یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


روشنفکر نگاتیو


روشنفکر نگاتیو
بابک احمدی نویسنده‌ای است که «کار روشنفکری» می‌کند، یعنی هم در فضای میان گفتمان‌های گوناگون، از سینما و ادبیات تا فلسفه و نقد موسیقی می‌نویسد، هم از شرایط سیاسی و اجتماعی غافل نیست و هم با آثار ساده و نوگرایی که می‌نویسد، به گسترش گفتمان روشنگری کمک می‌کند.
همین چهره سارترگونه اوست که چنین مورد استقبال دانشجویان و اهل فرهنگ است و همیشه آثارش را به نوشته‌هایی راهگشا و خواندنی بدل می‌کند. باز به همین دلیل است که وقتی نخستین جلسه از سلسله نشست‌های جامعه فرهنگی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، به سخنرانی او پیرامون «اندیشه انتقادی» اختصاص می‌یابد، اینچنین مورد استقبال گسترده دانشجویان قرار می‌گیرد. گزارش پیش رو برداشتی از سخنرانی اوست که عصر روز سه شنبه ۲۷ فروردین در دانشگاه تهران ایراد شده است:
جلسه با حضور پر شور دانشجویان علوم انسانی در تالار کمال آغاز شد و بابک احمدی در آغاز با فرارفتن از بحث مربوط به نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت به گستردگی معنایی مفهوم اندیشه نزد متفکران اشاره کرد و معنای نظریه را در دو ساحت علوم تجربی و علوم انسانی متفاوت خواند و گفت: در علوم فیزیکی و طبیعی معمولا نتایج تجربه‌ها را با هم قیاس می‌کنیم و بر اساس آن یک دستگاه استوار بر تجربه می‌سازیم و به کمک آن پیش بینی‌هایی در مورد پیشرفت و توسعه کار فکری مان می‌کنیم که به‌طور موقت درست است. چنین مفهومی ناظر به این پدیده اولیه است که آنچه پیش روی ماست حیات ندارد و یا اگر حیات دارد انسان نیست و آگاهی ندارد و از این رو قابل پیش بینی است و نسبت به آن بی‌تفاوتیم.
نویسنده «مدرنیته و اندیشه انتقادی» در ادامه گفت: اما در علوم انسانی با آدم
سر و کار داریم، موجوداتی که پر از آشوب و پیش بینی ناپذیرند که وقتی که گردهم می‌آیند تصمیم‌هایی می‌گیرند که قابل پیش بینی نبوده است. موجوداتی تاریخی، استوار به سنت، فرهنگ که با زبان سر و کار دارند و تا حدود زیادی تابع پارادایم‌های دانایی دوران هستند و بنابراین نمی‌توان به قدرت از نظریه مثل علوم طبیعی سخن گفت، گو اینکه بعد از تامس کوهن، در علوم طبیعی هم مشکلاتی بر سر نظریه به معنای پیش گفته ایجاد شده است.
بابک احمدی با این توضیح نظریه را به دو معنا تفسیر کرد: یا مجموعه‌های بسامان عقاید یا دستاوردهایی از دانایی فعلی ما که کمک می‌کنند که آینده را بهتر بدانیم. به شدت بنا به هر دوی این تعاریف صحت نظریه‌ها زیر سوال است.
زیرا تاریخ علم و نظریه ثابت کرده که همواره نظریه‌های علوم مورد تغییر و تحول‌اند. اما نظریه انتقادی بنا به تعریف اول نظریه تمام مجموعه‌های بسامان عقاید است که دیدگاهی نقادانه به جامعه و علوم انسانی داشته باشد و بنا به نظریه دوم تمام مجموعه‌های بسامان عقاید است که در جست و جوی توضیح حدود و سرچشمه موضوع مورد بررسی خودشان هستند.
نویسنده «ساختار و تاویل متن» با اشاره به همان گویی بودن تعریف نخست از نظریه انتقادی، بر اهمیت دومین تعریف اشاره کرد و آن را در ارتباط با اندیشه‌های کانت خواند و گفت: کانت در مقدمه «سنجش خرد ناب» معنای انتقاد را تعیین حدود و کارکرد و توانایی خرد می‌خواند.
بنابراین انتقاد کانتی نشان دادن حدود کارکرد هر چیزی است. بعد از کانت مارکس در کتاب «سرمایه» یا نقد اقتصاد سیاسی همین معنا از انتقاد را در نظر دارد و می‌خواهد نشان دهد که اقتصاد سیاسی به مثابه علمی بورژوایی تا کجا می‌تواند کار کند و از کجا ایدئولوژی می‌سازد و دروغین است و چگونه می‌توان توضیح دیگری داد که کارکردهای دقیق نظام سرمایه داری را روشن کند.
نویسنده «کتاب تردید» با تاکید بر معنای انتقاد نزد کانت گفت: انتقاد کانت هم متوجه ابژه است و هم نظرگاه‌ها و دیدگاه‌هایی که در مورد حدود شناخت است، مثل لاک، هیوم و ارسطو را مورد نقد و سنجش قرار می‌دهد. این دستورالعمل اواخر قرن هجدهم و تمام قرن نوزدهم است، یعنی نشان دادن حدود کارکرد یک نظریه و نظرگاه‌هایی که این نظریه از آنها بر آمده است.
وی سپس با تاکید بر معانی گوناگون اندیشه در یک تقسیم کلی بر دو نوع کار فکری بشری تاکید کرد و گفت: به‌طور کلی دو جور می‌شود یک پدیده را مورد بررسی قرار داد، یک نگاه پوزیتیو که البته شامل‌تر از دیدگاه معروف پوزیتیویستی حاکم بر سده نوزدهم است و دیگری نگاه نگاتیو. نگاه پوزیتیو مدعی است که در بررسی یک پدیده ارزشگذاری نمی‌کنم و در بررسی آن پدیده هیچ نوع بهتری را نمی‌شناسم. لذا باید بی‌طرف باشیم و از آنجا که فرض بهتری نداریم و عنصر نگاتیوی نمی‌یابیم، به گونه‌ای تسلیم وضعیت موجود می‌شویم. البته نگاه پوزیتیو به تحول قائل است و تا حدود زیادی نسبت به طبع بشر و موجودات خوش بین است.
نویسنده «سارتر که می‌نوشت»، ارسطو، کانت، فیلسوفان انگلیسی و سنت لیبرالی را متعلق به اندیشه پوزیتیو خواند و در مقابل به ویژگی‌های اندیشه نگاتیو اشاره کرد و گفت: اندیشه نگاتیو، از قدم اول پدیده مورد بررسی را نمی‌پذیرد و از همان قدم اول ارزشگذار است و به سیاق مارکس می‌خواهد کشف کند که پدیده پیش رو چه تناقض‌هایی دارد و هدف اصلی‌اش شناخت عملکرد دستگاه و تناقض‌های آن است.
لذا این اندیشه جانبدار است و ضمن نپذیرفتن وضعیت موجود، در جست و جوی راهی برای یافتن امید است. لذا این نوع اندیشه با نقد بی‌رحمانه وضع موجود، جایگزینی به صورت اتوپیا برای آن پیشنهاد می‌کند. نقد بی‌رحمانه را مارکس نقدی می‌داند که از نتایجی که به بار می‌آورد و نه از نیروهایی که در برابرش هستند، هراس دارد.
نویسنده «مارکس و سیاست مدرن» با دو گونه خواندن اندیشه نگاتیو در طول زمان گفت: اندیشه نگاتیو در طول زمان دو حالت می‌یابد، یا به تدریج و بر اثر برخورد با واقعیت تا حدودی ساییده می‌شود و با اندیشه‌های پوزیتیو اصلاح‌طلب موجود همراه می‌شود و دیگری نقدی است که تا انتها پیش می‌رود، مثل دیالکتیک منفی آدورنو که در مقابل اندیشه پوزیتیویستی و رفرمیستی و لیبرالیستی است.
احمدی با انتقاد از پیامدهای خطرناک اتوپیاسازی در میان متفکران نگاتیو به نظریه انتقادی نزد تئودور آدورنو، متفکر مکتب فرانکفورت اشاره کرد و گفت: آدورنو معتقد است که اگر عنصر یوتوپیک را اندیشه انتقادی بگیریم، جهانی عمیق‌تر داریم، یعنی برای رد کردن آنچه بد است الگوی خوب نمی‌سازیم، یعنی بد را از بد استنتاج می‌کنیم زیرا خوب را نمی‌شناسیم. اساسا دیالکتیک منفی، کتاب بزرگ آدورنو هدفش این است، یعنی عواملی را در اختیار می‌گذارد که با آن عوامل می‌توان تاریخ و دوران خود را شناخت، نابسامانی‌هایش را درک کرد و انتقاد به مدرنیته را سامان داد، ضمن اینکه نقد ایدئولوژی را به استناد آینده و پایان تاریخ انجام نمی‌دهد.
بنابراین نظریه پردازان انتقادی بی آنکه بخواهند به طیفی در وسط منتقل می‌شوند، یعنی طیفی هستند که هم اصلاح‌طلبند و هم به واقعیت پایبند. نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت توسط عده‌ای انسان منتقد در دل جهان سرمایه‌داری غرب است که به این نظام انتقادهای جدی دارند و نظم موجود را نمی‌پذیرند.
نویسنده «خاطرات ظلمت» تاکید کرد، هر دو نوع نگاه پوزیتیو و نگاتیو، به تنهایی طیفی را تشکیل می‌دهند و گفت: در میان هر دو دسته، هم متفکرانی یافت می‌شوند که دستاوردهای عمیق فکری ایجاد کرده‌اند و اندیشه ایشان متکی به فعالیت‌های عمیق نظری است و هم افراد فرومایه‌ای یافت می‌شوند که به صورتی عامیانه یا زیادی خوش بین هستند و یا بی‌دلیل بدبین هستند. مثلا در نگاه پوزیتیو هم اندیشمند قدرتمندی چون کانت هست و هم روانشناسان شکست خورده و افراد فریبکاری هستند که مدعی هستند به آدم‌ها انرژی مثبت می‌دهند. در میان متفکران نگاتیو هم اندیشمندان بزرگی چون مارکس و گرامشی دیده می‌شوند و هم انسان‌های دونمایه‌ای چون مائو و استالین.
احمدی در پایان سخن به معنای عرفی و رایج نقد در زبان عامیانه اشاره کرد و گفت: اگر همچون ویتگنشتاین به زبان متعارف که بسیار نیز اهمیت دارد بازگردیم، معنای دیگری از نقد را باز می‌یابیم. در اینجا نقد به معنای خوب یا بد چیزی را گفتن و انتقاد به دیگری و گرفتن خطاهای اوست. پیامدهای نیکوی این شیوه نقد گفت و گو و ایجاد منطق مکالمه است که اگر چنین شود سعادت را برای بشر فراهم آورده‌ایم. گرچه متاسفانه امروز در جامعه ما این شیوه نقد با نسبت‌های ناروا دادن و نیت خوانی همراه شده است.
مجید عزتی
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید