یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


رفاه نروژ تنها نفت نیست


رفاه نروژ تنها نفت نیست
نروژ از سطح استاندارد زندگی بسیار بالایی بهره می‌برد.آیا این موضوع به نفت این کشور مربوط می‌شود؟ این مقاله توسعه اقتصادی موثر کشورها را در طی قرن ۲۰ توصیف می‌کند و درس‌هایی از مدیریت نروژ بر ثروت نفتی اش را روشن می‌کند.
در مدرسه به دانش‌آموزان نروژی آموخته می‌شود که نروژ فقیرترین کشور اروپایی در سال ۱۹۰۵ بوده است، یعنی آن زمانی که نروژ به صورت یک جانبه وحدت سلطنت خود را با سوئد منحل کرد و اعلام استقلال کامل کرد. این موضوع کاملا درست نیست. فنلاند و ایسلند در آن زمان حتی از نروژ نیز فقیر تر بودند. صد سال بعد، پنج کشور اروپای شمالی از یک گروه اقتصادی‌،از سطح استاندارد زندگی مشترکی با سوئد که رهبر گروه بود، برخوردار بودند.GDP سرانه(برابری قدرت خرید)در سال ۲۰۰۵ در فنلاند، ایسلند و سوئد بین ۳۲۰۰۰$تا ۳۵۰۰۰$ بود که با ۴۲۰۰۰$ در نروژ و آمریکا مقایسه می‌شد.
چگونه نروژ این کار را انجام داد؟ بسیاری از نروژی‌ها اعتقاد دارند که منابع طبیعی آنها ابتدا چوب، سپس قدرت محرکه مولد برق و در حال حاضر نفت وگاز طبیعی نروژ را در طی یک قرن کوتاه از یک جایگاه نازل به یکی از مرفه‌ترین کشورهای جهان دگرگون ساخته است. اما آیا این توصیف صحیح است؟
من خود در آن شک دارم؛ چرا که درآمد سرانه ایسلند و فنلاند تنها نیمی از درآمد دانمارک و سوئد در سال ۱۹۰۰ بوده است، اما بعد از آن فنلاند و ایسلند بدون نعمت منابع طبیعی به رشدی روشن و قطعی دست یافتند. (در آن سال‌ها نه فنلاند صنعت چوب داشت و نه ایسلند از ذخیره‌های ماهی‌اش بهره می‌برد) البته باید اذعان کرد که مثلا ایسلند همیشه دارای ماهی بوده است، اما تا زمانی که اهالی آنجا به تحصیلات لازم و تکنولوژی مورد نیاز برای بهره‌برداری از این منابع ماهی دست نیافتند، صنعت ماهی گیری و استفاده از این منبع مهم طبیعی مقدور نبوده است. حتی با بررسی ایرلند و انگلیس موضوع روشن‌تر می‌شود. ایرلندی‌ها در سال ۱۹۰۰ بسیار فقیر تر از انگلیسی‌ها بودند. اما در حال حاضر GDP سرانه ایرلند به انگلیس رسیده است. در حال حاضر هیچ کدام از این دو کشور منابع طبیعی قابل توجهی غیر از زمین ندارند. (به غیر از اندکی ذخایر نفتی در مورد انگلیس)
به نظر می‌رسد که نروژ نیز بطور طبیعی می‌بایست به سایر کشورهای اروپایی می‌رسید حال با منابع طبیعی یا بدون منابع طبیعی همانگونه که ایرلند بدون بهره بردن از منابع طبیعی از انگلیس پیشی گرفت. همچنین کشورهای دیگری همانند دانمارک، فنلاند‌، ایسلند و حتی سوئد (که در نیمه دوم قرن ۱۹ نیمی از جمعیت خود را به خاطر مهاجرت از دست داد)، توانستند از آخر لیست فقیرترین کشورهای اروپایی در سال ۱۹۰۰ به صدر لیست ثروتمندترین کشورهای اروپایی در سال ۲۰۰۰ دست پیدا کنند. به‌رغم اینکه این کشورها، کمابیش از ثروت طبیعی شان برای تغییر شرایط‌شان منفعت می‌بردند، اما عامل قطعی، مردم این کشورها بودند.نروژ قطعا همیشه منابع طبیعی داشته است، اما تنها وجود نیروی کار متخصص این امکان را برای نروژ فراهم آورده است تا این منابع را در یک مقیاس بزرگ به کار بگیرد. سرمایه انسانی فراوان‌، نیروی اولیه برای دگرگونی اقتصادی نروژ بود و سرمایه طبیعی در درجه دوم قرار داشت. وفور سرمایه انسانی می‌تواند سطح استاندارد زندگی را بدون سرمایه طبیعی (همانند ژاپن و سنگاپور )بالا ببرد. اما سرمایه طبیعی کمک کوچکی است و بدون نیروی انسانی لازم حتی می‌تواند اثرات نامطلوبی که به نفرین منابع هم معروف است برجای گذارد. (کنگو و ونزوئلا را در نظر بگیرید)
اما این تمام ماجرا نیست، همانطور که انتظار می‌رفت در سایه ثروت فراوان نفتی، نروژ علائمی از بیماری هلندی را نشان می‌دهد:
▪ نسبت تقریبا ثابت صادرات کالا وخدمات به GDP تا قبل از اینکه نفت و گاز کالای اصلی صادراتی نروژ شود، فشار زیادی برای جایگزین کردن صادرات نفتی به جای صادرات غیر نفتی آورده و باعث برون رانی جبری صادرات غیر نفتی با صادرات نفتی در این کشور شده است.
▪ عدم حضور شرکت‌های نروژی در میان شرکت‌های مشهور جهان با تکنولوژی بالا. شرکت‌هایی که نظیر آنها در دانمارک(همانند بنگ‌اند آلوفسن)‌، فنلاند(نوکیا)، و سوئد(اریکسون و ولوو) بسیار یافت می‌شود، اما اثری از شرکت‌های نروژی در این میان نیست.
▪ عدم انگیزه (یا شاید عدم وجود وضعیت‌های اورژانسی که سیاستمدار را مجبور به ایجاد تغییر می‌کند) در دولت نروژ برای متحمل شدن فشار اصلاحات در بخش عمومی، شامل آموزش و مخصوصا بخش سلامت که به عنوان مثال در گزارش شگفت آور پروفسور ویکتور نورمان در اوایل دهه ۱۹۹۰ کاستی‌های بزرگ این بخش‌ها که دولتی هستند آمده است و راهکارهای پیشنهادی هم آورده شده است که البته هیچکدام اجرایی نشدند. حقیقتا اصلاحات قابل توجهی در این بخش‌های دولتی و عمومی‌در نروژ باید صورت گیرد. خصوصا این که نروژی‌ها بهره‌وری و راندمان کاری را اصلا بالا نبرده‌اند. شاید کمبود علاقه جدی و مداوم نروژی‌ها به پیوستن به اتحادیه اروپا و پذیرفته شدن این امر به صورت ضمنی از ناحیه اتحادیه اروپا نیز باید از این منظر مورد بررسی قرار بگیرد.
در آمد بیشتر‌، کار کمتر مبحث بالا سوال روبه‌رو را ایجاد می‌کند: آیا این حقیقت که نروژ صرفا توانسته است سطح در آمدی اندکی بالاتر از همسایگان اروپای شمالی خود که بسیار کمتر از وی از موهبت منابع طبیعی برخوردار هستند‌،داشته باشد، به این معنا است که در بهره‌برداری کامل از منابع خود شکست خورده است؟ یا این که آیا مشکلی وجود داشته است؟ جواب من منفی است .به دو علت:
۱) سطح GDP نروژ به ازای هر ساعت کار، به میزان قابل توجهی از سایر همسایگان شمالی خود بیشتر است. زیرا نروژی‌ها تنها ۱۴۰۰ ساعت در سال بطور متوسط کار می‌کنند. در حالی که دانمارکی‌ها و سوئدی‌ها ۱۶۰۰ ساعت در سال و فنلاندی‌ها ۱۷۵۰ ساعت و ایرلندی‌ها ۱۸۰۰ ساعت در سال کار می‌کنند. این به این معناست که افزایش دائمی‌سطح رفاه نروژ به این دلیل متوقف شده است که آنها با منابع طبیعی بیشتر، از درآمدهای بیشتری برخوردار شده‌اند و در نتیجه اثر درآمدی باعث افزایش اوقات فراغت و کاهش ساعات کار شده است. به عبارت دیگر افزایش در آمد برای هر ساعت کار‌، که ناشی از میزان بیشتر و بهتری از رفاه اقتصادی در کل این اقتصاد است، سبب ایجاد تفاوت‌های بسیاری میان نروژ و همسایگانش شده است.
۲) قطعا نروژ بدون ثروت منابعش، می‌توانست با استخدام کردن نیروی تحصیل کرده متخصص رو به افزایش خود به موفقیت اقتصادی قابل رقابتی دست پیدا کند و سپس می‌توانست مانند دیگر همسایگان خود بنگاه‌های با سطح تکنولوژی بالا ایجاد کند. اما رفاه نفتی و بالا بودن دائمی‌نرخ ارز (کرون نروژ) و در نتیجه علائمی‌دیگر از بیماری هلندی چنین دستاوردی را بی نتیجه گذاشت.
● روش مدیریت نفت نروژ
البته روش منطقی نروژ برای مدیریت ثروت نفتی‌، سزاوار توجهی است که در کشورهای با منابع غنی در سر تاسر جهان دریافت کرده است. روش نروژ خصوصیات کلیدی متعددی دارد:
▪ از ابتدا قبل از پدیدار شدن اولین قطره نفت، ذخایر نفت وگاز در قوه قضائیه نروژ در قانون به عنوان منبع دارایی عمومی‌ تعریف شدند و بنابراین به طور واضح حقوق قانونی مردم نروژ برای رانت منابع مشخص شد.
▪ بر اساس این پایه قانونی‌، دولت نروژ با مالیات بندی بر شرکت‌های خصوصی استخراج نفت و گاز، عملا حدود هشتاد درصد از درآمد این منابع را در این سال‌ها جذب کرده است و خصوصا پس از درس سخت سال ۱۹۷۰ آموخته است که درصد بسیار کمی‌از کل درآمد نفتی را برای نیاز مالی امروز استفاده کند و بیشتر در آمد نفتی در صندوق ذخایر نفتی برای سرمایه‌گذاری در خارج از کشور کنار گذاشته می‌شود که البته اخیرا این صندوق به صندوق مستمری یا بازنشستگی(pension fund) تغییر نام داده است، تا به نحو مطلوبی اهداف این صندوق را مشخص سازد.
▪ نهادهای نروژ اقتصاد را همپای اصول اخلاقی اولیه چنان وضع کرده و مهم جلوه می‌دهند که استفاده و بهره‌برداری نفت وگاز را برای منفعت جاری و همچنین نسل آینده نروژی‌ها بخش خوبی به نروژی‌ها آموزش می‌دهد.
▪ بخش اصلی احزاب نروژ از همان ابتدا این مفهوم را درک کرده و به آن عمل می‌کند که اقتصاد ملی باید در برابر اثرات درآمدهای نفتی به سختی محافظت شود و این بخوبی هم اکنون در میان غالب احزاب نروژی به خوبی رعایت می‌شود.
▪ بانک مرکزی نروژ (norges bank ) که در سال ۲۰۰۱ بطور تضمین شده ای از دولت مستقل شده است، صندوق را (حدود ۴۰۰‌میلیارد دلار یا ۸۵۰۰۰ دلار به ازای هر نفر) به نمایندگی از وزارت دارایی اداره می‌کند. این موضوع نشان دهنده وجود فاصله‌ای بین سیاستمداران و صندوق است. با این حساب صندوق ثروت خالص دولت را تشکیل می‌دهد و به عنوان قرض دهنده به دولت عمل نمی‌کند. به این دلایل نروژ توانست از رانت خواهی و مشکلات دیگری که کشور‌های صادر کننده نفت با آن مواجه بودنند (کشورهایی نظیر ایران‌،لیبی، مکزیک، نیجریه‌، روسیه، عربستان، سودان، ونزوئلا وغیره)جلوگیری کند.
اما حیاتی‌ترین نکته تحلیلی در این امر قرار دارد که واضح است آنچه نروژ را از سایر کشور‌ها جدا کرد این بود که نروژ قبل از اکتشافات نفت خود‌،یک کشور دارای نهادهای قوی و یک دموکراسی بالغ بود. و البته این تفاوت مهمی‌است! باید به خاطر داشت که این نفت و سایر شکل‌های انرژی‌، صادرات اصلی نروژ از طرق مختلف و نه فقط یک طریق دولتی بودن منابع شده است. اگرنه مدیریت دولتی نفت در حال حاضر در حدود ۴۰ کشور در سر تا سر جهان وجود دارد. نکته اصلی نهادهای قوی و سیستم انگیزشی مناسب است.
بنابراین این مطالبی که گفته شد، شاید ما نیاز داریم که سیستم انگیزشی را از همان ابتدا بسازیم و اجازه ندهیم که انگیزه‌ها راه خطا را طی کنند. همان کاری که نروژ با نفت خود کرده است.
تولوادور گیلفیسون
مترجم: محمدصادق الحسینی، فاطمه توسلی نیا
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد


همچنین مشاهده کنید