یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی به عیسی(ع)


نگاهی به عیسی(ع)
<من یک مسیحی هستم ولی پیامبر عربی را دوست می‌دارم. اسم بزرگ او و بزرگی و اعتلا‌ی اسلا‌م را دوست دارم و از زوالش نگرانم. من اسلا‌م را دوست دارم و به عظمت آن علا‌قه‌مندم و مرا برای بازگشت بزرگان پیشین اسلا‌م امیدی هست.>
جبران خلیل جبران، زاده دهکده سردسیربشری در حومه لبنان (۱۸۸۲-۱۹۳۰) یکی از نویسندگان مسیحی دنیا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است که عمر جسمی‌اش در آغاز دهه چهارم آن قرن متوقف شد، ولی عمر روحی‌اش به مصداق: <ای بسی شاعر که بعد از مرگ زاد>، حیاتی نوین آغاز کرد که در متن زمان همچنان به پیش می‌رود. ‌
جبران خلیل نویسندگی را با نگارش مقالا‌تی میان فرهنگی آغاز کرد و چندی بعد با تمام وجود به نقاشی و داستان‌نویسی روی آورد. او که از طرف مادر به طبقه‌ای از کاهنان مارونی تعلق داشت، در سال‌های کودکی از تعالیم مذهبی برخوردار شد. چندی بعد با زندانی شدن پدر در لبنان، همراه مادر و خواهرانش به آمریکا رفت و در یکی از محله‌های فقیرنشین بوستون اقامت گزید. تمام عوامل زندگی، از جغرافیا تا مسائل خانوادگی و از فقدان یکباره مادر و خواهر چندو‌چون زمان، دست‌به دست هم داده بودند تا او صاحب نگرشی خاص در قلمرو سطرونقش باشد و چنین نیز شد. داستان‌های اولیه جبران خلیل آشکارا ساده و روایی بود و جز احساسات درونی یک نوجوان حساس، درونمایه خاصی در آن مشاهده نمی‌شد. او در این دوره به گزارش سلسله داستان‌هایی پرداخت که خود در مقام راوی آنها قرار داشت و بیشتر می‌کوشید آنچه را که از زیبایی و غم‌های انسانی پیرامون خود می‌دید، در قالب داستان به قلم بیاورد. از این بخش آثار او می‌توان به: دمعه وابسامه (اشکی و لبخندی) ولا‌جنحه المنکسره (بال‌های شکسته) یاد کرد. نام کتاب اخیر دارای حکایتی بود که بعدها در یکی از نامه‌های جبران خلیل به می زیاده مورد اشاره قرار گرفت. آری، این کتاب با الهام از کلمه <شکسته> داستانی واقعی روی داده‌بود که میان جبران خلیل و مادرش کامله به وقوع پیوسته بود. جبران خود می‌گوید: <مادرم به من گفت: اگر متولد نمی‌شدی، در آسمان با فرشته‌ها همنشین می‌شدی. من جواب دادم: حالا‌ هم فرشته‌ام. مادرم خندید و گفت: پس بالهایت کجاست؟ من دست‌های او را روی شانه‌هایم گذاشتم و گفتم: اینجاست. گفت: اما شکسته است. نه ماه پس از این سخن، مادرم به آن سوی افق کبود رنگ پرواز کرد، اما کلمه <شکسته> در دل من باقی ماند و با الهام از این کلمه داستان <بال‌های شکسته> را نوشتم.>
با گذشت زمان، قلم جبران خلیل روبه تکامل گذاشت. راهیابی او به محفل‌های بزرگ و گشت‌وگذر دانش‌طلبانه او در مراکز مهم و تاثیرگذار اروپا (عمدتا پاریس و ایتالیا) تغییری در جهان‌بینی او ایجاد کرد که پختگی فکر و زبان او را در پی داشت. کم‌کم نگاه او رنگی دیگر به خود گرفت و جامعیتی پذیرفت که مشکل می‌شد آثار جدید او را در ادامه آثار قبلی‌اش دانست. از مقایسه آثار نخست جبران با آثار بعدی‌اش، چنین به نظر می‌‌رسد که دیدگاه‌های او درگذر زمان صیقل یافته و شفاف‌تر شده است. برخلا‌ف برخی از نویسندگان نام‌آور جبران خلیل هیچگاه کتاب‌های نخست خود را بازپس نگرفت و زبان به رد و انکار آنها نگشود، ولی هرگز در قواره آنها متوقف نشد، بلکه با شتابی حیرت‌انگیز در مسیری که ریشه در وجودش داشت، توانست ذهنیت‌های خویش را به اوجی شگفت‌انگیز نزدیک‌تر کند. بازیافتن به الهام‌هایی که بعدها به آنها شناخته می‌شد، نشان از انگیزشی معنادار داشت که اینک وجودش از آن لبریز بود. آشنایی عمیق با مکاتب جدید ادبی و در مدار آثار نوین ادبیات مغرب زمین قرار گرفتن در خلا‌ل آموختن اسلوب‌های نوین نقاشی سنتی و مدرن در نهایت سیلا‌نی در وجود او پدید آورد که سبب شد در چرخش‌های بعدی قلمش روی کاغذ سفید، تفاوت‌هایی محسوس و بنیادین ایجاد شود. آری، جبران خلیل با شتابی منحصر به فرد به فراسویی در حال حرکت بود که اعماق آن برای کسی آشکار نبود، ولی در خلا‌ل آثار او هر بار چهره فضایی تازه را هویدا می‌کرد که نشان از حرکت ذهنی نویسنده و پویش عینی او داشت. به مرور زمان، در متن حرکت پیشروانه نویسنده عرب‌زبان در فضای ادبیات دهه‌های نخست قرن بیستم، اتفاقی غیرمنتظره افتاد که <پیامبر> نام گرفت. پیامبر=( نبی) نقطه عطفی بود که جوهره پنهان یک شخصیت بزرگ را به جهانیان معرفی می‌کرد. این شخصیت بزرگ، پیامبری نبود که <المصطفی- > آن دردانه برگزیده- نام گرفته بود و در وداع خویش به گفتارهای مردمان غم‌زده شهر ارفالس گوش می‌سپرد و به سوالا‌ت آنها پاسخ‌هایی شگفت‌انگیز می‌داد، بلکه خود جبران خلیل بود که قادر به خلق اثری شگفت‌در زمانی خاص شده بود. به صراحت می‌توان ادعا کرد: خلق کتاب کم‌حجم پیامبر، اعماق روح جبران خلیل را آشکار کرد و طلوع خورشیدی را نوید داد که نخستین درک روشن موجود از آن در نزد مولفش آن بود و در پشت خود گویا هزار سال اندیشه و تفکر داشت. بعدها در این خصوص به قلم خود چنین نوشت: <درباره پیامبر چه می‌توانم گفت؟ گویی هزارسال درباره آن اندیشیده‌ام. این کتاب تولدی دیگر و نخستین غسل تعمید من به شمار می‌رود. اندیشه آن چنان در نظرم روشن و تابناک است که گویی در برابر خورشید قرار دارم. پیش از نگارش، گویی آن مرا ساخته و پرداخته است. شوق نگارش را در من برانگیخته و هفت‌هزار فرسنگ راه را ساکت و آرام بی‌آنکه توقف کند در من پیموده است تا خواسته‌ها و آروزهای خود را به من املا‌ء کند. (به نقل از: جبران تا سهراب، نشر ثالث.)
قرابت شخصیتی <المصطفی> با پیامبر اسلا‌م سبب شد، بسیاری از صاحبنظران در همان زمان آن شخصیت زلا‌ل و دانا را با آخرین پیامبر تطبیق کنند. این موضوع با نظر به علا‌قه خلوص‌آمیزی که جبران پیشتر در حق پیامبر مکرم اسلا‌م ابراز داشته بود، منتفی نبود و بهره‌ای از حقیقت داشت و او خود در نامه‌ای با عنوان <الی المسلمین من شاعر مسیحی> تصریح کرده بود که: من قرآن را بزرگ می‌دارم. (از جبران تا سهراب /۵۷)
در همان اوان بود که جبران تاملا‌ت ادبی چندین ساله خویش را در زمینه پیامبر بزرگ و صاحب آیین، حضرت عیسی مسیح با نامی شگفت‌انگیز تدوین نمود و به چاپ سپرد: یسوع بن الا‌نسان (عیسی فرزند انسان.) انتشار این کتاب با سبک و سیاق خاص خود و زوایای دقیق و هوشمندانه‌ای که جبران برای آن برگزیده بود، کافی بود تا توجه‌ها را به سوی آن جلب کند. ‌
جبران خلیل موفق شده بود در خصوص حیات، هویت، شخصیت و جایگاه فکری/ تاریخی مسیح نبی، اثری را تدارک ببیند که انباشته از شگفتی بود. <عیسی فرزند انسان> درصدد برآمده بود، از منظری ناشناخته و ناشکافته مجسمه‌ای تمام پیکر از عیسای ناصری در معبر تاریخ نصب کند که مواد خام آن را گفتارهایی تشکیل می‌داد که گویندگان آن به نحوی با عیسی(ع) از گهواره تا صلیب در ارتباط بودند؛ یا او را شنیده بودند یا او را دیده بودند، یا از او حمایت کرده بودند، یا با او دشمنی ورزیدند بودن و یا در راه او مسیر می‌سپردند. جان کلا‌م اینکه: نقاش با عشق و دلدادگی، بی‌آنکه از رنگ و بوم بهره بگیرد، با بهره‌گیری از قلبی پردرک و عقلی پرالتهاب تصویری از زندگی و سلوک عیسی به دست می‌داد که حلا‌وتی بی‌نظیر داشت و حالا‌ت و سفرهای یک پیامبر را از سراپرده قلم به ظهوری شکربار سوق داده بود. ‌
جبران خلیل با خلق <عیسی فرزند انسان> برای نخستین‌بار در تاریخ مسیحیت موفق به ملا‌حظه عیسی از زوایایی می‌شود که کمتر کسی به ساحت آنها راه برده است. از تامل در گوشه گوشه و زاویه زاویه این اثر، می‌توان به شمایل عیسی از نظر جبران خلیل راه یافت: شمایلی زیبا، دوست داشتنی و انسانی. در این کتاب حضرت عیسی(ع) انسانی پرمهر و بشردوست ظاهر می‌شود که با تصویر عمیقا متعالی و قدسی در راه نیک‌بختی انسان قدم برمی‌دارد. کودکان را دوست دارد، به درماندگان امداد می‌رساند، بیماران را شفا می‌دهد و در مسیر خویش به سمت مقصد، مورد توجه خاص نگاه‌هایی قرار دارد که کلا‌می از او کافی است تا زندگی را آکنده از عشق، شور و معنامندی می‌کند و چگونه چنین نباشد، در حالی که عیسی در باور اصحاب دین و دیانت، انسانی پاک و بی‌آلا‌یش است که در جاذبه حقیقت قرار دارد و در گذر خویش از گذرگاه هستی همواره به عشق‌آموزی، مهرپروری و صلح و تسلیم نظر دارد. با این حال جبران این ظرافت را از نظر دور نداشته است که حضرت مسیح را حتی از زبان دشمنان و مخالفانش نیز به تصویر بکشد. به نظر می‌رسد وجه زیبایی‌شناختی <عیسی و فرزند انسان> برجنبه دینی آن غالب است. گفتمان پررنگ عرفانی آن برآمده از نگاه جبران خلیل متاخر است که به نوعی هم‌اندیشی و هم ذات‌پنداری با شخصیت در دست خلق خود و قهرمانی که به چشمان او چشم دوخته، شکل پذیرفته است. ‌
اما این نکته را نباید از نظر دور داشت که جبران بنا به تعلق خاطر فرهنگی- بومی خود که میان جهان غرب و مسیحیت نوین در نوسان است، گاه تصاویری از عیسی(ع) خلق می‌کند که استناد آنها به حضرت مسیح(ع) از منظر دینی چندان عینی و حقیقی جلوه نمی‌کند، ولی باز در خلا‌ل آنها نیز درصدد اشاعه تفکر آزاداندیشانه انسانی است که تاریخ و ادبیات از او سراغ دارد. باری، جبران خلیل با روحیه‌ای عرفان‌منش، ستم‌ستیز و نابرابری گریز با بهره‌گیری از منطق و آرمان عیسی(ع) قصد داشت که در قالب ادبیاتی رهایی‌بخش و انباشته از زیبایی و جان‌پروری، زمینه را برای جهانی آکنده از صلح، صفا و صمیمیت آماده کند. قضاوت و داوری اینکه او در این زمینه‌سازی موفق عمل کرد یا به هدف خویش توفیق نیافت، بحثی است که از چارچوب این مقاله بیرون است، اما نویسنده در اینجا با الهام از گفتار عمیق جبران خلیل در خصوص امام اول شیعیان وجه صحیح زمینه‌سازی و زمینه‌پروری جبران خلیل را در حق شخصیت ساحتی پرصدق می‌بیند که ابوتراب علی‌بن ابیطالب نام دارد. می‌توان ادعا کرد که اگر جبران یافته‌های عقلی و عاطفی خویش را در یک افق برین به خدمت تصویرسازی و تبیین عدالت مرد تاریخ می‌آورد، توفیقی به مراتب والا‌تر و ابدی را کسب می‌کرد، زیرا اگر <عیسی فرزند انسان> باشد، علی(ع) به‌عنوان عصاره پیامبران، تمامیت انسان را شامل می‌شود. ‌
از اینجا است که آرزوی خلق اثری جامع در خصوص مکتب انسانی آن والا‌ی بزرگ و انتظار قلمی که از خلا‌ل نگاهی جامع- از نوع آنچه در <عیسی فرزند انسان> شروع خویش را پی افکنده است، بی‌محمل نمی‌نماید. آری، شاید دو تن در ابدیت خویش منتظرتر از همه چشم به این آرزو دوخته باشند: جبران خلیل که عیسای ناصری را دوست دارد و عیسای مسیح که علی(ع) را دوست می‌دارد، همان که می‌توان آن را <عیسی و علی> خواند. در حقیقت در ادامه نگاه جبران خلیل به زاویه‌ای که پیامبر خدا عیسی مسیح را در آن قاب می‌گیرد، آن سوتر وجود پربار امام بزرگ علی‌بن ابیطالب موج می‌زند که در غدیری از اوج و شکوه، هنوز برای بشریت ناشناخته است، در قرنی که <بیست‌ویکم> نام دارد
کریم تبریزی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید