یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

دگرگونی در ژئوپولیتیک دریای سیاه


دگرگونی در ژئوپولیتیک دریای سیاه
جنگ روسیه و گرجستان بر سر منطقه جدایی طلب اوستیای جنوبی اهمیت استراتژیکی جدید دریای سیاه را در کانون نگاه ها نشاند.
رقابتی که اکنون در پهنه دریای سیاه شروع شده دامنه اش از محدوده شش کشور ساحلی آن یعنی ترکیه، بلغارستان، رومانی، اوکراین، روسیه و گرجستان فراتر رفته است و کشورهای اروپای شرقی، بالکان، مدیترانه شرقی و حوزه دریای خزر را نیز در بر گرفته است.
با این حال دریای سیاه تا پیش از این در عرصه رقابت های نظامی قدرت های بزرگ فضایی ناشناخته بود. همه بازیگران غربی عمدتاً نگاه خویش را به ابعاد اقتصادی آن حوزه آبی به عنوان شاهراه انرژی معطوف کرده بودند. دریای سیاه در عین این که دریایی بسته است اما در نگاه استراتژیست های جهان اهمیتی همپای دیگر حوزه های آبی منطقه دارد. اکنون چند کانون بحران به صورت فعال و نیمه فعال در حوالی این دریا جریان دارد؛ مناقشه آبخازیا و اوستیا به صورت فعال و مناقشه قره باغ به صورت نیمه فعال ثبات این دریا را تهدید می کند.البته پیش از آنکه جنگ اوستیا دریای سیاه را به میدان زورآزمایی امریکا و روسیه تبدیل کند، در ضلع دیگر دریای سیاه درگیری ارتش ترکیه با جدایی طلبان کرد باعث شد که گروه پ. ک. ک در عملیاتی خطرناک خط لوله باکو- تفلیس - جیهان را هدف قرار دهد. مناقشات دریای سیاه در گذشته بیشتر ماهیت بزهکارانه داشت ،یعنی منطقه ای بوده که در آن نقل و انتقالات غیر قانونی و همچنین شبکه های جنایتکارانه از مولداوی تا بلغارستان را شاهد بوده است.
از لحاظ انرژی دریای سیاه یک محور ژئوپولیتیکی را همراه دریاهای خزر و مدیترانه تشکیل می دهد که محل عبور لوله های نفت و گاز فراوانی است و هر روز بیش از سی نفتکش از تنگه بسفر واقع در این منطقه عبور می کند.
از گذشته روسیه خود را به عنوان یک بازیگر غیر قابل اغماض در این منطقه نشان داده است و دارای سیاست های خاصی است در قبال آنچه به عنوان «خارج نزدیک» کرملین خوانده می شود. خارج نزدیک عبارتی است که برای جمهوری ها و مناطقی همچون اوستیای جنوبی و آبخازی به کار برده می شود.
جنگ اخیر اوستیا یک مسئله مهم در حوزه مسائل استراتژیک دریای سیاه مطرح کرده است و آن این که حرف آخر را چه کسی در مناقشات این دریا می زند و یا به عبارت دیگر قدرت اول در این عرصه مهم کیست
بدون تردید در حال حاضر روسیه چنان نفوذی در حوزه دریای سیاه و منطقه قفقاز اعمال کرده که همگان بر این حقیقت اذعان دارند که درگیری ها و مناقشات موجود در دریای سیاه بدون اراده و خواست واقعی مسکو قابل حل و فصل نمی باشد. چشم طمع ناتو و امریکا به این حوزه روسیه را به ایجاد ترتیبات امنیتی جدید در دریای سیاه واداشته است به گونه ای که روسیه علاوه بر استفاده از سلاح انرژی، افزایش توانایی های خود در زمینه های نظامی را در دستور کار قرار داده است ‎/
امریکا در این اندیشه است که با حضور ناوهایش این دریا را به یکی از پایگاه های ناتو تبدیل کند. به این صورت می توان حدس زد در هزاره سوم دریای سیاه نیز همانند خلیج فارس و دریای مدیترانه به یکی از میدان های رویارویی نظامی و استراتژیک قدرت ها تبدیل شود.
آینده منطقه
اهمیت منطقه دریای سیاه با پایان جنگ سرد در سال ۱۹۹۰ تاحدی رو به زوال رفت اما با حضور بازیگران نفتی و سرمایه گذاران غربی دوباره اوج گرفت.
اکنون با جنگ اخیر قفقاز چشم انداز دیگری برای این عرصه گشوده شده است. در محافل نومحافظه کار امریکا سه سناریو برای افزایش نفوذ در منطقه دریای سیاه مطرح شده است. اولین سناریو این است که هر چه سریعتر کشورهای این منطقه از جمله گرجستان و اوکراین را وارد سازمان پیمان آتلانتیک شمالی ( ناتو) کنند. دومین سناریو دادن ابتکار عمل به دست اتحادیه اروپاست و سومین سناریو نیز توسعه روابط همزمان ناتو و اتحادیه اروپا با آن دسته از کشورهای ساحلی دریای سیاه است که تاکنون به این نهاد ها نپیوسته اند.
اروپایی ها در جریان برگزاری نشست اضطراری سران بیست و هفت کشور عضو اتحادیه اروپا در روز اول سپتامبر نوعی ضعف تصمیم گیری سیاسی نسبت به این منطقه را نشان دادند ‎/
اروپا پیش از این برای حضور اقتصادی در دریای سیاه سیاستی به نام « همسایگی اتحادیه اروپا و روسیه» را در سال ۲۰۰۴ به تصویب رسانده بود اما به نظر می رسد این سیاست اکنون دچار نوعی سستی و ناتوانی شده است. روسیه نیز به خاطر بدقولی های غرب از اجرای آن سرباز زده است به طوری که پس از هجده ماه مشاهده کردیم مذاکرات درباره شراکت جدید استراتژیکی روسیه و اتحادیه اروپا به نتیجه خاصی منتهی نشد.
از آن زمان به بعد بود که این مسئله مطرح شده که آیا اتحادیه اروپا می تواند باردیگر روابط خود را با روسیه گسترش دهد
در این شرایط کشورهایی که به تازگی به عضویت اتحادیه اروپا در آمده اند در پی نوعی تضمین های امنیتی فوری در این مناقشات هستند. همین مسئله باعث شده اروپا در برابر روسیه بدون دیپلماسی باقی مانده و باز هم از نظر دفاعی کم بیاورد و اینجا است که امریکا اختیار تصمیم گیری را دردست می گیرد و ناتو را مؤثرتر از اتحادیه اروپا نشان می دهد.
با آنکه که بیست و یک کشور غربی هم عضو اتحادیه اروپا هستند و هم در ناتو عضویت دارند ‎/ اما باز این سؤال مطرح شده که ماهیت واقعی روابط میان ناتو و اتحادیه اروپا چیست سؤالی که باعث شد فرانسه به فکر بازگشت به فرماندهی ناتو بیفتد.چند نشست اخیر اروپا و ناتو نشان داد که غرب برای تأمین امنیت ژئوپولیتیک خطوط لوله و گاز، در شرایط امروز راهبرد روشنی ندارد و این سؤال بی پاسخ مانده که به راستی چه کسی از این منافع وسیع نفتی اروپا در قفقاز مراقبت خواهد کرد. آنچه مسلم است با آنکه ناتو این آرزو را در سر می پروراند که امتیاز نگهداری و مراقبت از این زیرساخت ها را در دست بگیرد اما روسیه سد راه چنین هدف جاه طلبانه ای خواهد شد.
امید های اروپا در این شرایط به پاریس و میانجیگری سارکوزی دوخته شده است و این که همگان منتظر کارهایی هستند که فرانسه در طول ریاست شش ماهه خود بر این اتحادیه انجام خواهد داد. جناح واقع گرای اروپا می گوید «امریکایی ها متحد ما هستند و روس ها شرکای ما و این دو امر تناقضی با هم ندارند.» آنها می گویند روسیه و امریکا و اروپا طرحی برای مدیریت مشترک و واقع گرایانه منطقه دریای سیاه اعمال کنند اما مشکل اینجا است که چنین ایده ای را دیگر نه امریکا قبول دارد و نه روسیه.
حسین قنبری
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید