چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

بیا به مدرسه سلام کنیم


بیا به مدرسه سلام کنیم
واژه های ریز و درشت یکی یکی از تاریکخانه ذهنم می گذرد. وقتی به نام تو می رسم قداست قلم در مقابل نامت سر تعظیم فرود می آورد و یاد گل های باران خورده ماه مهر فضای خاطرم را معطر می کند. نمی دانم امروز که لغزیدن قلم را مدیون تو هستم، تو کجایی؟ نمی دانم اگر مرا ببینی می شناسی یا نه؟
ولی می دانم که تو به خاطر من رنجیدی، لرزیدی، عذاب کشیدی و غریب ماندی. تو به خاطر من و برای من تمام شدی و من برای خودم و به خاطر خودم از تو گذشتم. بعد از لحظه های با تو بودن نه سراغت را گرفتم و نه برای دیدن تو وقتی گذاشتم و تو به خاطر من و برای من پیر شدی و شکستی. هیچ وقت اما... این را نگفتی. من هم نفهمیدم و ندانستم.
تو به خاطر من و برای من گرمای داغ تابستان را بر تن رنجورت هموار کردی و شلا ق بی رحم سرما را در اوج زمستان به جان خریدی، که من بمانم و بی خبر از آب و نان نباشم.
امروز که با آمدن بوی مهر باز هم صدای پایت در گوشم طنین انداز می شود، به یاد می آورم که یک عمر دویدی تا مرا به اوج برسانی و من رسیدم و تو غریبانه فراموش شدی.
سال های سبز جوانی ات در زردی رنج های روزانه حل شد تا من در رویش فرداها از قافله عقب نمانم و نماندم.
اما بعد از سوار شدن بر اسب قدرت دیگر ندیدمت و هرگز برای دیدن دوباره ات هم قدمی برنداشتم.
هیچ وقت دردهایت را نشناختم. همان دردهایی که به خاطر من به آن رسیدی و با آن آشنا شدی. من صفر می گرفتم، تو رنج می بردی، من درس نمی خواندم، تو سختی می کشیدی، من نمی آمدم تو می آمدی. من نمی خواستم، تو می خواستی و من این را هرگز نفهمیدم.
حال سالهای درد تو تمام شده و من به دور از این همه هیاهو و التهاب دیگر تو را نمی بینم یا اگر هم ببینم نمی شناسم.
با این همه می دانم که بی تعارف تا وقتی آب و نانت در سفره نباشد یا اگر جیب هایت سنگینی پول های کاغذی را احساس نکند و تا زمانی که اوضاع به راه نباشد حال و هوایت برای من آفتابی نخواهد بود.
از یک سو آوارهای پریشانی، سوی دیگر معضلا ت اجتماعی، آن طرف هیاهو، این طرف آشوب! آن وقت با کدام حس و حال مرا از گنگی نجات خواهی داد؟
نمی دانم اگر ببینمت چه احوالی خواهی داشت؟ نمی دانم هنوز هم آن سوی نگاه نگرانت غمی پنهان، نهفته است یا لبخند رضایت بر گوشه لبانت نقش بسته است؟ هیچ نمی دانم اما سوگند می خورم، سوگند به قداست قلم که یادگار قداست نام توست و سوگند به صلا بت کلا مت که افکار پوسیده و جاهلا نه را از ذهنم دور می کند و سوگند به پاکی نگاهت که ترس را از چشمان بهت زده ام می زداید و سوگند به پینه دستانت که در هر چین و چروکش هزار تجربه نهفته و سوگند به صدای پای مهر و سوگند به نام مقدس معلم، دوستت دارم. ماه مهر بر تو که مهربان ترینی مبارک.
با اینکه دیگر یک بچه مدرسه ای نیستم اما هنوز هم با شنیدن نام مدرسه حال و هوایم تغییر می کند. هنوز هم اول مهر برایم معنای دیگری دارد. چیزی شبیه تولد یک نوزاد، شبیه لحظه سال تحویل یا بله گفتن یک نوعروس سر سفره عقد! واضح تر بگویم اول مهر هنوز هم برایم یک شروع تازه است. یک زندگی دوباره.
آن روزها دیدگاهم به مدرسه به گونه ای دیگر بود و حال که دلم برای شیطنت های پشت میز و نیمکت لک می زند، مدرسه را با نگاهی دیگر می بینم.
با اینکه خیلی از روزهای طلا یی مدرسه رفتنم نگذشته، اما همه چیز عوض شده.
روش تدریس، کتاب ها، رفتار معلم ها، دفتر و مدادها، بازی بچه ها و حتی رفتار دانش آموزان.
آن روزها که ما به مدرسه می رفتیم معلم برای خودش ابهتی داشت که بیا و ببین. از روز اول در گوشمان می خواندند که معلم مادر دوم شماست; هر کس به ما کلمه ای بیاموزد ما را بنده خود کرده است; احترام به معلم در زمره مهم ترین کارهای زندگیست و...
و این بود که با شنیدن صدای قدم های خانم معلم در راهروی مدرسه همه خود را جمع و جور می کردند و قلب ها شروع به تپیدن می کرد.
این روزها اما با ورود مدارس غیرانتفاعی به سیستم آموزش و پرورش یا بهتر بگویم ورود پول به مکان مقدس مدرسه همه چیز رنگ دیگری به خود گرفته است.
رونق مدارس غیرانتفاعی که به دلیل عدم نظارت مستمر بر فعالیت آنان (البته نه همه آنها) به بنگاه های فروش مدرک و نمره تبدیل شده اند، باعث شده برخی از معلمان به صرف اینکه درمدارس غیرانتفاعی مشغول به کار هستند و به این بهانه که چون دانش آموز پول کلانی را جهت ثبت نام پرداخت کرده، ناچارند بسیاری از رفتارهای ناشایست دانش آموزان را تحمل کنند و دم نزنند چرا که اگر چنین نکنند روز بعد با خیل کثیر اولیای دانش آموزان مواجه خواهند شد که جهت دادخواهی از دل شکسته فرزند دلبندشان در حیاط مدرسه ردیف خواهند شد.
نمی دانم شاید بهتر بود مثل گذشته همه دانش آموزان پشت میز و نیمکت های مدارس دولتی درس می خواندند تا با پایین آمدن کیفیت مدارس دولتی فاصله آموزشی و تربیتی بین فقرا و اغنیا ایجاد نمی شد. چرا که آنان که دستشان به دهنشان می رسد با صرف هزینه های شخصی و معلم خصوصی برای فرزندان خود افت تحصیلی ناشی از کم کاری برخی مدارس دولتی را جبران می کنند و این فقرای جامعه هستند که باز هم حقشان برخلاف صراحت قانون اساسی پایمال می شود.
جمیله فلاح مادر دو دانش آموز است، او می گوید: با وجود اینکه شوهر من شغل آزاد دارد و درآمد نسبتا مناسبی دارد اما خیلی وقت ها از پرداخت هزینه های سنگین مدارس غیرانتفاعی و کلاس های جور و واجور خصوصی و نیمه خصوصی عاجز می مانیم و نمی دانیم چه باید بکنیم. خدا به داد کسانی برسد که در این وانفسا دخلشان با خرجشان جور در نمی آید.
او ادامه می دهد: بعضی وقت ها فکر می کنم اگر مثل گذشته همه مدارس در یک سطح قرار داشتند و چیزی به نام مدرسه غیرانتفاعی وارد دنیای آموزش و پرورش نمی شد شاید کیفیت برخی مدارس دولتی تا این حد پایین نمی آمد و مشکلات مالی تحصیلی برای خانواده ها ایجاد نمی شد.
این روزها با شروع فصل مدرسه و شنیده شدن صدای پای مهر، بازار خرید لوازم التحریر و کیف و کفش و لباس مدرسه داغ است.
احمد امینی که همراه پسر نوجوانش برای خرید وسایل مدرسه به شهروند آمده است در این باره می گوید: زمان ما اینجور زرق و برق ها وجود نداشت، آن موقع همه دانش آموزان تقریبا از یک نوع دفتر و مداد استفاده می کردند چون تا این حد تنوع جنس به چشم نمی خورد اما این روزها با ورود انواع و اقسام لوازم التحریر به بازار هر آدمی هوس می کند دوباره سرکلاس درس بنشیند چه برسد به بچه ها که دنیایشان کوچک است و زندگی را از نگاه دوستانشان می بینند. آن وقت خدا نکند دانش آموزی حس کند وسایلش در حد سایر دانش آموزان نیست. اینجاست که چشم و هم چشمی ها و من دارم، تونداری ها، بلایی می شود برای جان خانواده ها. آن هم با وضعیت تورم و گرانی که این روزها کمرشکن شده.
او ادامه می دهد: انواع و اقسام دفترها و مدادها، جامدادی ها، کیف و کفش و پاک کن های فانتزی در بازار به چشم می خورد اما وقتی برای خرید آنها اقدام می کنیم قیمت ها کلافه مان می کند. ولی چاره ای نیست بچه های این دوره و زمانه کلمه «ندارم» را نمی فهمند و در خواسته های خود پافشاری می کنند.
امینی که یک دفتر زیبا با جلد سه بعدی را در دست گرفته، به قیمت روی اتیکت دفتر اشاره می کند و می گوید: قیمت دو تا از این دفترها با قیمت یک کیلو گوشت برابر است حالا حسابش را بکنید والدین برای دانش آموزان ابتدایی که هر دو هفته یک بار، یک دفتر نو لازم دارند چقدر باید هزینه لوازم التحریر بدهند؟! حالا چه برسد به دانش آموزان مقاطع بالاتر که مخارج سنگین تری هم دارند.
● و اما بعد
اینها فقط یک روی سکه است، سکه درس و مدرسه روی دیگری هم دارد که باید دیده شود. دانش آموزان فقط یک طرف ماجرا هستند و آن طرف قضیه را معلم ها تشکیل می دهند که نقششان در تربیت نونهالان غیرقابل انکار است. مشکل حقوق اندک معلمان و مشکلات مالی آنها، مشکل تازه ای نیست اما می تواند راه حل های تازه ای داشته باشد.
مریم محمدی یک معلم مقطع ابتدایی است. او می گوید: من دلم نمی خواهد در پرداختن به مشکلات معلمان به مسائل مالی آنها اشاره کنم، هر چند که این مشکل قابل چشم پوشی نیست. اما تصور می کنم معلمان مشکلات دیگری هم دارند که لازم به یادآوری است.
او می گوید: سال گذشته تعداد زیادی از معلمان در مقطع ابتدایی و راهنمایی در بعضی مناطق آموزش و پرورش به صورت نیروهای مازاد بر نیاز در آمدند که اکثرا به صورت دفتردار یا اعزام به مدارس غیرانتفاعی به زحمت جایگزین شدند و جالب است که مسوولان دایم دم از استخدام نیروهای جدید می زنند و سوال این است که این نیروهای جدید در کجا مشغول به کار خواهند شد. با توجه به اینکه مشکل معلمان حق التدریس هم همچنان به قوت خود باقیست.
این معلم ادامه می دهد: از طرفی به دلیل بالا رفتن تراکم کلا س ها و افزایش جمعیت دانش آموزان، استرس و فشار کاری بر معلمان زحمتکش چندین برابر شده و این امر به مرور زمان باعث کاهش توان فیزیکی و روحی معلمان شده و سرعت افت آموزشی را تشدید خواهد کرد و به مرور زمان این فشارها ممکن است باعث بروز عدم رضایت شغلی در معلمان شود و تبعات نامناسبی را در پی داشته باشد.
وی ادامه می دهد: در همه جای دنیا سه موضوع آموزش و پرورش، بهداشت و درمان و امنیت اجتماعی مردم سه رکن اساسی توسعه و پیشرفت جامعه محسوب می شود و همه دولتها سعی می کنند در هر شرایط اقتصادی، منابع درآمدی خود را با اولویت این مسائل تطبیق دهند حال آنکه در کشور ما به بهانه اینکه بودجه سال ۸۶ به صورت انقباضی بسته شده توجهی به این امر مهم نمی شود و سوال اینجاست که آیا تبعات بودجه انقباضی را باید آموزش و پرورش جبران کند و چرا بخش های دیگر که کمتر زیربنای توسعه محسوب می شوند نباید چنین تبعاتی را بر آنان اعمال کرد؟
وی اضافه کرد: عدم رعایت حلقه های آموزش و پرورش صحیح افت شدید علمی و تربیتی دانش آموزان را در پی خواهد داشت و متاسفانه تصمیمات جدید سرعت افت علمی و تربیتی در آموزش و پرورش را چندین برابر افزایش داده است.
وی معتقد است: بیشتر مردم روی زمین کم و بیش از هوش و استعداد و توان کار و کوشش برخوردارند و می توانند برای گذراندن زندگی خود، در زمینه ای مناسب مهارتی پیدا کنند و کار و مسوولیتی را بر عهده بگیرند.
این معلم می گوید: هوش و استعداد و علا قه جوانان یکی از سرمایه های پرارزش یک ملت است که باید به موقع شناسایی شود و پرورش یابد. این کار هم به نفع جامعه است و هم به نفع خود جوانان، زیرا جامعه سرمایه خود را صرف پرورش کسانی می کند که بیش از دیگران آمادگی و شایستگی آن را دارند و به زودی افرادی کارآمد خواهند شد و کارایی خود را برای اداره و آبادانی کشور به کار خواهند گرفت که به نفع جوانان نیز هست. زیرا آنها هم بنا به استعداد و علا قه ای که داشته اند پرورش یافته و به کار پرداخته اند.از این رو از کار و کوشش خود احساس رضایت و خوشبختی خواهند کردو با مزد و پاداشی که در برابر انجام کار پرارزش خود دریافت می دارند، از زندگی آسوده ای برخوردار خواهند شد.
او می گوید: متاسفانه در کشور ما هنوز برنامه درست و روشنی برای آموزش و پرورش جوانان وجود ندارد. بسیاری از استعدادها شناخته نمی شود و در بسیاری از روستاها و شهرهای کوچک کودکان و نوجوانان از امکانات آموزشی مناسب برخوردار نیستند.
در نتیجه بیشتر جوانان کشور، از آموزش درست در زمینه هایی که استعداد آن را دارند و مورد علا قه آنها و نیز نیاز کشور است بی نصیب می مانند.
مریم محمدی ادامه می دهد: در جهان امروز که عرصه رقابت کشورهای کوچک و بزرگ است، فقط ملت هایی می توانند به دوام و بقای خود امیدوار باشند که با تمام توان خود به پرورش استعداد جوانان بپردازند و در این راه هیچ گونه سستی و کوتاهی روا ندارند. باید همه افراد از آموزش و پرورش مناسب برخوردار شوند و شرایطی فراهم شود که تنگدستی و ناآگاهی خانواده ها نتواند مانعی در راه باروری هوش و استعداد جوانان پدید آورد.
او می گوید: پرورش استعدادهای مملکت از سخت ترین و پیچیده ترین کارهاست. و هر جامعه ای که بخواهد به درجه اعلا ی پیشرفت و تربیت همگانی درست دست یابد باید از آموزش و پرورش کارایی برخوردار باشد و دولت و ملت آن جامعه تمام هم و غم و سرمایه خود را در این زمینه صرف و هزینه نمایند. بررسی کشورهای پیشروی جهان در زمینه های علمی و اقتصادی مبین این مطلب است که دولتمردان این جوامع علا وه بر صرف هزینه های مادی فراوان در این زمینه، از قوی ترین مدیران خود در این بخش سود برده اند.
وی معتقد است: دولتمردان باید از هر آنچه که علم و دانش و سرمایه هست در این راه استفاده نمایند.
باید زبده ترین انسان های جامعه از نظر هوش و توان علمی و مدیریتی مسوولیت این بخش مهم از جامعه را به دست گیرند و از سیاسی کردن آموزش و پرورش به شدت پرهیز کرد.
البته این بدان معنا نیست که جامعه آموزش و پرورش بینش و هدف سیاسی نداشته باشند. بلکه اهداف و اغراض سیاسی دولتمردان نباید تاثیرگذار در انتخاب مدیران و مدیریت ها و خرج امکانات در این بخش باشد که در غیر این صورت (الا ن هم شاهدیم) آموزش و پرورش در نتیجه مملکت را به مسیر قهقرایی رهنمون می سازد. چرا که نوجوانان و جوانان ما دیوار گلی نیستند که اگر کج ساخته شدند ویران کردن آن به آسانی صورت گیرد.
حلقه های زیادی باید به مثابه یک زنجیر به هم پیوند خورده و پشت سر هم ردیف گردند تا ما بتوانیم به سوی آموزش و پرورش مناسب و اصولی حرکت کنیم تا ضامن تربیت صحیح انسانها و پیشرفت آنها به سوی کمال باشیم.
او معتقد است: مکان آموزشی مناسب، وسایل کمک آموزشی مطابق با پیشرفت های صنعتی دنیا، تربیت معلمان نخبه، ارتقای منزلت معلم در جامعه، ارتقای وضع معیشتی و رفاهی معلمان، بهبود وضعیت اقتصادی کل جامعه، بهره گیری از روانشناس کودک و نوجوان در هر مدرسه، یک نوبته کردن مدارس، تقویت روحیه کتاب خوانی و مطالعه در کل جامعه، تجهیز مدارس به کتابخانه، کاهش تراکم دانش آموزان در کلا س درس، برگزاری انواع جشنواره های فرهنگی ورزشی- علمی و تفریحی بین آموزشگاه ها، جهت جلوگیری از سکون فیزیکی و روحی معلمان و دانش آموزان، نظارت مستمر بر مدارس غیرانتفاعی جهت جلوگیری از مدرک و نمره فروشی، از جمله عواملی است که باید در آموزش و پرورش مورد توجه قرار گیرد.
عباس رحمتی نیز یک معلم است و معتقد است: یک معلم وقتی وارد کلا س می شود باید تمام غم ها، مشکلا ت و دغدغه هایش را پشت در کلا س بگذارد و وارد شود چرا که کلا س درس مکان مقدسی است و دانش آموزان معصوم ترین گل های باغ علم هستند. وی با بیان این مطلب ادامه می دهد: سر و کار داشتن با قشر نوجوان و جوان مسوولیت بسیار خطیری است و یک معلم راه دشواری را در پیش دارد. او می گوید: نمی خواهم بگویم یک معلم نباید هیچ مشکلی داشته باشد، چرا که مشکلا ت زندگی اجتناب ناپذیرند. اما برخی مشکلا ت آنقدر واضح و مبرهن است که نمی توان به سادگی از کنارشان گذشت.
وی معتقد است: با وجود تمام تعهدی که یک معلم به کارش دارد اما گاهی اوقات مسائل مالی آنقدر بر انسان فشار وارد می کند که فکر و ذکر شخص را مشغول می دارد و مانع انجام وظیفه درست و مناسب می شود.
رحمتی می گوید: اجاره سنگین خانه ، تورم، گرانی خواروبار و مواد غذایی از یک سو دامنگیر همه افراد جامعه و به خصوص معلم هاست و از سوی دیگر دغدغه های فردی هر شخص که بی ارتباط با مسائل مالی نیست افراد را تحت تاثیر قرار می دهد.
وی معتقد است: بر هیچ کس پوشیده نیست که مشکلا ت مالی تمام افراد جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد با این وجود این مشکلا ت برای کسانی که ارتباط مستقیم با نونهالا ن و آینده سازان جامعه دارند، به گونه ای دیگر بروز می کند.
او در پایان گفت: توجه به مشکلا ت معلمان در واقع توجه به مشکلا ت جامعه است چرا که اگر معلمی با کوله باری از مشکلا ت وارد کلا س شود دانش آموزان آن بی مشکل از آن کلا س خارج نخواهند شد.
نویسنده : مرجان حاجی حسنی
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید