دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا
جامعهشناسی دینی، امکان یا امتناع؟
انتخاب عنوان حوزهای در جامعهشناسی که به عرصه دین و امور مذهبی در جامعه، ایدهها و چالشها و مشکلات آن بپردازد، در جامعهای که اساساً از سوی بسیاری صاحبنظران، یک جامعه دینی شناخته شده، مسألهای بحث برانگیز به نظر میرسد.
نتایج این مباحث در انجمن جامعهشناسی ایران در مقام عمل و اجرا به آن انجامید که بالاخره گروه علمی ـ تخصصی تازه تأسیس این حوزه با عنوان ”جامعهشناسی دین“ معرفی شد اما مسأله در حوزه نظر و تئوری همچنان ادامه دارد.
دکتر سارا شریعتی سخنرانی خود را تحت عنوان ”ده پرسش از جامعهشناسی دین“ ارائه داد که طی آن به مرور تجربیات گروه ”جامعهشناسی ادیان“ در فرانسه پرداخت که به نظر او میتواند در آغاز کار گروه جامعهشناسی دین در ایران سودمند باشد. شریعتی از قول گابریل لوبرا، ”رویکردی غیردینی به پدیدههای دینی را به عنوان شرط استقلال و آزادی محقق“ برای طرح این حوزه به عنوان یک گرایش آکادمیک و دانشگاهی در تجربه فرانسه آن زمان شرطی اساسی دانست و استدلال کرد از آنجا که عنوان ”جامعهشناسی دینی“ خود دلیلی برای اثبات این نظر بود که این رشته عمدتاً خصلتی دینی دارد و نمیتواند به عنوان یک رشته دانشگاهی مطرح شود؛ فرانسویان ابتدا عنوان ”جامعهشناسی دین“ و بعد عنوان ”جامعهشناسی ادیان“ را برای گروه خود و این حوزه علمی انتخاب کردند.
اما عمادالدین باقی، عضو دیگر گروه جامعهشناسی دین انجمن جامعهشناسی ایران از زاویهای دیگر به این بحث پرداخت. او سخنرانی خود را با این پرسش آغاز کرد: ”آیا میتوان جامعهشناسی دینی داشت یا خیر؟“ و در پاسخ به آن از زاویه دید خود، گفت: گرچه بحث جامعهشناسی دینی برای جامعه آکادمیک ما بحث جدیدی است اما جامعهشناسی اسلامی که از چند دهه پیش در جهان اسلام مطرح شده بود؛ مبحث پیچیدهای است که حوزههای فلسفه و منطق و تاریخ و علم کلام را نیز در برمیگیرد.
با وجود شباهت ظاهری میان جامعهشناسی دین و جامعهشناسی دینی، تفاوتهای مهمی میان این دو وجود دارد جامعهشناسی دین به دین به عنوان یک پدیده اجتماعی مینگرد و دین را منهای منشأ آسمانی آن مورد بحث قرار میدهد اما جامعهشناسی دینی یعنی شناخت جامعه از طریق نوعی دیدگاه و معیار مذهبی.
جامعهشناسی دینی یک جامعهشناسی به روش فلسفی است و پیش از آنکه جامعهشناسی به عنوان یک علم رواج پیدا کند، به عنوان تفکر اجتماعی سابقه داشته است. حال پرسش این است که با وجود این تفاوت آیا جامعهشناسی دینی امکانپذیر است؟
در واقع جامعهشناسی دین تجربه گرایانه است و دین را پدیدهای اجتماعی میداند اما جامعهشناسی دینی وابسته به انگارههای مقدس ثابتی است. به این معنا که پیش از هر پژوهشی یکسری داوری و احکام قطعی وجود دارد. در این تفسیر، جامعهشناسی اسلامی یعنی مدلی از شناخت جامعه که اصول و قوانین و مبانی آن از اسلام گرفته شده و از دریچه اسلام و پیش فرضهای اسلامی، به آن نگریسته میشود. حال این سئوال مطرح میشود که آیا این ترکیب پارادوکسیکال است؟ و این همان بحثی است که از بیش از ۶۰ سال پیش در هند شروع شد. این دیدگاه در ایران هم پس از انقلاب به صورت افراطی توسط فرهنگستان علوم اسلامی در قم مطرح شد و واکنشهای زیادی را در پی داشت.
وی گفت: به نظر من، صرفنظر از درستی یا نادرستی بحث اسلامی کردن علوم، شیوه طرح آن در جامعه ما سبب عقیم کردن بحث شده و عواملی مانند افراطی بودن آن، مطرح شدن موضوع توسط یک جناح سیاسی که اشتهار به واپسگرایی داشت و سیاسی شدن بحث و این که این شعار از سوی دولت و نهاد قدرت مطرح شد، روی هم رفته سبب شدند نوعی بدبینی و سوء ظن نسبت به این مسأله در جامعه به وجود آید. علاوه بر آن طرح این بحثها مسبوق به سابقه انقلاب فرهنگی به عنوان جریانی کاملاً سیاسی بود و در نهایت این عوامل باعث شدند این بحث به شدت تخریب شود.
بعد از تعطیلی دانشگاهها و خصوصاً بعد از اینکه در سال ۱۳۷۴ از سوی رهبری دستور اسلامی کردن دانشگاه صادر شد، این بحث خیلی رسمی و دولتی شد و با وجود سابقه پیشین، همچنان یک مهر بیاعتباری بر جامعهشناسی دینی زده شد. تا جایی که مسأله امکان یا امتناع جامعهشناسی دینی هم مورد بحث قرار نگرفت و آنچه در عمل روی داد در واقع تدریس موازی مباحث اسلامی و علوم انسانی بود. نکتهای که درباره همه کتابهای منتشر شده میتوان گفت این است که این کتابها هیچیک به مسأله اصلی ترکیب جامعهشناسی دینی نپرداخته و به اصل این چالش وارد نشدهاند. به بیانی میتوان گفت مجموعه این کتابهایی که منتشر شدند، چهار رویکرد را مطرح میکنند: نخست، رویکردی تحت عنوان نسبت علم و دین که شالوده موضوع جامعهشناسی دینی نیز به این بحث میگردد. در دورهای که فضای علم زدگی در جامعه ترویج شده بود، شخصیتهایی مانند دکتر سحابی و بازرگان تلاش زیادی برای نشان دادن هدف مشترک این دو انجام دادند با توجه به اینکه نسبت علم و دین در آن زمان از نظر اهل نظر یا تعارض بود یا ادغام این رویکرد قائل به استقلال ولی سازگاری دین و علم است. رویکرد دوم دیدگاه وحدت وجودی است که دکتر حسین نصر از بانیان آن است. او نه تنها تفکیک علم دینی و علم بشری را نمیپذیرد، بلکه قائل به وحدت بوده و حتی همه علوم را جزئی از اسلام میداند. از دیدگاه او معرفت در شرق همیشه قدسی بوده و تهی کردن معرفت از ریشه قدسی آن موجب نادیده گرفتن ابعاد شهودی در علم میشود.
رویکرد سوم دیدگاهی مانند نظرات مهدی گلشنی است. او معتقد است علم در طول دین قرار دارد و به عبارتی فعالیت علمی را یک فعالیت دینی با ابزار خاص خود میداند. مهمترین نکته در اندیشه او این است که انتخاب از میان نظریههای علم متأثر از پیش فرضهای متافیزیکی پژوهشگر است. نکته کلیدی در دیدگاه او اعتقادش مبنی بر این است که جهانبینیها، ارزشها و نگرشها حداقل اگر در خود علوم تأثیر نداشته باشند، در کاربرد آن مؤثرند.
رویکرد چهارم نیز تلاش میکند ثابت کند جامعهشناسی اسلامی نه تنها وجود دارد بلکه کاملتر از جامعهشناسی اثباتگراست. تمام تلاش این دیدگاه این است که ادعای نگاه علمی مبنی بر اینکه عاری از پیش فرضهای متافیزیکی است نقد شود. آقای امزیان بین جهتگیری مذهبی و جهتگیری ایدئولوژیک تفاوت میگذارد و میگوید جهتگیری جامعهشناسی اسلامی مذهبی است نه ایدئولوژیک. وی میگوید در جهتگیریهای ایدئولوژیک جامعهشناسی اختلاف گوهری میان علم و ایدئولوژی وجود دارد اما جامعهشناسی یک علم غیرایدئولوژیک نیست و اساساً جامعهشناسی سکولار ساخته و پرداخته استعمار است. در عین حال پیروان این دیدگاه معتقدند دو نوع جامعهشناسی اسلامی وجود دارد جامعه شناسی بر پایه موضوع و جامعه شناسی بر پایه روش. منظور از روش در این دیدگاه این است که وحی باید جزء منابع معرفتی جامعهشناسی قرار گیرد.
باقی ادامه داد: به نظر من، در جامعه ایران شاید تنها کسی که توانسته الگویی حتی اگر ناتمام از فهم جامعهشناسی اسلامی ارائه دهد، دکتر شریعتی است که جامعهشناسی را در مهد خود فرا گرفته اما با بینش اسلامی به تبیین مسائل اجتماعی میپردازد و گونه یا مدلی از جامعهشناسی اسلامی را درانداخته است.
باقی در بخش دیگری از سخنان خود به دستهبندی انگارههای نسبت دین و جامعهشناسی پرداخت:
۱) انگارههای امکانی:
بنابراین انگاره، همین که اسلام عقل را تأیید کرده به منزله آن است که هر دستاورد عقلی بشر میتواند اسلامی تلقی شود. در این دیدگاه دین برای کشف قوانین فیزیک، شیمی و حتی اجتماعی نیامده بلکه همین که دین برای عقل حجیت قائل است کفایت میکند که جامعهشناسی را معارض با دین ندانیم.
۲) انگارههای امتناعی:
کار علمی، شرقی، غربی یا اسلامی ندارد علم اسلامی ترکیبی بیمعناست. جامعهشناسی و اسلام و تفکر اجتماعی اسلامی هریک دارای روش خود هستند و نمیتوان از موضع یکی، دیگری را نفی یا تأیید کرد.
۳) انگاره وحدت و ادغام:
کل علوم ریشه قدسی دارند و هر کاوشی در خلقت اعم از جامعه یا طبیعت، کاوشی است در کتاب الهی.
۴) انگاره استقلال:
به طور مشخص نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت که برداشتهای دین در آن امور قابل رد و اثبات هستند، را میتوان در این دسته قرار داد. براساس این دیدگاه، آنچه به عنوان تعارض میان دین و علوم اجتماعی مطرح است در واقع تعارض میان برداشتهای دینی و علم است. بنابر این دیدگاه دین بر جامعه اثر دارد و علوم بر فهم دینی ما مؤثر است. به نظر میرسد نظریه هرمنوتیکی نیز اینجا قابل طرح میباشد.
۵) انگاره ارجحیت:
این انگاره از دو سو وجود دارد؛ عدهای که علم دینی را بر علم محض ارجح دانسته و معتقدند علوم دینی متصل به منبع وحیاند و عدهای دیگر که علم سکولار و اثباتی را ارجح و تنها علم قابل استناد میدانند.
عمادالدین باقی در نتیجهگیری از بحث خود در داوری دیدگاههای موجود، گفت: تمام پدیدههای هستی یا جزئی از طبیعتاند یا بر ساختههای انسانی. هر آنچه را خارج از اراده انسان وجود داشته باشد، پدیده طبیعی مینامند. در حالی که پدیدههای انسانی محصول ذهن یا دستکاری انسان بوه و بدون وجود آدمیان، وجودشان قابل تصور نیست (شامل ارزشها و هنجارها، ابزارها و نهادها). بر ساختههای طبیعی قائم به انسان نبوده و در نتیجه صفت بردار نیستند اما آنچه در معرض پسوندها قرار میگیرد، بر ساختههای انسانی هستند. جامعهشناسی، دموکراسی و ... هرکدام از بخشی از این بر ساختهها هستند که میتوانند صفت به خود گیرند. میتوان جامعهشناسی مارکسیستی یا اسلامی داشت اما افزودن صفت دینی یا اسلامی به آنها به معنای خلق یک مفهوم مقدس نیست اما بحث اصلی آنجاست که ما در جامعهشناسی قانونمندیهای اجتماعی داریم که گاه به روش تجربی استنباط شدهاند. تئوریها به عنوان احکام مقدس و ثابت در نمیآیند چرا که مجدداً تبدیل به فرضیه شده و مورد آزمون قرار میگیرند.
حال حتی اگر گفته شود احکام و قوانین اسلامی هم محصول فرآیند آزمون و خطا در زیست اجتماعی بودهاند، مشکلی که اینجا مطرح میشود این است که گزارهها و تئوریهای علمی را میتوان مجدداً در مقام فرضیه نشاند و به آزمون درآورد اما آیا میشود قوانین مذهبی را نیز چنین کرد؟
اینجاست که میتوان گفت برای تبدیل شدن یک گزاره علمی به فرضیه، ما جملات را شرطی میکنیم. اگر فرض کنیم بشود گزارههای مذهبی را هم در مقام تحقیق، مشروط و تبدیل به فرضیه کرد، باز اشکال اینجا خواهد بود که اگر در عمل و در آزمون پاسخ منفی گرفت آیا میتوان آن را رد کرد؟ از اینجا بحث مفصلی شروع میشود که به نظر میرسد اگر بخواهیم ترکیب جامعهشناسی دینی را به عنوان رویکردی علمی بپذیریم، باید بتوانیم احکام اجتماعی اسلام را حتی اگر در نص صریح قرآن مطرح شده بود، جدا کرد و با نگاهی علمی آنها را مورد بررسی قرار داد.
منبع : انجمن جامعه شناسی ایران
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
غزه ایران آمریکا شورای نگهبان مجلس شورای اسلامی انتخابات دولت حسین امیرعبداللهیان حجاب جنگ دولت سیزدهم حسن روحانی
فضای مجازی هواشناسی قتل تهران شهرداری تهران شورای شهر تهران سیلاب سامانه بارشی آموزش و پرورش سازمان هواشناسی باران سلامت
خودرو بانک مرکزی بنزین قیمت دلار بازار خودرو قیمت طلا قیمت خودرو دلار یارانه مسکن ایران خودرو حقوق بازنشستگان
مهاجرت تلویزیون نمایشگاه کتاب سینمای ایران صدا و سیما دفاع مقدس مسعود اسکویی موسیقی سریال مهران غفوریان
معماری
اسرائیل رژیم صهیونیستی حماس فلسطین جنگ غزه روسیه اوکراین امیرعبداللهیان طوفان الاقصی ایالات متحده آمریکا نوار غزه جنگ اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر جواد نکونام رئال مادرید سپاهان بارسلونا بازی لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس
باتری گوگل آیفون اینستاگرام مایکروسافت سامسونگ اپل ناسا عکاسی
ویتامین کاهش وزن استرس توت فرنگی سیگار فشار خون کبد چرب