تنها خودباخته رشد کرده و می کند،بلکه از ابتدای حضور خودباخته متولد شده است.و این خودباختگی نتیجه ای جز این نداشته است که سینمای ما جشنواره ای شود.و این بد سرانجامی برای سینمای ما است.سینمایی که جز تحقیر باور ها ،اعتقادات،توانایی ها ، اصول ارزشی مورد اعتقاد و در نهایت خود مردم ،هیچ دستآورد دیگری ندارد.هرچه فیلم مردم را بدبخت تر و بیچاره تر و سنت ها و باورهای ملی را مسخره تر و دشمنان ملت و بیگانگان را مهربانتر و با فرهنگ تر نشان دهد جایزه اش هم بزرگتر می شود و تعداد کف زن هایش بیشتر.مثل فیلم هایی چون:زمانی برای مستی اسب ها،طعم گیلاس،کافه ترانزیت،فرماندار،متولد ماه مهر،بایسیکل ران،عروسی خوبان،گیس بریده،شوکران،رستگاری در هشت و بیست دقیقه،آفساید، بادکنک سفید،زیر درختان زیتون،خانه دوست کجاست،نوبت عاشقی ،شب های زاینده رود،سفر قندهار،سکس و فلسفه و... مایه تاسف آنکه مسئولین سینمایی ما هم این سینمای را تبلیغ می کنند و به این نوع فیلم ها جایزه می دهند.اگر ما بینش جشنواره ای را بپذیریم،دیگر چه داعیه ای برای انقلاب می ماند؟اگر قرار باشد فیلم های ما به جای اینکه مورد تایید انقلاب باشد،تمجید شده توسط دشمنان انقلاب باشد،دیگر چه جایی برای نامیدن سینمای ملی می ماند؟
ما مخالف علم نیستیم .مخالف علم پرستی هستیم و معتقدیم که همه امکانات حیاتی بشر ،اعم از تکنولوژی علم و یا هنر باید در خدمت تعالی انسان باشد . نه در اختیار تعالی مادی جیب های انسان های کثیف.
وضع سینمای ما به گونه ای است که اگر فیلم ها ،جشنواره ای هم نباشد،بدتر از آنها و به قدری پوچ و بی ارزش هستند که حتی ارزش تماشا را هم ندارند.به اسم سینمای صلح دوست و معناگرا ، همان مذخرفات پلورالیسمی و سکولاری را تحویل انسان می دهند.مثل :سینه سرخ و ...و یا به نقل داستان های چرت و پرت می پردازند مثل هوو،بچه های بد ،مصائب شیرین،قاعده بازی،پیک نیک در میدان جنگ،دوئل،نقاب،سنتوری و ...
اگر این گونه هم نباشد و بخواهد خود را دارای دغدغه مذهبی و انقلابی نشان بدهد به داستان هایی روی می آورد که در موضوع اصلی گم هستند و بود و یا نبودشان تفاوتی نمی کند.
در این چند ساله نوعی سینما هم مد شده است که به غلط نام آن را معنا گرا می نامند.اصلا «معناگرا» معنا ندارد! در این عالم همه چیز از فرم و صورت گذار می‌کند. اگر «صورت» نباشد معنایی وجود ندارد.این معناگرایی آقایان که بدون فرم و صورت است، همان تفسیر مفهومی از سینمای دینی است که فقط به «موضوع» و نه اثر اهمیت می‌دهد. اثری که در سینما باید از طریق تصویر و فرم جلوه گر شود.این سینما سعی می کند که با جاذبیت های دروغین و ترویج خرافه به جای دین ،مثلا در عرصه گسترش فرهنگ دینی،کاری انجام دهد.اما دست اندر کاران این سینما غافل اند از اینکه با روی آوردن به جاذبیت های کاذب و دلقک بازی ،نمی توان سینما را به خدمت اسلام کشید.
شاکله سینمای امروز ،در جهت ایجاد تفنن و در خدمت تبلیغات شیطانی غرب شکل گرفته و قالب های معمول سینما ،قالب های شناخته شده ای هستند که بیان حق ،برایشان تکلیفی مالایطاق است.حال چه می شود که نام این سینما می شود،سینمای ملی،الله اعلم.
سینمای ما در هیچ دوره ای استراتژی مشخص انقلابی نداشته و شاید به طور واضح تر اینکه در هیچ دوره ای مسئولی انقلابی نداشته است.در یک دوره سینمای جنگ نادیده گرفته می شود و در دوره ای دیگر سینمای تاریخی و....
متاسفانه ما نیروهای سینمایی انقلابی را هم پرورش نداده ایم.و در عین حال می خواهیم از هنرمندانی که هیچ اعتقادی به ارزش های ما ندارند،فیلم ارزشی در بیاوریم.فیلم آیینه درون فیلم ساز است و از باطن او پرده بر می دارد.فیلم سازی که برای اعتقادات ما تره هم خرد نمی کند،اگر مجبور شود که فیلمی بسازد که مبلغ اعتقادات ما باشد،به گونه ای آن فیلم را می سازد،که حتی معتقدان هم دست از اعتقادشان می کشند.چه برسد به اینکه عده ای را هم جذب این اعتقادات بکند.هنرمند آیینه ای است که اگر صیقلی نباشد،صورت زیبای حقیقت را مشوه و کج و معوج می نماید.روح هنرمند لزوما در آثارش بروز و ظهور می یابد و با هیچ حیله ای نیز نمی توان مانع از این ظهور شد.کار هنری و بالاخص فیلم،باطن صاحب خویش را لو می دهد و او را رسوا می کند.
آیا سینمای ایران نیز، همچون سینمای غرب، باید درمسیری گام بردارد که فرصت بازگشت به فطرت اصیل انسان را از مخاطبان خویش دریغ کند؟ وقتی نظر غالب دست اندرکاران صاحب تصمیم در ارگان ها و رسانه های فرهنگی جمهوری اسلامی این است که سینما و تلویزیون وظیفه ای جز پر کردن ساعات فراغت مردم با تفنن و تفریح ندارند ، دیگر چگونه می توان امیدوار بود که ذائقه بیمار تماشاگران سینما و تلویزیون معالجه شود؟
تنها راه نجات سینمای ما از این منجلاب ،این است که علاوه بر اینکه نیروهای انقلابی و معتقد به ارزشهای اسلامی و البته هنرمند،باید وارد این عرصه شوند و از حضور در آن نترسند،باید نیروهای جوان و معتقدی را برای سینمای ملی تربیت کرد که بتوانند سینمای ما را واقعا ملی کنند.و در نهایت اینکه باید ذائقه بیمار تماشاگران را درمان نمود.
نیروهای متعهد باید سینما را از انحصار عده ای که علنا اظهار می کنند که سکولارند و برای دین ارزشی قائل نیستند،درآورند.حال چه این عده از مسئولین باشند و چه از فیلم سازان و حتی نقش آفرینان.فیلم سازان مسلمان باید عرصه هنر تکنولوژیک را فتح کنند.آینده انقلاب اسلامی در همه وجوه توسط کسانی محقق می شود که اسلام را بشناسند و مهم تر از شناختن، با جان و دل بدان پیوسته باشند. پس اجازه دهید که امید ما برای آینده سینمای ایران جز به هنرمندان مؤمن خط شکن نباشد که نباشد. امام راحل بت شکن بود و بسیجی ها به تبعیت از ایشان، خط شکن؛ و سینمای متعهد ما نیز باید خاکریزهای تثبیت شده سینمای غرب رابشکند و راهی تازه باز کند.راه ما از آنجا که غربی ها رفته اند و می روند نمی گذرد و باید متوقع بود که اگر افق هایمان با یکدیگر متفاوت است، راه هایمان نیز متفاوت باشد؛ روش هایمان نیز.
فکر می کنم پیش از آنکه دانشگاه های ما نیازمند انقلاب فرهنگی باشند،سینمای ما نیازمند انقلاب فرهنگی است.
پژوهشگر: محمد ابراهیمی نصر
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی


همچنین مشاهده کنید