یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

صهیونیسم مسیحی


صهیونیسم مسیحی
هم اکنون صهیونیسم مسیحی یک نیروی مهیب وعاملی مهم در سیاست جهانی به شمار می‌آید . صهیونیسم مسیحی ابعاد گوناگونی دارد ولی درون مایه اصلی آن عبارت است از حمایت کامل‌،قاطع و سرسختانه از رژیم اسرائیل و نقشه‌های امپریالیستی صهیونیسم. هم اینک صهیونیست‌های مسیحی نفوذ فراوانی در دولت بوش دارند. از سوی دیگر با توجه به سیاست‌های جورج بوش در خاورمیانه و جاهای دیگر که در مطابقت کامل با برنامه‌های مسیحیان صهیونیست قرار دارد می‌توان از بعضی جهات جورج بوش را نیز یک مسیحی صهیونیست قلمداد نمود.
● راست مسیحی، نومحافظه‌کاری و صهیونیسم مسیحی
اگر چه گروه کوچکی از نومحافظه کاران متنفذ نقش عمده‌ای را در شکل دهی به سیاست خارجی امروزین حزب جمهوریخواه ایفا می‌کنند ولی باید دانست که این راست مسیحی است که برنامه‌های کلی این حزب را تنظیم می‌کند. در دوران زمامداری ریگان ( ۱۹۸۰ -۱۹۸۸) این دو جریان یعنی نومحافظه‌کاری و راستگرایی مسیحی در یک جنبش سیاسی و اجتماعی به یکدیگر نزدیک شدند ودورنمای خط مشی سیاسی جمهوریخواهان را شکل دادند.
نومحافظه کاری یک فلسفه سیاسی سکولار است که واکنش گروهی از لیبرال‌های سابق به آ‌نچه که آنان مماشات حزب دموکرات در مقابل اتحاد شوروی می‌نامیدند را در برداشت - بویژه نحوه برخورد شوروی با جمعیت یهودی‌اش و روابط آن با جهان عرب ، نومحافظه کاران گروهی اندک اما تاثیرگذار از نویسندگان ،‌ مفسران مطبوعاتی و مقامات دولتی را شامل می‌شدند.
در طی سال‌های ریاست جمهوری ریگان، این دو جریان سیاسی از نفوذ فوق‌العاده‌ای برخوردار شدند. نومحافظه کاران جهت گیری سیاست خارجی را از تمرکز بر حقوق بشر و دموکراسی ( در دولت کارتر) به سوی مقابله با ترور ومواجهه با “امپراتوری شیطانی” تغییر دادند . در آن سال‌ها این دو جریان سیاسی ،‌ اتخاد ضعیفی با گروه‌های سنتی جمهوریخواه همانند بین‌الملل گرایان تجارت محور و لیبرتاریان‌های حامی دولت حداقل و کاهش مالیات تشکیل دادند. گرچه این گروه‌های سنتی جمهوریخواه نیز تمایل محافظه‌کارانه‌ای داشتند ولی در مقایسه با دو جریان سیاسی مورد بحث عملگرا تر و میانه‌رو تر بودند. نومحافظه کاری و راست مسیحی را به خوبی می‌توان به‌عنوان جنبش‌هایی انعطاف ناپذیر توصیف کرد. هر دو جریان ایدئولوژیک ،‌ جزم گرا ،‌مبارزه طلب ، ستیزه جو و سازش ناپذیر هستند.
طبق اعتقادات راست گرایان مسیحی که نوعی انحراف از مسیحیت سنتی به شمار می‌آید( و اغلب کلیساهای بزرگ آ‌مریکا آن را محکوم کرده‌اند) مقدر شده است که پیشگویی‌های عهد عتیق در جهان نوین دوباره تکرار شوند و همان طور که در عهد جدید آمده به روز داوری و نبرد نهایی آرما گدون منجر شوند. بنا به گفته این فرقه گرد آمدن یهودیان در اسرائیل در سال ۱۹۴۸ بخشی از برنامه خداوند برای وقوع نبرد نهایی بود که در آن نیروهای خیر ( که طبق نظر بنیادگرایان مسیحی عبارتند از ایالات متحده و هم پیمانانش) با نیروهای شر(اتحاد شوروی و متحدین آن - اعراب و مسلمین) پیکار خواهند نمود. از آنجایی که یهودیان در نهایت باید به مسیحیت بگرایند پس می‌بایست به هر قیمتی که شده‌ از اسرائیل حمایت نمود از این‌رو راستگرایان مسیحی به شدت از اسرائیل پشتیبانی می‌کنند. گرچه نومحافظه کاران سکولارند و مسیحیان راستگرا ایدئولوژیک ولی این دو جریان اشتراکات عمده‌ای با یکدیگر دارند:
- هر دو جریان جهان را کاملا سیاه و سفید می‌بینند ،‌خیر یا شر
- هر دو معتقدند که ایالات متحده و اسرائیل ، رهبری نیروهای خیر را بر عهده دارند و مسلمانان و اعراب را جزء نیروهای شر می‌دانند( زمانی اتحاد شوروی به‌عنوان نیروی شر توصیف می‌شد و هم اکنون کشورهای محور شرارت که گفته می‌شود از ترور حمایت می‌کنند در این زمره‌اند.)
- هر دو جریان ،مبارزه جو و سازش ناپذیرند واعتقاد دارند که هیچ گونه سازگاری با نیروهای شر امکان ندارد و از این‌رو به جای مذاکره، تقابل و منازعه را به‌عنوان راه‌حل می‌بینند.
- هر دو جریان تمامیت خواه‌اند واز نظر ایدئولوژیک فقط با پیروزی کامل راضی می‌شوند.
گرچه کلیساهای مهم ایالات متحده این نوع ایدئولوژی را رد می‌کنند ولی شمار معدودی از راستگرایان مسیحی که با لابی یهودیان صهیونیست و با عناصر نظامی تندرو در طیف سیاسی اسرائیل مرتبطند به‌طور ستیزه جویانه‌ای این گونه ایدئولوژی را تبلیغ می‌کنند از لحاظ زمانی ائتلاف سیاسی صهیونیست‌ها با نومحافظه کاران و راستگرایان مسیحی در اواسط دهه ۱۹۸۰ یعنی دوران ریگان شکل گرفت.
ولی پیشینه ارتباط اسرائیل با بنیادگرایان مسیحی و مسیحیان صهیونیست آمریکایی به جنگ ۱۹۶۷ باز می‌گردد. در پی این جنگ عناصر افراطی اسرائیل،‌ جنبش اسرائیل بزرگ را شکل دادند. گوش امونیم سازمان افراط گرای شهرک نشینان در این برهه زمانی پدید آمد. در سال‌های پس از ۱۹۶۷ گوش امونیم به جریانی عمده در راست جدید اسرائیل تبدیل شد. سه عامل دیگر جنبش راست جدید را تکمیل می‌کردند. دستجاتی در حزب کارگر از جنبش اسرائیل بزرگ حمایت می‌کردند. عملگرایان ملی- مذهبی و دست راستی‌های ملی‌گرای محافظه کار . با این وجود در آن زمان دولت کارتر تلاش داشت تا علی‌رغم لابی داخلی قدرتمند صهیونیستی، خط مشی بی‌طرفانه‌ای را در خاورمیانه دنبال کند. از این‌رو فعالان صهیونیستی که سابقا با حزب دموکرات پیوند داشتند موضع جدیدی اتخاذ کردند .آنان به منظور نفوذگذاری در سیاست خارجی حزب جمهوریخواه خود را به‌عنوان نومحافظه کار، جا زدند و در پی پیروزی راست جدید درانتخاب ۱۹۸۰ قدرت و نفوذ زیادی در نظام سیاسی ایالات متحده به دست آوردند.
در اسرائیل نیز تمهیداتی توسط حزب لیکود اتخاذ شد تا روابط سیاسی با گروه‌های بنیادگرای مسیحی در ایالات متحده برقرار شود. این ائتلاف سیاسی نیز به نوبه خود توانست موقعیت نومحافظه ‌کاران یهودی رادر دولت جمهوریخواه واشنگتن مستحکم‌تر سازد. نومحافظه کاران و جنبش بنیادگرایی مسیحی که مسیحیان صهیونیست را نیز در کنار خود داشتند تا زمانی که در کاخ سفید حامی پر شوری را به دست نیاوردند از پا ننشستند. این جریانات سیاسی، جورج دبلیوبوش را قهرمان خود می‌دانند.
جرج بوش، پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ شمار زیادی از نومحافظه‌کاران راستگرایان مسیحی و مسیحیان صهیونیست را به مقامات مهمی در کاخ سفید، وزارت دفاع و دادگستری ایالات متحده منصوب نمود.
● جری فالول، پایه‌گذار صهیونیسم مسیحی
جری فالول یکی از مبلغان بنیادگرای مسیحی را پدر صهیونیسم مسیحی می‌دانند. وی همچنین تاثیر زیادی بر سیاست خارجی ایالات متحده در طول ۳ دهه گذشته داشته است و یکی از بنیانگذاران صهیونیسم مسیحی، به شمار می‌آید. وی معتقد بود که دولت کنونی اسرائیل، تحقق وعده کتاب مقدس است و از این‌رو استحقاق حمایت کامل مذهبی، اقتصادی و سیاسی را دارد.
جری فالول به خاطر چندین اقدام خود بسیار مشهور است:‌حمایت کامل از رونالد ریگان در مورد فعالیت‌های کنترا در آمریکای مرکزی و آفریقا که به کشتار ده‌ها هزار نفر منجر شد؛ فحاشی علیه نلسون ماندلا و کنگره آفریقای جنوبی و پشتیبانی از رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی. از این‌رو فالول، یکی از نمادهای بارز ارتجاع حزب جمهوریخواه قلمداد می‌شود.
در دهه ۱۹۸۰ که حزب لیکود روابط خود را با جناح راست ایالات متحده نزدیک‌تر می‌کرد، فالول یکی از شخصیت‌های کلیدی در مورد بسیج آرای مسیحیان محافظه‌کار بود. وی همواره از طریق برنامه‌های تلویزیونی و سفرهای مکرر به اسرائیل، نقش مهمی را در جلب توجه پروتستان‌های انجیلی به مسائل خاورمیانه و حمایت از اسرائیل انجام می داد.
در سال ۱۹۷۹ دولت اسرائیل یک هواپیمای جت شخصی را به فالول هدیه داد. دو سال بعد، وی به خاطر حمایت از اسرائیل، جایزه دیگری را دریافت کرد. پس از اینکه اسرائیل در سال ۱۹۸۱ راکتور اتمی عراق را بمباران کرد، مناخیم بگین، نخست وزیر اسرائیل، طی تماس تلفنی از فالول خواست که دلایل بمباران راکتور عراق را به مردم مسیحی توضیح دهد.
فالول همچنین به‌عنوان عضوی از هیئت مشاوران ائتلاف آمریکایی یهودیان و مسیحیان، فعالیت داشته است. در اواخر دهه ۱۹۷۰ وی به‌عنوان چهره‌ای خبرساز، همواره در برنامه‌های تلویزیونی حضور می‌یافت. وی در سال ۱۹۷۹ سازمان بنیادگرای “اکثریت اخلاقی” را پایه‌گذاری نمود. وی علاوه براین، در تاسیس سازمان مسیحیان صهیونیست متحد اسرائیل، سازمان یهودی به سوی سنت، جمعیت ارزش‌های آمریکایی و چندین گروه لابی‌گر دیگر، مشارکت داشته است. نفوذ سیاسی فالول، تا هنگام مرگ وی در می ۲۰۰۷ در سن ۷۳ سالگی همچنان ادامه داشت.
● ترور به نام عیسی(ع)
به نظر می‌رسد که مسیحیان صهیونیست، تصوری قبیله‌ای از خداوند در ذهن دارند. قرائت قبیله‌ای یهود از خداوند که اینها ارائه می‌دهند کاملا ناعادلانه و استبدادی به نظر می‌آید. از این رهگذر خداوند به صورت خدای فقط قوم یهود ظاهر می‌شود و نه خداوند تمام مردمان، چرا که وی از فتح اراضی دشمنان به دست یهودیان، خشنود می‌شود. از این‌رو، مسیحیان صهیونیست به نقل از کتاب مقدسی که به دست یهودیان نوشته شده است، مدعی‌اند که خداوند، سرزمین اسرائیل بزرگ از مصر تا عراق را تا ابد به یهودیان، ‌بخشیده است. طبق این آموزه‌ها میلیون‌ها نفر از مردمی که در این سرزمین‌ها زندگی می‌کنند،‌اعم از اعراب، مسلمانان و مسیحیان حق ندارند که در آنجا ساکن شوند و بنابراین باید سلطه یهود را پذیرا شوند. حتی بعضی از مسیحیان صهیونیست معتقدند افرادی که از پذیرش سلطه یهودی سرباز می‌زنند باید یا کشته و یا تبعید شوند. در واقع، صهیونیسم مسیحی در سنت جنگ‌های صلیبی و تاریخ دیرین فتوحات کلیسا ریشه دارد و دستورالعملی برای جنگ جهانگیر و امپریالیسم مسیحی است. از این گذشته، آموزه مذکور، فقدان کامل معنویت ناب را نیز بازتاب می‌دهد و تلاش دارد تا مفهوم خداوند را به یک دیکتاتور تنگ‌نظر، بلهوس و نژادپرست،‌تقلیل دهد که به منظور محافظت از طرح‌های توسعه‌طلبانه به اصطلاح بندگان برگزیده خود، مشتاقانه دستور کشتار بیگانگان را صادر می‌کند. پیام اصلی صهیونیسم مسیحی را به‌طور خلاصه می‌توان این گونه بیان کرد: هر اقدامی که توسط اسرائیل صورت می‌گیرد، توسط خداوند تنظیم شده است و از این‌رو باید مورد اغماض قرار گرفته، حمایت شده و حتی توسط دیگران، مورد تحسین واقع شود. مسیحیان صهیونیست می‌گویند: “هر کاری که اسرائیل انجام می‌دهد، اشکالی ندارد. خداوند می‌خواهد که آن‌گونه شود”. این تساهل، اقدامات زیر را نیز شامل می‌شود: حمله اسرائیل به لبنان که حدود ۱۰۰ هزار لبنانی و فلسطینی بی‌گناه را کشته یا مجروح ساخت؛ بمباران کشورهای مستقل همچون عراق، آزار و اذیت عمدی و سازماندهی شده فلسطینیان- شکستن استخوان‌هایشان، شلیک به سوی کودکان و انهدام خانه‌هایشان؛ و اخراج مسلمانان و مسیحیان از سرزمینی که ۲۰۰۰ سال در آن می‌زیسته‌اند. در حقیقت، حمایت مسیحیان صهیونیست، اسرائیل‌های ستیزه‌جو را قادر می‌سازد که خانه‌های فلسطینیان را تصاحب کرده و به منظور تخریب اماکن مقدس اسلامی، مسجدالاقصی را به محاصره درآورند.صهیونیسم مسیحی، تهدیدی برای صلح و امنیت جهانی
جنگ، جهانگشایی و استیلای امپریالیستی بر مبنای پافشاری متعصبانه بر حقانیت کامل مسیحیت و برتری نژادی قوم یهود، در کانون اندیشه‌های صهیونیسم مسیحی قرار دارد. مسیحیان صهیونیست معتقدند که یهودیان، بندگان برگزیده خداوند هستند و خدا به یهودیان، حقی مطلق برای سلطه کامل بر نه فقط فلسطین بلکه در واقع به بخش اعظمی از منطقه از مصر تا عراق یعنی به اصطلاح اسرائیل بزرگ را عطا نموده است. از این‌رو آنان اصرار دارند افرادی که با برنامه‌های امپریالیستی اسرائیل بزرگ یا اشغال فلسطین به دست صهیونیست‌ها مخالفت کنند، دشمنان خداوندند و بنابراین مستحق‌اند تا به هر وسیله ممکن از جمله جنگ تمام عیار یا قتل عام، نابود گردند.
البته باید گفت که حمایت از اسرائیل به این معنا نیست که مسیحیان صهیونیست، یهودیت را به عنوان شیوه صحیح رستگاری می‌دانند. و نیز نباید به عنوان محبت واقعی نسبت به یهودیان تعبیر شود که انحرافی از آموزه‌های سنتی کلیساست که برای قرن‌های متمادی، یهودیان را قاتلان عیسی (ع) می‌دانست. از آنجایی که مسیحیان صهیونیست معتقدند که مسیحیت تنها راه رستگاری و دین قابل قبول نزد خداوند است، آنان اصرار دارند که یهودیان، رستگار نخواهند شد مگر اینکه به مسیحیت بگروند. از آنجایی که مسیحیان صهیونیست، مدافعین پر شور دولت اسرائیل و دشمنان سرسخت اعراب و مسلمانان هستند، پس توانسته‌اند پیوند نزدیکی با گروه‌های یهودی دست راستی و رژیم اسرائیل برقرار سازند و امروزه بخش جدایی ناپذیری از محور اسرائیل- آمریکا محسوب می‌شوند.
در عمل، صهیونیسم مسیحی، دعوتی به سوی یک جنگ جهانگیر است. مسیحیان صهیونیست اعتقاد دارند که فقط مسیحیت، بر حق است و تمامی ادیان دیگر، شیطانی یا نادر هستند؛ یهودیان نیز باید همگی در فلسطین جمع شوند تا به اصطلاح پیش‌گویی‌های کتاب مقدس، تحقق یابد و اینکه بزودی جنگ جهانی بزرگی که به کشتار صدها میلیون نفر منجر شده و طلایه‌دار رجعت دوباره مسیح است، به وقوع خواهد پیوست و به دنبال آن، عیسی (ع) پادشاهی مسیحی را در سرتاسر جهان، بنیان خواهد نهاد. این آموزه‌ها، به صراحت برنامه توسعه طلبانه و مبتنی بر نفرت صهیونیسم مسیحی را نشان می‌دهد.
مسیحیان صهیونیست، سیاست‌های جنگ طلبانه اسرائیل و ایالات متحده را کوششی برای محافظت از سرزمین فلسطین در راستای آماده سازی برای ظهور “ ارض موعود” قلمداد می‌کنند. از این‌رو به عنوان بخشی از این راهبرد، اشغال عراق توسط ایالات متحده، کاملا ضروری به نظر می‌رسید. صهیونیسم مسیحی به طور کامل از واقعیات روگردانده و عملکرد عادی روند سیاسی را تضعیف می‌کند. کشتار مردم در سرزمین مقدس فلسطین یکی از آثار عملی این ایدئولوژی است. بنابراین با توجه به نفوذ زیادی که حامیان مسیحی، صهیونیسم و بویژه ایالات متحده دارند، این ایدئولوژی تهدیدی بسیار هولناک برای صلح و امنیت جهانی محسوب می‌شود و نباید آن را صرفا یاوه‌گویی‌های یک اقلیت تندرو به شمار آورد.
منابع در دفتر روزنامه موجود است
یعقوب نعمتی و روجنی
politicalthought.blogfa.com


همچنین مشاهده کنید