یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تناقض‌های جنگ بر ضد ترور


تناقض‌های جنگ بر ضد ترور
عصر حاكمیت نومحافظه كاران در آمریكا با ادبیات سیاسی جدید آغاز شد. برخورداری از این ادبیات یا ایدئولوژی سیاسی، وجه اصلی تفاوت این جناح از حاكمان كاخ سفید باهمه دولت های پیشین این كشوراست. نتیجه عملی ایدئولوژیك شدن كابینه جدید آمریكا این بودكه آنها جهان را از دریچه ای متفاوت ازنه فقط شهروندان آمریكا كه حتی متمایز از همه جوامع غربی نگریستند.
ایدئولوژی یا گفتمانی كه به نام نومحافظه كاران درتاریخ روابط بین الملل ثبت شد دربطن خود ملغمه ای از هنجارها وارزش هاست كه قراربود جایگزین ارزش ها وتعاریف نظام به اصطلاح جهان كهنه شود، و دولتمردان كنونی آمریكا- چنان كه درگفتاربوش بارها تأكید شده - تحقق آن ارزش ها را نوعی رسالت تاریخی برای خویش فرض كردند.
مثال ها ومصداق های ملموس این هنجارها همان بود كه جهان را به دو قطب خیروشر یا دوستان ودشمنان آمریكا تقسیم می كرد. این ایدئولوژی با حادثه بحث انگیز ۱۱سپتامبر، تولد یافت و با دو جنگ ویرانگر عراق و افغانستان بارور شد و اكنون كه نزدیك ۶ سال از عمر سیاسی آن می گذرد، فرصت آزمون و خطای آن سپری شده است.
شایدكالبد شكافی این تفكر و پیداكردن تیره وتبار آن برای اندیشوران وكسانی كه «همزاد» های بسیاری در تاریخ اندیشه غرب برای آن سراغ داشتند چندان دشوار نبود اماتامدت ها كسی نمی دانست كه كاروان ایدئولوژی نومحافظه كاران سر ازكدام منزل درخواهد آوردو برای افكارعمومی، دست كم تا زمان اوج گرفتن جنگ عراق ،نقطه پایان استراتژی نومحافظه كاران پیدا نبود . این استراتژی بر ۳ پایه استوار است كه درمرحله عمل هرسه مؤلفه یكجا به كار گرفته شد : جنگ پیشدستانه، جایگزینی ابزار نظامی به جای منطق دیپلماسی و ترجیح اصل تهدید بر مذاكره و تروریسم.
از میان این اصول سه گانه مانیفست نومحافظه كاران، شاید تاكنون بیش از همه به دواصل نخست پرداخته شده وموضوع سوم یعنی تلقی وتعریف این گروه ازمقوله تروریسم چندان مورد توجه قرارنگرفته است. براین اساس درنوشتار حاضر به آنچه در این ۶ سال دررفتار و اندیشه آمریكایی ها در حیطه بحث تروریسم گذشت، نگاه افكنده ایم. ضرورت ورود به بحث تروریسم دردستگاه فكری نومحافظه كاران آنجاست كه این بخش امروز به كانون آسیب پذیری دولت بوش تبدیل شده است وبه باور اغلب ناظران، كارنامه تناقض آلود نومحافظه كاران در وادی تروریسم، نقطه آغاز رویگردانی از این جریان در داخل و خارج آمریكا است.
چالش هایی كه آمریكا در حیطه بحث تروریسم با آن روبه رو شده است محدود به میدان جنگ عراق یا ناكامی این كشور درمهار گروه های تروریستی نیست، بلكه مسأله اصلی امروزتوجیه وقبولاندن اندیشه كاخ سفید در وادی مبارزه با ترور هست در واقع همان چیزی كه اعصاب تصمیم گذاران نومحافظه كار را به هم ریخته است.
این چالش ها درچند زمینه مشخص بروز و ظهوریافته است از جمله تناقض های پیش آمده در اندیشه و عمل و یا تضاد میان رفتارهای دیروز و امروز، پرهیز از پذیرش یك تفاهم و توافق جهانی بر سر تعریف تروریسم، نادیده گرفتن ویا انكار تفاوت ها وتمایزهای گروه های افراطی وشبه مسلمان با گروه های اصیل اسلامی مخالف خشونت، برخورد گزینش شده با موارد و مصداق های ترور به ویژه درسرزمین های اشغالی، بی اعتنایی نسبت به زمینه های اجتماعی و بسترهای اقتصادی جریان های تروریستی و سرانجام چشم پوشی از پدیده ملموس تروریسم دولتی .
● دردسرهای فقدان تعریف تروریسم
ازهمان زمان كه بزرگ ترین واقعه تروریستی در۱۱سپتامبرموضوع تروریسم را به بنیادی ترین مبحث جهان جدید تبدیل كرد، هر سه گروه افكارعمومی ،دولتمردان ونخبگان كشورهای مختلف بر ضرورت وجودیك تعریف وداشتن معیار مشترك برای این موضوع مناقشه انگیز پای فشردند، گویی همه می دانستند كه در خلأ چنین معیارومبنایی چه فتنه هایی گریبان ملت ها و دولت ها و مذاهب راخواهد گرفت.
زاویه اصلی این تضاد بویژه در نگاه دوجبهه جهان اسلام وغرب نمایان شد . پیدا بودكه دولت ها ومتفكران دوطرف، با دونگرش ودومعیار متفاوت به قضاوت دراین زمینه نشسته اند. اختلاف نظر میان مسلمانان و دنیای غرب در این زمینه از یك اختلاف ترمینولوژیك بر سر واژه تروریسم شروع می شد و تا مرحله تعیین مصداق ها و مثال ها تداوم می یافت.
چیزی را كه اكثر غربیان تروریسم می نامیدند، اكثر مردم شرق، دفاع از شرافت خود می دانند و پدیده هایی كه دولت ها و ملت های مسلمان مصداق بارزتروریسم دولتی می دیدند درپایتخت های غربی با عنوان دفاع ازخود توجیه می شود. طبیعی است تا وقتی واژگان ونگاه ها، این چنین نامأنوس اند خشونت وتروراجتناب ناپذیرو آسان به راه خود ادامه می دهد . درماندگی كشورها دریافتن این تعریف مشترك، برای نومحافظه كاران آمریكا فرصتی بود تا ایدئولوژی خود را پیش ببرند. بنابراین درحالی كه هنوز درتالارها واتاق های كنفرانس سازمان ملل، بحث برسر تروریسم ادامه داشت دولت بوش عملیات های خود رابرروی نقشه ضدتروری كه خود ترسیم كرده بود، پیش برد دراین مدت نه معطل توافق جهانی برسر تعریف ترور ماندند و نه به سؤال هایی كه برای مثال از تناقض های تروریسم در خاورمیانه می پرسید، گوش سپردند.
● ۲مسأله غامض
استراتژی جنگ ضد ترور، كه كاخ سفید درپیش گرفت یك آماج بیش تر نداشت وآن مسلمانان وگروه های اسلامی بود؛ با این توجیه كه پشت حادثه ۱۱ سپتامبر گروه های به اصطلاح دارای تبار اسلامی وعربی قرارداشتند.
جهت گیری فلش های جنگ ترور بر ضد گروه های اسلامی، ازهمان ابتدا كاخ سفید رابامجموعه ای از پرسش ها روبه روكرد. این پرسش ها اغلب حول روابط گذشته آمریكا با گروه های مذكور ونیز دولت های حاكم برخاورمیانه دور می زد .
ومسأله غامض دیگر دراین زمینه این بودكه نومحافظه كاران آمریكا از یك سو سیاست خویش را به ریسمان دموكراسی آویخته بودند وازسوی دیگردرقالب مخالفت با ترور، با گروه هایی وارد ستیز شده بودند كه آرای مردم را پشت سردارند ومصداق نیروهای دموكراتیك شناخته می شوند.
اما مسأله نخست یعنی مناسبات گذشته آمریكا با گروه هایی كه این بارنامشان درصدرلیست تروریسم قرارگرفته بودند، جنجالی بیش تر ازموضوع دوم انگیخت وهضم آن برای افكارعمومی دشوارتر شد .
دست كم به لحاظ زمانی، مدت چندانی ازهمپیمانی آمریكا با گروه هایی كه واشنگتن ازآنها برای مقابله با كمونیسم بهره گرفت ، نمی گذشت. پیمان آن روز آمریكابا گروه های موسوم به اعراب افغان موجب شددراغلب اوقات این كشور حتی از جریان هایی از جمله «اخوان المسلمین» در جهان عرب حمایت كند. این درحالی است كه در دورجدید، كل گروه هایی كه به نحوی دنباله های فكری وتشكیلاتی اخوان درافغانستان ؛اردن یا حتی فلسطین وعراق شناخته شده اند در لیست تحریم آمریكا قرار گرفتند.
از ۱۱ سپتامبرتاكنون صدها سند منتشر شد كه همگی دلالت بر این داشت كه سیاست های ایالت متحده چه غیر مستقیم و چه مستقیم، بسترساز رشد جریان های افراطی و تروریسم در چارچوب جنگ سرد به ویژه در افغانستان بوده است كه محصول بارز آن پدیده هایی مانند اسامه بن لادن و جماعت القاعده، طالبان است.
فقط یك تغییر مسیر در سیاست آمریكا پس ازسقوط دشمن مشترك یعنی كمونیسم وجود دارد كه این گروه ها ودوستان دیروز رابه صف دشمنان سوق می دهد، یعنی از زمانی كه سلاح ها و موشك های آمریكا ازسمت شوروی و اروپای شرقی در آغاز دهه ۹۰ به سوی عراق نشانه روی می كند و همپیمانان دیروز او نیز نگاه خود را برمی گردانند. پس ازاین است كه در این جنبش ها، احساسات بر ضد دیگران به ویژه غرب برانگیخته شده وشور به مبارزه با سیاست های آمریكا اوج می گیرد. به هرحال آنچه پیداست آمریكایی ها و نظریه پردازان آن از جریان «نومحافظه كاران» پیش بینی این بخش از قضیه را نكرده بودند وگرنه بر روی ایجاد تغییراتی در ماهیت این جنبش ها كه اكنون در میان توده عرب ها از نفوذ بالایی برخوردارند و نیز سوق دادن آن ها به سمت همگامی با سیاست آمریكا ، حساب باز می كرده اند.
اما ریشه های دومین تناقض جنگ ترور را باید در مقطعی جست وجو كرد كه همه گروه هایی را كه امروز در لیست سیاه تروریسم خود قرار داده است به حضور درمیدان انتخابات تشویق كند. درست از فردای فروپاشی شوروی كه واشنگتن خود را بر بام رهبری جهان حس كرد، دولتمردان كاخ سفید به امید مدیریت یك تغییر هدایت شده درنظام های بسته منطقه طرح اصلاحات گام به گام را مطرح كردند. آن روزهیچ كس از عاقبت گشودن دریچه فضای جهان عرب پیش بینی روشنی نداشت.
آمریكایی ها غرق در گرمای این تب تغییر، فقط به انتظار چیدن میوه های این نهال بودند. همچنان كه ناظران روایت كرده اند، واشنگتن آن روزها درافق های این طرح «دموكراسی هدایت شده» - طرحی كه موج آن همزمان با طلوع عصرارتباطات به سرزمین های عربی راه یافته بود- چند آرزو را در سر می پروراندند: از جمله این كه درگام نخست عامه مردم عرب را جذب كنند. به این بهانه كه با این طرح خواسته های آنها را در زمینه اصلاحات، تغییرات و دموكراسی برآورده سازند.
در وهله دوم امتیازات استراتژیكی از رهبران و حكومت های عربی كسب می كردند با این تهدید كه درصورت همراهی نكردن آنان از طریق دموكراسی و انتخابات، گروه های اسلامی را جایگزین خواهد كرد. هدف سوم طرح، بهبود وجهه آمریكا در جهان عرب و اسلام و ایجاد این تلقی بود كه ایالت متحده در مقایسه با دولت های سكولار اروپایی، حامی حقوق همه نیروها از جمله احزاب اسلامی است.البته دركنار این، كاخ سفید سودای حذف جناح های انقلابی و روی كار آوردن طیفی موسوم به اسلام سیاسی میانه رو را در سر می پروراند.
به هر حال واشنگتن آن روزدر قالب این طرح كه با نام برنامه اصلاحات درخاورمیانه نوین، ارائه شد. مجبور شد به برگزاری انتخابات در ۳ نقطه مهم منطقه یعنی : مصر، لبنان وفلسطین تمكین و دولت های عربی وهمه جناح ها را به حضور درانتخابات ترغیب كند. در عرصه فلسطین از برگزاری انتخابات در موعد مقرر پشتیبانی كرد و حتی «اسرائیل» را وادار ساخت كه اقداماتی را برای تسهیل كار انتخابات انجام دهد و از خواسته خود در خارج كردن حماس از روند انتخابات چشم پوشی كند.
اما نتیجه همه این انتخابات ها، عكس خواسته های سیاسی آمریكا شد، در هر ۳ پهنه انتخاباتی خاورمیانه یعنی: فلسطین، مصر، لبنان و سپس عراق سیر وقایع برخلاف انتظار و محاسبات دولت بوش پیش رفت. انتخابات این كشورها هرچند با فاصله زمانی متفاوت برگزار شد و هركدام شكل وموضوع مختلفی را دربر می گرفت، اما نتایج بدست آمده زنجیره ای ازیك اتفاق واحد را تشكیل می داد. هر سه انتخابات برنده ای با یك شناسنامه داشت وآن نیروی مقاومت یا انقلابیون بودند. بنابراین در نخستین آزمون دموكراتیك منطقه، جناح حامیان آمریكا سخت ترین شكست سیاسی را چشیدند. اتفاقی كه اغلب ناظران از آن به بزرگ ترین زلزله سیاسی خاورمیانه و سونامی سیاسی جهان عرب تعبیركردند.
مهم نبود كه جناح مبارزان عراق یا گروه اخوان المسلمین درمصر یا حماسی ها درغزه چند كرسی رادراین انتخابات ها كسب كرده اند، بلكه شگفتی دراین بود كه جریانی كه كاخ سفید ازآمدن آنها به عنوان غلبه اسلام سیاسی، احساس خطر كرده بود به كرسی های پارلمان یا حكومت در این كشورها راه یافت.
دولت آمریكا باور نداشت كه نتیجه انتخابات فلسطین این گونه باشد، چرا كه از توان «حماس» و میزان ناامیدی توده ملت فلسطین از جناح سازش وطیف محافظه كار عرب خبر نداشت.
همه واكنش ها و رفتار واشنگتن در فردای گشودن صندوق های رأی، نشان از یك شوك وكابوس داشت وسرانجام همین كابوس حاكمیت انقلابیون بر خاورمیانه بودكه به فاصله اندكی پس از نشستن منتخبان مردم فلسطین، مصر و لبنان، كاخ سفید را به در پیش گرفتن دكترینی با ۱۸۰ درجه اختلاف با سیاست قبلی كشاند. همه ترتیباتی كه قبل از انتخابات با عناوین مختلف، از جمله اصلاحات درجهان عرب چیده بود كنارنهاد.طرح اعمال فشارسیاسی برای تغییر رفتارمحافظه كار عرب را ناتمام رها كرد وبه جای آن طرح تقویت وتجهیز دوباره این دولت ها را پی گرفت. شاهزادگان و امرای عرب كه به حاشیه رانده شده بودند باردیگر به صحنه بازگشتند. به این صورت یك جبهه ائتلافی جدید در برابر جناح اسلام گرایان پیروز شكل گرفت كه همه متحدان سیاسی ،اقتصادی ونظامی آمریكا درآن گردآمدند.
آمریكایی هاتعریف تازه ای از دشمنان و دوستان خویش ارائه كردند. اتفاق جالب این بودكه درجغرافیای سیاسی تازه ای كه كاخ سفید ترسیم كرده بود، گروه هایی كه دردموكراتیك ترین رقابت انتخاباتی روی كارآمده بودند، درردیف نیروهای معارض دموكراسی تهدید برای جهان آزاد رده بندی شدند و در مقابل نیروهایی كه اقبال و رأی مردم را از دست داده بودند به عنوان نیروهای میانه رو وحامی آزادی معرفی شدند. به این صورت نخستین نطفه تناقض در جنگ تروریسم همین جا شكل گرفت .
سیاستی كه واشنگتن در این مرحله پی گرفت، نسخه دیگری از تز امنیتی بود كه اروپا به ویژه فرانسوی ها پس از انتخابات دهه۹۰ در الجزایر و در برابر جبهه پیروز جبهه نجات اسلامی پیش گرفتند؛ حتی به اعتقاد برخی ناظران سیاست امنیتی آمریكا بر ضد جنبش های نوپدید خاورمیانه، نوعی نسخه برداری ازهمان تزی بود كه فرانسوی ها باتبانی ارتش و محافظه كاران الجزایر برای زمین گیركردن و خاموش ساختن مشعل حركت اسلامی درآن نقطه شمال آفریقا دنبال كردند، به ویژه آن كه در محافل لیبرال ها از «الجزایری كردن» به عنوان یك الگوی موفق برای مهار نیروهای اسلامی یاد می شود.
● تضاد اسلام و غرب یا تضاد آمریكا با جنبش های اسلامی
آمریكا نمی توانست این مبارزه گسترده برای مهار حركت های اسلامی را كه این بار گستره ای از مصر در شمال تا گروه های جهادی در افغانستان پیدا كرده بودند را به تنهایی پیش ببرد. ابزارهای منطقه ای كاخ سفید یعنی دولت ها و گروه های سیاسی، كارایی خود را در كوران انتخابات از دست داده بودند. لاجرم شیوه ها و ابزارهای نوینی لازم بود تا استراتژی واشنگتن با اطمینان برای حصول نتیجه، پیش رود.
برهمین اساس این نظریه به طور جدی از سوی كاخ سفید مطرح شدكه جنبش نوین اسلام گرایی، جنبشی ضد غرب است و سرستیز با همه ارزش های جهان آزاد را دارد. شگردی كه متأسفانه تاحد زیادی قرین توفیق شد.
به عبارتی یك تضاد دوسویه سیاسی به دست طراحان دیپلماسی آمریكا به تضادی ساختاری وبنیادین میان دو قلمرو تمدنی و فرهنگی تبدیل شد. به مدد ابزارهای تبلیغاتی و رسانه ای، آمریكایی ها توانستند علاوه بر گروه پرشمار دیپلمات های غربی، طیفی از روشنفكران و دانشگاهیان وحتی روزنامه نگاران مغرب زمین را وارد نزاعی كنند، كه هنوز ماهیت واصالت آن درابهام بود وبه این ترتیب یك مواجهه ویك رویارویی غصه آور وتوان فرسا میان بخشی از نیروهای اسلامی وغربی دامن گسترد كه هنوز هم شاهد جلوه های آزاردهنده آن هستیم. باهر حادثه ای كه درسرزمین های اسلامی یا بلاد مغرب زمین نقش بست، این نگرانی دامن زده شدكه اسلام و غرب در مسیر تصادم قرار دارند.
درواقع پس از این شاهد وقایع كنترل نشده و مناقشات عجیبی هستیم. هر یك از دو طرف، فهرستی از دادخواهی های خود را ضد همدیگر پیش می كشند؛ شاید عجیب تر این است كه گروه نخبگانی كه درچنین هنگامه غبارآلودی باید مشعل آگاهی را دردست می گرفتند، خود به جمع اصحاب نزاع می پیوندند و در كانون های علمی وفرهنگی غرب، نطق ها ونوشته ها وحتی آثار هنری بسیاری برپرده اكران می رود كه مستقیم وغیر مستقیم همان سناریوی مطلوب سیاست پیشگان را تعقیب می كند، یعنی اسلام را با خشونت و افراط گرایی گره می زندوبر چهره مردمی ترین گروه های خاورمیانه انگ و رنگ پیكارجویی می كشاند. شنیدنی ترین حكایت این نزاع آنجاست كه عموم دولت ها وجناح های سنت گرا وتحجر پیشه كه حتی به ابتدایی ترین حقوق افراد مانند رانندگی، اشتغال وتحصیل زنان بی اعتقادند از تیر رس طرف های غربی دور می مانند و به قلعه مصونیت می روند، اما مترقی ترین گروه های اسلامی دركرسی اتهام و واپسگرایی می نشینند.
درهمین مرحله است كه بالا ترین جعل واقعیت جنگ ترور شكل می گیرد و آمریكایی ها بر تن مشكوك ترین ومنحط ترین گروه ها ی تروریستی، لباس دینی می پوشاند وهمه شورشیان خشونت پیشه خود درافغانستان وعراق را زیرنام واحد اسلام گراها معرفی می كند.
● سود سرشار یك تحریف
اززمان جنگ عراق پایه استراتژی آمریكا براین مبنا قرار می گیرد كه نام جریان های انحرافی خاورمیانه به ویژه القاعده دركنار نام همه نیروهای آزادیبخش و آرمان خواه جای گیردواین مؤثرترین اهرم كاخ سفید برای تضعیف پایگاه جهانی جنبش اصیل اسلامی است، ازهمین رو هریك از جنایات غیر انسانی آن گروه های خود ساخته ومشكوك، با بیانیه ویا تصاویری بر صفحه رسانه های پر بیننده غرب پیوست می خورد كه یكی ازعلائم وشعارهای دینی رادراذهان تداعی می كند.
شایدبه همین سبب است كه متفكر نامی آمریكا، «چامسكی» گفته كه سیاست همانند سازی خشونت های القاعده با جنبش های اسلامی به اندازه عملیات های انتحاری نیروهای این گروه غیرانسانی وبی بنیاداست و هیچ عملی به اندازه حملات انتحاری، آمریكای بوش را به مقصودش نزدیك نساخته است. به هرحال باادبیاتی كه ، نومحافظه كاران فردای ۱۱ سپتامبر در همه جا اشاعه دادند احساسات افراطی، خشم دیوانه وار و مرگبار، كیفرها و انكارهای ریشه ای پا گرفته اند كه به طور اساسی فرصتی به نظرات و روایت های دیگری نمی دهند. جهانی تازه تر بر محور اراده دوجریان نومحافظه كاران و القاعده شكل گرفت. جهانی باقطب بندی تازه كه مشخصه های آن رامی توان در دوگانه انگاری های مانوی و شرقی خیر و شر، راست و دروغ، برگزیده و مطرود، متمدن و وحشی، روشنایی و تاریكی... جست وجو كرد.
● مصون سازی دامن دین درعصر فتنه
با وجود همه تلخ كامی هایی كه طرح جنگ ترور برای جهان اسلام به ارمغان آورد، اما این دستاورد را نیزداشت كه تحركی تاریخی درمیان نخبگان مسلمان راسبب شد. تحركی برای پیراستن چهره دین از زنگارهای تفسیرها وتلقی های غیرانسانی وخشونت ورزانه. این تحرك وجنب وجوش هرچند روزهای خود را سپری می كند، اما افقی روشن را فرا روی حقیقت بینان گشوده است. مصادیق بسیاری برای امیدوار شدن وجود دارد .
نظرسنجی تازه ای در كشورهای اسلامی نشان می دهد كه دغدغه ای مشترك درباره افراط گرایی به چشم می خورد. این نظر سنجی كه به همت پژوهشكده پیو در واشنگتن صورت گرفته، همچنین نگاه مسلمانان و غیر مسلمانان به یكدیگر را بررسی می كند. یافته اصلی این نظر خواهی مبنی بر این كه حمایت از افراط گرایی در جهان اسلام رو به كاهش است، به ویژه بعد از انفجارهای اخیر لندن، از سوی بسیاری از غربیان مورد استقبال قرار گرفت. این نظر سنجی حكایت از آن دارد كه شمار زیادی از مسلمانان (برای مثال در پاكستان، مراكش، تركیه و اندونزی) افراط گرایی را تهدیدی برای جامعه خود می دانند.
یا اگر امروزسری به ده ها كنفرانسی كه درغرب یا شرق تشكیل می شود بزنیم، این مباحث را به وفور اززبان متفكران درنفی رفتار وافكار طایفه متحجران خواهیم شنیدكه خشونت ها ی ددمنشأنه امروز عراق یا عملیات انتحاری سلفی ها ، حركتی غیراسلامی و غیرانسانی است. عملیات انتحاری القاعده كه به نوعی استفاده از ابزار نامشروع برای هدف است به چند دلیل نامشروع به حساب می آید.
۱) كشته شدن انسان های بی گناه قابل توجیه نیست.
۲) موجب تقدس خشونت و در نتیجه ماندگاری و نهادینه شدن آن می گردد
۳) در درازمدت حتی برای سركوب نیروهای خودی مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
اگر به سرمقاله ها و نوشته های اندیشمندان اسلامی رجوع كنید، این استدلال ها را خواهید یافت كه: هر هدفی ولو متعالی با روشهای غلطی مانند ترور و بمب گذاری قداست خود را از دست می دهد و بلافاصله از ارزش به ضدارزش تبدیل می شود. راه دفاع از اسلام و مسلمانان بمب و انتحار نیست. در تاریخ زندگی پیامبر اسلام و امامان چنین فعالیت تروریستی وجود ندارد. با آن كه از نظر سیاسی نیز كارایی چندانی ندارد، غیظ و نفرت از غرب و تجدد و «غیرت عربی» و دعوای پسر عموها، ربطی به اسلام ندارد...
یا اگربه خطبه های امامان از لبنان تا تهران و یا عراق گوش سپارید، این نهیب را خواهیدشنیدكه میان جنگ برای آزادی وطن وگسستن بند اسارت، با جنگ كور انتحاری بغداد، فاصله فاحش هست.وقتی انسانی از خانه و كاشانه خود بیرون رانده می شود و هیچ یك از مجامع حقوق بشر به داد او نمی رسند، راهی جز مبارزه ندارد، این مبارزه فلسطین و لبنان در جواب ستمی است كه مردم از ناحیه اشغالگرتحمل می كنند و آن را نتیجه حمایت غرب می دانند.
دیدگاه همه این متفكران و خطیبان و نخبگان جهان اسلام این است كه برای از میان بردن ساختار تروریسم چنان كه آمریكا اگر می خواهد با تروریسم مبارزه واقعی كند، لاجرم باید در دو محور، مسیر اشتباه گذشته خود را تصحیح كند: اول نسبت به از بین بردن زمینه های توسل به تروریسم در جهان اسلام تقلا كند كه اصلی ترین عامل به وجود آمدن این زمینه ها، اقدامات توسعه طلبانه اسرائیل است. دوم با بازگشت به اصول منشور و موازین حقوق بین الملل در انتخاب هدف های جنگ ترور تلقی ها و تفسیرهای خویش را كنار گذارد كه همه معایب جنگ ناخجسته ترور از این عیب و نقص ها برخاسته است.
سلیمان دعویسرا
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید