یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

چرا مأمون‌ ، امام‌ رضا ( ع‌ ) را مسموم‌ کرد ؟


چرا مأمون‌ ، امام‌ رضا ( ع‌ ) را مسموم‌ کرد ؟
شیخ‌ مفید در ارشاد می‌ نویسد : امام‌ رضا ( ع‌ ) مأمون‌ را در خلوت‌ بسیار مورد پند و اندرز قرار می‌ داد و او را از خداوند می‌ ترساند و آنچه‌ بر خلاف‌ دستور آن‌ حضرت‌ انجام‌ می‌ شد زشت‌ می‌ شمرد . مأمون‌ در ظ‌اهر سخنان‌ آن‌ حضرت‌ را قبول‌ می‌ كرد ولی‌ ناراحتی‌ و سرگردانی‌ خویش‌ را از نصایح‌ امام‌ پنهان‌ می‌ داشت‌ . روزی‌ حضرت‌ رضا ( ع‌ ) نزد مأمون‌ آمد و دید كه‌ او برای‌ نماز وضو می‌ سازد و غلامش‌ آب‌ بر دست‌ او می‌ ریزد . پس‌ امام‌ ( ع‌ ) به‌ وی‌ فرمود : ای‌ امیرمؤمنان‌ ! در پرستش‌ پروردگارت‌ كسی‌ را شریك‌ قرار مده‌ . مأمون‌ نیز آن‌ غلام‌ را رد كرد و خود به‌ تنهایی‌ كار وضویش‌ را به‌ انجام‌ رساند . ولی‌ این‌ فرمایش‌ امام‌ ( ع‌ ) كینه‌ و خشم‌ او را نسبت‌ به‌ آن‌ حضرت‌ افزون‌ كرد . همچنین‌ هرگاه‌ مأمون‌ در محضر آن‌ امام‌ ( ع‌ ) درباره‌ فضل‌ بن‌ سهل‌ و برادرش‌ سخن‌ می‌ گفت‌ : امام‌ ( ع‌ ) عیبب‌ كارهای‌ آن‌ دو را برای‌ مأمون‌ بازگو می‌ كرد و از شنیدن‌ سخنان‌ آنان‌ وی‌ را بر حذر می‌ داشت‌ . فضل‌ و حسن‌ نیز به‌ این‌ مطلب‌ پی‌ بردند و همواره‌ در نزد مأمون‌ از آن‌ حضرت‌ بدگویی‌ می‌ كردند و سخنانی‌ می‌ گفتند كه‌ امام‌ رضا ( ع‌ ) را از چشم‌ مأمون‌ بیندازند و او را از میل‌ و علاقه‌ مردم‌ نسبت‌ به‌ آن‌ حضرت‌ می‌ ترسانیدند . آن‌ دو آنقدر به‌ این‌ كار خود ادامه‌دادند تا نظر مأمون‌ رانسبت‌ به‌ امام‌ ( ع‌ ) برگرداندند به‌ طوری‌ كه‌ مأمون‌ كمر به‌ قتل‌ وی‌ بست‌ . ابو الفرج‌ اصفهانی‌ گوید : امام‌ رضا( ع‌ ) بیمار شد و در همان‌ بیماری‌ بدرود حیات‌ گفت‌ . پیش‌ ازاین‌ ، امام‌ نزد مأمون‌ از فرزندان‌ سهل‌ یاد می‌ كرد و عیب‌ كارهای‌ آنان‌ را به‌ وی‌ گوشزد می‌ كرد و مأمون‌ را از توجه‌ به‌ آن‌ دو باز می‌ داشت‌ و بدیهایشان‌ را به‌ وی‌ تذكر می‌ داد .
اما كلینی‌ در كافی‌ روایتی‌ مبنی‌ بر مسمویت‌ آن‌ حضرت‌ نقل‌ نكرده‌ است‌ چنان‌ كه‌ درباره‌ پدر امام‌ هشتم‌ ، حضرت‌ موسی‌ بن‌ جعفر ( ع‌ ) ، نیز روایتی‌ دال‌ بر مسمومیت‌ وی‌ نیاورده‌ است‌ هر چند كه‌ مرگ‌ امام‌ كاظ‌م‌ ( ع‌ ) در اثر مسمومیت‌ بسیار مشهور و معروف‌ بوده‌ است‌ .
بلكه‌ وی‌ تنها به‌ ذكر این‌ نكته‌ بسنده‌ كرده‌ است‌ كه‌ امام‌ كاظ‌م‌ ( ع‌ ) در زندان‌ " سندی‌ بن‌ شاهك‌ " چشم‌ از جهان‌ فرو بست‌ . اربلی‌ در كشف‌ الغمهٔ‌ می‌ نویسد : از برخی‌ از موثقان‌ شنیده‌ ام‌ كه‌ سید رضی‌ الدین‌ علی‌ بن‌ طاووس‌ موافق‌ با این‌ نظریه‌ نبود كه‌ مأمون‌ امام‌ رضا را مسموم‌ ساخته‌ بود . حال‌ آنكه‌ سید در این‌ گونه‌ امور اهل‌ مطالعه‌ و پژوهش‌ بود و آنچه‌ از رفتار مأمون‌ ظ‌اهر است‌ دلالت‌ بر مهربانی‌ وی‌ بر امام‌ و میل‌ او به‌ آن‌ حضرت‌ و ترجیح‌ وی‌ بر خاندان‌ و فرزندانش‌ می‌ باشد و اینها قراینی‌ است‌ كه‌ این‌ نظر را تأیید و اثبات‌ می‌ كنند .
سبط بن‌ جوزی‌ در تذكرهٔ‌ الخواص‌ سخنی‌ دارد كه‌ گویا آن‌ را از ابو بكر صولی‌ در كتاب‌ الاوراق‌ نقل‌ كرده‌ است‌ . وی‌ گوید : گروهی‌ خیال‌ كرده‌ اند كه‌ مأمون‌ ، امام‌ رضا را مسموم‌ ساخته‌ است‌ امااین‌ سخن‌ صحیح‌ نیست‌ . بلكه‌ وقتی‌ علی‌ بن‌ موسی‌ ( ع‌ ) در گذشت‌ ، مأمون‌ گریه‌ و زاری‌ سر داد و اندوهگین‌ شد و چند روزی‌ چیزی‌ نخورد و نیاشامید و از لذت‌ خود را بر كنار داشت‌ .
بعدا در این‌ باره‌ مفصل‌ سخن‌ خواهیم‌ گفت‌ . شیخ‌ مفید گوید : روزی‌ حضرت‌ با مأمون‌ غذایی‌خوردند و حضرت‌ از آن‌ خوراك‌ بیمار شد و مأمون‌ نیز خود را به‌ بیماری‌ زد . ابو الفرج‌ اصفهانی‌ هم‌ گوید : امام‌ رضا ( ع‌ ) بیمار شد پس‌ مأمون‌ به‌ عیادت‌ آن‌ حضرت‌ می‌ آمد همین‌ كه‌ بیماری‌ امام‌ ( ع‌ ) سنگین‌ شد ، مأمون‌ نیز تظاهر به‌ بیماری‌ كرد و چنین‌ وانمود ساخت‌ كه‌ آن‌ دو خوراك‌ زیان‌ آوری‌ خورده‌ اند و هر دو دچار بیماری‌ گشته‌ اند .
نگارنده‌ : سخن‌ شیخ‌ مفید حاكی‌ از آن‌ است‌ كه‌ مأمون‌ در این‌ غذای‌ امام‌ رضا ( ع‌ ) سم‌ ریخت‌ و خود نیز به‌ بیماری‌ تظاهر كرد تا به‌ مردم‌ وانمود كند كه‌ امام‌ رضا ( ع‌ ) در اثر خوردن‌ آن‌ غذای‌ زیان‌ آور بیمار شده‌ نه‌ در اثر سم‌ . لكن‌ عبارت‌ ابو الفرج‌ نمایانگر آن‌ است‌ كه‌ غذا مسموم‌ نبود بلكه‌ سم‌ در چیزی‌ غیر از غذا بوده‌ است‌ ، چنان‌ كه‌ خواهد آمد ، لكن‌ مأمون‌ چنین‌ وانمود كرده‌ است‌ كه‌ بیماری‌ در اثر خوردن‌ غذای‌ زیان‌ آور بوده‌ و این‌ به‌ صواب‌ نزدیك‌ تر است‌ . ابو الفرج‌ اصفهانی‌ گوید : رضا ( ع‌ ) همچنان‌ بیمار بود تا آن‌ كه‌ مرد . و درباره‌ وفات‌ وی‌ اختلاف‌ شده‌ است‌ و به‌ هر حال‌ سبب‌ وفات‌ او سمی‌ بود كه‌ آن‌ را نوشید . شیخ‌ مفید و ابو الفرج‌ نیز با عباراتی‌ نزدیك‌ به‌ عبارت‌ شیخ‌ ، گویند : محمد بن‌ علی‌ حمزه‌ از منصور بن‌ بشیر از برادرش‌ عبد الله‌ بن‌ بشیر روایت‌ كرده‌ كه‌ گفت‌ : مأمون‌ به‌ من‌ دستور داد كه‌ ناخنهایم‌ را عادهٔ‌ بلند كنم‌ و آنها را به‌ كسی‌ نشان‌ ندهم‌ من‌ نیز دستورش‌ را اجراكردم‌ سپس‌ خواست‌ و چیزی‌ شبیه‌ تمبر هندی‌ به‌ من‌ داد و گفت‌ : این‌ را به‌ دستان‌ خود بمال‌ . من‌ نیز چنین‌ كردم‌ سپس‌ برخاست‌ و از پیش‌ من‌ رفت‌ و بر امام‌ رضا ( ع‌ ) داخل‌ شد و از آن‌ حضرت‌ پرسید : چگونه‌ای‌ ؟ امام‌ ( ع‌ ) فرمود : امید بهبود دارم‌ گفت‌: من‌ نیز بحمد الله‌ بهترم‌ . و به‌ امام‌ رضا ( ع‌ ) گفت‌ : آیا امروز كسی‌ از پرستاران‌ و غلامان‌ به‌ نزد شما آمده‌ است‌ ؟ حضرت‌ فرمود : خیر . مأمون‌ خشمناك‌ شد و بر غلامانش‌ فریاد زد . و به‌ امام‌ رضا( ع‌ ) فرمود : هم‌ اكنون‌ آب‌ انار را بگیر و بخور كه‌ برای‌ رفع‌ این‌ بیماری‌ چاره‌ ای‌ جز خوردن‌ آب‌ انار نیست‌ . سپس‌ مرا طلبید و گفت‌ : برای‌ ما انار بیاور چون‌ انار آوردم‌ گفت‌ : برایم‌ آب‌ آنها را به‌ دستت‌ بگیر . من‌ نیز چنان‌ كردم‌ و مأمون‌ به‌ دست‌ خود آن‌ را به‌ رضا ( ع‌ ) نوشانید و همین‌ موجب‌ مرگ‌ آن‌ حضرت‌ بود . زیرا امام‌ ، بعد از نوشیدن‌ این‌ آب‌ انار ، بیش‌ از دو روز زنده‌ نبود . محمد بن‌ علی‌ بن‌ حمزه‌ از ابو صلب‌ هروی‌ روایت‌ می‌ كند كه‌ گفت‌ : پس‌ از آن‌ كه‌ مأمون‌ از نزد امام‌ رضا ( ع‌ ) بیرون‌ آمد ، پیش‌ آن‌ حضرت‌ رفتم‌ .
ایشان‌ به‌ من‌ فرمود : ای‌ ابوصلب‌ ! اینان‌ كار خود را كردند و شروع‌ به‌ ذكر توحید و تمجید خداوند كرد . محمد بن‌ علی‌ گوید و از محمد بن‌ جهم‌ شنیدم‌ كه‌ می‌ گفت‌ : حضرت‌ رضا ( ع‌ ) شیفته‌ انگور بود پس‌ قدری‌ انگور برای‌ آن‌ حضرت‌ تهیه‌ كردند و در جای‌ حبه‌ های‌ آن‌ چندروز سوزنهای‌ زهرآلود زدند سپس‌ آن‌ سوزنها را كشیدند و آن‌ انگور زهر آلود را برای‌ آن‌ حضرت‌ آوردند . امام‌ رضا ( ع‌ ) كه‌ به‌ همان‌ بیماری‌ كه‌ پیش‌ از این‌ گفته‌ شد ، مبتلا بود از آن‌ انگور زهر آلود بخورد و همین‌ امرموجب‌ شهادت‌ آن‌ حضرت‌ گردید . گویند : این‌ نوع‌ زهر ، از زهرهای‌ بسیار كاری‌ است‌ .
علی‌ بن‌ عیسی‌ اربلی‌ در كشف‌ الغمهٔ‌ گوید : شیخ‌ مفید درباره‌ علت‌ شهادت‌ امام‌ رضا ( ع‌ )چیزی‌ راعنوان‌ كرده‌ كه‌ عقل‌ من‌ آن‌ را نمی‌ پذیرد و شاید من‌ خطا كار باشم‌ .
مفید گوید : امام‌ ( ع‌ ) در پیشگاه‌ مأمون‌ عیب‌ پسران‌ سهل‌ را باز می‌ گفت‌ و از آنان‌ به‌ بدی‌ یاد می‌ كرد و مواردی‌ از این‌ قبیل‌ . حال‌ آن‌ كه‌ اشتغال‌ امام‌ به‌ امور دنیوی‌ و اخروی‌ و نیز اشتغالش‌ به‌ خداوند به‌ او امكان‌ چنین‌ كارهایی‌ را نمی‌ داده‌ است‌ . همچنین‌ بنابر نظر مفید ( ره‌ ) دولت‌ مذكور از اساس‌ فاسد بوده‌ و بر پایه‌ ای‌ ناپسند بنیاد شده‌ است‌ . و امام‌ ( ع‌ ) همه‌ تلاشش‌ را در جهت‌ غیبت‌ از فرزندان‌ سهل‌ به‌ كار گرفته‌ بود تا آن‌ كه‌ موجب‌ گردید آن‌ دو نیز پیش‌ خلیفه‌ آیند و نظر او را نسبت‌ به‌ امام‌ تیره‌ كنند . از طرفی‌ نصیحت‌ امام‌ به‌ مأمون‌ و فرمایش‌ آن‌ حضرت‌ به‌ وی‌ ،در چیزی‌ كه‌ به‌ حال‌ دینش‌ سودمند بود ، نمی‌ تواند موجب‌ قتل‌ آن‌ حضرت‌ و ارتكاب‌ چنان‌ جنایت‌ بزرگی‌ شود . بلكه‌ در این‌ باره‌ كافی‌ بود كه‌ مأمون‌ آن‌ حضرت‌ را به‌ نزد خود راه‌ نمی‌ داد و یا از ایراد نصایحش‌ جلوگیری‌ می‌ كرد .از طرفی‌ ما تا كنون‌ نشنیده‌ ایم‌ كه‌ اگر سوزن‌ را در دانه‌ های‌ انگور جای‌ دهند انگور نیز مسموم‌ می‌ شود و قیاس‌ طبی‌ نیز بر صحت‌ چنین‌ كاری‌ شهادت‌ نمی‌ دهد و خداوند تبارك‌ و تعالی‌ به‌ حال‌ همگان‌ آگاه‌ است‌ و بازگشت‌ همه‌ به‌ سوی‌ اوست‌ و در پیشگاه‌ او دشمنان‌ و مخالفان‌ جمع‌ خواهند شد .اربلی‌ همچنین‌ می‌ گوید : در كتابی‌ به‌ نام‌ كتاب‌ الندیم‌ ، كه‌ فعلا در وقف‌ تألیف‌ این‌ كتاب‌ آن‌ را در اختیار ندارم‌ خواندم‌ كه‌ گروهی‌ از بنی‌ عباس‌ نامه‌ای‌ به‌ مأمون‌ نگاشتند و عقیده‌ او در ولی‌ عهد قرار دادن‌ امام‌ رضا( ع‌ ) و تمایلش‌ به‌ فرزندان‌ كرده‌ بودند . مأمون‌ نیز ئعلی‌ ( ع‌ ) را به‌ سختی‌ موردانتقاد قرار داده‌ و تخطمتقابلا پاسخی‌ تند برای‌ آنان‌نوشت‌ و ایشان‌ را ناسزا گفت‌ و عرض‌ و ناموسشان‌ را دشنام‌ داد . از جمله‌ سخنانی‌ كه‌ مأمون‌ در پاسخش‌ گفته‌ بود و اینك‌ به‌ خاطر دارم‌ آن‌ بود كه‌ شما همان‌ نطفه‌های‌ مستان‌ در رحم‌ كنیزكان‌ خواننده‌ و عشوه‌ گرید . آنگاه‌ درباره‌ امام‌ رضا ( ع‌ ) سخن‌ رانده‌ بود و فضل‌ و شرافت‌ آن‌ حضرت‌ و خاندانش‌ بار برشمرده‌ بود . این‌ پاسخ‌ و برخوردهایی‌ از این‌ قبیل‌ قراینی‌ هستند كه‌ اتهام‌ كشتن‌ امام‌ ( ع‌ ) را به‌ وسیله‌ مأمون‌ و تلاش‌ در چیزی‌ كه‌ موجب‌ تباهی‌ و زیان‌ دنیوی‌ و اخروی‌ او می‌ شود منتفی‌ می‌ سازد . و خدا داناتر است‌ .
مجلسی‌ در بحار الانوار می‌ نویسد : اربلی‌ در كشف‌ الغمهٔ‌ اسبابی‌ را كه‌ شیخ‌ مفید به‌ عنوان‌ موجبات‌ قتل‌ امام‌ رضا( ع‌ ) توسط مأمون‌ ذكر كرده‌ است‌ ، با دلایلی‌ سخیف‌ و كم‌ ارزش‌ مردود شمرده‌ است‌ . آنگاه‌ مجلسی‌ پس‌ از نقل‌ گفتار اربلی‌ گوید : سستی‌ این‌ گفتار پوشیده‌ نیست‌ . چرا كه‌ بدگویی‌ و غیبت‌ از فرزندان‌ سهل‌ امری‌ دنیاوی‌ نبوده‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ را از اشتغال‌ به‌ عبادت‌ خدای‌ تعالی‌ باز دارد . بلكه‌ حتی‌ این‌ امر از باب‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منكر و رفع‌ ظ‌لم‌ از مسلمانان‌ به‌ هر طریق‌ ممكن‌ بر آن‌ حضرت‌ واجب‌ بوده‌ است‌ . و اینكه‌ خلافت‌ مأمون‌ فاسد بوده‌ است‌ سبب‌ نمی‌ شده‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ دست‌ از خیر خواهی‌ و پند و اندرز بردارد چنان‌ كه‌ كسان‌ دیگری‌ غیر از امام‌ رضا ( ع‌ ) نیز برای‌ مسلمانان‌ در غزوات‌ و جنگها خیر خواهی‌ می‌ كردند . از طرفی‌ معلوم‌ است‌ كه‌ نصیحت‌ ستمگران‌ و پند گفتن‌ به‌ آنها در حضور مردمان‌ ، به‌ خصوص‌ اگر ادعای‌ فضل‌ و خلافت‌ هم‌ داشته‌ باشند ، از عواملی‌ است‌ كه‌ كینه‌ و حسد و خشم‌ آنها را بر می‌انگیزد . نگارنده‌ : همچنین‌ این‌ سخن‌ اربلی‌ كه‌ گفته‌ است‌ " اگر سوزن‌ در دانه‌ های‌ انگور بگذارند انگور مسموم‌ نمی‌ شود و قیاس‌ طبی‌ هم‌ بدان‌ گواه‌ نمی‌ دهد " ، اظ‌هار نظر نادرستی‌ است‌ . زیرا ظ‌اهر روایت‌ گواه‌ آن‌ است‌ كه‌ سوزن‌ به‌ نوعی‌ از زهرهای‌ كاری‌ آلوده‌ بوده‌ است‌ نه‌ آن‌ كه‌ سوزن‌ ناآلوده‌ به‌ زهر را در حبه‌های‌ انگور گذارده‌اند و انگور بدین‌ وسیله‌ آلوده‌ به‌ زهر شده‌ باشد . سبط بن‌ جوزی‌ به‌ نقل‌ از كتاب‌ الاوراق‌ نوشته‌ ابو بكر صولی‌ می‌ نویسد : برخی‌ گفته‌اند امام‌ رضا ( ع‌ ) به‌ حمام‌ رفت‌ و پس‌ از آنكه‌ از حمام‌ بیرون‌ آمد برای‌ وی‌ طبقی‌ از انگور آلوده‌به‌ زهر آوردند كه‌ در دانه‌ های‌ آنها سوزنهای‌ زهر آلود نهاده‌ بودند ، كه‌ در ظ‌اهر نشان‌ نمی‌ داد . امام‌ نیز از آن‌ انگور تناول‌ كرد و پس‌ از مدتی‌ بدرود حیات‌ گفت‌ .
روایت‌ دیگری‌ گویای‌ آن‌ بود كه‌ امام‌ ( ع‌ ) به‌ وسیله‌ زهری‌ كه‌ در انار بود به‌ شهادت‌ رسید . اما آنچه‌ سبط بن‌ جوزی‌ گفته‌ بود ، مبنی‌ بر آنكه‌ مأمون‌ آن‌ حضرت‌ را مسموم‌ نكرد زیرا بر مرگ‌ امام‌ نوحه‌ و زاری‌ به‌ راه‌ انداخت‌ و اندوهگین‌ شد و ... چندان‌ صحت‌ ندارد . زیرا از زیركی‌ مأمون‌ بعید نیست‌ كه‌ امام‌ را مسموم‌ ساخته‌ باشد و آنگاه‌ برای‌ رفع‌ اتهام‌ از خود ، كه‌ در آن‌ هنگام‌ نیز شایع‌ شده‌ بود ، به‌ گریه‌ و زاری‌ بپردازد . از این‌ گذشته‌ گریه‌ و زاری‌ و اندوه‌ مأمون‌ در عزای‌ امام‌ كه‌ خود ناشی‌ از شناخت‌ وی‌ از فضایل‌ امام‌ ( ع‌ ) بود با ارتكاب‌ به‌ قتلی‌ كه‌ علت‌ آن‌ ترس‌ از بیرون‌ رفتن‌ خلافت‌ از دستش‌ می‌ بود ، هیچ‌ منافاتی‌ ندارد . نگارنده‌ : می‌ توان‌ احتمال‌ داد كه‌ مأمون‌ آن‌ حضرت‌ را در اثنای‌ بیماری‌اش‌ مسموم‌ كرده‌ باشد . از قراین‌ ظ‌اهری‌ نیز می‌ توان‌ چنین‌ دریافت‌ كه‌ چون‌ مأمون‌ متوجه‌ شد كه‌ بیعت‌ مردم‌ بغداد با ابراهیم‌ بن‌ مهدی‌ خلافتش‌ دچار مشكل‌ و از هم‌ گسیختگی‌ شده‌ و این‌ امر به‌ خاطر بیعت‌ وی‌ با امام‌ رضا ( ع‌ ) به‌ عنوان‌ ولی‌ عهد حادث‌ گشته‌ و
مردم‌ نیز این‌ تصمیم‌ را به‌ فضل‌ بن‌ سهل‌ نسبت‌ می‌ دادند ، و از طرفی‌ فضل‌ هم‌ اخبار به‌ ناآرامی‌ مملكت‌ را، از ترس‌ همین‌ نسبت‌ نادرست‌ و دیگر مقاصد درست‌ طمربویا نادرست‌ خود ، از مأمون‌ پنهان‌ می‌ كرده‌ همه‌ این‌ عوامل‌ باعث‌ شد كه‌ وی‌ از سقوط خلافتش‌ بیمناك‌ شود . لذا اندیشید كه‌ جز با كشتن‌ فضل‌ و رضا ( ع‌ ) نمی‌ تواند مخالفان‌ و انتقاد گران‌ را از مخالفت‌ باز دارد . از این‌ رو فضل‌ را در حمام‌ سرخس‌ از پای‌ در آورد و امام‌ رضا ( ع‌ ) را به‌ وسیله‌ دادن‌ زهر شهید كرد .
اگر مانند علامه‌ مجلسی‌ بگوییم‌ كه‌ بیعت‌ مأمون‌ با امام‌ رضا ( ع‌ ) از روز نخست‌ از روی‌ حیله‌ و نیرنگ‌ بوده‌ باید بگوییم‌ كه‌ مأمون‌ از روی‌ حسن‌ نیت‌ امام‌ رضا ( ع‌ ) را به‌ ولی‌ عهدی‌ خود تعیین‌ كرد ، در این‌ دو صورت‌ هم‌ مسموم‌ ساختن‌ امام‌ رضا( ع‌ ) توسط مأمون‌ بعید نیست‌ . زیراچه‌ بسا اوضاع‌ و شرایطی‌ پیش‌ آید كه‌ نیتها دستخوش‌ دگرگونی‌ شوند . مانند زایل‌ شدن‌ حكومت‌ كه‌ چه‌ بسا بدین‌ خاطر پادشاهان‌ فرزندان‌ و برادرانشان‌ را كشته‌اند. انگیزه‌ای‌ كه‌ مأمون‌ را به‌ كشتن‌ فضل‌ واداشت‌ همان‌ بود كه‌ وی‌ را به‌ مسموم‌ ساختن‌ حضرت‌ رضا ( ع‌ ) بر انگیخت‌ . كشته‌ شدن‌ فضل‌ توسط او ، كه‌ هیچ‌ تردیدی‌ در آن‌ نیست‌ ، دور بودن‌ این‌ احتمال‌ كه‌ وی‌ امام‌ رضا ( ع‌ ) رامسموم‌ ساخته‌ منتفی‌ می‌ سازد ، به‌ خصوص‌ كه‌ در این‌ باره‌ روایات‌ و اقوال‌ مورخان‌ فراوان‌ است‌ و چنان‌ این‌ امر شهرت‌ یافته‌ كه‌ حتی‌ شاعران‌ نیز بدان‌ متذكر شده‌اند . مثلا ابو فراس‌ حمدانی‌ در این‌ باره‌ گوید : باؤوا بقتل‌ الرضا من‌ بعد بیعته‌ و ابصروا بعض‌ یوم‌ رشد هم‌ فعموا عصابهٔ‌ شقیت‌ من‌ بعد ما سعدت‌ و معشر هلكوا من‌ بعد ما سلموا و نیز دعبل‌ در سوگ‌ آن‌امام‌ ( ع‌ ) سروده‌ است‌ : شككت‌ فما ادری‌ امسقی‌ شربهٔ‌ فابكیك‌ ام‌ ریب‌ الردی‌ فیهون‌ ایا عجبا منهم‌ یسمونك‌ الرضا و تلقاك‌ منهم‌ كلحهٔ‌ و عضون‌ سخن‌ دعبل‌ در این‌ جا گفته‌ است‌ "تردید كردم‌ " اگر چه‌ ظ‌اهرا بر عدم‌ علم‌ دلالت‌ دارد اما با گفته‌ وی‌ در بیت‌ بعد كه‌ " از ایشان‌ دندان‌ نمایاندن‌ ( كنایه‌ از خشم‌ گرفتن‌ بر كسی‌ ) و ترشرویی‌ دیدی‌ " نشان‌ می‌ دهد كه‌ این‌ مسأله‌ یقینی‌ و محقق‌ بوده‌ است‌ .
شیخ‌ مفید و نیز ابو الفرج‌ گویند : چون‌ امام‌ رضا ( ع‌ ) وفات‌ یافت‌ مأمون‌ یك‌ شبانه‌ روز مرگ‌ آن‌ حضرت‌ راپنهان‌ داشت‌ سپس‌ در پی‌ محمد بن‌ جعفر و گروهی‌ از اهل‌ بیت‌ و خاندان‌ ابوطالب‌ كه‌ در خراسان‌ بودند ، فرستاد . چون‌ آنان‌ به‌ نزدش‌ آمدند خبر مرگ‌ امام‌ ( ع‌ ) را به‌ ایشان‌ داد و گریست‌ و بسیار بی‌ تابی‌ كرد و جنازه‌ آن‌ حضرت‌ را بدیشان‌ نشان‌ داد و آنگاه‌ خطاب‌ به‌ پیكر پاك‌ امام‌ ( ع‌ ) گفت‌ : ای‌ برادر بر من‌ بس‌ گران‌ است‌ كه‌ تو را دراین‌ حالت‌ ببینم‌ . من‌ آرزو می‌ كردم‌ كه‌ پیش‌ از تو بمیرم‌ ولی‌ خداوند نخواست‌ . سپس‌ دستور داد آن‌ حضرت‌ را غسل‌ دهند و كنند و خود جنازه‌ را برداشت‌ به‌ همین‌ جایی‌ كه‌ اكنون‌ مدفن‌ آن‌ حضرت‌ طكفن‌ و حنوبه‌ بود در دهی‌ از شهر طوس‌ طاست‌ ، آوردند و به‌ خاك‌ سپرد و آنجا خانه‌ حمید بن‌ قحكه‌ نامش‌ سناباد نزدیك‌ نوقان‌ است‌ و در همان‌ جا نیز قبر هارون‌ الرشید بود . قبر حضرت‌ رضا( ع‌ ) پس‌ روی‌ هارون‌ و در قبله‌ او قرار گرفته‌ است‌ . شیخ‌ صدوق‌ در عیون‌ اخبار الرضا ضمن‌ حدیثی‌ آورده‌ است‌ كه‌ : آخرین‌ سخنی‌ كه‌ امام‌ رضا ( ع‌ ) گفت‌ : این‌ بود : " بگو اگر در خانه‌ های‌ خود هم‌ بودید باز آنكه‌ سرنوشت‌ .
آنها كشته‌ شدن‌ است‌ ازخانه‌ به‌ قتلگاه‌ به‌ پای‌ خود البته‌ بیرون‌ می‌آمدند " و فرمان‌ خدا حكمی‌ نافذ و روان‌ خواهد بود سپس‌ قبر هارون‌ را شكافت‌ و آن‌ حضرت‌ را با وی‌ ه‌ قرب‌ هارون‌ به‌ آن‌ حضرت‌ ، به‌ وی‌ نفع‌ طدفن‌ كرد گفت‌ : امیدوارم‌ خداوند به‌ واس بخشد .
منبع : سایت اهل بیت


همچنین مشاهده کنید