جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


عصر من، عصر تردید است


عصر من، عصر تردید است
● گفت وگو با شهاب مقربین-شاعر
▪ گفت وگو را با این پرسش آغاز می کنم که شما به عنوان نماینده یی از نسل شعر امروز، سیر تولید اندیشه را در شعر چند سال گذشته، چگونه ارزیابی می کنید و به طور کلی اصلاً شعر باید تولید اندیشه کند یا نه؟
پیش از آنکه ببینیم در چند سال گذشته چه اتفاقی افتاده است، بر سر عبارت «تولید اندیشه در شعر» کمی درنگ کنیم. به این نکته توجه کنیم که شعر - اگر شعر باشد - ابتدا، خود به مثابه یک «خلق» قائم به ذات و متکی به خود، شکل می گیرد و بعد از آن است که می توان از درون آن، عناصری - از جمله اندیشه - را نشان کرد.
شعر برای تولید اندیشه یا هر چیز دیگر خلق نمی شود. اگر چنین باشد، نتیجه شعر نخواهد بود؛ همان اندیشه یا هر چیز دیگر خواهد بود. هیچ شاعری به قصد تولید چیزی، شعر نمی نویسد. او فقط شعر می نویسد. اما به هر حال، بسته به شرایط و عوامل گوناگونی که او را احاطه کرده و در مرکز تاثیرات خود قرار داده اند، عناصری در شعر او برجسته می شوند. یکی از آن عناصر می تواند اندیشه باشد.
▪ و اما در چند سال گذشته چه گذشته است؟
طبیعی است که شاعر، فرزند عصر خویش است و عصر ما، عصر تزلزل آرمان ها و ایدئولوژی ها است؛ عصر تردید در هر چه پیش از این یقین انگاشته می شد؛ عصر عدم قطعیت. اگرچه این واقعیت، خود می تواند به مثابه اندیشه یی در شعر تبلور پیدا کند و بسا که در شعر گروهی از شاعران معاصر نیز متجلی شده است، اما از سوی دیگر، در شعر گروهی دیگر، به گریز از تفکر یا به روگرداندن از گرایش های معنا محور و روی آوردن به بازی های زبانی منجر شده است.
▪ اما در شعر شما، نقش ارائه فکر و اندیشه بسیار پررنگ تر از دیگر مقوله ها است. چه دغدغه یی در شهاب مقربین موجب این مساله شده است؟
دغدغه من، شعر است. حاصل آن چیست، نمی دانم. اگر شما نقش اندیشه را در آن پررنگ می بینید، مطمئن باشید که خودم هنگام نوشتن شعر به آن نمی اندیشم. تنها به شعر می اندیشم و حاصل این اندیشیدن اگر اندیشه است، چیزی جز انعکاس دغدغه های زندگی من نیست.
▪ با توجه به اینکه یکی از خصوصیات شعر دهه هفتاد زبان پیچیده و ارائه تکنیک های متنوع زبانی است، زبان شعر شما بسیار ساده است. چرا نخواستید شعرتان درگیر پیچیدگی های زبانی شود؟
شعر من از دهه پنجاه آغاز شد، به تدریج شکل خودش را پیدا کرده و تا دهه هشتاد ادامه یافته است. اگر شما بگویید که زبان شعرم بسیار ساده است و فقط همین، پاک مأیوسم کرده اید. شعر مطلوب من، شعری است که در عین سادگی، عمیق باشد. گاهی چیزهای ساده، فقط ساده نیستند، شگفت انگیزند. پیچیدگی آنها در عمق نهفته است. نیچه می گوید که شاعران آب را گل آلود می کنند تا عمیق تر جلوه دهند.
من می خواهم بی آنکه آب را گل آلود کنم، آن را عمیق کنم. شعر مطلوب من این گونه است و رسیدن به آن دشوار، بسی دشوارتر از رسیدن به زبانی پیچیده و پرتکنیک. اما چیزی که شما از آن به عنوان خصوصیات شعر دهه هفتاد یاد می کنید، در واقع، در بسیاری موارد، زبان پیچیده نیست، بازی های زبانی است که گاهی با شورشی ضدزبان آمیخته است که بیش از آنکه برخاسته از ضرورت ها و شرایط درونی شعر باشد، مبتنی بر نظریه های بیرونی است.
اما از همه اینها که بگذریم، تصور من این است که اگر شما شعر مرا خالی از هرگونه دغدغه زبانی قلمداد کنید، به آن جفا کرده اید. شعر من، شعر بازی های زبانی محض نیست، اما فکر می کنم به ظرفیت ها و کارکردهای چندگانه زبان توجه دارد.
▪ آقای مقربین، شما شاعر هستید و چند سالی است که داستان در عرصه ادبیات ایران نقش مهمتری نسبت به شعر پیدا کرده، از دید یک شاعر چه عوامل و دلایلی سبب شده تا این اتفاق بیفتد؟
از دید یک شاعر یا غیرشاعر فرقی نمی کند. دنیای مدرن و چه بسا پسامدرن، انسان معاصر را در دایره تاثیرات خود قرار داده است و نیازها و ضرورت های تازه خود را طلب می کند. رواج و رونق داستان نویسی مدرن، حتی در غرب که خاستگاه اصلی آن به شمار می رود، در چند قرن اخیر و با آغاز مدرنیته اتفاق افتاده است. ما هم که - برخلاف شعر - در زمینه داستان نویسی مدرن پیشینه چندانی نداریم، (همچنان که در زندگی مدرن)، با تاثیر پذیرفتن از غرب و زندگی امروزمان، به شکل های تازه تر در ادبیات رو کرده ایم. این اجتناب ناپذیر است.
▪ آیا به نظر شما گرایش افراطی اهالی شعر به ترجمه ها و تئوری های صادره از ادبیات غرب، موجب عدم برتری شعر نسبت به موقعیت داستان و رمان در سال های اخیر نبوده است؟
به نظر من، نه. آنها فقط یک گرایش هستند. من شرایط تاریخی و ضروریات دنیای معاصر را موثر می دانم، اگر کلی گویی نکرده باشم. در ضمن، با این تعبیر شما، یعنی «عدم برتری شعر نسبت به موقعیت داستان و رمان» موافق نیستم. تنها می توان گفت که تیراژ کتاب های داستان و رمان نسبت به شعر، در مجموع، بیشتر شده است. موقعیت، فقط تیراژ نیست.
▪ نقش منتقدان را در این راستا چگونه می بینید؟ اصلاً از دید شما چیزی به عنوان نقد در مفهوم واقعی آن در ادبیات چند سال گذشته ما وجود داشته، اگر وجود داشته، نمونه های موفق آن کدامند؟
منتقدان شرایط تاریخی را که نمی توانند عوض کنند، اما در فهم عمومی ادبیات و ایجاد انگیزه ها می توانند موثر باشند و در سطحی دیگر، با بازآفرینی اثر، می توانند به خلقی تازه تر دست پیدا کنند. درباره نقد ادبی امروز هم باید گفت که با همه کاستی ها و فراز و فرودهایش، البته که وجود دارد. نه تنها اکنون و در چند سال گذشته، که در چند دهه گذشته هم وجود داشته است. نخستین نقدهای جدی شعر را می توانید در نامه ها و مقاله های نیما یوشیج جست وجو کنید. پس از آن، به طور جدی تر و به صورت شاخه یی مستقل در ادبیات ما، در دهه چهل ظهور کرد و چهره های شاخص و موثر خود را نشان داد.
البته، نقد در آن دوران، غالباً یا از اندیشه های مارکسیستی متاثر بود یا از تاملات شخصی منتقدان نشأت می گرفت که گاهی هم با احساسات و سلیقه های فردی می آمیخت. اما در یکی دو دهه اخیر، نظرگاه های جدید غربی - که در غرب، دیگر خیلی هم جدید نیستند - نقد ادبی ما را تحت تاثیر قرار داد که البته برای غنی تر و عمیق تر کردن آن ضروری بود. در واقع، جامعه ادبی ما نیاز داشت که از درون خود فراتر رود و با افکار متفاوت و متنوعی که در دنیای امروز وجود دارد، آشنا شود.
زندگی امروز ما هم رویکردهای تازه یی را می طلبید. اما، از سوی دیگر، اندیشه هایی که خاستگاه شان جوامع دیگر بود و ما خود به طور مستقیم به درک آنها نایل نیامده بودیم، بلکه درک دیگران از آنها را پذیرفته بودیم، در حیطه عمل مسائلی را برای ما پدید آورد، چرا که دریافت اندیشه های تازه یک مطلب است و نحوه کاربرد آن در ادبیات، مطلبی دیگر. در واقع، باید به این نکته توجه کرد که نسبت اثر ادبی با نظریه ادبی نسبت پیدایش مرغ و تخم مرغ نیست. اثر ادبی بر نظریه ادبی تقدم دارد.
نظریه های ادبی از آثار ادبی استنتاج و استخراج می شوند و نه برعکس. اما چنانکه می بینیم، نقد ما که باید مبتنی بر نظریه های برگرفته شده از آثار ادبی باشد، در جاهایی، با سلاح تئوری های از پیش تعیین شده، به مصاف آثار ادبی می آید. این، یعنی سرنا را از سر گشادش نواختن. در حالی که نظریه پردازان غرب هم نظریات خود را با در نظر داشتن آثار ادبی موفق خود وضع کرده اند. با چنین احوالی، نقد ما در جاهایی دچار آشفتگی هایی می شود.
▪ آیا نقد ادبیات - شعر، داستان، رمان - در مطبوعات می تواند تاثیری مثبت در روند رشد ادبیات داشته باشد؟ راجع به ژورنالیسم ادبی امروز در ایران چه نظری دارید؟
اتفاقاً نقد ما بیشتر در مطبوعات شکل گرفته و می گیرد. به ویژه در سال های اخیر، مطبوعات و مخصوصاً روزنامه ها پایگاه نسل جدید و جوانی شده است که دارد آن آشفتگی ها و مسائلی را که ذکر کردم، پشت سر می گذارد. این نسل به نظر می رسد شوق درک نظریه های ادبی را با هیجان کشف مختصات درونی متن بیامیزد.
اما در هر حال، به نظر من، نقد قبل از آنکه بر رشد ادبیات اثرگذار باشد، به ارتقای فهم عمومی از آن کمک می کند و سطح انتظار مخاطب را بالا می برد و این به طور غیرمستقیم، موجب رشد خواهد شد. وگرنه هیچ شاعر و نویسنده اصیلی، راه و روش خود را بر اساس احکام و دستورالعمل های هیچ منتقد یا نظریه پردازی تعیین نمی کند.امروز در حاشیه ادبیات مسائل بسیار مختلفی وجود دارد که به راستی حتی یک شاعر یا نویسنده حرفه یی را هم گیج می کند.
▪ واقعاً از دید شما انتخاب چه ابزارهایی می تواند یک جوان علاقه مند به شعر را به سمت موفقیت سوق دهد؟
تنها توصیه من به شاعران جوان این است که هیچ توصیه یی را به طور مطلق نپذیرند. (و این می تواند شامل همین توصیه هم باشد،) هیچ چیز مطلق نیست. شعر هر کس با آب و گل همان کس سرشته است. تنها باید توانایی کافی داشته باشد که شعرش را با آن آب و گل به خوبی بورزد. تجربه، تجربه، کار، کار، مطالعه، مطالعه. اینها شرایط لازم برای موفقیتند، اما کافی نیستند. شرط کافی را هر کس باید خودش در خودش کشف کند.
علیرضا فراهانی
منبع : روزنامه اعتماد